چکیده:
ودر موجودات گوهری به نام های مختلف که من ونفس او را تشکیل داده وآن با بدن شخصیتی ترکیبی و ممتد از مرتبه نازل مادی تا مراتب عالی مجرد برای او می سازد که همه آثار بارز بدن از اشراقات آن نفس بوده و خروج تصرف او ازبدن او را به کالبدی جامدو بی جان تبدیل می نماید.این نفس تمام شوونات و قوای بدن را تحت کنترل دارد و آن از نفخه باری تعالی بوده که شناختش انسان را به شناخت محرک و مخرج نظام هستی رهسپار می نماید.نفس انسان در هر عالم بدنی دارد در این نشئه بدن مادی و طبیعی و در نشئه برزخ مجرد و برزخی ، نفس بعد عالیه و بدن بعد دانیه انسان راتشکیل می دهد . ترکیب بدن و نفس ترکیبی اتحادی ولی غیر از اجسام که اثر ثابتی دارد ، دارای اثرهای متفاوت است.
کلمات کلیدی: نفس ، من ، مجرد ، ترکیب انضمامی ، ترکیب اتحادی ، مراتب نفس
مقدمه :
درکتاب معرفت نفس ، هدف آگاهی ازحقیقت نفس ، خصوصات و آثار آن است این امر متفرّع بر این است که اصل وجود نفس اثبات شود.
معرفت نفس انفع المعارف بوده و شناخت آن انسان را به شناخت خالق هستی رهسپار می نماید.
در میان علما، حضرت ابوالفضائل علامه حسن زاده آملی بیشترین زحمات را کشیده وکتب و رسائل زیادی را در این زمینه تدوین نموده است.
حضرت استاد ضیائی که از دست پرورده های کامل آن علامه ذوالفنون بوده به زیبایی گفته های ایشان را شرح داده و موسسه آوای توحید به نگارش استاد حیدری این مطالب را در ده جلد در موضوعات متفاوت مانند وجود شناسی، حرکت و …… عنوان کرد ه اند، مطالب مربوط به نفس در کتاب النفس موضوع شده است.همچنین توفیق است که استاد حیدری این مطالب را شرح نیز در این تدس داده اند،وجای بسی تشکر و امتنان دارد که این در حد این ذره نبوده وانشاله خداوند از سفره خود ماجور فرماید.
در این پژوهش خلاصه دروس به صورت مختصر ازآن بیانات، تهیه شده است.
متن:
چیستی حقیقت نفس
حضرت علامه حسن زاده در کتاب گوهر روان شصت و هفت دلیل برای تجرد نفس و پنج دلیل برای فوق تجرد نفس از کتب مختلف جمع آوری کرد ه است. کهبرخی از آنها تجربی و پذیرش آنها راحت است.
اثبات حقیقت نفس با استفاده از متحرک و محرک
استاد ، مطالعه ، تفکروتامل زمینه را آماده میکندکه فاعل علم ، علم را اعطا کند، یعنی در کنار آن امور مادّی ، لازم است یک امر مجردی به نام فاعل علم در کار باشد و نفس را به کمال برساند و فرد را از قوه به فعلیت در بیاورد و از ظلمت به نورانیت منقل کند.
نفس ما یک حقیقت مجرداست که علم را دریافت می کند ، معطی علم هم بایدهم سنخ او و مجرد باشد .
دلیل بوعلی بر اثبات نفس مجرد
بوعلی می گوید اگر در شرایط سلامتی بی توجهی به غیر، در شرایط دمایی بدن، عاقل ، سکوت(بسته بودن چشم و گوش) ،غیر آویخته ،استوار نبودن روی شیئی، اعضا وجوارح بهم متصل نباشد؛ یک انسان یکباره خلق شود با اینکه از خارج غافلاست ولی از من خود غافل نیست ، از اینجا اثبات می شودکه حقیقت انسان منحصر به این اعضا و جوارح ظاهری نیست .(غیرالمغفول غیر مغفول)
عدم نیاز موجود مجرد به مکان
علامه حسن زاده می فرمایند:بهتر است بگوئیم ،بدن در روح ونفس است چون مجرد مکان و زمان ندارد.
بقاء روح بعد از متلاشی شدن بدن،جسم متلاشی می شودولی حقیقت «من» ما، مجردو تابع قوانین حاکم بر ماده نیست .عدم امکان بقاء روح بدون بدن ،نفس در هر نشئه ای ، بدن مطابق با آن نشئه را دارد. باقسات و صالحات نشانی از تکامل روح است.
اصل اول: هرچه هست وجود است
وجود را در فارسی هست و هستی تعبیر می کنیم ومقابل آن عدم است که به نیستی تعبیر میشود وآن هیچ است
اصل دوم : هرچه پدید آمده ازوجود پدید آمده است.جز هستی چیزی نیست همه هستند و هر اثری از هستی است . «فاقد الشیءلایکون معطی الشیء
ذات نا یافته از هستی بخش کی تواند شود هستی بخش
اصل سوم : نیرویی داریم که در می یابد و تمیز می دهدوحکم می کند.
اصل چهارم : سرای هستی بی حقیقت و واقعیت نیست بلکه عین واقعیت است .
اصل پنجم: حقیقت و واقعیت هر چیزی ، هستیآن چیزو وجود محضاست .نمی شوداز یک طرف بگوییم شیء وجود دارد و از طرف دیگر وجود آن را منکر شویم
اصل ششم: واسطه ای بین وجود و عدم نیست. ( رد ثابت یا حال)
اصل هفتم: هستی ها با هم بی پیوستگی نیستند.بلکه با هم پیوستگی دارند.
نظام هستی یک نوع ترکیب ارگانیک است و مثل اجزا بدن با هم پیوستگی دارد .
اگر یک ذره را برگیری ز جای خلل یابد همه عالم سراپای
اصل هشتم :آنچه اتفاقی نیست هدفی دارد و رفتار او بیهوده نیست.
اصل نهم: هر آنچه که ازحرکت به کمال می رسد آیینی دارد.
اصل دهم :علم وجود و حضور معلوم نزد عالم است.« حصول صورت شیء نزد عالم »
اصل یازدهم : حرکت در چیزی است که فاقد کمالی باشد. در خداوند غنی بالذاتو ملائکه که کمال در حدخودرا دارند حرکت در آنها متصور نیست.
اصل دوازدهم: موجودی که کمال مطلق است حرکت در او متصور نیست. تا احتیاج نباشد حرکت هم درکارنیست.حرکت در چیزی است که فاقد کمالی باشدو حرکت با احتیاج همراه است.
اصل سیزدهم وچهاردهم: هرچه که غایت و کمال متحرکی است برتر و فراتر از آن متحرک است یا این که رتبه ی بعضی از موجودات که ازبعضی دیگر برتر است .گوهر ذات او هم با آن که دررتبه ی پایین اوست تفاوت دارد بعضی از موجودات غایت و کمال موجود دیگری اند.
اصل پانزده:اگر سلسله موجودات منتهی به موجودی شود بایدآن موجود غایت ، کمال کمالات و نهایت و منتهای همه ی هستی ها باشد.
ومادون او همه محتاج او ، در او حرکت متصور نبود.درسلسله مراتب موجودات رتبه ی بعضی بالاتر از دیگری است و منتهی به موجودی می شود که او نهایت و منتهای همه ی هستی ها باشد و هیچ موجودی در هیچ کمالی به او نرسد
اصل شانزدهم:هر موجودی در حد خود تام وکامل است .
تام واتم ،کامل واکمل از قیاس پیش می آید. در قیاس به موجودات دیگر:هر مادونی به مافوق ناقص ، وبه مادون خود کامل است.
اصل هفدهم: هیچ چیز در حد خود ودر عالم خود شر و بد نیست ؛ولی قیاس ونسبت با این و آن که به میان آمد،سخن از شر وبد به میان می آید.
هیچ موجودی در حد ذات خود شر و بد نیست. بلکه خوب وخیر محض است ، وچون سنجش با این و آن پیش آید . پس شر امری نسبی و اعتباری بیش نیست. و آنچه حقیقت است خیر محض است و حقیقت جز وجود نیست.
اصل هجدهم : نطفه ، مربی ، اجتماع ومعاشر از اصولی اند که در سعادت و شقاوت انسان دخلی بسزا دارند.
اصل نوزدهم: حرکت خارج شدن موضوعی است از فقدان صفتی و کمالی به سوی وجدان آن کمال و صفت به طور تدریج و وجود هر جزء بعد از جزء دیگر . خلاصه حرکت عبارت است از خروج شی ء از قوه در امری به فعل تدریجاً.
اصل بیستم:برای متحرک بایدمخرجی(محرکی) باشدکه وی را از نقص به در برد و به کمال رساند.
اصل بیست ویک : ما با حرکت در حرکت و در جهان حرکتیم.
اصل بیست ودو: کتاب و آموزگار از وسایل و معدات اند. دانش دهنده دیگری است.
علم مجردو علت آن باید از معلول قوی تر باشد موجودات مادی از مجرد ضعیف تر هستند،و فاقد شیءمعطی آن نمی شودپس دانش دهنده دیگری است.
اصل بیست و سه : آن گوهری که به لفظ «من»، «انا» ومانند این ها بدان اشارت می کنیم ،موجودی غیر از بدن است.
نفس و بدن یک حقیقت واحده
حضرت علامه حسن زاده می فرمایند این دو،دو واقعیت جداگانه در خارج نیستندبلکه با یکدیگر یک حقیقت و یک واقعیت را تشکیل می دهند واین گونه نیست که دو چیز کنار به همدیگر ضمیمه شده باشند(ترکیب انضمامی) . بلکه یک واقعیت هستندکه دارای دو مرتبه است از یک مرتبه نفس و از مرتبه دیگر به بدن تعبیر می کنند (ترکیب اتحادی)
ترکیب انضمامی و ترکیب اتحادی
در ترکیب انضمامی یک شیء کنار شیء دیگر قرار کی گیرد و در یکدیگر تاثیر و تاثر یا فعل و انفعال ندارند مثل وآجر در دیوار.
در ترکیب اتحادی دو یا چند چیز کنار هم قرارمی گیرند به طوری که در یکدیگر تاثیر و تاثر و یا فعل و انفعال داشته ، و یک شیء جدیدی ارائه می دهند، مثل سرکه و انگبین (شیره وعسل )که چسز ثالثی به نام سکنجبین درست می کند.
مناقشه در مثال های خطابی
حضرت علامه مثال زیر را در اتحاد بدن ونفس مثل قفس و مرغ یا ربّان(ناخدا) و سفینه(کشتی) و یا ملک بامملکت تمثیل های درستی نمی دانند . در باره انسان باید گفت که ترکیب اتحادی بین نفس با بدن برقرار است ؛ زیرا یک هویت و شخصیت واحد را دارد. ولی نفس و بدن دو امر جدای از همدیگر نیستند و نمی شودنفس باشد و بدن نباشد ، وهیچگاه نفس بدون بدن نیست و در نشئه برزخ هم بدن برزخی دارد. بدن مرتبه نازله نفس است و نفس مرتبه عالیه بدن می باشد.
انتساب تمام آثار انسانی به حقیقت واحده مرّکب از نفس و بدن
تمام آثار انسان بدون واسطه مثل تفکر،تامل ، تخیل و آثار با واسطه مثل راه رفتن ، شنیدن به آن حقیقت واحده مرّکب از نفس و بدن منتسب است.
حضرت علامه می فرمایند فکر نکنید این حقیقتی که ما از آن تعبیر به «من» می کنیم مثل بقیه اجسام ترکیب اتحادی دارد. بلکه بر سایر اجسام قوانین ثابت حاکم است ولی بر این حقیقت «من» قوانین ثابتی حاکم نیست وبا تغییر شرایط حالتش عوض می شود.
مرتبه دانیه و عالیه انسان
نظر حضرت علامه حسن زاده نسبت نفس به بدن را این می داند که انسان دارای دو مرتبه است که مرتبه عالیه او نفس و مرتبه دانیه او را بدن می گوییم
نتیجه:
در انسان نیز که اشرف مخلوقات بوده دارای نفس و بعد مادی به نام تن است که از دروس کتاب معرفت نفس علامه تا کنون نتیجه گرفتیم که آنها دو بعد جدا از هم نیستند بلکه ترکیبی اتحادی داشته که بعد نازله آن یعنی تن با همه قوایش در تحت تدبیر نفس بوده وتا زمانی که آن را تدبیر می نماید بعدی از شخصیت وانسانیت اورا می سازد. وانصراف او از این تن،او را به جسدی مبدل می گرداند .
نفس بعد عالیه انسان بوده و و سیراو از نقص به کمال تا قاب قو سین در رسول الله وائمه معصومین به خداوند رحمان ارتقا داشته،پس لازم است که سالک الی الله برای سیردرمسیر تکامل این بعدوجودی که نور و نفخه ای از خداونداست.آن را شناخته و در رسیدن به لقا وفنا در باری مرتبت و بقا در او از زیر آوار مادیت خارجش نماید، تا بتواند نور قلب اللهی اش را مشاهده نموده و در معرفت او کوشا و درحرکت به سوی او«الی الله المسیر» شتابان گردد .
نویسنده: محمود خندان
ثبت دیدگاه