حدیث روز
امام علی (علیه السلام) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

دوشنبه, ۱۴ آبان , ۱۴۰۳ 3 جماد أول 1446 Monday, 4 November , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 469 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 11 تعداد دیدگاهها : 2×
۰۹ آبان ۱۳۹۹ - ۲۳:۱۱
شناسه : 526
12

چکیده : انسان آن موقع که از حد ها بگذرد و قیود را نبیند آن زمان می تواند به لقاءالله برسد .هدف از خلقت ما این بود که ما در کثرت وحدت را ببینیم و هنر از آن آدمی استتتت که در کثرات نظام هستتتتی وحدت ببیند و بهترین راه خدا شناسی معرفت نفس است […]

ارسال توسط :
پ
پ

چکیده : انسان آن موقع که از حد ها بگذرد و قیود را نبیند آن زمان می تواند به لقاءالله برسد .هدف از خلقت ما این بود که ما در کثرت وحدت را ببینیم و هنر از آن آدمی استتتت که در کثرات نظام هستتتتی وحدت ببیند و بهترین راه خدا شناسی معرفت نفس است به تعبیر علامه طباطبایی (ره )هر ظاهری یک باطنی دارد و آن من باطن شماست و جسم خاکی ظاهر شماست .در ، باطن درکش در علم حضوری و جان شما بیشتر است رساله الولایه راه سیر و سلوک از معرفت نفس آغاز می شود و تا فنای نفس و بقای بعد از فنای در محبوب حاصتت می شتتود و راه تا آنجا ادامه می یابد و ما حقیقت محبوب را در جان خودمان در یک وجود صتتمدی بی نهایت پیدا می کنیم و آنوقت راه را در فنای محبوب به ما نشتتتان می دهند و اینکه راههای رستتتیدن به خداوند متعال به عدد انفس خلائق هست یعنی همین از خودتان باید به آن برسید و در خودتان باید آن یار حبّ به ذات هم به خودش بر می گردد پس ، همه عالم تجلی آن محبوب یگانه است ، گمشده را پیدا کنید هرچه هست ظهور و نمود یک بود بی ، باید آن ذات را شناخت و هرچه قدر که غرق در کثرتیم از نور دوریم نهایت است و همه ما غرق دریای حضور و وجود حضرت حق هستیم و اینکه بزرگترین کاری که سالک در تطهیر قوه خیال و نفی خواطر استتت که اگر این قوه تطهیر نشتتود ، طی ستتلوکش باید در نظر داشتتته باشتتد کدورت های نفستتانی و شتتیطانی آنقدر در جانش زیاد خواهد شتتد که به او اجازه نخواهد داد دریافت القائات سبحانی و الهامات روانی را داشته باشد .

خلاصه رساله الولایه : انستتان در ستتلوکش به جایی می رستتد که دیگر خودی نمی بیند و آنجاستتت که دیگر ولی در او ظهور کرده است . روئیت خداوند با چشم دل شدنی است ، در تمام ظاهر هستی می توان خدا را روئیت کرد و اصلاً غیر خدایی وجود ندارد که من می بینم ، هر طرف که رو کنیم تمام عالم تجلیات اسماء الحسنی الهی است همه عالم خود اوست ، از آنجائیکه که قائ به این هستیم که تمام هستی تجلی اسماء الحسنی است و هر جایی که ذات با صفتی قرار بگیرد مث ذات خداوند + صفت علم خداوند شده است علیم و یا اگر در جمال همسر من آیینه جمال خداوند را دیدم ذات حضرت حق + صفت جمال می شود مظهر جمال خداوند ، عارف نمی تواند خلق خداوند را بدون خداوند دوست داشته باشد . چون خدا را در خلق می بیند و همۀ عالم را از او می بیند و در تمام این آینه ها جمال حق را می بیند پس بیشتتتر آن را دوستتت دارد . خداوند در تمامی آینه ها ظهور دارد . به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست . عاشقم بر همۀ عالم که همه عالم از اوست ، وقتی انسان از اص وجود غفلت کرد آنوقت نمی تواند آنطور که باید جلوۀ جمال حق را منعکس کند . آینه انعکاس نور است و کارش فقط صیق دادن است ، به تعبیر حضرت علامه طباطبایی رحمه ا… علیه انسان باید به جایی برسد که خودش را نفی کند ، انسان باید مرتب بشکند و حدّ خود را از دست داده و نامحدود شود . خداوند می فرماید : من در نزد دلهای شکسته ام ، مث لیوان که تا وقتی لیوان است حد خاصی دارد اما وقتی شکست نامحدود می شود . از آن موقع که از حدها بگذریم و قیدها را نبینیم آن زمان می توان به لقاء ا… رسید . مراد خداوند از خلقت ما این بوده که در تمام اشیاء خودش را به ما نشان بدهد ، ما آمده ایم تا در کثرت وحدت ببینیم و هنر از آن آدمی است که در کثرات نظام هستی وحدت ببینید ، به تعبیر استاد الهی قمشه ای شیطان دردش این بود که در آینه عکس خدا را ندید . ورنه بر بولبشری ترک سجود این همه نیستتت . ما هم اگر در آینۀ همستتر و اشتتیاء و …. اگر خداوند را ندیدیم می شتتویم شتتیطان . انستتان در مقام معرفت نفس علم حصولی به خداوند دارد و به فوز اکبر دست پیدا می کند اگر نفس را شناخت . مَنْ عَرَفَ نفسَتته عَرَفَ ربَّه . امام علی (ع) فرمودند : اگر می خواهی به فوز اکبر دستتت پیدا کنی معرفت نفس بخوان ، نفس در آن واحد هزاران فع و انفعال انجام می دهد و بهترین راه خداشتتناستتی معرفت نفس استتت ، علامه طباطبایی (ره) در رساله الولایه پای معرفت نفس را وسط می کشد تا تمام حقایق را به رخ شما بکشد و در معرفت نفس حدود و قیود عدمی را مطرح می کند تا سر سفره لا اله الا الله مهمانت کند . وقتی سر سفرۀ حقیقت لا اله الا الله نشتتتستتتتی ، الهه نفس را که منتفی کردی آنوقت در جان خودت و در حقیقت باطنی خودت ، حضتترت حق را درک می کنی ، هر ظاهری به تعبیر ایشتتان یک باطنی دارد و آن باطن درکش در علم حضوری در جان شما بیشتر است ، یعنی وقتی می گویید من ، این من خودت را کاملاً دارید شهود می کنید ، من باطن شماست و این جسم خاکی ظاهر شماست ، ما حقیقت من خود را بیشتر درک می کنیم ، نفس علمش به خودش ابتداعاً استتتت و علمش به شتتتشونش در مرتبه یانی قراردارد ، فلذا علم به این باطن ظاهرتر است تا علم به این ششون ، حقیقتی که در باطن نفس است ، از خود نفس آشکارتر و بدیهی تر است
و آنچه در باطن این باطن است از آن نیز روشن تر و بدیهی تر است و هر حقیقتی به او ختم می گردد . او خود آشکارترین معلوم ها و بدیهی ترین بدیهیّات است . خداوند متعال به تعبیر عامیانه اشکال اش این است که همیشه است و چون همیشه هست نبودش را نمی فهمیم ، مثلاً اگر همیشه روز بود و شب وجود نداشت ، شتتما تصتتوری از شتتب نداشتتتید ، از بس همه جا را نگاه می کنیم و او را می بینیم فکر می کنیم او را نمی بینیم ، از دریای وجود و وحدت نمی توان خارج شتتد . وقتی خود را در دریا دیدید و خود را دریا دیدید مث موج و دریا که موج دریا نیست اما از دریا جدا نیست و مظاهر و تجلیات دریاست ، پس از صورت ظاهری باید دل کند . ما هر چیز را که می خواهیم در عالم ببینیم شتترطش این استتت که آن را مجرد ببینیم و خودمان هم مجرد شتتده باشتتیم ، معرفت نفس یعنی تلاش جهت تجرد نفس ، ازدواج می کنیم تا مجرد شتتویم در رساله الولایه راه سیر و سلوک از معرفت نفس آغاز می شود و تا فنای نفس و بقای بعد از فنای در محبوب حاصتتت می شتتتود و راه تا آنجا ادامه پیدا می کند و ما حقیقت محبوب را در جان خودمان در یک وجود صمدی بی نهایت پیدا می کنیم ، آنوقت راه را در فضای محبوب به ما نشان می دهند ، بدین معنا که چشم از قیود عدمی خود برداریم ، از آنچه گذشت دانستیم که حقیقت هر کمالی مانند علم ، قدرت ، حیات و غیره ، مطلق و صتترف و یابت و دائم و رها از قیود وجود عدمی استتت و به تبع نزدیک شتتدن هر کمالی به حقیقت کمال در گرو مقدار آن حقیقت صتتترف و در گرو مقدار ظهور آن حقیقت صتتترف در آن مظهر استتتت ، اگر خداوند را علم و قدرت و حیات مطلق دیدیم به همان مقدار که در ظرف وجودی ما که مظهر خدا هستتتتیم حضتترت حق تجلی پیدا بکند به همان مقدار ما قرب به حق پیدا کردیم و هرکس ظرفی دارد و باید به دنبال این باشیم که سعه وجودی پیدا کنیم و سینۀ گشاده به دست آوریم جهت درک حقایق و اینکه اص وجود هر انسانی دلش است . اگر این دل شکست حد شما خواهد شکست و هنگامی که حد ّ خودت را شکستی و دیگر خودی ندیدی به تعبیر حضتترت امام (ره) : نشتتنو از نی نینوای بی نواستتت ، بشتتنو از دل ، دل حریم کبریاست ، نی چو سوزد ت و خاکستر شود ، دل چو سوزد مأمن دلبر شود ، وقتی دل شکست حد شما خواهد شکست وقتی حد خود را شکستی و دیگر خودی ندیدی و در پیشگاه محبوب شکسته شدن و پا روی خود گذاشتن یعنی انسان ظلوم و جهول شود تا بار امانت به دوش بکشد ، از همین باب است که اگر بر خود جاه شوی آنوقت می توانی به محبوب نظر کنی ، گر به خود جاه تو گردی مرحبا ، می شوی سلمان و از اه عبا ، کار خداوند متعال این است که حدّ و حدودت را بشکند تا تجلی محبوب بیشتر شود . ما چون در جان خودمان طالب خداوند غائب و طالب خداوند ندیدنی و حتی طالب امام زمان صلوات ا… علیه غائب هستیم ، اینطور می خواهیم به خودمان القاء کنیم که امام زمان (ع) غیبت کرده اند ، ولی غیبت برای ولی خدا اصلاً متصور نیست ، الّا اینکه ما از محضر حضرت غائب شده باشیم . حضوری هم اگر خواهی ، از او غاف مشو حافظ ، مگر ما می توانیم از محضر امام زمان (عج) غایب شویم : ولا نمکن الفرار من حکومت مگر اینکه ما فقط از سر غفلت ، غیبت خودمان یا غیبت امام زمان (عج ا… تعالی فرجه الشریف) را داریم تصور می کنیم ما در سلوکمان بیشتر امام غایب را می طلبیم تا امام حاضر ، حضور مراقبه می آورد ، هرچه قدر او
را حاضر و ناظر دیدی ، دست و پایت بسته تر است . اما هرچه قدر او را غایب دیدی ، خیالت راحت تر شده و دیگر آن مراقبه معنایی ندارد . اگر ما دائماً فضای حضور در مقاب محبوب را داشته باشیم که در مقاب هم حتی نیستتت و در جان محبوب استتت ، این حقیقتاً یک بار ستتنگینی را می آورد که هم از لذت عاشتتقی اش انسان در دم جان می دهد و هم از اوج فضای مراقبه نمی تواند حتی یک خواب درست داشته باشد و به همین دلی حضرت حق بر جان و دل ما حجاب می اندازد تا بتوانیم زندگی را داشته باشیم و در جاهایی ما را محروم از فیض حضور مستقیم و آن حضور تام می کنند تا تحم فضای زندگی را داشته باشیم. هر چه حدود و قیود عدمی مظهر بیشتتتر باشتتد ، ظهور آن حقیقت در آن کمتر استتت و هرچه کمتر باشتتد ظهور حقیقت مطلق در آن بیشتر است ، انسان باید خودش را نبیند و همه چیز را از خدا بداند و نفی خودش کند و در توحید ذاتی انستتان باید به جایی برستتد که اصتتلاً خودی نبیند ، من هرچه هستتت جلوۀ جمال محبوب استتتت ، هر وقت جلوۀ جمال محبوب استتتت ، هر وقت جلوۀ جمال محبوب را دیدی وقتی خودت را مظهر دانستی ، ماهیت نیست به جز حد تجلّی زوجود . علامه طباطبایی می فرمایند : پرستش به مستیست در کیش مهر ، می توانیم طرز دیگری هم بخوانیم و بگوییم پرستش به نیستیست در کیش مهر ، چون مستی آمده است تا تو را به نیستی بکشاند . نزدیکترین حالت قرب انسان به خداوند در سجده است و ویژگی سجده این است که در سجده دیگر خودت را نمی بینی و توجهی به خودت نداری و چشم از همه جا برداشتی مث موج که وقتی به دریا سجده می کند دیگر متص به دریا شده و به دریا بر می گردد ، توحید عددی در مقاب توحید صمدی است و توحید عددی یعنی قائ شدن به یک وجود محدود که در مقابلش زمین و دریاها و من و شتتما وجود داریم و خدا هم به نوبۀ خودش یک وجود دیگری دارد ، انستتان باید به جایی برستتد که در خداوند گم شتتود و در خودش هم خدا ببیند وقتی غیر خدا را ندید آنوقت تمام وجودش مملو از محبوب می شود . مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی می فرمودند : گر بشکافند سراپای من ، جز تو نیابند در اعضای من ، می خواهد بگوید وقتی در اعضتتای من جز تو چیزی نیستتت ، دیگر منی باقی نخواهد ماند . اشتتخاو و تعینات امکانی ، چیزی جز حدود و قیود عدمی و نقصان حقیقت صرف هستی نیستند و گرنه حقیقت صرف هستی تعدد و تکثری ندارد ، یعنی اینکه ما یک بود داریم و هزاران نمود، یک هستی مطلق بی پایان داریم ، اما این هستی بی نهایت بی پایان تعیّن ها و تشخص هایی پیدا کرده .

نسبت شما به امام زمانتان نسبتی است که اگر آن را نفهمیم اصلاً نمی توانیم نه سر سفره غدیر بنشینیم و نه می توانیم سر سفرۀ غیبت و ظهور و حضور امام زمان (عج) بنشینیم و همۀ اینها برای ما مطالب گنگی می شود . عشق بازی با حضرت هم اگر وحدتش در نیاید همه اش دوئیّت است . به اندازه ای که من خودم را نبینم می توانم امام زمان خود را ببینیم ، به اندازه ای که خودم را نبینم می توانم خدایم را ببینم ، همۀ وجود ما معیّت قیومی با امام زمان (عج) دارد . منظور از روز جمعه آن موقعی استتتت که حقیقت وجودی خودت را با ولّی خدا جمع دیدی ، به حقیقت جمع رسیدی و اصلاً دوئی ندیدی ، جمعه یعنی وَاجْمَعْ َبْیِنی میان عاشتتتق و معشتتتوق هی حائ نیستتتت ، تو خود حجاب خودی ، حافظ از میان برخیز – وَبَیْنَ أَوْلِیائِی حضتتترت آیت ا… جوادی آملی فرمودند : همچنین روشتتتن می شتتتود که حق تبارک و تعالی نهایت و غایت حقیقت هر کمالی است زیرا او صرف هر کمال و جمالی را داراست و نزدیک بودن هر موجودی به حقتعالی در گر و تحلی قیود و حدود عدمی آن است ، اصلاً شرط قرب الی الله این است که تو قیود عدمی و حدود عدمی خود کنار بگذاری ، هر چه آزادتر ، هرچه حریّت بیشتر ، هرچه ربی کَمالَ الاِنقِطاعِ اِلیکَ ، غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ؛ زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است . در کلمات صوفیه کلماتی است که از دل مردان خدا : والله یص الی الک ، الّا مَنِ القَطَع الَی الکٌ : به خدا قسم کسی به آن حقیقت ک هستی به آن هستی مطلق دستتت پیدا نمی کند الّا اینکه منقطع از ک بود . علامه طباطبایی (ره) در فصتت چهارم رستتاله الولایه که موضوع آن راه رسیدن به مقام ولایت چیست می فرمایند : راه رسیدن به مقام ولایت فناست و تا به فنا نرسی و فانی در محبوب نشوی ، از قیود عدمی و قیود نقصانی خود دست برنداری ، تا این حد دیگر خودت را نبینی ، دیگر نمی توانی به آن کمال برستتی ، انستتان حد تجلیستتت زوجود ، آن حدّ خودت را بردارو حد خودت را نبین ، علامه طباطبایی می فرمایند : اگر به این فنانرستتتی دستتتت از این قیود برنداری ، اگر یاد نگیری که خودت را نبینی ، تمام است و به هی جا نمی رسی ، اگر خودت را ندیدی ، خداوند را می بینی . در رساله الولایه علامه به دنبال این است که شما را به یک شناخت شهودی بدیهی از حضرت حق برساند و می خواهد بگوید چطور الان می گویی من و به من خودت چقدر شناخت و علم حضوری داری ، این من تو نستتتبت به باطنش یک ظاهری دارد که هرچه می روی به باطن ، ظاهر و باطن مراتبی دارند ، الان که می گویی من برایت ظاهر استتتت و داری کاملاً حس می کنی ، اما این من تو یک باطنی هم دارد هرچه به این باطن بیشتر پی می بری ، حقیقت حضرت حق را ، آن حقیقت صرف الوجود را بیشتر درک می کنی ، ایشان می فرمایند : انسان باطن باطن باطن را بیشتر از باطن باطن درک می کند . باطن باطن برای شما حضورش بیشتر است و لمسش بیشتر و راحت تر و دقیق تر است تا درک باطن .

درک باطن برای شتتما طبیعی تر و شتتهودی تر استتت تا درک ظاهر چون هر ظاهری یک باطنی دارد و هر باطنی یک باطن دیگری دارد و هر چی عمیق تر می شتتتود برای ما بدیهی تر استتتت چون او ابتداعاً در جان شما حضور دارد . کسی می تواند توجه و التفات به من حقیقی خود داشته باشد که روح را بشناسد و چون روح انستتان متعلق به حق تعالی استتت و نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی ، شتتناخت حقیقت نفس جز با شتتناخت یای نسبت در روحی میسر نمی شود . تمام نظام هستی در یک مدار مشخص در حال حرکت کردن هستند به سمت مقصد معین و مشخص . حرکت جوهری یعنی اینکه خداوند متعال استعدادی که در جان تمام اشیاء گذاشته را می خواهد به فعلیت برساند ، حرکت جوهری به این معنا که قرار است همۀ عالم آدم شوند و همۀ آدم ها خاتم شوند . ، اولاً که ما یک عالم ذی شعور طرف هستیم ، همۀ نظام هستی هم شعور دارند . نگاهی که ما داریم که بعضتتتاً یک انستتتان را حیّ می دانیم یا یک گیاه را حیّ می دانیم ، حقیقتاً جمادات هم یک مرتبه ای از حیات را دارند ، تمام اشیاء نظام هستی هم ذی شعورند هم ذی حیاتند و تجلّی این اسم حیّ حضرت حق را می توان در تمام عالم نظاره گر شد . نماز جماعت بهترین درس و نماد ولایت مداری است ، در نماز جماعت نه از امام باید عقب بیفتی و نه جلوتر بلکه باید ملازم با امام جماعت باشی ودر نماز جماعت این را برای شما پیاده می کنند و از اینجا به بعد خیلی هم مهم می شود که انسان به چه کسی اقتدا کند ، انسان متوجه باشد که به یک عالم ذی شعور با یک مرتبه ای از حیات در ارتباط است و این خودش سبک زندگی ایجاد می کند ، اولاً اینکه ما با یک عالمی که حیات دارد رو درو هستتتتیم دوم اینکه خداوند متعال وجود ما انسان ها را در اوج استعداد ، یک استعداد بی نهایت قرار داده ، ما بی نهایت می توانیم سقوط کنیم غنّی ،و بی نهایت می توانیم صتتعود کنیم وقتی که به دولت فقر می رستتی که فقر بی نهایت داشتتته باشتتی مطلق را طلب می کنی ، تجلی اعظم را می خواهی ، مرد کلی میشتتوی ، کلی نگر می شتتوی ، ک خواه می شوی ودر آخر خودت ک ّ می شوی وقتی ک شدی ، آنوقت به آرامش می رسی ، وقتی که ک شدی ، دیگر قیود عدمی نداری ، آنهایی که خودشتتتان را جدای از این دیای بی کران می بینند ، یک قطره ناچیزند ، هر لحظه در آستانۀ آلودگی ، هرلحظه در آستانه فنا ، هر لحظه در حال نابودی و عدم شدن ، فلذا وقتی خودش را کم و ناچیز دید به کم و ناچیزها هم راضی می شود .حقیقت هر کمالی مانند علم ، قدرت ، حیات وجود و … مطلق ، صرف و یابت و دائم و رها از قیود و حدود عدمی است و به طبع نزدیک شدن هر کمالی به حقیقت کمال در گرو و مقدار ظهور آن حقیقت صتتترف درآن مظهر استتتت . اگر خداوند را کمال مطلق دیدیم ، علم مطلق دیدیم ، قدرت مطلق ، حیات مطلق وجود بی نهایت نظر کردیم به هر آن مقداری که درمایی که مظهر خدا هستیم در ظرف وجودی مان ، حضرت حق تجلی بکند به همان مقدار ما قرب به حق پیدا کردیم . اولاً باید به دنبال این باشیم که سعه وجودی پیدا کنیم اینکه سینۀ ما گشاده شود برای درک حقایق ، تنها راه وستتعت ظرف وجودی ما هم درک علمی و ستتیر علمی استتت ، ما ستتیر علمی را جدای از درک علمی نباید بدانیم ، اصتتلاً ستتیر عملی خودش یک عم استتت . طبق فرمایش امیر المومنین علی (ع) هر ظرفی با یک مظروفی محدود می شود الّا ظرف جان من و شما که با ظرف علم مرتب گشاده تر و وسیع تر می شود و کار به جایی می رسد که اصلاً حد و حدود این ظرف را بشکنیم ، اینکه گفته اند دل شکسته یعنی حدّ خودت را
بشکنی ، اص وجود هر انسانی دلش است و اگر این دل شکست به تعبیر حضرت امام نشنو از نی ، نی نوای بی نواست بشنو از دل ، دل حریم کبریاست ، نی چو سوزد ت و خاکستر شود ، دل چو سوزد مأمن دلبر شود ، وقتی که دل شکست حدّش خواهد شکست ، وقتی حدّ خودت را شکستی ، دیگر خودی ندیدی ، در پیشگاه محبوب دل شکسته می شوی و آنوقت است که محبوب را می توانی نظر کنی همۀ انسان ها حبّ به ذات دارند و محوریت در نظام هستی حب به ذات است ، یعنی خودش عاشق خودش بود و با نور خودش و با اسماء حسنای خودش به عالم تجلی کرد از خودش دلبری کرد به خودش دل داد رو به خودش سجده کرد با خودش بود و جز خودش هم کس دیگری نبود ، همۀ عالم تجلی آن محبوب یگانه است ، حبّ به ذات هم به خودش بر می گردد پس باید آن ذات را شناخت وقتی یک وجود بی نهایت داریم و غیر او نداریم اصلاً غیر تویی هستت که بخواهد دلیلی بر توباشتد آنجا که کثرات رنگ ببازند حقیقت توحید خودش را نشتان خواهد داد . هرچه قدر ستتر ستتفرۀ آیات و روایات وجود انستتان نور بگیرد دیگر آن حدود عدمی را نمی بیند و به هر اندازه که غرق در کثرتیم از نور دوریم ، هر چه هستتتت ظهور و نمود یک بود بی نهایت استتتت و همۀ ما هم غرق دریای حضتتور و وجود حضتترت حق هستتتیم . بزرگترین کاری که ستتالک در طی ستتلوکش باید در نظر داشتتته باشتتد ، تطهیر قوای خیال و نفی خواطر استتت و اینکه میدان جنگ و جهاد با جنود شتتیطان در قوۀ خیال آدمیستتت و کستتی که قوۀ خیالش را به زباله دان وجودش قرار داده کدورت های نفستتانی و خطورات شیطانی آنقدر در جانش زیاد خواهد شد که به او اجازه نخواهد داد دریافت القائات سبحانی و الهامات ربانی را داشته باشد هر آنچه که موجود شد معدوم نخواهد شد ، فلذا تمام آن صور خیالی که من و شما در طول عمرمان آنها را خلق کردیم همۀ آنها با ماست ، حالا ما چقدر خطورات نفسانی داشتیم ، اگر این اشتباهات و خیالات شیطانی همه در من جمعند ، تنها یکی می تواند به داد من برسد و آن کسی که مبدّل است ، مبدّل سیشات به حسنات است .

نتیجه گیری : علامه طباطبایی در فصتت ستتوم این کتاب امکان راهیابی به باطن عالم را برای همگان امکان پذیر دانستتته و فرموده اند که انسان با انقطاع از دنیا می تواند به اسرار عالم باطن دست یابد و تا حد لقاء الله پیش برود و در فصتت چهارم کتاب ایشان به شرح معرفت نفس و اینکه یگانه راه دست یابی به آن محبوب را معرفت و شناخت نفس دانسته است و اینکه تنها از این طریق است که سالک به فنای الهی دست می یابد و تا به اص وجودی خودش شناخت پیدا نکند و به این نرسد که خداوند را در وجود خودش جستجو کند راه به جایی نمیبرد.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.