حدیث روز
امام علی (علیه السلام) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

پنج شنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳ 17 شوال 1445 Thursday, 25 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 469 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 11 تعداد دیدگاهها : 2×
شرح دعای اول صحیفه
۰۴ آذر ۱۳۹۹ - ۱۲:۲۹
شناسه : 725
15

نویسنده: ساجده السادات هاشمی پور مقدمه  در این جا به بررسی تنزیه و تشبیه درباره خداوند پرداخته میشود. انواع قرابت خدا با انسان در عوالم وجود بررسی میشود. معانی واژگان ابتداع و اختراع و خلق آورده میشود. در این درس به بررسی فرازهای اولیه دعای اول صحیفه نورانی سجادیه پرداخته میشود. بند اول با حمد […]

ارسال توسط : نویسنده : ساجده السادات هاشمی پور
پ
پ

نویسنده: ساجده السادات هاشمی پور

مقدمه

 در این جا به بررسی تنزیه و تشبیه درباره خداوند پرداخته میشود. انواع قرابت خدا با انسان در عوالم وجود بررسی میشود. معانی واژگان ابتداع و اختراع و خلق آورده میشود. در این درس به بررسی فرازهای اولیه دعای اول صحیفه نورانی سجادیه پرداخته میشود. بند اول با حمد الهی آغاز میشود و در ادامه ارتباط انسان و خدا  طبق آیات قران کریم آورده میشود.  سپس واژگان مربوط به آفرینش و معانی آنها آورده میشود.

متن اصلی

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ کانَ قَبْلَهُ، وَ الْآخِرِ بِلَا آخِرٍ یکونُ بَعْدَهُ(۱)

الَّذِی قَصُرَتْ عَنْ رُؤْیتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِینَ، وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِینَ(۲)

موجود اخص نمی تواند به کنه ذات اشرف دست یابد. اما این دو باهم در سطوح مختلف  ارتباط دارند.

این دو بیان امام علیه السلام در بند ۲ ، بیان دو جانبه تشبیه در عین تنزیه و تنزیه در عین تشبیه است. همین که نمیشود او را دید، موجودمجرد است. این در حد ملائک است، اما “عجزت عن نعته” بیان تنزیه در شائبه تشبیه است. ملائک قابل وصف هستند.

نکته: وصف کردن حضرت حق را توصیف میگویند، اما در لغت فصیح عرب استعمال نشده است. وصف در باب تفعیل نرفته است. مواظب باشید لغتی را که در عرب استعمال نشده، نفرمایید.

این بیان را ما  در سایر معارف هم داریم. امیر المومونین(ع) میفرمایند: گویندگان هرچه بگویند، به مدحت الهی نمیرسند.

نکته: آنطور که خداوند خودش را وصف کرده است، ما به ذات حضرت حق راه نداریم؛ یعنی به کنه وجودش راه نداریم. یک قاشق آب  از اقیانوس هم، آب اقیانوس است. نهر از اقیانوس هم، از همان است؛ اما کسی به قعر دریای بیکران نمیرسد.

صفات الهی حد و محدود ندارد. هیچ گاه مرتبه نازله به تمام وصف وجودی مرتبه عالی راه ندارد.

امیر المومنین (ع) میفرمایند:”انا عبد من عبید محمد.” پیامبر صلوات الله علیه به نهایت عقلشان با کسی حرف نزدند. به او امر شد که بگو” رب زدنی علما”. هرچه باشد به دایره امکانی اش محدود است. لفظی نداریم که کنه ذات الهی را بیان کند. شما میدانید خدا عالم است یا نه؟یا شما نمیدانی یا دو جواب دیگر. میدانم که جاهل نیست. اصل صدق مفهومی هست، صدق مصداقی در حد واصف است و به کنه آن نمیرسیم.

اول دین،  معرفت اوست. آغاز دین معرفت جبار است و آخر امر، تفویض امر الیه است.کمال معرفت تصدیق  به اوست و کمال تصدیق به او توحید است و کمال توحید اخلاص است و کمال آن نفی صفات از حضرت حق است.

“أَوَّلُ اَلدِّينِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ اَلتَّصْدِيقُ بِهِ وَ كَمَالُ اَلتَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ وَ كَمَالُ تَوْحِيدِهِ اَلْإِخْلاَصُ لَهُ وَ كَمَالُ  اَلْإِخْلاَصِ لَهُ نَفْيُ اَلصِّفَاتِ عَنْه”

هر صفتی را نگاه کنید، خدا غیر ازآن  است.

لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ اَلْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ اَلصِّفَةِ

فَمَنْ وَصَفَ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَيْهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ قَالَ فِيمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلاَ مَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ

نمیشود به خدا اشاره کرد و برای خدا مکان گذاشت.

شیخ الرییس در نمط های ۴ و ۸ و ۹ و مرحوم آخوند در اسفار جلد ۶ موقف ۲ فصل ۴ به این موضوع پرداخته اند.

“مع كل شی‏ء لا بمقارنه و غیر كل شیی‏ء لا بمزایله “

“کان الله و لم یکن معه شی”

“کان الله اینما کنتم”

“هو معکم اینما کنتم”

قرآن در قرابت ۴ بیان دارد:

سوره بقره،آیه ۱۸۶٫

إِذَا سَأَلَک عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ.

در اینجا  قرابت را بیان کلی کرده است.

سوره واقعه، آیه ۸۵٫

وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ.

در سوره مبارکه واقعه صحنه ای پیاده کرده و فردی در احتضار است و خداوند متعال میفرماید “نحن اقرب الیه منکم و لا تبصرون. “خدا از عزیزان به ما نزدیکتر است.

سوره مبارکه ق، آیه ۱۶٫

نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ.

این بیان از اعضای ماست. این هم در عالم طبیعت و ماده است. ورید ، رگی است که به تمام بدن خون میرساند. خدا میفرماید من از آن خون به تو نزدیکترم.

 سوره  انفال،آیه ۲۴

أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ.

بیان آخر، در همه عوالم وجودی است. قلب در عربی، معادل روان در فارسی است. ما یک مقامی داریم در سیر مقامات که غیب الغیوبی است که مرجع ضمیر انا است. من من بریده از اضافات است و فقط خود من است، خویشتن خویش که قابل تعریف نیست. انا، امر وجودی است و آنجا را خدا میفرمایند. کجا بیابیم؟ “سنریهم ایاتنا فی افاق و فی انفسهم.”

خلق بدن ماست. فی انفسکم یعنی نهان خانه سر خود. خدا را در آن مقام ببینید. همه عالم حیرت اندر حیرت است. آرامش خاطر آن است که من هستم و خدای من و این جنت لقا است. ذکر، یاد است. جان و دل انسان، الهی شود در عاشورا هم میگوید رضا برضاک. این حیرت، ممدوح است. در حیرت مذموم،  نمیدانیم چه میشود. در حیرت ممدوح، چشم میگوییم و طمانینه داریم. نفس مطمئنه همان و خطاب ارجعی همان.  و اینجا  “وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی” معنا می یابد. من تورا برای خودم ساختم. در سوره صافات آیات ۱۵۹ و ۱۶۰ میفرماید: “سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ .”

مخلَص، به نتیجه رسیده است، اما مخلِص در مسیر است.

“إِلهِى مَنْ ذَا الَّذِى ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرامَ مِنْكَ بَدَلاً ؟”

الهی چه کسی  محبت الهی را فهمید و جای دیگر رفت؟

به حضرت ولیعصر دل دهیم، دلداده باشیم. او دلدار خوبی است. دلبر دل را جایی میبرد که خاطر خواه خودش است. اینها الفاظ دل نشینی است. امام زمان دلبر است. خاطرخواه او کجاست؟ وقت سحر بلند شو ببین او کجا میرود.

“إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ “. من که کسی ندارم. دل را به او دهی،  تو را باخود میبرد. عجب الفاظ مقدس است.در آیه ۴ سوره احزاب میفرماید: “مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ.”

یک دل داریم و آنرا به امام زمان دادیم.

بزرگان دیگر خاک نعلین شان سرمه چشم من، اما ما دل به علامه حسن زاده دادیم. ما یک دل بیشتر نداشتیم و به ایشان دادیم.

ما بعد از نماز به ایشان سلام میدهیم و به ایشان میرسید.

دل بدهیم، دل ما را نگاه میدارند.

امام جواد علیه السلام: “اَلمُؤمِنُ یَحتاجُ إلی ثَلاثِ خِصالٍ: تَوفیقٍ مِنَ اللهِ، وَ واعِظٍ مِن نَفسِهِ وَ قَبُولٍ مِمَّن یَنصَحُهُ؛ ” کاری نکنیم سلب توفیق شویم. گناه عامل سلب توفیق است.

گاهی خودمان بنشینیم و خود را نصیحت کنیم. چه کردیم و چه شد و در آینده چه باید شود. خودمان سرنوشت مان را پیش بینی کنیم.

نکند به ما این را بگویند:


خرما نتوان خوردن ازین خار که کشتیم

در برابر سخن حق چون و چرا نکنید.

ابْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِدَاعاً، وَ اخْتَرَعَهُمْ عَلَی مَشِیتِهِ اخْتِرَاعاً (۳)

ابتداع به معنی آغاز است. قدرت در فارسی نیرو و توان است. قوه به معنی قدرت است. خلق به چه معنی است؟ در فارسی آفریدن است. در ادبیات آیات و روایات، باید خلق را بررسی کرد. اختراع و مشیت به چه معنی است؟ خواستن الهی یعنی چه؟

امام سجاد (ع) در این دعای ۴۷  صحیفه نورانی میفرمایند: ” أَنْشَأْتَ الْأَشْيَاءَ مِنْ غَيْرِ سِنْخٍ، وَ صَوّرْتَ مَا صَوّرْتَ مِنْ غَيْرِ مِثَالٍ، وَ ابْتَدَعْتَ الْمُبْتَدَعَاتِ بِلَا احْتِذَاءٍ.”

اشیا را بدون سنخیت و نقشه قبلی انشا کردی، همه را بدون تصویر قبلی صورت دادی. همه چیز را در حد مقدری تقدیر کردی.

در خطبه ۹۱ نهج البلاغه که به خطبه اشباح معروف است:” انما صدر العلوم بلارویه”

همه چیز بدون فکر صادر شدند. در خلق اول اندازه است و بعد بریدن مانند خیاطی ، اما در معنی ابداع این نیست. خلق یعنی  اول اندازه گرفت بعد برید.

از همان اول خدا بهترین را می سازد و بهتر از این نمیشود. درین آفرینش تجربه نکرد و از آغاز بهترین را ساخت. همه صفات کمالی ، عین هم هستند. قدرت و علم در ذات عین هم هستند. خلقت ابداعی، یک معنای آن نوآوری است یعنی بی سابقه است.

خلقت از مقام امر شروع شد. امر در مقام اجمال است.

این عبارت ابداع در نهج البلاغه  و خطبه حضرت زهرا(س)  آمده است.

ابداع یعنی نواوری. بدعتی که در فقه حرام است از این نوع است. همه جا نوآوری و بدعت حرام است. بعضی جاها بدعت واجب است، مثلا اگر دارویی در بازار نیست، باید آنرا ساخت،  پس این بدعت واجب است.

خداوند متعال بدون نقشه و فکر کار میکند.

ایجاد بدون ماده قبلی ابتداع است. “اذا اراد الله شی ان یقول له کن فیکون.”رویش گندم،  ابداعی نیست و خلقت ما از نطفه بدون ما نبود و ابداعی نیست. ابداع ان است که از آغاز آفرینش بدون ماده چیزی خلق شده است. اگر بدون ماده خلق شود ابداع است .اگر نقشه قبلی نباشد اختراع میشود.

ابداع ایجاد لا علی ماده و لا مده است

اختراع ایجاد لا علی مثال است.

اختراع بدون ماده است اما مدت دارد.

ابتداع ماده و مدت ندارد.

مکونات مربوط به این مقام است که” اذا اراد الله بشی ان یقول له کن فیکون”.

امروزی نواوری های علمی ابداع و اختراعی نیست.کشف جدید است. در عالم بوده و اینها نمیشناختند .فکر جدید است،  اما کاری ایجاد نکردند.

قدرت بمعنی توان و نیرو است. در اصطلاح متکلم صفتی است به این معنی  که موجود زنده توانایی انجام دادن یا ترک فعلی را داشته باشد. اما اگر بخواهم نکنم نتوانم مجبورم. مجبور قادر نیست. در اصطلاح حکما ، خواست فاعل اعم از مشیت است ، یعنی مشیت مال من است که بوی جبر ندهد. جبر با اراده و مشیت همراه نیست. سیدالشهدا به جبر به کربلا نرفت.

ابتدع به معنی آغازی است که قبلش چیزی نبوده است و نواوری به معنی حقیقی است. در فلسفه بین مبدعات و مخترعات و مکونات فرق است.

مرحوم آخوند: مبدعات موجوداتی هستند که مسبوق به ماده و مدت نیستند و امکان آنها ذاتی است، مانند عقول و نفوس مجرد که  فاقد امکان استعدادی و جنبه قوه هستند.

هر موجودی که وجودش  مسبوق به ماده و حرکت نباشد، بر سبیل ابداع است. ابداع در مقابل تکوین است. مکونات عالم طبیعت و ماده را میگویند و عبارت از “تاسیس ما لیس بشی” است. صدور معلول از علت که صدور و معلولیت از جهت مجرد فاعلیت آن است یعنی فقط فاعل بود و الان معلول  شد. پس مبدع در مکتب صدرایی فقط صادر اول است. فقط یک مبدع داریم. مبدعات معنی ندارد. مبدع آغاز ما سوی الله است در مجموعه ممکنات بدون جهت مشارکت و جهت قابلیت معلول. اصلا معلول و ماسوایی نبود.

اصل ابداع، جود باری و فیض اوست. بعد از آن مخترعات و در عالم ماده میرسیم به مکونات . اخوان الصفا آوردند که  ابداع “ایجاد شی لامن شی” است. چیزی را ایجاد کردن که قبل از این چیزی نبوده است. در جای دیگر دارد “هو ایجاد شی من لا شی”. لا من شی یا من لا شی. اگر من لاشی باشد، لاشی یعنی معدوم. عدم هیچی است وچطور منشا پیدایش میشود. اگر لا من شی باشد، یعنی چیزی قبل از این نبود و تازه آغاز پیدایش است. از عدم خلق شده است. هم اکنون این است و قبل از این چه بود؟ ما قبلیتی نداشتیم. اگر نگوییم از عدم بود ، پس از ایجاد بود و قبلیتی نداریم و مساله حل میشود.

دم به دم در هستی ابداعات است.”کل یوم هو فی شان.”یوم به معنی ظرف ظهور حقایق است.

در ریاض السالکین قدرت، قوت انجام کار است، اما در اصطلاح متکلمین قدرت به معنی صفتی است که موجود زنده با  اراده توان انجام یا ترک فعل دارد.

قادر در لغت در مقابل عاجز است. اگر کسی او را مجبور کند، چه؟

اگر تطمیع تاثیر بگذارد، دیگر فاعل قادر نیست و انگیزه بیرونی در او موثر است. فلاسفه میگویند اعم از اینکه مشیت باشد یا نه و ما در انگیزه وی کاری نداریم. متکلمین کلامشان نوعی بعد عرفی مجازی دارد.

بداع یعنی پیدایش آغازین . قدرت یعنی پیدایش با قدرت الهی بود. نمیشود خدا عالم بی قدرت باشد.

علم و قدرت و سایر صفات کمال در مقام ذات عین ذات هستند.

علم در مقام فعل، قدرت است. قدرت،  عین ذات الهی است.

انسان کامل مظهر قدرت لا یزال الهی است.

قدرت، نسبت به حضرت حق، در مقام فعل انجام کار ، در مقام صفات  غیرسایر صفات است و در مقام ذات عین همه صفات است. جایی که هرکار خواست انجام دهد و هرکار نخواست انجام دهد و از آغاز خواست و انجام داد. تمام صفات او در صادر اول تجلی کرده است. صادر اول شان انسان کامل و حقیقت محمدی است و هرکاری را در نظام عالم صلاح بدانند به اراده انجام میشود. اراده ای که در مقام ذات عین علم و در مقام فعل عین قدرت است.

منظور از خلق چیست؟

خلق در لغت، در اصل به معنی تقدیر و اندازه است. خلق را آفرینش معنی میکنند. خالق را آفریدگار میگویند، اما این معنی تام نیست. آفرینش دارای مراتب است. در سوره مبارکه حشر آمده است” هو الله الخالق الباری المصور” ، بعد از خلق  و بر و تصویر ، ایجاد است. مقام خلق، مقام اندازه گیری است. خدا مثل یک خیاط است. اول اندازه را در میاورد. بعد پارچه را میبرد و تکه ها را صورت میدهد و لباس میشود.۳ کار است: اندازه و برش و دوخت. به اندازه، خلق میگویند. خداوند به وفق حکمت خویش ،بدون طراحی قبلی،(ابتدع) هرچیزی را آفرید.

مقصود از “ال”  در الخلق چیست ؟

مجموع خلق است یا مرتبه خاصی از خلق مد نظر است؟

برخی نظر دارند خلق نمیتواند مجموع آفرینش باشد، چون ضمیر هم در جمله بعد به الخلق برمیگردد. پس این اشاره به خلق ذوی العقول یعنی  انسان و جن و ملک و نبات و جماد دارد. اما ما پا فراتر میگذاریم. منظور از الخلق در آیات قرآن نمیتواند صرف ذوی العقل باشد.” ان من شی الا یسبح بحمده و لکن لا یفقهون تسبیحهم” آنان به آن شی برمیگردد. همه تسبیح دارند، اما شما تفقه تسبیح همگان را ندارید. ممکن است گفته شود “لا یفقهون تسبیحهم” به همه برگردد. این نوعی مجاز گویی است، اما با دیگر آیات نیاز به حمل بر مجاز نداریم. حقیقتا  موجود را به ذوی العقول و غیر ذوی العقول تقسیم کردن ،مجازی است. موجود بما هو موجود غیر ذوی العقول نداریم. مگر بگوییم بعضی ها استثنا است.

جواب: موارد جزئی است، اما به اعتبار آهو و سنگریزه نیست. مورد خاص برای اعمال قدرت معصوم است، نه اینکه آهو همیشه عاقل نیست. جدایی باید از این سو باشد، یعنی رسول الله همیشه قدرتش را اعمال نکرد. استثنا از آن سمت است. معجزه ولی از اولیا الله استثنا است. “کل قد علم صلاته و تسبیحه”. پس شما نروید تسبیح موجودات را حمل بر مجاز کنید. درباره معجزه تسبیح سنگ ریزه کف دست پیامبر، معجزه شنوایی گوش حاضران بود، نه تسبیح سنگ ریزه. همه موجودات تسبیح عالمانه دارند. هم به الخلق و همه خلایق برمیگردد.

از نظر سید حیدر آملی  تسبیح مشتمل بر ۳ امر است: حیات، نطق و معرفت. همه نطق دارند، اما همگان نطق هم را نمیفهمند. خداوند حق قضاوت را گرفته از انسان وقتی گفته است “لا یفقهون تسبیحهم.”

باید برویم زبان آنها را بفهمیم. تلاش شود تا  صدای نبات و جماد شنیده شود. امام رضا علیه السلام  چه امتیازی برمن داشته است؟ جای آن حیوان تحت فرمان امام باشم. من شیعه خوبی برای امام و بنده خوبی برای خدا نیستم. من موجودی چموش هستم.

وقتی به اعضا در قیامت اعتراض کنیم، میگویند: “انطقنا الله انطق کل شی”. تا امکان حمل نطق حقیقی باشد، نمیشود نطق مجازی را در نظر گرفت. ما نطق حیوانات را نمیفهمیم. گاهی حیوانات برای حل اختلافاتشان خدمت ائمه میرسیدند.

“یشهد للموذن کل رطب و یابس” خشک و تر برای موذن شهادت میدهد. “یستغفر لطالب العلم کل شی.” امتیاز انسان  بر سایر موجودات،  وجه استکمالی اوست.

همه بر اساس شاکله و شعور شان کار میکنند. جز مکلف مجبور به تسبیح نیستند. تسبیح مکلف در مقام تکلیف به معنی استکمال  و رشد و تعالی آنها است.

همه اهل کشف و شهود  اتفاق نظر دارند که جمیع موجودات عاقل و عارف به پروردگار هستند و تسبیح گو و سامع کلام او هستند. تسبیح و تقدیس بدون معرفت متصور نیست. حیات و شعور در جمیع موجودات را اثبات کردیم و برای غیر اهل کشف و عرفا میسر نیست. ما به حمد و سپاس الهی  این حقیقت را به برهان و ایمان شناختیم و این به فضل و توفیق الهی اختصاص به ما دارد.

جمله ی ذرّات عالم در نهــان / با تو می گویند روزان و شبــان

ما سمیعیم و بصیریم و هشیم / با شمـــا نامحـرمان ما ناخوشیـم

این حرف ها با برهان و استدلال منطق ارسطویی نمیشود. آنها که اهل کشف و شهودند، حقایق را میبینند.

از تعبیر به خلق استفاده میشود که هرچه معنون به این عنوان است، در رتبه وجودی بعد از صادر نخستین است. خلق نازل تر از صادر اول است. در رتبه خلق، دم به دم ایجاد جدید و لبس بعد لبس است و در هر مرتبه ای در حد خودش ابداع و اختراع و تجدد امثال است.  در مقام خلق، هرچیزی ابداعی است؛ اما در مقام صادر نخستین یک حقیقت بیشتر نیست که آن ابداعی است.

هر دم ازین باغ بری میرسد/ تازه تر از تازه تری میرسد

نتیجه

در این خلاصه، با فرازهایی ازدعای اول صحیفه و فرمایشات حضرت امیر علیه السلام در نهج البلاغه و آیاتی از مصحف شریف به ارتباط انسان و خدا پرداخته شد و انواع آفرینش و تفاوت های موجود بین آنها بررسی شد.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.