حدیث روز
امام علی (علیه السلام) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

دوشنبه, ۱۴ آبان , ۱۴۰۳ 3 جماد أول 1446 Monday, 4 November , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 469 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 11 تعداد دیدگاهها : 2×
آیه‌ میثاق (۱)
۲۷ دی ۱۴۰۰ - ۰:۰۷
شناسه : 2082
29

در آیه‌ى (۱۷۲) از سوره‌ى اعراف مى‌فرماید: «وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنى ادَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُریَّتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلى اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا اَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقیامَةِ اِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلینَ. اَوْ تَقُولُو اِنَّما أَشْرَكَ اباؤنا و مِن قَبْلُ وَ كُنّا ذُریَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ اَفَتَهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ». هنگامى كه پروردگارت […]

ارسال توسط : نویسنده : علامه مصباح یزدی ره
پ
پ

در آیه‌ى (۱۷۲) از سوره‌ى اعراف مى‌فرماید:

«وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنى ادَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُریَّتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلى اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا اَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقیامَةِ اِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلینَ. اَوْ تَقُولُو اِنَّما أَشْرَكَ اباؤنا و مِن قَبْلُ وَ كُنّا ذُریَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ اَفَتَهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ».

هنگامى كه پروردگارت از پُشت آدمى زادگان فرزندانشان را برآورد و ایشان را بر خودشان شاهد قرار داد كه آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا، شهادت دادیم. (و خدا این كار را انجام داد) تا روز قیامت نگویید كه ما از این مطلب غافل بودیم، یا نگویید كه پدران ما قبلا شرك ورزیدند و ما نسلى بودیم از پَسِ ایشان (و دنباله رو آنان) پس آیا ما را به خاطر كارهاى باطل گرایان تباه مى‌سازى؟

این آیه از آیات مشكل قرآن از نظر تفسیر است و از جهات متعدّدى جاى بحث گسترده دارد ولى پرداختن به همه‌ى آنها ما را از هدفى كه در اینجا داریم دور مى‌كند. مفسّران در مقام توضیح جمله جمله‌ى این آیه و ارتباط این مطالب با هم و بیان لُبِّ معناى این آیه، اختلاف نظرهایى دارند، سؤالهاى زیادى پیرامون جمله جمله‌ى این دو آیه مطرح است. تا آنجا كه بعضى گفته‌اند ما از این آیه چیزى سر در نمى‌آوریم، از آیات متشابه است و باید علمِ به آن را به اهلش واگذاریم. ولى انصاف باید داد كه اگرچه در نكته‌هاى دقیقى از این آیات ابهاماتى وجود دارد و حقاً، آیه از متشابهات نیز هست اما چنین نیست كه از آیات متشابه هیچ چیز استفاده نتوان كرد و به هیچ وجه از آن رفع تشابه نتوان نمود. با دقت در دو آیه، یك مطلب با كمال وضوح روشن است؛ اگر اشكالى هست در كیفیت پذیرفتن این مطلب است یعنى اشكال در واقع از ماست نه از مفاد آیه. آیه به روشنى دلالت مى‌كند كه خدا با فرد فرد انسانها یك رویارویى داشته و به آنها گفته است آیا من خداى شما نیستم؟ و آنها گفته‌اند: آرى، تویى خداى ما و این رویارویى با تك تك انسانها موجب این شده است كه عذرى براى مشرك‌ها وجود نداشته باشد كه بتوانند بگویند ما اساساً از این توحید، از یگانه پرستى غافل بودیم و بگویند دنباله روى از پدران موجب این شد كه ما مشرك بشویم، گناه به گردن پدران ماست و ما مسئول نیستیم. در اینكه مفاد آیه مى‌خواهد چنین مطلبى را افاده بفرماید شكّى نیست. ابهامها در این است كه ما خودمان چنین چیزى سراغ نداریم كه با خدا رویاروى شده باشیم و خدا به ما فرموده باشد كه آیا من پروردگار شما نیستم و ما بگوییم چرا، چون اینچنین چیزى را در خودمان یاد نداریم و سراغ نداریم این است كه مشكل است مفاد چنین آیه‌اى را بپذیریم وگرنه در اینكه آیه چنین مطلبى را افاده مى‌كند جاى شكّى نیست. البته در اینجا سؤالهایى هست. در چه عالمى؟ در چه شرایطى واقع شده؟ آیا دسته جمعى بوده یا تك تك؟ و سؤالاتى از این قبیل اما در اصل مفاد این مطلب و این بیان، جاى ابهامى وجود ندارد. آیا این مطلب پذیرفتنى ست كه بدون استثناء، هر انسانى، با خدا مواجه شده و چنین مكالمه‌اى بین او و خدا تحقق یافته است؟ هر معنایى براى این مكالمه و مواجهه تصور شود بهر حال، این سخنى غایبانه و از پشت پرده نیست كه یك كسى یك صدایى از یك جایى بلند كند و بپرسد آیا من فلانى نیستم؟ شما هم بگویید: چرا فلانى هستى. این ارزشى ندارد این باید به گونه‌اى باشد كه قابل خطا نباشد. قابل اشتباه نباشد وگرنه عذر براى شما باقى مى‌ماند. مثلا اگر شیطان فریاد بزند كه من خداى شما نیستم؟ و یك كسى خیال كند كه این سخن خداست و بگوید چرا؛ این قابل خطاست یعنى صرف اینكه صدایى به گوش برسد دلیلى نمى‌تواند بود كه گوینده فلان كس است؛ موقعى این مكالمه قطع عذر مى‌كند و دیگر جایى براى اشتباه در تطبیق باقى نمى‌گذارد كه شما طرف را ببینید و بشناسید. پس مدعاى آیه این است كه مكالمه‌اى بین خدا و انسان تحقق یافته كه عذرى براى خطاى در تطبیق نگذاشته است. هرگونه عذرى انسان در قیامت به پیشگاه خدا بیاورد كه من به این علت تو را نشناختم و تو را نپرستیدم این عذر مقبول نیست. این مدعاى آیه است كه انسان، هر انسانى، یك رویارویى با خدا دارد كه بر اساس آن رویارویى مى‌توان گفت خدا مى‌گوید آیا من پروردگار تو نیستم؟ او هم مى‌گوید چرا.

آنچه به روشنى از این آیه‌ى شریف به دست مى‌آید این است كه هر فرد انسان، نوعى معرفت به خداى یگانه پیدا كرده است كه مى‌توان از كیفیّت حصول آن به این صورت تعبیر كرد كه خدا به آنان فرمود: «اَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ».و آنها پاسخ دادند «بَلى شَهِدْنا». و این گفتگو به گونه‌اى واقع شد كه جاى عذر و ادّعاى خطا در تطبیق را باقى نگذاشته است و از این رو، چنانكه اشاره كردیم در روز قیامت نمى‌تواند بگوید كه با ربوبیّت الهى آشنا نبوده است، و یا نمى‌تواند پیروى از پدران و پیشینیان را بهانه‌ى شرك و كجروى قرار دهد.

به نظر مى‌رسد كه چنین مكالمه‌ى حضورى و عذر براندازى كه خطاى در تطبیق را هم نفى مى‌كند جز با علم حضورى و شهود قلبى، حاصل نمى‌شود و مؤیّد آن، روایات زیادى است كه مشتمل بر تعبیرات «رؤیت» و «معاینه» مى‌باشد.

روایات متعددى كه از نظر مضمون همه متشابه و از نظر سند هم معتبر هستند، و در كتب معتبر از جمله در اصول كافى، تفسیر على بن ابراهیم، تفسیر برهان، تفسیر نورالثقلین و كتابهاى دیگر؛ نقل شده است.

امام باقر(علیه السلام) در روایتى كه از كافى در ذیل آیه‌ى فطرت نقل شده مى‌فرماید: «فَعَرَّفَهُمْ وَ اَراهُمْ نَفْسَهُ وَ لَوْ لا ذلِكَ لَمْ یَعْرِفْ اَحَدٌ رَبَّهُ» یعنى خدا خودش را به ایشان شناساند و ارائه داد، و اگر این كار انجام نمى‌گرفت هیچكس پروردگارش را نمى‌شناخت. و در تفسیر على بن ابراهیم قمى از «ابن مسكان» نقل شده كه به حضرت صادق(علیه السلام) گفتم: «مُعایَنَةً كانَ هذا؟ قالَ: نَعَمْ»یعنى آیا عیناً خدا را مشاهده كردند؟ فرمود: آرى. و در كتاب «محاسن برقى» از زراره از حضرت صادق(علیه السلام) نقل شده است كه فرمود: «وَ لَوْ لا ذَلِكَ لَمْ یَدْرِ اَحَدٌ مَنْ خالَقُهُ وَرازِقُهُ»، یعنى اگر این صحنه نبود هیچكس نمى‌دانست كه چه كسى آفریننده و روزى دهنده‌ى اوست.

از این عبارت استفاده مى‌شود كه معرفتى كه در آیه‌ى شریف به آن اشاره شده معرفتى شخصى است نه شناختى كلّى كه از راه مفاهیم انتزاعى و عناوین عقلى، حاصل مى‌شود و معرفت شخصى درباره‌ى خداى متعال جز از راه علم حضورى و شهودى، امكان ندارد. و اگرمنظور، معرفت كلّى و نتیجه‌ى استدلال عقلى مى‌بود، مى‌بایست چنین گفته مى‌شود: «وَ لَوْ لا ذَلِكَ لَمْ یَعْلَمْ اَحَدٌ اَنَّ لَهُ خالِقاً»، یعنى هیچكس نمى‌دانست كه «خالقى» دارد نه اینكه چه كسى خالق اوست، این مطلب را بیشتر توضیح مى‌دهیم و از خواننده‌ى محترم، تقاضاى بذل دقّت بیشتر داریم:

اگر انسان علم شهودى نداشته باشد تنها حقیقتى كُلّى را مى‌تواند بفهمد مثلا این كه یك كسى هست كه كار خاصى را انجام داده است. اگر شما سازنده‌ى یك ساختمان را ندیده باشید تنها مى‌توانى بفهمید كه سازنده‌اى، این مصنوع را ساخته و از صفات مصنوع مى‌توانید پى به صفات صانع هم ببرید، هر قدر دقت و مهارت در آن مصنوع بیشتر به كار رفته باشد، دلالت بر هنرمندى و كارآیى و مهارت صانع مى‌كند، تا این حد شما مى‌توانید بگویید سازنده‌ى ماهرى بوده است، خیلى باسلیقه بوده است. اما اینكه چه كسى است؟ از این استدلالات او را نمى‌توانید بشناسید، شخص او را درك نمى‌كنید، استدلالات عقلى مى‌تواند به ما بگوید كه جهان آفریننده‌ى حكیمى و آفریننده‌ى توانایى دارد. اما اینها یك مفاهیم كلّى است؛ كسى هست كه آفریننده و توانا و دانا و حكیم است. اما چه كسى‌است؟ این را دیگر استدلال عقلى به ما نمى‌گوید؛ اگر آن رابطه‌ى درونى و قلبى بین ما و خدا نبود، خود خدا را ما نمى‌شناختیم، مى‌دانستیم كه عالم، خالقى دارد اما اینكه كى‌است؟ نمى‌دانستیم. شناخت شخص خالق وقتى میسّر است كه یك نحو شهودى نسبت به او حاصل شده باشد و الاّ یك معرفت كلّى خواهد بود؛ منظور از دقتى كه تقاضا كردیم خواننده بفرماید، در این جمله بود كه فرق است بین اینكه بگوییم «لَوْ لا ذَلِكَ لَمْ یَعْلَمْ» (یا «لَمْ یَدْرِ یا لَم یَعْرِفْ» به حسب تعبیرات مختلفى كه در روایات هست)، «اَحَدٌ اَنَّ لَهُ خالِقاً» یا گفته شود: «لَمْ یَعْلَمْ مَنْ خالِقُهُ»

در زبان خودمان مى‌گوییم اگر چنین چیزى نبود هیچ كس نمى‌دانست كه جهان خالقى دارد. یكوقت اینگونه گفته مى‌شود. یكوقت دیگر گفته مى‌شود اگر این نبود هیچكس نمى‌دانست چه كسى خالق جهان است. تعبیرى كه در همه‌ى روایات است همین است: نمى‌گوید اگر چنین مكالمه و مواجهه‌اى نبود هیچكس نمى‌دانست كه عالم خالقى دارد؟ زیرا اگر این جریان هم نبود عقل انسان مى‌فهمید كه جهان خالقى دارد؛ حتى عقل مى‌توانست صفاتش را هم بفهمد؛ اما شخصش را نمى‌توانست بشناسد این جریان، موجب شده است

كه یك رابطه‌اى بین دل و خدا برقرار شود كه وقتى به عمق دل توجه بشود «خودِ خدا» را مى‌یابد نه اینكه یك كسى هست كه آفریننده است. اگر خدا توفیق بدهد حال و توجه كامل در دعا و مناجات پیدا شود و توجه آدمى از همه چیز قطع گردد، تمركز كامل در توجه به خدا پیدا كند، حالى پیدا مى‌كند كه «خودِ خدا» را مى‌بیند اینطور نیست كه گویى از پشت پرده‌اى بگوید: اى كسى كه فوق آسمانها و زمین هستى و جهان را تدبیر مى‌كنى؛ بلكه در پیش روى گوینده است. گویى سخنش را مى‌شنود. در نهج البلاغه، امیرالمؤمنین سلام الله علیها در مورد آیه‌ى شریفه «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِكرِ اللهِ»؛ مى‌فرماید: «وَ اِنَّ لِلذِّكْرِ لاََهْلا» یاد خدا اهلى دارد كه آنها یاد خدا را به جاى لذایذ زندگى برمى‌گزیند.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.