آفرینش انسان بر پایه آزادى جان، و بر اساس استقلال در امور حیات و اختیار در انتخاب است. احدى حق ندارد کسى را به بردگى و بندگى خود درآورد و او را براى خواستههاى خود به اسارت بگیرد. سلب آزادى و استقلال و اختیار از هر انسانى گناه کبیره و جنایت بزرگ است.
آزادى و اختیار با وجود انسان آمیخته و سرشت آدمى با این حقیقت آفریده شده است. آزادى و استقلال از بزرگترین نعمتهاى حق بر وجود انسان و عالیترین منبع براى رشد و کمال و رسیدن به مقامات عالیه ظاهرى و باطنى است. حرف زور شنیدن و زیر بار زور رفتن و قبول ستم، از بزرگترین گناهان و موجب دور شدن از رحمت حق و به خطر افتادن منافع مادى و معنوی است.
آزادى و حریت و بناى انتخاب و ارادهاى که حضرت حق براى رشد و کمال و شکوفائى استعداد به انسان عنایت فرموده حفظش واجب و به هنگام هجوم خطر باید از آن گرچه به قیمت از دست دادن جان باشد جانبدارى کرد.
تعریف:
دهخدا کلمه آزادگی را حریت، جوانمردی، اصالت، نجابت، شرافت و مروت و… تعریف می کند.[۱] معمولا کلمه آزادگی در کنار آزادی به کار میرود ولی این دو تفاوتها یی با هم دارند. «آزادی» در مقابل بردگی، اصطلاحی حقوقی و اجتماعی است و به معنای رهایی تن از اسارت و نیز خلاصی از تنگناهای زندگی و انتخاب آگاهانه مسیر حق است امّا «آزادگی»، برتر از آزادی است و نوعی رهایی انسان از قید و بندهای ذلّت آور است و نیز به معنای رهایی عقل و جان آدمی از زندان نفس و شهوت و گام برداشتن در وادی عشق و حیرت است. تعلّقات و پایبندیهای انسان به دنیا، ثروت، اقوام، مقام، فرزند و… در مسیر آزادی روح او، مانع ایجاد میکند و اسارت در برابر تمنّیات نفسانی، نشانه ضعف اراده بشری است. این آزادی درونی، پله اول نردبان کمال و مقدمهای برای رسیدن به درجات بالای آزادی، یعنی آزادگی نفس است. آزادگی در اوج ارزشهای انسانی قرار دارد و آدمی را از خوی پست حیوانی به بلندای معرفت و معنویت و از خاک به افلاک میرساند.[۲]
آزادگی در اسلام:
اسلام درباره آزادى و آزادگی به عنوان یک ارزش، اعتراف کرده، اما نه ارزش منحصر به فرد و نه آزادى با آن تعبیرها و تفسیرهاى ساختگى، بلکه آزادى به معناى واقعى. حضرت على علیهالسلام در وصیتنامهاش به امام حسن علیهالسلام، در نهجالبلاغه، مىفرماید:
« وَ أَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ کُلِّ دَنِیةٍ »[۳]
نفس و جان و روان خودت را گرامى بدار و از هر کار و پست و از هر پستى محترم بدار. نمىگوید مثلاً جان خودت را گرفتار مکن، مىگوید: « أَکْرِمْ » یعنى احترام ذات خودت را حفظ کن و تن به پستى نده. همان طور که قرآن مىفرماید “بزرگترین باختنها، باختن خود است” این جا نیز على علیهالسلام همان معنا را به تعبیر دیگر مىگوید:
« وَ إِنْ سَاقَتْکَ إِلَى الرَّغَائِبِ فَإِنَّکَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِکَ عِوَضاً»
پسرم براى هرچه که از دست بدهى و بفروشى مىتوان قیمت گذاشت ولى یک چیز دارى که اگر آن را بفروشى بهایى در همه جهان براى آن پیدا نمىکنى و آن خودت هستى، یعنى همان نفس و جان و روحت؛ اگر روحت را بفروشى و تمام دنیا را به تو بدهند، دیگر برابرى نمىکند. هرچند تو را بدانچه خواهانى رساند. نیز مىفرماید:
« وَ لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّا »
پسرم هرگز بنده دیگرى مباش، زیرا خدا تو را آزاد آفریده است.
آزادگی در آن است که انسان کرامت و شرافت خویش را بشناسد و تن به پستی و ذلت و حقارت نفس و اسارت دنیا و زیر پا نهادن ارزشهای انسانی ندهد.
نمونه بارز آزادگی:
در پیچ و خمها و فراز و نشیبهای زندگی، گاهی صحنههایی پیش میآید که انسانها به خاطر رسیدن به دنیا یا حفظ داراییها و تامین تمنیّات و خواستهها یا چند روز زنده ماندن، هر گونه حقارت و اسارت را میپذیرید. اما احرار و آزادگان، گاهی با ایثار جان هم، بهای «آزادگی» را میپردازند و تن به ذلت نمیدهند.
امام حسین علیهالسلام که خود سرور آزادگان جهانیان است در این مورد میفرماید:
«مَوتٌ فی عِزٍّ خَیرٌ من حَیاةٍ فی ذُلٍّ»[۴]
مردن با عزت بهتر از زندگى با ذلت است. آن روزى که آن بزرگوار شهید شد این اشعار را خواند:
الموت خیر من رکوب العار و العار اولى من دخول النار
این نگرش به زندگی، ویژه آزادگان است. نهضت عاشورا جلوه بارزی از آزادگی در مورد امام حسین علیهالسلام و خاندان و یاران شهید اوست و اگر آزادگی نبود امام تن به بیعت میداد و کشته نمیشد. وقتی میخواستند به زور از آن حضرت بیعت بگیرند، منطقش این بود که:
«لا وَ اللَّهِ لَاأُعْطِیکُمْ بِیدِی إِعْطَاءَ الذَّلِیلِِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِید»[۵]
نه بخدا قسم، من خودم را بدست خویشتن ذلیل شما نخواهم کرد و نظیر غلامها فرار نخواهم نمود یعنی نه ذلت و نه تسلیم !
صحنه کربلا نیز جلوه دیگری از این آزادگی بود که از میان دو امر شمشیر یا ذلت، مرگ با افتخار را پذیرفت و به استقبال شمشیرهای دشمن رفت و فرمود:
«أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِی ابْنَ الدَّعِی- قَدْ تَرَکَنِی بَینَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ- وَ هَیهَاتَ لَهُ ذَلِکَ هَیهَاتَ مِنِّی الذِّلَّة»[۶]
آگاه باشید زنازاده که پسر زنازاده است مرا بین شمشیر کشیدن و ذلت قرار داده است. هیهات است براى او! هیهات که من ذلت را بپذیرم!
بر ما گمان بردگی زور بردهاند ای مرگ، همتی! که نخواهیم این قیود
انسانهای آزاده، در لحظات حساس و دشوار انتخاب، مرگ سرخ و مبارزه خونین را بر میگزینند و فداکارانه جان میبازند تا به سعادت شهادت برسند و جامعه خود را آزاد کنند.
اگر آزادیخواهان و آزادگان جهان، در راه استقلال و رهایی از ستم و طاغوتها میجنگند و الگویشان قهرمانیهای شهدای کربلا است در سایه همین درس «آزادگی» است که ارمغان عاشورا برای همیشه تاریخ است.
آزادگی در روایات اسلامی:
در برخی روایات اسلامی حریت و آزادگی انسان منوط به ترک شهوت قلمداد شده و بندگی شهوت را بدترین و شدیدترین نوع بردگی و ضد آزادی دانستهاند، چنانکه امام امیرالمؤمنین علیهالسلام در این باره میفرماید:
«مَنْ تَرکَ الشَّهَواتِ کَانَ حُرّا»[۷]
هر کس خواهشهای نفسانی را فرو گذارد، آزادمرد است.»
و نیز در روایت دیگری میفرماید:
«عَبْدُ الشَّهْوَةِ أَذَلُّ مِنْ عَبْدِالرِّقِ»[۸]
بنده خواهشهای نفسانی خوارتر است از بنده بردگی(بنده مملوک). چراکه بندگى شهوت باعث خوارى در آخرت مىشود بخلاف این بندگى مملوک و در دنیا نیز گاه ذلتی که به سبب بندگى شهوت حاصل مىشود زیادتر از ذلت این بندگی مملوک میباشد.
در روایت دیگری میفرماید:
«عَبْدُ الشَّهْوَةِ أَسیرٌ لاینْفَکُّ أُسْرُهُ»[۹]
بنده شهوت و خواهشهای نفسانی اسیری است که اسارتش دائمی است و از آن خلاصى نمی یابد.
عوامل آزادگی:
در منابع اسلامی، بندگی خالص خداوند، تزکیه نفس، رعایت زهد و تقوا، کار و تلاش و دوری از طمع ورزی، مخالفت با هوای نفس، از عوامل آزادگی به شمار میروند.
همنطور که گفته شد در برخی از روایات، زهد و تقوا به عنوان عامل آزادگی انسان توصیف شده است، مانند:
۱- زهد: امام علی علیهالسلام فرمودند:
«هر کس به دنیا پشت کند و به آن بىرغبت باشد ، نفس خویش را آزاد کرده و پروردگار خود را راضى و خشنود ساخته است.» [10]
۲- تقوا: امام علی علیهالسلام فرمودند:
«همانا پرهیزگارى و تقوای الهی کلید هر در بسته و ذخیرهای براى روز بازگشت و رستاخیز و عامل آزادگی از هرگونه بردگی و نجات از هرگونه هلاکت است.» [11]
۳- طمع ورزی: امام علیهالسلام در این باره میفرماید:
«الطَّمَعُ رِقٌّ مُخَلَّدٌ»[۱۲]
طمع کاری، بندگی دائمى و همیشگی است؛ زیرا صاحب طمع همیشه خود را بمنزله بنده کسانی قرار می دهد که از ایشان طمع دارد.
در روایت دیگری میفرماید:
«لا یسْتَرِقَنَّکَ الطَّمَعُ وَقَدْ جَعَلَکَ اللّهُ حُرّا»[۱۳]
معقول نیست کسى که حق تعالى او را آزاد گردانیده باشد او خود را بنده و برده طمع گرداند.
۴- بی نیازی از دیگران: امام علی علیهالسلام میفرماید:
«به سوی هر کسی که می خواهی دست حاجت دراز کن تا اسیر او باشی».[۱۴]
زیرا هر کس که حاجتى بهکسى داشته باشد تملّق و فروتنى کند بهاو مانند کسى که اسیر او باشد و در بند او افتد. در جای دیگری میفرمایند:
«ازهر کسی هم که بی نیازی کنی، مثل او خواهی بود».[۱۵]
زیرا که کسى که از کسى بىنیاز باشد و طمع نکند نباید به او تملّق و فروتنى بکند و هر نحو که او با این رفتار کند این هم با او رفتار می کند پس گویا مثل اوست.
نیز می فرمایند:
«به هر کس که می خواهی احسان و نیکی بکن تا امیر و فرمان فرماى او باشی». [16]
زیرا اگر کسی به دیگری احسان کند وی فرمانبردار او میشود.
آزادگی در آیات قرآن:
آیات قرآن ضمن دعوت به بندگی خداوند و برحذر داشتن از بندگی غیرخدا، تصریح میکند که بندگی او باعث اخلاص در دین، دوری از پلیدی، راه درست و رهایی از هرگونه ظلمت و گمراهی است.
«إنَّنی أَنَا اللّه لا إله إلاّ أَنَا فَاعْبُدْنی»[۱۷]
«من اللّه هستم، معبودی جز من نیست، پس مرا بپرست.»
«وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتّی یأْتِیکَ الْیقینُ»[۱۸]؛
«و پروردگارت را عبادت کن تا یقین [= مرگ] به سراغت آید.»
«فَأْعْبُدِ اللّهَ مُخْلِصا لَهُ الّدینَ»[۱۹]
«پس خدا را پرستش کن و دین خود را برای او خالص گردان.»
«لا إلهَ إلاّ أَنَا فَأْعْبُدُون»[۲۰]
«معبودی جز من نیست، پس تنها مرا پرستش کنید.»
آیات فوق بیانگر این است که آزادی واقعی تنها در بندگی خداوند میسر است. بنابراین، انسانها اگرچه در پرستش و بندگی آزاد هستند لکن بندگی غیرخداوند متعال عین اسارت و بردگی است. از نظر اسلام آزادی تنها در بندگی خالص خداوند است و تن دادن به گناه و شهوات، عین اسارت و بردگی است.
آزادی و آزادگی از نظر عرفا و شعرا
عرفا و شعرای ما از حریت و آزادی و آزادگی مخصوصا آزادی معنوی بسیار گفتهاند. حافظ خود را غلام همت آن میداند که در زیر این چرخ کبود از هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است. او در میان همه درختان، تنها به حال سرو رشک میبرد که «از بار غم آزاد آمده است». منظور این بزرگان از آزادی، رهایی از قید تعلق خاطر است؛ یعنی دلبستگی نداشتن، شیفته و فریفته نبودن. ولی آزادی و آزادگی چیزی بیشتر از دلبستگی نداشتن میخواهد. رشتههائی که آدمی را وابسته و ذلیل و ضعیف میسازد، تنها از ناحیه قلب و تعلقات قلبی نیست. اُنس جسم و روح به شرائط اضافی و مصنوعی که ابتداء برای زیباتر کردن و رونق بخشیدن به زندگی و یا برای کسب قدرت و قوت بیشتر به وجود میآید و بعد به شکل یک اعتیاد « طبیعت ثانیه » میگردد، رشتههای قویتری برای اسارت انسان به شمار میرود و بیش از تعلقات قلبی، آدمی را زبون می سازد.
دلبستگی نداشتن شرط لازم آزادگی است اما شرط کافی نیست، عادت به قناعت در نعمتها و پرهیز از زیاده خواهی، شرط دیگر آزادگی است.
منابع :
[۱] – دهخدا علی اکبر؛ فرهنگ دهخدا، تهران، چاپخانه مجلس، سال ۱۳۲۵ ش، ج ۱، ص۸۳ .
[۲] – محدثی، جواد؛ پیامهای عاشورا، قم، انتشارات تحسین، ۱۳۸۱،چاپ دوم، ص۵۵٫
[۳] – سید رضی؛ نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم ، موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین، ۱۳۸۴، نوبت اول، نامه ۳۱٫
[۴] – مجلسی محمد باقر؛ بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، تهران، دارالکتاب اسلامیه، ۱۳۶۴، نوبت دوم، ج ۴۴، ص ۱۹۲٫
[۵] – همان.
[۶] – همان.
[۷] – همان، ج۷۴ ص ۲۹۱ .
[۸] – عبد الواحد، آمدی؛ تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، قم،مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۸،چاپ دوم، ص ۳۰۴٫
[۹] – همان، ص ۳۰۵
[۱۰] – «مَنْ زَهَدَ فِی الدُّنْیا أَعْتَقَ نَفْسَهُ وَأَرْضی رَبَّهُ» همان، ص۲۷۷
[۱۱] – « إِنَّ تَقوَی اللّهِ مِفْتاحُ سَدادٍ، وَذَخیرَةُ مَعَادٍ، وَعِتْقٌ مِنْ کُلِّ مَلَکَةٍ، وَنَجَاةٌ مِنْ کُلِّ هَلَکَةٍ» همان، ص۲۷۲٫
[۱۲] – همان، ص۲۹۸
[۱۳] – همان.
[۱۴] – «اِحْتَجْ إلَی مَنْ شِئْتَ تَکُنْ اَسیرَهُ» همان، ص۳۶۷
[۱۵] – «إِسْتَغْنِ عَنْ مَنْ شِئْتَ تَکُنْ نَظیرَهُ» همان، ص۳۶۶
[۱۶] – «أَحْسِنْ إلی مَنْ شِئْتَ تَکُنْ أَمیرَهُ» همان، ص۳۸۵
[۱۷] – طه/۱۴٫
[۱۸] – حجر/۹۹٫
[۱۹] – زمر/۲٫
[۲۰] – انبیاء/۲۵٫
ثبت دیدگاه