حدیث روز
امام علی (علیه السلام) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

شنبه, ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳ 19 شوال 1445 Saturday, 27 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 469 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 11 تعداد دیدگاهها : 2×
انواع کفر(استاد رمضانی)
۲۳ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۷:۵۵
شناسه : 1205
13

 کفر بر دو نوع است: یکی عقیدتی و دیگری عملی است، بیش‌تر افراد دچار کفر عقیدتی نیستند و از این مرحله گذشته‌اند؛ اما کفر عملی کم و بیش در انسان‌ها وجود دارد؛ چون ‌کفران نعمت می‌کنند، فرصت‌ها را از دست می‌دهند و مغتنم نمی‌شمارند؛ به‌عنوان مثال اگر افراد، در دورانِ سلامتی، جوانی و نشاط که […]

ارسال توسط :
پ
پ

 کفر بر دو نوع است: یکی عقیدتی و دیگری عملی است، بیش‌تر افراد دچار کفر عقیدتی نیستند و از این مرحله گذشته‌اند؛ اما کفر عملی کم و بیش در انسان‌ها وجود دارد؛ چون ‌کفران نعمت می‌کنند، فرصت‌ها را از دست می‌دهند و مغتنم نمی‌شمارند؛ به‌عنوان مثال اگر افراد، در دورانِ سلامتی، جوانی و نشاط که می‌توانند فعالیت کنند،‌ زمان را مغتنم نشمارند، دچارِ کفر عملی و کفران نعمت شده‌اند.   

کسی را در نظر بگیرید که روی تخت بیمارستان خوابیده و هیچ‌توانی برای او باقی نمانده است، حتی برای نوشیدن آب، خوردن غذا و قضای حاجت نیز باید از دیگران کمک بگیرد، همۀ فرصت‌ها برای او از دست رفته است و ‌نمی‌تواند کاری انجام دهد. در مقابل، جوانی را در نظر بگیرید که سالم، با نشاط و در کمال امنیت است؛ اما در انجام وظایفش کوتاهی می‌کند، این شخص قطعا دچار کفر عملی است؛ چون فرصت و توان دارد؛ اما کاری نمی‌کند و یا اگر کاری انجام می‌دهد، ثبات و دوامی ندارد، بلکه به صورت باری به هرجهت است، یک‌زمان آیه‌ای را می‌خواند و تحت تأثیر قرار می‌گیرد و چند صباحی خوب عمل می‌کند و رو براه است؛ اما بعد دچار غفلت و نسیان می‌شود و کار ها را رها می‌کند، و حال او دوام و ثبات ندارد، این شخص قطعا به جایی نمی‌رسد و شاکله پیدا نمی‌کند و قیافۀ باطنی برای او رقم نمی‌خورد. چون قیافۀ باطنی و شاکلۀ درونی در صورتی رقم می‌خورد که انسان به‌صورت مداوم کارهایی را که بر اساس علوم و معارف کسب کرده است، تکرار کند، این‌جاست که درون و باطنِ انسان شاکله می‌یابد و این شخص به جایی می‌رسد،  و شخصی که اهل استقرار و ثباتِ عمل نیست، به‌جایی نخواهد رسید. بنابر این قدم  دوم در میدان سِیر و سلوک این است که ثابت قدم  باشیم و حال خود را به ملکه تبدیل کرده و آن را به ثبات برسانیم، از من و تو  حرکت و از خداوند نیز برکت.

 آغاز کار با انسان است و  باید او قدم نخست را بردارد، سپس خداوند او را یاری می‌‌رساند، از این جهت  است که می‌فرماید: «يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ؛ خدا كسانى را كه ايمان آورده‏‌اند، در زندگىِ دنيا و در آخرت با سخن استوار ثابت مى‏‌گرداند»[۱].

کفر عقیدتی از کفر عملی بسیار بدتر و شدیدتر است. آن که با ایمان در تعارض است، ‌همان کفر عقیدتی است؛ هرچند کفران و کفر عملی نیز کفر است؛ اما در مقایسه با  کفر عقیدتی، مشکلاتش کمتر است. کسی که دچار کفران و کفر عملی است، ممکن است سرانجام اهل نجات شود؛ اما آن کسی که دچار کفر عقیدتی و ‌مشرک است اهل نجات نیست، مگر اینکه در همین دنیا، از شرکش توبه کند، البته هم کفر عقیدتی و هم کفر عملی، درجاتی دارند و درجات بالای هردو مشکل‌آفرین است. از این رو خداوند می‌فرماید: «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ؛ سپس كسانى كه بدى كردند دچار بدفرجامی شدند و آن این است كه آيات خدا را تكذيب كردند و آن‌ها را به ريشخند ‌گرفتند»[۲]، بنابر فرمایشِ این آیۀ شریفه، کفر عملی سرانجام به کفر عقیدتی منجر می‌شود؛ اما درجات پایین هردو نوع کفر، قابل جبران است.

عبارت خواجه: «”ثَبات”  حالتی است که تا با ایمان مقارن نشود، طمأنینۀ نفس که طلب کمال مشروط به آن است، میسر نگردد چه هرکس که در معتقَد خویش متزلزل باشد طالب کمال نتواند بود».

شرح عبارت: انسانی که خواهانِ کمال است، قطعاً باید صاحبِ نفس مطمئنّه باشد، با نفس مضطرب نمی‌شود به دنبال کمال بود و به جایی رسید، لذا باید به اطمینان و طمأنینه دست یافت‌ تا وصول به کمال، تحقق پیدا کند. “ثبات” نیز حالتی است که باید به ایمان مقارن شود و نفس، مطمئن بشود تا طلب کمال و وصول به کمال صورت وقوع یابد، باید ثبات بیاید تا طمأنینه بیاید، باید طمأنینه بیاید تا طلب و وصول به کمال، معنا پیدا بکند.

تعلیل این امر چنین است که ‌هرکس در مُعتَقَد خویش متزلزل باشد، نمی تواند به دنبال کمال باشد، لذا باید از تزلزل فاصله گرفت. فاصله‌گرفتن از تزلزل، همان طمأنینه است، و طمأنینه نیز ثبات ایمان است و ثبات ایمان نیز عبارت از حصول جزم است به آن‌که کمالی و کاملی وجود دارد؛ یعنی: انسان اعتقاد جازم پیدا کند به این‌که کاملی در کار هست و تقرب به آن کامل، موجبِ حصول کمال برای اوست.

 خواجه در اوایل کتاب، این مطلب را به‌عنوان نخستین گام قرار داد که انسان  به خودش ملتفت شود و بداند ناقص است؛ یعنی منِ نوعی، با وجود این‌که امکاناتی در اختیار دارم و می‌توانم کارهایی انجام دهم، باز هم ناقص هستم. خواجه این مطلب را به‌عنوانِ گام نخست، مورد تأکید قرار داده است که ما انسان‌ها ناقص هستیم و معنا ندارد ناقص باشد و کاملی در کار نباشد، لازم است این عقیده را در خودمان به صورت جزمی و جازم داشته باشیم که ناقص هستیم و اوست  که کامل است و کمال ما نیز در تقرب جستن به  اوست، و این عقیده باید ثبات پیدا کند.

عبارت خواجه: «و ثبات ایمان، عبارت از حصول جزم است به آن که کامل و کمالی هست و تا این جزم نباشد، طلب کمال صورت نبندد».

شرح عبارت: تا این جزمِ عقیدتی در انسان به‌ وجود نیاید، ‌نمی‌تواند طالب کمال باشد، و این کامل نیز خداوندِ سبحان است، که برای کامل  شدن باید به او  تقرّب جست. و البته تقرّب جستن به خدا بدون تمسّک به ذیل ولایت خلیفۀ او که انسانی کامل و در دسترس ماست، ممکن نیست؛ لذا ما باید به او روی بیاوریم و به ایشان تمسک کنیم و به  ذیل ولایت او چنگ بزنیم  و به تبعیّت از او ملتزم باشیم.

آری! راه کمال، راه ولایت و تمسک به ولایتِ انسان کامل است؛ لذا گرچه این فردِ کاملی که خواجه بدان اشاره می‌کند، خداوند سبحان است، ولی ما  باید در راستای انسان کامل قرار بگیریم ‌تا به کمال انسانی ـ که همان لقاء الله است ـ برسیم، انسان بدون ولایت و رهبری و راهنمایی انسان کامل، به‌جایی نمی‌رسد.

هم در عرفان ناب شیعی و هم در عرفان مطلق _ و البته صحیح و اصیل _ شرط موفقیّـت در سیر و سلوک، چنگ زدن به ذیل ولایتِ انسان کامل است. ‌راه دیگری وجود ندارد، تمسک به ذیل ولایت انسان کامل، انسان را به کمال می‌رساند. کسی قادر نیست به‌ تنهایی در این مسیر گام بگذارد و به اوجِ کمال برسد، چنین چیزی معنا ندارد. در فضای عرفان  شیعی، این امر شفاف و روشن است و ائمۀ معصومین؟عهم؟ با اسامی و عناوینی که یکی پس از دیگری مطرح و شاخص شده‌اند؛ مصداق انسان کامل‌اند، اما در فضای عرفان، به نحو مطلق، این شفافیت و وضوحی که در فضای شیعه وجود دارد، وجود ندارد، آن‌جا مطلقِ انسان کامل گفته می‌شود و ممکن است که اشتباهی در مصداق صورت بگیرد؛ اما اصلِ نیاز به انسان کامل و تمسک به ذیل ولایت او قابل تردید نیست.

حاصلِ سخن آن‌که در فضای عرفان، وجود کامل مکمّل، شرط سِیر است، این شخصیتِ کامل مکمّل هم می‌تواند ناظر به خداوند سبحان باشد که «الله ولیّ الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور» ـ البته به وسیلۀ اولیاء و انبیاء Q ـ  و هم با توجه به بحث خلافت و جانشینیِ انسان کامل از ناحیۀ خداوند، می‌تواند ناظر به پیامبران و اهل‌بیت  عصمت و طهارت o باشد.  

عبارت خواجه: «و عزمِ طلب کمال و ثباتِ در عزم، ‌تا حاصل نشود، سلوک ممکن نباشد». شرح عبارت: تا انسان عازم نشود که کمال را طلب کند و نیز تا ثبات بر این عزم در او به وجود نیاید، نمی‌تواند سالکِ “الی اللّه” باشد.


[۱] . ابراهیم (۱۴): ۲۷٫

[۲] . الروم (۳۰): ۱۰٫

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.