حدیث روز
امام علی (علیه السلام) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

شنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳ 12 شوال 1445 Saturday, 20 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 469 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 11 تعداد دیدگاهها : 2×
نشانه ایمان
۲۳ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۷:۴۸
شناسه : 1199
11

عبارت خواجه: « و نشان باورداشتن، آن باشد که آن‌چه دانستنی و گفتنی و کردنی باشد، بداند و بگوید و بکند و آن‌چه را احتراز کردنی باشد، احتراز کند». شرح عبارت: این موارد در کل، نشانۀ ایمان است، بنابراین نشانۀ “باورداشتن” این شد که دانستنی‌ها را بداند، گفتنی‌ها را بگوید، کردنی‌ها را انجام بدهد و […]

ارسال توسط :
پ
پ

عبارت خواجه: « و نشان باورداشتن، آن باشد که آن‌چه دانستنی و گفتنی و کردنی باشد، بداند و بگوید و بکند و آن‌چه را احتراز کردنی باشد، احتراز کند».

شرح عبارت: این موارد در کل، نشانۀ ایمان است، بنابراین نشانۀ “باورداشتن” این شد که دانستنی‌ها را بداند، گفتنی‌ها را بگوید، کردنی‌ها را انجام بدهد و احتراز فرمودنی‌ها را احتراز کند؛ همۀ این موارد در مجموع عمل صالح می‌شود. لذا امام رضا  ؟ع؟ پس از آنکه در تعریف ایمان فرمود: «الایمان عقد بالقلب»[۱] در ادامه می‌فرماید: «و لفظ باللسان و عمل بالجوارح». در حقیقت اقرار زبانی و پایبندی عملی به احکام و ارکان، نشانه آن عقد قلبی است که حقیقت ایمان را تشکیل می‌دهد.

عبارت خواجه: «و این جمله از باب عمل صالح باشد و قابل زیادت و نقصان باشد و لازم تصدیق مذکور باشد».

شرح عبارت: عمل، قابل زیادت و نقصان است؛ کم و زیاد می‌شود. بدین معنا که ما و  شما  بر اساس اختیاری که به ما داده‌اند، می‌توانیم فرائض را انجام بدهیم؛ اما نوافل را انجام ندهیم، یا بعضی از نوافل را انجام بدهیم و  بعضی را انجام ندهیم و یا در انجام فرایض، بعضی را عصیان  کرده و انجام ندهیم  و بعضی را هم اطاعت کرده و انجام دهیم. اینها قابل زیاده و نقصان‌اند و لازمۀ آن تصدیق قلبی و ایمان اصطلاحی‌اند.

 بر این نکته از آن جهت تأکید می‌شود که برخی افراط می‌کنند و عمل را نیز جزء ایمان به حساب می‌آورند. این عده معتقدند مؤمن کسی است که اعتقادات و عملش هر دو درست باشد؛ و کسی که عملش درست نباشد علی رغم اعتقاد قلبی‌اش مؤمن نیست. در واقع این‌ها عمل را هم جزئی از ایمان قرار می‌دهند، در حالی‌که این مطلب عین افراط است.

از سوی دیگر عده‌ای هم تفریط کرده و گفته‌اند: می‌توان هرکسی را که اعتقاد داشته باشد مؤمن فرض کرد، هرچند هیچ‌عملی هم نداشته باشد، این هم تفریط است. نظر معتدل و درست این است که بگوییم: نه عمل جزء ایمان است و نه این صحیح است که میان عمل و ایمان تا این حد فاصله ایجاد کنیم و شخصِ کاملاً بی‌عمل را مؤمن بدانیم. بلکه باید بگوییم: عمل، لازمۀ ایمان و امری لاینفک از آن است؛ درست مثل مقوم و عرضیِ لازم در منطق که گفته می‌شود: فصل و جنس، مقوم نوع اند و  نوع بدون این دو  پا  نمی‌گیرد. ولی “تعجب”  و “ضحک”  به رغم آن که مقوّم نوع نیستند لازمۀ انسانیت‌اند.

در این جا هم می‌گوییم: عمل گرچه مقوّم ایمان نیست، ولی لازمۀ لاینفک ایمان است، بنابراین اگر کسی “عمل” را جزء مقومات ایمان و یا جزء عرضی مفارق، قرار بدهد، هردو کار غلط است، بلکه باید بگوید: “عمل عرضیِ لازم و لاینفک ایمان است”؛ مثل زوجیت در مقایسه با اربعه؛ آیا می‌توان زوجیت را از اربعه جدا دانست و بین آن دو انفکاک قائل شد؟ قطعاً نه! ولی در عین حال نمی توان زوجیت را مقوم اربعه دانست.

در بحث حاضر هم باید گفت: آری! عمل صالح را  نمی توان از ایمان جدا کرد، امّا آیا اکنون که نمی توان آن را از ایمان جدا کرد، می‌توان آن را جزء مقومات ایمان دانست؟ هرگز! چون ایمان در فضای باور است و عمل در فضای انجام‌دادن و ترک‌کردن؛ اما این دو لازم و ملزوم هم هستند و نمی‌شود عمل را از ایمان و یا ایمان را از عمل جدا کرد، بنابراین عمل نه مقوّم ایمان است و نه عرضیِ مفارقِ آن؛ بلکه عرضیِ لازم آن است؛ چنانکه خواجه فرمود: «لازم تصدیق مذکور باشد» یعنی: عمل صالح مقوم ایمان نیست؛ البته این گونه هم نیست که کاملا از آن جدا باشد.

عبارت خواجه: «و از این جهت ذکر ایمان با ذکر عمل صالح فرموده‌اند در همه مواضع؛ کما قال: (الذین آمنوا و عملوا الصالحات)».

شرح عبارت: یعنی به جهت این که عمل صالح از ایمان غیر قابل تفکیک است قرآن کریم همواره ایمان را با عمل صالح مقارن ساخته و در همه مواضع می‌فرماید: «انّ الذینَ آمنوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»[۲]؛چون عمل صالح لازمۀ تصدیق است و هرجا که صحبت از ایمان است، صحبت از عمل صالح هم هست، در هرجا که «الَّذِينَ آمَنُوا»، آمده است، بعد از آن می‌‌فرماید: «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ».

عبارت خواجه: «بباید دانست که ایمان را مراتب است».

شرح عبارت: همان گونه که تاکید شد، ایمان گرچه قابل  زیادت و نقصان نیست، ولی شدت و ضعف را می‌پذیرد.

 توضیح آن که: زیاده و نقصان مربوط به کمیت است و شدت و ضعف مربوط به کیفیت، و این دو با هم تفاوت دارند؛ هرچند ممکن است برخی به جهت این که میان کمیت و کیفیت فرقی نمی گذارند و نیز به جهت این که ایمان قابل شدت و ضعف است، اشتباها به سراغ زیادت و نقصان  بروند و بگویند: ایمان، زیادت و نقصان را می‌پذیرد؛ اما  همان گونه که تاکید شد حقیقتاً، زیادت و نقصان ناظر به کمیت و شدت و ضعف ناظر به کیفیت است. این‌ها در واقع می‌خواهند بگویند: ایمان مراتب دارد و  قابل شدت و ضعف است؛ منتهای مطلب آن که نمی‌دانند حرف خود را چه گونه بگویند و  بر اساس عدم توجّه به فرق زیادت و نقصان با شدّت و ضعف، اشتباها بگویند: ایمان قابل زیادت و نقصان است.

اما ـ همان گونه تاکید کردیم ـ  باید میان کمیت و کیفیت فرق گذاشت، و بر همین اساس گفت: در فضای کمیت، اگر ‌چیزی از حدّ نصاب خود، هرچند اندکی کم  داشته باشد، اصل ماهیّت آن چیز زیر سؤال می‌رود؛ اما در فضای کیفیت چنین نیست؛ مثلاً  ماهیّت رنگ سیاه، یا رنگ قرمز و یا هر رنگ دیگری، هر یک حدّ نصابی دارد که اگر از آن حدّ، هرچند باندازۀ  اندکی، کم و یا زیاد داشته باشد، ماهیّت آن رنگ  به مخاطره می‌افتد؛ ولی  وقتی که اصل ماهیّت آن رنگ با مقوّماتش پا گرفت و تقوّم یافت، قابل شدّت و ضعف است؛ مثلا ما سیاه و سیاه‌تر داریم، که باهم از نظر کیفیّت، متفاوت اند و شدت و ضعف دارند؛ یا قرمز و قرمز تر داریم که در شدّت و ضعف با هم تفاوت دارند،اما در عین حال اگر حدّ نصاب هر یک از آن‌ها ـ چه به صورت کم شدن و یا زیاد شدن ـ نادیده  گرفته شود، اصل قرمز و  یا سیاه ‌بودن زیر سؤال می‌رود؛ لذا در این فضا ‌جایی برای  کم  یا زیاد کردن نیست؛ اما وقتی که ماهیت سیاه یا قرمز با آمدن حدّ نصاب خود  تقوّم یافت، قابل شدت و ضعف است.

ایمان هم به همین منوال است که اگر ما یکی از مقومات ایمان را از آن بگیریم، آن چه باقی می‌ماند، دیگر ایمان نیست؛ ولی با این حال، همین ایمان دارای شدت و ضعف و مراتب مختلف است.

باری! جناب خواجه در این‌جا برای ایمان چهار مرتبه را ذکر می‌کند:

 مرتبۀ نخست: این است که انسان به زبان بگوید: «اشهد ان لا اله الّا اللّه و اشهد انَّ محمد رسول اللّه و ان علیاً و اولاده المعصومین حجج اللّه». این ایمان، در مرتبۀ زبان و درجۀ نخستِ  ایمان است که اسلام نامیده می‌شود.

مرتبۀ دوم: اعتقاد قلبی جازم و حتمی است به آن چه که تصدیق آن لازم است؛ لکن اعتقادی تقلیدی که قابل زوال است.

 مرتبه سوم: اعتقاد قلبی جازم و حتمی است به آنچه که تصدیق آن لازم است؛ لکن اعتقادی بر اساس بصیرت که قابل زوال نیست و خواجه از آن به ایمان به غیب تعبیر می‌کند.

و مرتبۀ چهارم: ایمان و اعتقاد کسانی است که  اهل یقین‌اند و بر اثر عمق اعتقاد و درجه بالای ایمان  یاد خداوند دل آنان را می‌لرزاند  و نیز تلاوت آیات الهی ایمان آن ها را شدّت بخشیده و محکم تر می‌سازد. که شرح و بیان این مراتب در بعد خواهد آمد.

عبارت خواجه: «و بباید دانست که ایمان را مراتب است، از همه کم‌تر ایمان به زبان است که “يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ”  عبارت از آن است و “قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ”  اشارت به همان است ».

شرح عبارت: خواجه در این عبارت پس از تاکید بر این که ایمان دارای مراتبی است، به مرتبۀ نخست ایمان اشاره می‌کند که به اقرار زبانی صرف محدود گشته و  هنوز به دل شخص مؤمن راه نیافته است و لذا  خداوند حقیقت ایمان را از آن سلب فرموده و فقط آن را اسلام نامیده است.

چنان که در آیۀ ۱۴ سورۀ حجرات آمده است: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛[۳] (برخى از) باديه‏‌نشينان گفتند: ما ايمان آورديم، به این‌ها بگو شما ايمان نياورده‌ايد؛ ليكن بگوييد ما اسلام آورديم و هنوز ایمان در دل‌هاى شما داخل نشده است»، این آیه شریفه اشاره ‌به ادعای ایمان از سوی بادیه نشینانی دارد که فقط به زبان اقرار کرده بودند، ولی هنوز ایمان به قلبشان راه نیافته بود. از این رو زمانی‌که آنان به حضور پیامبر اکرم Q شرف یاب شدند و گفتند: ما ایمان آورده ایم، خداوند این آیه را نازل فرمود و به پیامبر دستور داد تا به آنان بگوید: چون هنوز ایمان در قلب شما وارد نشده است، بلکه  فقط به مرحلۀ نخست ایمان که همان اقرار زبانی است قدم گذاشته اید، نباید بگویید: ما ایمان آورده ایم، بلکه باید بگویید: ما اسلام آورده‌ایم.

همچنین خداوند (جلّ و علی) در سورۀ نساء خطاب به کسانی که ادعای ایمان داشتند می‌فرماید: “يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ” [۴]یعنی: ای کسانی که مدعی هستید که ایمان آورده اید، دوباره ایمان بیاورید! مفاد این بیان آن است که آن چه شما انجام داده اید ایمان نبوده است،  بلکه فقط اقراری بوده که در حدّ زبان خلاصه می‌شده است و در مؤمن بودن شما این مقدار کافی نیست؛ لذا باید دو باره ایمان بیاورید و ایمان را به قلب خود وارد نمایید تا اسم مؤمن به درستی و راستی بر شما صدق کند.

عبارت خواجه «و بالای آن ایمان به تقلید است و آن تصدیق جازم باشد به آن‌چه تصدیق باید کرد؛ اما زوالش ممکن بود».

شرح عبارت: خواجه در این قسمت از عبارت، به مرتبه دوم از مراتب ایمان ناظر است، که  عبارت از  ایمان تقلیدی است.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.