حدیث روز
امام علی (علیه السلام) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

پنج شنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳ 17 شوال 1445 Thursday, 25 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 469 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 11 تعداد دیدگاهها : 2×
پژوهشی در خصوص اوصاف الاشراف خواجه نصیر(خانم شقایق عابدیان)
۰۲ دی ۱۳۹۹ - ۲۰:۵۶
شناسه : 874
11

انسان دارای دو بعد است اول انفعال و دوم فعل است . بعد انفعال همان بود و نبودهاست و بعد فعل همان باید ها و نبایدهاست .  بعد فعل خودش شامل سه قسمت است :  شخص ،خانواده و اجتماع . اخلاق هم به دو قسمت تقسیم میشود : عملی و نظری . در عرفان نظری […]

ارسال توسط :
پ
پ

انسان دارای دو بعد است اول انفعال و دوم فعل است . بعد انفعال همان بود و نبودهاست و بعد فعل همان باید ها و نبایدهاست .  بعد فعل خودش شامل سه قسمت است :  شخص ،خانواده و اجتماع . اخلاق هم به دو قسمت تقسیم میشود : عملی و نظری . در عرفان نظری هدف رسیدن به اعتدال و نجات یافتن از افراط و تفریط است اما در عرفان عملی هدف لقاالله است و معنای الله اکبر یعنی خداوند بزرگتر از آن است که در وصف در آید و رمز گفتن تسبیحات حضرت زهرا بعد از نماز این است که ما خداوند را در تصور خودمان محدود نکنیم و  خواجه عبدالله بعد از کتاب اخلاق ناصری در اندیشه داشتند که رساله ای بر اساس قواعد و مبانی اهل سیر و سلوک تالیف کردند . جناب جوینی این امر را از قوه به فعلیت رساندند و از وزرای باکفایت مغول بودند و مورد تمجید جناب خواجه نصیر بودند و ایشان توسط مغولها کشته شدند  است و عزت عملی سلبی است

<br>خواجه آغاز سخن را اینگونه قرار میدهد : هر کس اگر در خود فرو برود و صادقانه در خود تفکر کند متوجه میشود که به خودی خود ناقص است و خیلی از کمالات را دوست دارد که بدست بیاورد و برخی چیزها را میخواهد که بوجود نیاید اما نمی‌تواند از آنها جلوگیری کند . انسان از کارخانه خدا بوجود آمده و مهر خدا که همان فطرت است بر همه دل انسانها خورده . انسان سر تا سر عین نیازه و نیازمند خداست . انسان نیاز به حرکت دارد و باب اول این رساله مقدمات حرکت را بیان می‌کنه و شش باب دارد : ایمان ، ثبات ، نیت ، صدق ، انابت ، اخلاص  .  باب دوم : باید موانع از سر راه برداشته شود و شش فصل دارد : توبه ، زهد ، فقر ، ریاضت ، مراقبت ، تقوا . حالا حرکت صورت میگیرد باب سوم سیر و سلوک که شامل شش فصل است : خلوت و تفکر و دوری گزیدن از غیر و انس گرفتن با ملکوت خودش و خوف و حزن ورجا و صبر و شکر . باب چهارم حالاتی که در وسط سیر و سلوک بوجود می آید : ارادت ، شوق ، محبت ، معرفت ، یقین ، سکون . باب پنجم  حالات نهایی سالک : توکل ، رضا ، تسلیم ، توحید ، اتحاد ، وحدت . باب ششم : فانی شدن و وصل لقاالله . در اینجا به مرحله ای میرسیم که ذوق میکنیم و به این حقیقت پی می‌بریم که با اله الا الله وحده وحده وحده . این واژه که سه بار تکرار شده مراتب فناست : اول ، فنای افعالی دوم ، فنای صفاتی و سوم فنای ذاتی . در فنای افعالی : تمام افعال را درفعل الله ببینیم . فنای صفاتی : تمام صفات کمال را در صفات کمال حق فانی ببینیم . فنای ذاتی : نهیت سیر سالکان و قبله عارفان است و دستیابی به آن مشکل است . مقصد سالک ، فنا و رسیدن به وحدت است . انسانی که در خودمینگرد خودش را محتاج میبیند و طلب کمال میکند بنابراین باید حرکت کند و اهل کمال این حرکت را سلوک می‌نامند و شش چیز را باید مد نظر داشت : اول :  شروع حرکت ، در حرکت عرفانی ایمان ، نیت ، صدق ، انابت و اخلاص . دوم : ازاله عوایق و موانع را قطع کند و باید عایق را از سر راه برداریم و موانع را قطع کنیم . سوم : حرکتی که به واسطه آن از مبدا به مقصد برسند . چهارم : حالت‌هایی که بعد از سلوک در اثنای سلوک حاصل میشود . پنجم : حالت‌هایی که بعد از سلوک برای اهل وصول رخ میدهد . ششم : نهایت حرکت و انقطاع سلوک که به آن فنای توحید می گویندحرکت امری است تدریجی که تحقق هر جزیی از اجزای حرکت مستلزم فقدان جز سابق است تا جز سابق معدوم نشود جز جدید محقق نمی‌شود و در هم تنیده است . و هر قدمی مطلوبی است به اعتبار سابق و به اعتبار لاحق ،مهروب عنه . قدم دوم مطلوب است به قدم اول و غایت قدم اول خواهد بود و به قدم بعد تر مهروب عنه . یعنی باید از آن بگریزد تا به قدم بعدی برسد . سیر و سلوک الی الله هم به همین صورت است و سه اصطلاح دارد : اول : منزل دوم : مقام سوم : حال . ناظر به قدم‌هایی است که بر میدارد .  منزل و مقام تفاوتش به اعتبار است اما تفاوت حال با مقام و منزلت اعتباری نیست و حقیقی است . اعتباری یعنی هر مرحله ای از سیر و سلوک به اعتبار اینکه مقدمه ای است برای رفتن به مرحله ی بعد به خاطر همین میگوییم منزل و مقام . مقام یعنی ، مرور را لحاظ نکنیم . تفاوت منزل و مقام با حال : اول : منزل یا مقام کسبی است اما حال وهبی یا غیر کسبی است . دوم : منزل یا مقام مترتب هستند و متوقف بر هم هستند مثلاً اگر به مرحله بعدی نری نمی‌توانی به مرحله ی بعد تری بری . سوم : منزل یا مقام ثبات و دوام  دارند اما حال آنی است یا اگر هم آنی نباشد دوام چندانی ندارد مثل رعد و برق . شرح قبض و بسط : اگر کسی دچار نا امیدی بشود قطعا او به رکود و توقف کشیده میشود و هیچ حرکتی نمیکند در این موقعیت باید به او بسط و امید داد تا حرکت کند این بسط ، حال است نه مقام یا منزل . در مقابل اگر سالک دچار غرور و خودپسندی شد و خودش را گرفت باید متناسب با این حالت به او حالی از قبض داد که بر خلاف بسط است داد تا اینکه از آن حالت خارج شود . در سیر و سلوک الی الله مقاطع سیر و حالاتی که برای شخص پیش می آید نسبت به منزل مطلوب است و نیز نسبت به منزل دیگر مهروب عنه و باید از آن دست برداشت و گریخت . توقف برای شخص سالک معنی ندارد به استثنای آخرین مرحله که مقصد است . حسنات الابرار ، سیات المقربین یعنی آن منزلی که برای شخص مطلوبه ، حسنه است و اما همین منزل که مطلوب است برای رسیدن به مرحله بعد باید ازش دست برداشت و سیه میشود . قبلش باید بدست بیاورید و چون میخواهی به مرحله برتر و  بالاتر دست پیدا کنی همین تبدیل به سیه میشود . برای شخص که میخواهد مقرب بشود و جلوتر برود توقف در این منزل معنا ندارد . حاصل شدن و جلو رفتن با آنچه در پیش بوده کمال است و اگر بخواهید توقف کنید در آن حال نقصان است . شیخ بهایی همین فرمایش را نسبت به علوم رسمی دارند : علوم رسمی مطلوب است و جهل نقص است و باید به علم سیر کرد و از علوم رسمی عبور کرد تا رسید به علوم حال.

<br>اموری که حرکت را تمهید میکند و ممکن میسازد . در سیر و سلوک الی الله ما نیاز به مرکب داریم و شش امر در این سیر ، حرکت را ممکن میسازد : اولینش ایمان است . در هر فصلی یک آیه ای از آیات قرآن مورد استشهاد قرار میگیرد که حق تبارک میفرماید : ای کسانی که ایمان آورده آید و به ایمانشان لباس ظلم نپوشاندند اینها در امنیتند و راه به مقصد میبرند . طی طریق کردن و در امنیت قرار گرفتن ، مرهون ایمان است . ظلم مقوله ایست عملی . هر مومنی که در مقام عمل ، ظالم نیست و هر چیزی را به جای خودش میگذارد و عمل میکند و ظالم نیست و ایمانش تحت الشعاع عمل ظالمانه اش قرار نمیگیرد این در امنیت است و راه به مقصد میبرد . عمل صالح یعنی : در سیر و سلوک الهی مومنان راه به مقصد میبرند و به موقع و بجا انجام میدهند البته بر اساس ضرورت و نیاز . مثلاً اگر کسی در حال مرگ باشد نمی‌توانی به او کمک نکنی و نماز بخوانی چون عمل صالح نیست . مهتدی  یعنی کسی که ره به مقصود برده . ایمان در لغت یعنی تصدیق و در اصطلاح یعنی تصدیق خاص . معنای لغوی مطلق است ولی معنای اصطلاحی ویژه است . کسی که مومن است قطعا قرآن ، نبوت ، مبدا ، و معاد را پذیرفته است بنابراین قدم نخست ایمان است . ایمان را با ظن و اوهام و خیالات نمیشود سامان داد . ایمان با راه کار و مقتضیات خودش قابل تحقق است و علت خودش را میطلبد همانطور که تجارت بدون سرمایه معنا ندارد ، تفکر هم بدون سرمایه معنا ندارد و سرمایه ما بدیهیات و اولین ها  و روشنی هاست . کسانی که در رصد خانه کار میکنند و میخواهند استحلال  کنند ، یک لحظه غفلت نمی‌کنند و سریع اعلام میکنند چون غروب می‌کند . با مراقبه ، غفلت از بین میرود . کسی که میخواهد شیطان و نفسش را به دام بیندازد باید در حالت مراقبه  باشد . اول ایمان و دوم مراقبه و اگر دید هنوز مشکل دارد باید ورزش کند در سیر و سلوک ریاضت بکشد . تصدیق ویژه یعنی چیزهایی که فهمیدیم و بهش رسیدیم را باور کنیم و بپذیریم . ما باید به مبدا ، معاد ، قرآن ، احکام ، محرمات ، مکروهات ، واجبات ، فضایل ، اخلاقیات در حوضه دین و آنچه را که پیامبر در محدوده دین آورده باور کنیم و بپذیریم.آیا ایمان قابل زیادت و نقصان هست ؟ آیا ایمان یک امری است که کم یا زیاد بشود ؟ کیفیت از شدت و ضعف می آید و کم یا زیاد شدن از کمیت می آید . خواجه می فرماید : ایمان قابل شدت و ضعف نیست . آنچه که مفهوم ایمان است اگر بیاید ایمان تحقق پیدا میکند و آنچه که مقوم ایمان است اگر نیاید ایمان تحقق پیدا نمیکند . ایمان با توجه به گستره ای که گفته شد قابل زیادت و نقصان نیست . ایمان اصطلاحی یعنی : وقتی تحقق پیدا کرد ، کامل میشود و اکمل میشود این هست ولی کم یا زیاد نمی شود و معنا ندارد . استغفار شش شرط دارد : اول ، پشیمانی دوم ، عزم بر ترک گناه سوم ، حقوق مالی که از مردم بر عهده دارد جبران کند چهارم ، حقوق الهی مثل نماز و روزه پنجم ، همانطور که لذت گناه را چشیده کلفت طاعت را هم بچشد و ششم ، گوشتهایی که بر اساس عصیان بر او روییده را ذوب کند و گوشت نو و تازه بر اساس طاعت بر او بروید . دو تای اولی مقوم توبه است و بدون این دو تا توبه پذیرفته نمیشود . دو تای دوم مقوم قبول است و دو تای سوم مقوم کمال است . نشانه ایمان : آنچه را که اعتقاد داشتنی است ، اعتقاد داشته باشد و آنچه را که باید عمل کند ، عمل کند و آنچه را که باید احتراز کند ، احتراز کند و دانستنی و گفتنی را ، بداند و بگوید . مثلاً روزه مستحبی یا نوافل نماز را بعضی وقتها انجام میدهد یا نمی‌دهد یعنی ایمانش کم یا زیاد نمیشود بلکه شدیدتر یا ضعف تر میشود . عمل صالح جز لاینفک ایمان است و لازم و ملزوم هم هستند . ایمان سه مرتبه دارد : اول زبانی یعنی باید به زبان آورده شود اشهد آن را اله الا الله ،  دوم قلبی انسان همینطور که به زبان می آورد باید از قلبش هم بگذراند و اعتقاد داشته باشد ،  سوم غیب

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.