حدیث روز
امام علی (علیه السلام) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

دوشنبه, ۱۴ آبان , ۱۴۰۳ 3 جماد أول 1446 Monday, 4 November , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 469 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 11 تعداد دیدگاهها : 2×
پیشینه معرفت شناسی (۱)
۲۳ آذر ۱۴۰۰ - ۰:۱۸
شناسه : 1891
15

یشینه علم معرفت‏شناسىالف)فلاسفه یونانفلاسفه قبل از سقراط، توجه مستقلى به مسائل معرفت‏شناسى نداشتند.زیرا علقه اساسى آنها مسأله دگرگون شدن طبیعت و منشأ پیدایش جهان بود.گویا پیش فرض همه آنها این بود که: «شناخت طبیعت امرى ممکن است.»البته کم و بیش مباحثى مطرح مى‏شد.مثلا برخى منبعى را بر منبع دیگر، براى شناخت ترجیح مى‏دادند. هراکلیتوس (۴) […]

ارسال توسط :
پ
پ

یشینه علم معرفت‏شناسى
الف)فلاسفه یونان
فلاسفه قبل از سقراط، توجه مستقلى به مسائل معرفت‏شناسى نداشتند.زیرا علقه اساسى آنها مسأله دگرگون شدن طبیعت و منشأ پیدایش جهان بود.گویا پیش فرض همه آنها این بود که: «شناخت طبیعت امرى ممکن است.»البته کم و بیش مباحثى مطرح مى‏شد.مثلا برخى منبعى را بر منبع دیگر، براى شناخت ترجیح مى‏دادند. هراکلیتوس (۴) و پارامنیدس (۵) عقل را ترجیح داده و اتمیان براى اولین بار مبحث«احساس»را طرح کردند. (۶) پارمنیدس الئائى، میان حقیقت و نمود تمایز قائل شد، (۷) ولى اینگونه مباحث جدّى نبود.
این امر تا زمان سوفیستها ادامه داشت. (۸) آنها در باب امکان حصول معرفت شکّ کردند. گورگیاس(Gorgias)مى‏گفت:در خارج چیزى نیست و اگر باشد قابل شناخت نیست و اگر قابل شناخت باشد قابل شناساندن نیست. (۹)
نخستین فیلسوفى که در برابر موج سهمگین شک‏گرایى ایستاد، سقراط بود.او هر چند معرفت را در محدوده اخلاق مطرح ساخت(معرفت با فضیلت مساوى است) (۱۰) ولى حصول معرفت را ممکن دانست.در پى او افلاطون معرفت را در حوزه‏اى گسترده‏تر مطرح کرد، تا بتواند با شکاکیت عمومى مبارزه کند.
افلاطون(Plato)(448-347 ق.م)
افلاطون به مسائل عمده معرفت پرداخت.معرفت چیست؟چه مقدار از آنچه را ما معمولا مى‏دانیم، معرفت است؟آیا حسّ به ما معرفت مى‏دهد؟آیا عقل به ما معرفت مى‏دهد؟ارتباط معرفت با باور صادق چیست؟ (۱۱)
او براى پاسخ به این سؤال که معرفت چیست، شرایطى براى معرفت ارائه داد.افلاطون پرسید: اگر کسى به گمان خود چیزى مى‏داند، ولى در عین حال علم او با معلوم مطابق نیست، آیا مى‏توان به او«عالم»گفت؟جواب منفى است.پس یکى از شرایط علم، «صدق»است.دیگر آنکه، معرفت باید به«وجود»تعلق گیرد، نه به«عدم»یا به «امر صائر».افزون بر آن، در رساله تیتئوس معرفت چنین معرفى شده است:«باور صادق به همراه امر معقول.» (۱۲) لذا معرفت از دیدگاه افلاطون، سه شرط داشت:به وجود تعلق گیرد، همراه امر معقول بوده و صادق باشد.
افلاطون بر اساس تئورى استذکار (۱۳) معتقد به تمایز میان معرفت و رأى صادق شد.ارواح که قدیمند، بعد از هبوط، به دلیل آلودگى به ابدان، مبتلا به نسیان مى‏شوند.آنها با مشاهده محسوسات که تصاویر مثلند، متذکر صور کامل مى‏گردند که این خود«باور صادق»است.باور صادق گر چه معرفت نیست، ولى به همان اندازه خیر است.افلاطون نهایتا میان معرفت، (۱۴) غفلت (۱۵) و باور (۱۶) که حالت برزخ است، تمایز قائل شد.
معرفت ادراک حسّى نیست، زیرا از جمله شرایط معرفت«ثبات»است و امر محسوس تغیّر دارد.همچنین حسّ خطاپذیر است، پس شرط دیگر یعنى صدق را فاقد خواهد بود. لذا از نظر او مدعیا سوفیستها که مى‏گفتند: ادراک حسّى و معرفت مساوى‏اند، مردود است. همچنین معرفت از نظر او«حکم»یا حتّى«حکم صحیح»نیست.بنابراین معرفت عبارت است از: رأى صادقى که به هست تعلق گیرد و همراه امر معقول باشد.
مى‏توان گفت:افلاطون با برداشتن گامى مهم، دو نظام هستى‏شناسى و معرفت‏شناسى هماهنگ و منسجمى ارائه کرد و نقش عمده مسائل معرفت‏شناسى را در حل مشکلات وجودشناسى نشان داد.با این وصف، مى‏توان افلاطون را مبدع علم معرفت‏شناسى به شمار آورد. ارسطو(Aristotel)(384-332 ق.م)
درباره ارسطو اتفاق نظرى وجود ندارد؛برخى او را معرفت‏شناس، بعضى فیلسوف ذهن و عده‏اى تئورى‏پرداز علم مى‏دانند که اینک به اختصار به هر یک اشاره مى‏شود.
الف)ارسطو چه تصورى از«علم»داشت؟ به نظر ارسطو با چه شرایطى مى‏توان امرى مثل زیست‏شناسى را«علم»نامید؟علم به معناى «رشته معرفتى»از دیدگاه ارسطو داراى شرایطى است:
یک)به مجموعه‏اى از قضایا اطلاق مى‏شود، نه فقط یک قضیه.
دو)این مجموعه قضایا داراى موضوع واحدى باشد.
سه)این قضایا صادق باشد.
چهار)جهت صدق این قضایا ضرورت باشد.
پنج)قضایاى علم کلى بوده و استثناناپذیر باشند.
شش)یقینى بودن از دیگر شرایط است.
هفت)مجموعه قضایاى علم نه تنها در باب «چگونگى»، بلکه در باب«چرائى»سخن گوید.
ارسطو بعد از این تمام علوم را به سه قسم، فلسفه نظرى، فلسفه عملى و فلسفه شعرى یا تولیدى تقسیم کرد.
ب)فلسفه ذهن ارسطو بیشتر در علم‏النفس او مطرح است.او در کتاب«فى النفس»از تعبیر psycheکه ریشه یونانى‏psychologyاست، استفاده کرده است.«سیکه»یا«سیخه»به معناى نفس است که داراى سه مرحله مى‏باشد.مرحله نباتى، مرحله حیوانى و مرحله نفس انسان.
هر یک از این نفوس داراى قوایى است که بین آنها ترکیب و پیوندى برقرار است.حس که یکى از قواى حیوانى است، صور اشیاء را بدون مواد دریافت مى‏کند.عضو حسى به هنگام احساس، کیفیتى از شى‏ء محسوس را بالفعل و از طریق انفعال تحصیل مى‏کند.چون حس، انفعالى است، پس نشان دهنده خارج است.از این رو خطا در حس راه ندارد.خطا و اشتباه مربوط به حکم است.همچنین در مرحله خیال و صور عقلى، خطا نیست.تعقل، وابسته به حس و رسوبات آن است، ولى به امور کلى تعلق مى‏گیرد.این‏گونه مباحث، امروزه بیشتر در روانشناسى ادراک و احساس مطرح مى‏شود و شاید بیش از همه، آثار ژان پیاژه که نزدیک ۷۰ سال در این امر کار کرده است قابل مراجعه باشد.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.