از پیامدهای مهم کشورگشاییهای اسکندر مقدونی، تلاقی علوم و فرهنگ مغرب و مشرق بود و چنانچه گذشت، با گسترش دامنه فتوحات اسکندر به مشرق و اختلاط فلسفه یونانی با فرهنگ و تفکّرات مشرقی، مکاتب التقاطی شکل گرفت. مهمترین این مکاتب که آخرین و برجسته ترین سلسله معتبر از حکمت قدیم یا حکمت یونانی شمرده میشود و در حوزه علمیِ اسکندریه مصر ظهور نمود، مکتب نو افلاطونیان یا افلاطونیان اخیر نامیده میشود. از افکار و آراء فلسفی آمونیوس ساکاس، مؤسّس این مکتب، آگاهی چندانی در دست نیست و حکمتی که به نو افلاطونیان نسبت داده میشود و آمیزه ای از تعالیم افلاطون الهی و آراء و افکار معنوی و مذهبی مردم مشرق زمین است، مربوط به فلوطین، شاگرد وی است. فلوطین که اصالتاً رومی بود، برای واگیری حکمت به اسکندریه مصر مهاجرت نمود و به برکت حضور ساکاس، استاد خویش، از معارف فلسفی و عرفانی بهره مند شد و پس از آشنایی با حکمت ایرانی و هندی، حکمت وحدت وجودیِ خویش را ارائه داد.
فلوطین که سالها، به تعلیم شفاهی مریدانش اکتفا نموده بود، در نهایت به اصرار دوستان، آموزه های فلسفی خود را در پنجاه و چهار رساله به تحریر در آورد و فرفوریوس شاگرد وی، آنها را در شش جلد که هریک مشتمل بر نُه رساله است، مرتّب کرد. این رسائل،یعنی رسالات نُهگانه یا تاسوعات نامیده میشود.
میتوان گفت با مکتب نوافلاطونیان، پیش از ظهوراسلام، سیر تدریجی تلطیف مباحثِ به شدّت بحثی و استدلالی فلسفهی ارسطویی با مباحث فلسفی در حوزه مسلمین و پیدایش فلسفه اسلامی، فراهم شد؛ به ویژه با توجه به این امر که به دلیل اشتباه تاریخی معروف در انتساب کتاب«اثولوجیا» به ارسطو به جای فلوطین، در واقع، فلسفه فلوطینی، به عنوان فلسفه ارسطویی، مورد توجه تحسین فیلسوفان اسلامی قرار گرفت.
ثبت دیدگاه