از دیرباز میان نحلههای کلامی درباب اراده خداوند اختلاف نظر وجود داشته است. بدین صورت که برخی از این نحلهها اراده را اگرچه یکی از صفات خداوند تلقی نمودهاند اما آن را صفتی زاید بر ذات حق دانستهاند و در مقابل گروههای دیگری نیز صفات زاید بر ذات خداوند را به طور کلی و اراده زاید بر ذات خداوند را به طور خاص نفی کرده و اقوال گروه اول را باطل شمردهاند.
در این مجال به طور مختصر، دیدگاههای مختلف تقریر و ادله آنان نقد و بررسی خواهد شد.
۱٫ نفی اراده: واصلبنعطا و پیروانش معتقدند صفات علم، قدرت، اراده و حیات از خداوند نفی میشوند[۱]. یعنی خداوند فاقد این صفات است.
نقد
بطلان این دیدگاه بدیهی است زیرا شکی نیست که اراده از صفات کمال موجودات زنده است. همچنین بدیهی است که معطی کمال نمیتواند فاقد آن باشد بنابراین از آنجا که خداوند متعال خالق همه موجودات و همه کمالات آنهاست پس نمیتواند فاقد صفت اراده باشد[۲].
۲٫ اثبات اراده در مقام فعل اما به نحو حادث و بدون محل: گروهی از معتزله مانند ابوالهذیل علاف[۳]، ابوعلی و ابوهاشم جبائی و قاضی عبدالجبار چنین اعتقادی دارند چنانکه عبدالجبار در توضیح این نظریه مینویسد[۴]: « خدای تعالی حقیقتا مرید است و این صفت برای او حاصل میشود بعد از آنکه نبود [ حادث است] و اینکه او به ارادهای محدَث و تازه اراده میکند و درست نیست که گفته شود او در ذاتش یا به ارادهای قدیم مرید است. و اینکه ارادهی او در محل نیست.» شیخ طوسی از متکلمان امامیه نیز حدوث اراده الهی را پذیرفته و در اثبات آن مینویسد[۵]: « اکنون که ثابت شد خدای تعالی اراده کننده است از این بیرون نیست که یا بالذات اراده کننده است یا به صفت اراده. اگر به صفت حقیقی، ارادهکننده باشد از آن بیرون نیست که یا صفتی معدوم است و یا صفتی موجود. اگر صفتی موجود باشد از این بیرون نیست که یا در ازل موجود بوده است یا حادث. اگر حادث باشد از این بیرون نیست که یا خود او موصوف به آن است یا در چیز دیگر موجود است یا مستقل و لافیالمحل موجود است.» وی پس از ابطال شقوق، شق اخیر را ثابت میکند و مینویسد[۶]: « پس از آنکه همه اینها بیهوده گشت بجای نمیماند جز آنکه خداوند به صفت ارادهای، ارادهکننده باشد که آن صفت حادث و مستقل و لافیالمحل باشد.»
نقد
حدوث اراده در خداوند متعال مستلزم آن است که ذات او را محل حوادث بدانیم و این امر با وجوب وجود او ناسازگار است[۷].
۳٫ اثبات اراده در مقام ذات به عنوان صفتی قدیم و زاید بر ذات: ابوالحسن اشعری و پیروانش خداوند را مرید میدانند و این صفت الهی را صفتی موجود، قدیم و قائم به ذات [ زائد بر ذات] میدانند. وی مینویسد[۸]: « افعال حق دلالت میکند که حق تعالی مرید است… و مرید را صفت، ارادت… پس به [ سبب] اراده آنچه مراد است به همان شکل مخصوص و قدر خاص در وقتی معین ظاهر شود… اراده او یکی است و ازلی که همه مرادها از فعلهای خاص او به آن وابسته است.»
این دیدگاه در حقیقت دلیلی عقلی بر مدعای وی را در ضمن خود دارد. البته همچنین از دیگر ادله عقلی این نظریه میتوان به دلیلی که سیفالدین آمدی آورده است اشاره نمود چنانکه میگوید[۹]: «اگر صدق نکند که خداوند دارای اراده است لازم میآید که از موجودات مرید ناقصتر باشد و این محال است. چگونه متصور است که مخلوق کاملتر از خالق باشد و خالق ناقصتر از مخلوق. بداهت عقل بر رد و بطلان این مطلب حکم میکند.»
البته اشاعره برای اثبات ادعای خود از ادله نقلی همچون آیهی ۳۰ سورهی انسان نیز استفاده کردهاند. اشعری میگوید[۱۰]: «دلیل دیگری که بیانگر مرید بودن خدا بر همه چیزهایی است که اراده کردن آن جایز است قول خدای تعالی است که میفرماید:
« وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّه»
یعنی: « و شما هیچ چیز را نمىخواهید مگر اینکه خدا بخواهد.»
لازم به ذکر است که بر مبنای دیدگاه اشاعره قائم به ذات بودن اراده خداوند همچون دیگر صفات او به معنای زاید بودن آن بر ذات است یعنی اشاعره به اراده زاید بر ذات خداوند اعتقاد دارند چنانکه سیفالدین آمدی میگوید[۱۱]: «واجب الوجود به اراده، مرید و به علم عالم است و … اینها همه معانی وجودی ازلی زاید بر ذات هستند.»
نقد
این دیدگاه باطل است زیرا مستلزم ترکیب در ذات خداوند است. در حالی که بنابر ادله قطعی عقلی خداوند واجبالوجود و بسیط است و ترکیب در او راه ندارد. همچنین این نظریه مستلزم آن است که خداوند در مرتبه ذات از این صفت کمالی خالی باشد و بر این اساس ذات او مرکب از وجدان و فقدان خواهد بود و جهت امکانی در او راه خواهد یافت در حالیکه خداوند واجبالوجود من جمیع الجهات است و هیچ جهت امکانی در او راه ندارد[۱۲].
۴٫ نفی اراده زائد بر ذات الهی: متکلمین و فلاسفه امامیه اراده زاید بر ذات الهی را نفی نمودهاند اما در اینکه آیا اراده خداوند تنها از مقام فعل انتزاع میشود یا در مقام ذات نیز میتوان آن را اثبات نمود اختلاف نظر دارند که دیدگاههای آنان را میتوان به صورت زیر عنوان نمود:
الف) برخی متکلمان امامیه مانند شیخ مفید و شیخ طوسی اراده را از صفات فعل میدانند. البته شیخ مفید اراده خدا را نسبت به افعالش، عین فعلش و اراده او را نسبت به افعال بندگان، امر او به فعل میداند اما شیخ طوسی اراده خدا را امری حادث و بدون محل میداند. همچنین شیخ مفید معتقد است مرید بودن خدا تنها با ادله نقلی قابل اثبات است اما شیخ طوسی بر آن دلیل عقلی اقامه مینماید[۱۳].
نقد
چنانکه در نقد دیدگاه دوم گذشت حدوث اراده الهی، امری پذیرفتنی نیست.
خواجه نصیرالدین طوسی و تابعان او پس از پذیرش دیدگاه مذکور در اثبات آن دو دلیل آوردهاند:
۱٫ تخصیص بعض الممکنات فی الایجاد: یعنی همه ممکنات، ایجادشان به لحاظ علم و قدرت خداوند یکسان است اما اینکه بعضی از ممکنات تخصیص به ایجاد یافتهاند نشاندهنده این است که امری غیر از علم و قدرت به آنها تعلق گرفته است که همان اراده الهی است[۱۴].
۲٫ هر ممکنی در وقت خاص خودش موجود شدهاست در حالیکه همه زمانها نزد خدا یکسان هستند و تعلق اراده خدا به ایجاد آن ممکن در آن وقت خاص دلیل بر این است که خداوند علاوه بر علم و قدرت دارای اراده است[۱۵].
ب) فارابی و ابن سینا معتقدند همانگونه که در مراتب وجود باید وجودی مستقل بالذات داشته باشیم تا این وجود در غیر آن مرتبه به نحو غیر مستقل تحقق داشتهباشد، در اراده نیز باید ارادهای ذاتی داشتهباشیم تا اراده غیرذاتی در غیر واجبالوجود بالذات محقق باشد[۱۶]. همچنین ابن سینا درباره عدم زیادت اراده الهی بر ذاتش مینویسد[۱۷]: « واجبالوجود شایسته نیست ذاتش حامل اراده یا قدرتی غیر از هویت وجودی واجب باشد یا دارای قوای مختلف باشد که هویت وجودیشان غیر از هویت ذات مجرد او باشد زیرا آن قوه اگر واجبالوجود باشد لازم میآید واجبالوجود دوتا باشد و اگر ممکنالوجود باشد لازم میآید واجبالوجود از جهتی ممکنالوجود باشد و برهان واجبالوجود، واجب من جمیع الجهات این را باطل میکند.» وی همچنین اراده متجدده را از ذات الهی نفی مینماید[۱۸].
شیخ اشراق نیز در اثبات اراده ذاتی و نفی اراده زاید بر ذات و نیز نفی اراده متجدده از ذات خداوند با ابن سینا و فارابی هم عقیده است[۱۹].
صدرالمتالهین بنیانگذار حکمت متعالیه نیز به اراده الهی به عنوان صفتی عین ذات و عین سایر صفات و ازلی و قدیم بودن آن معتقد است چنانکه میگوید[۲۰]: « هر یک از افراد وجود و کمالات موجود از آن جهت که موجود است باید به مرتبهای که وجودش قائم به ذات است ختم شود، این قاعده در همه صفات کمال جاری است و ضروری است که همه اینها واجبالوجود و متحد به یک وجود باشند چون تعدد واجب محال است.» بر این اساس اراده الهی از نظر وی واجبالوجود و موجود به وجود ذات خداوند سبحان و همچنین عین ذات اوست.
ج) علامه طباطبائی دیدگاه حکمای قبل از خود را باطل شمرده و اراده ذاتی الهی را نفی نموده و معتقد است اراده خداوند تنها در مقام فعل قابل اثبات است و در حقیقت منتزع از مقام فعل میباشد چنانکه میگوید[۲۱]: « ارادهای که به خدای تعالی نسبت داده میشود منتزع از مقام فعل است یا از نفس فعلی که در خارج تحقق یافته و یا از حضور علت تامه فعل، چنانکه وقتی دیده میشود فاعلی همه وسایل و اسباب انجام فعل را فراهم کرده تا آن را انجام دهد گفته میشود میخواهد آن کار را انجام دهد.» [ اراده انجام آن کار را کرده است].
دیدگاه مختار
قول حق آن است که اراده صفتی وجودی و از اوصاف کمال موجود بماهو موجود است و از آنجا که خداوند متعال در بالاترین مرتبه وجود قرار دارد و موجود به حقیقت وجود است، پس متصف به حقیقت اراده است[۲۲]. این مدعا هم با ادله عقلی قابل اثبات است و هم با ادله نقلی.
دلیل عقلی
چون خداوند واجبالوجود من جمیعالجهات و حقیقت بسیط است پس:
اولا: در هیچ صفت کمال نباید محتاج غیر باشد و از آنجا که اراده از صفت کمال موجودات است پس لازم است که خداوند در مرید بودنش محتاج به غیر نباشد و به نفس ذات خود مرید باشد وگرنه واجب من جمیعالجهات نخواهد بود.
ثانیا: مرید بودن خدا باید عین موجود بودن او باشد و نه امری زاید بر ذات زیرا ثابت شده است که خداوند حقیقتی بسیط است بنابراین پذیرش صفت یا معنایی زاید بر ذات او چنانکه ذکر شد مستلزم ترکیب در ذات است که با بساطت ذاتی خداوند در تضاد و تناقض است.
دلیل دیگر اینکه هر کمال وجودی که در مخلوقات است از فیض و افاضه مبدا اول است و از آنجا که معطی شی نمیتواند فاقد آن باشد پس هر کمالی در عالم موجودات، حاکی از کمالی در ذات الهی است.
همچنین آنچه که از خواجه نصیرالدین طوسی، ابنسینا و صدرالمتالهین نقل گردید، موید و شاهدی بر این مدعاست.
دلیل نقلی
در قرآن کریم آمده است که:
«وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ» (رعد/۱۱)
«و هنگامى که خدا اراده سویى به قومى (بخاطر اعمالشان) کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد.»
و نیز:
« إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون» ( یس/ ۸۲)
« فرمان او چنین است که هر گاه چیزى را اراده کند، تنها به آن مىگوید: «موجود باش!»، آن نیز بىدرنگ موجود مىشود!»
در کلام معصومین نیز اراده الهی امری مفروض انگاشته شده است چنانکه پیامبر اکرم (ص) در خطابهای از قول خدای سبحان فرمود[۲۳]: «ای فرزند آدم… به اراده من است که آنچه میخواهی، برای خودت اراده میکنی.» همچنین علی (ع) فرمود[۲۴]: «خداوند مرید است بدون اینکه محتاج عزم قبل از فعل باشد.»
منابع :
[۱] . شهرستانى، محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، به کوشش محمد سید گیلانى، بیروت، دارالمعرفة، ص ۷۰٫
[۲] . اله بداشتی، علی، اراده خدا، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۱ ش، ص ۸۲٫
[۳] . معتزلی، عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، تحقیق: ح.ش. قنواتی، مصر، وزارت فرهنگ، جزء ۲/۶، ص ۳٫
[۴] . همان.
[۵] . طوسى، محمد بن الحسن، تمهید الاصول فى علم الکلام، به کوشش عبدالمحسن مشکوة الدینی، تهران، ۱۳۵۸ ش، ص ۱۱۹-۱۱۸٫
[۶] . همان.
[۷] . اراده خدا، ص ۸۲٫
[۸] . الملل و النحل، ص ۱۲۲٫
[۹] . آمدی، سیف الدین، غایه المرام فی علم الکلام، تحقیق: عبداللطیف حسن محمود، ص ۳۶٫
[۱۰] . اشعری، ابوالحسن، اللمع فی الرد علی اهل الزیغ و البدع، تصحیح: دکتر حموده غرابه، مصر، مطبعه مصر، ۱۹۵۵ میلادی، ص ۵۷٫
[۱۱] . غایه المرام فی علم الکلام، ص ۳۶٫
[۱۲] . اراده خدا، ص ۸۴٫
[۱۳] . مفید، محمدبن نعمان، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، تصحیح: عباسقلی وجدی، ۱۳۷۱ شمسی، ص ۱۲؛ تمهید الاصول، ص ۱۱۹-۱۱۸٫
[۱۴] . لاهیجی، عبدالرزاق، شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام خواجه نصیر الدین طوسی ، اصفهان: مهدوى، [بىتا]، ص ۵۵۰؛ حلی،حسن بن یوسف مطهر، شرح باب حادی عشر، محسن صدر رضوانی، قم: قائم، ۱۳۷۰ شمسی، ص ۱۷٫
[۱۵] . همان؛ همان.
[۱۶] . ابن سینا، التعلیقات، تحقیق: عبدالرحمن بدوی، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، ص ۵۲؛ شیرازی، صدرالدین، الاسفار الاربعه، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۰ قمری، ج ۶، ص ۱۲۴٫
[۱۷] . ابن سینا، المبدا و المعاد، به اهتمام: عبدالله نورانی، با همکاری موسسه اسلامی مک گیل و دانشگاه تهران، تهران: ۱۳۶۳ شمسی، ص ۲۱٫
[۱۸] . ابن سینا، اشارات و تنبیهات، ترجمه: حسن ملکشاهی، تهران: سروش، ۱۳۶۳ شمسی، ج۱، ص ۳۱۲٫
[۱۹] . سهروردی، شهاب الدین، مجموعه مصنفات، رساله فی اعتقاد الحکماء، تصحیح: حسین نصر، ۱۳۹۷ قمری، ص ۲۶۶٫
[۲۰] . الاسفار الاربعه، ج ۶، ص ۱۳۵٫
[۲۱] . طباطبائی، محمد حسین، نهایه الحکمه، قم: دارالتبلیغ، ص ۲۶۴٫
[۲۲] . اراده خدا، ص ۸۴ و ۸۵٫
[۲۳] . صدوق، ابوجعفر محمدبن علی بن بابویه، کتاب التوحید، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ص ۲۴۹٫
[۲۴] . نهج البلاغه، خطبه ۱۷۹٫
ثبت دیدگاه