فخرشناسی
امام زین العابدین در فرازی از دعای مکارم الاخلاق می فرمایند:
«وَ اعْصِمْنِی مِنَ الْفَخْرِ»
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ»
فخر:
فخر به معنای به خود بالیدن، و اگر در ارتباط با دیگری به کار رود، به معنای خود را به افتخاری از دیگری برتر دانستن است.۱
ویژگی فخر:
به طور طبیعی انسان به خاطر داشتههائی که دارد خود را با دیگران مقایسه کرده و به فخرفروشی مبتلا میگردد. خداوند متعال در بیان موجودیت دنیا فرموده که «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَكُمْ» ۲؛ بدانید که حیات دنیا تنها شامل بازی کردن، وقتکشی کردن، خود آراستگی و به همدیگر فخرفروشی کردن است.
بار ارزشی فخرفروشی:
از جمله رذایل اخلاقی فخرفروشی است که در هیچ حال خوب نیست. چنانکه در قرآن کریم فخر فروش را محروم از محبت خداوند دانسته است: «…إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ»۳ البته خداوند هر متکبّر۴ فخرفروشی را دوست نخواهد داشت.
افتخار کردن در هر حالی، مذموم نیست وبرخی از آن ها عبارت است از:
۱٫ انسان نعمت معنوی را مایه برتری همه بداند و درصدد شکر بیشتری نسبت به آن برآید. مثل این که توفیق بر معرفت و عبادت خداوند را مایه فخر خود بداند، که حضرت مولی الموحدین امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در مناجاتی به درگاه ربوبی اینگونه عرضه داشتهاند: «اِلهی، کَفی لِی عِزّاً أن أکُونَ لَکَ عَبداً، وَ کَفی بِی فَخْراً أن تَکوُنَ لِی رَبَّاً»۵ ؛ الهی، مرا همین عزت و سرفرازی بس که بنده تو هستم و همین افتخار بس که تو خداوندگار من هستی. روشن است که افتخار به ربوبیت او انسان را به آن سمت جهت خواهد داد. در بیانی از حضرت امام صادق (علیهالسلام) نقل شده که فرمودهاند: «ثَلاثٌ هُنَّ فَخرُ الْمُؤمِنِ وَ زَینُهُ فِی الدّنیا وَ الآخِرَةِ: الصَّلاةُ فی آخِرِ اللَّیْلِ، وَ یأسُهُ مِمّا فِی أیدِی النّاسِ، وَ وِلایَتُهُ الاِمامَ مِن آلِ مُحَمّدٍ» ۶؛ سه چیز است که افتخار مؤمن و زیور او در دنیا و آخرت است: نماز آخر شب و چشم نداشتن به آنچه مردم دارند و ولایت و دوستی او نسبت به امام از خاندان محمد (صلی الله علیه و آله).
۲٫ شخصی که بخواهد اهمیت نعمت معنوی را برای دیگران بیان کند تا انگیزهای در جهت هدایت آنان گردد. چنانکه به پیروی از مذهب حقّ، همّت والا، وفا و یا کرامت افتخار کند. از حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در جهت دادن صحیح به فخر و مباهات و ردّ تفاخر به امور بی ارزش این گونه آمده که «یَنْبَغی أَن یَکونَ التَّفاخُرُ بِعَلیِّ الهِمَمِ، وَ الوَفاءِ بِالذِّمَمِ، وَ المُبالَغةِ فی الکَرَمِ، لا بِبَوالی الرِّمَمِ، وَ رَذائلِ الشِّیَمِ»۷ ؛ باید به همتهای والا و پایبندی به عهد و پیمانها و کوشش در بخشندگی و بزرگواری افتخار کرد، نه به استخوانهای پوسیده و خصلتهای پست و نکوهیده.
ناگفته نماند که بزرگان اخلاق، محض احتیاط، خواه در مقام بیان توفیقات و یا تحریک دیگران از خویشتن نمیگویند و بیشتر تلاش می کنند که حالات دیگران را برای ایجاد انگیزه در متربّی نقل و بیان کنند.
اما در یک مورد افتخار کردن از ارزش مثبت برخوردار است و آن در برابر دشمن دین و اسلام و کسی که قصد رودرروئی با مقدسات را دارد، است که باید به داشتههای دینی خود بالیده و افتخار کرد. درباره نوع برخورد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با بدخواهان و منافقین، خداوند متعال، به رسولش این گونه آموخته که: «وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» 8 و اما شما نعمت پروردگارت را به دیگران باز گو کن! در تفسیر این آیه شریفه حضرت امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: «الذی انعَم الله علیک بما فضَّلک و اعطاک َ وَ احسَن اِلیک. ثمَّ قال: فَحَدث بدینه و ما اعطاکَ الله و ما انعم بِه علیه.»۹ آن نعمت که خداوند بر مبنای لطف و نیکی به تو داده و ارزانی داشته، می باشد. سپس امام فرمود: پس به دیگران از دینت و آن چه خداوند عطا و انعام فرموده بگویید. چنان چه برخی از مفسران منظور از نعمت را نعمتهای معنوی، از جمله نبوت، یا قرآن مجید دانستهاند که پیامبر اکرم مأمور به ابلاغ آن بودهاند. 10
درمان فخر:
اهلبیت (علیهمالسلام) درمان و پیشگیری از فخرفروشی را که ناپسند است به اموری چند دانستهاند از جمله:
۱٫ دعا: دعادرمانی برای بسیاری از بیماریها و حتی رذائل اخلاقی کارآمد است. برای درمان فخرفروشی حضرت امام سجاد (علیهالسلام) در همین دعای مکارم الاخلاق از خداوند اینگونه درخواست فرمودهاند: «وَ هَبْ لِی مَعَالِیَ الْأَخْلَاقِ، وَ اعْصِمْنِی مِنَ الْفَخْرِ»۱۱ ؛ خدایا برترینهای اخلاق را نصیبم کن! مرا از فخرفروشی، پاک قرار بده!
۲٫ فکر در آغاز و انجام خود: (اوله نطفة و آخره …) به خلقت خود و آخر خود بیندیش که اول و آخر ما چه بوده و چه خواهد بود؟ امام علی (علیهالسلام): «مَا لِابنِ آدَمَ وَ الفَخرَ اَوَّلَهُ نُطفَةٌ وَ آخِرُهُ جِیفَةٌ وَ لا یَرزُقُ نَفسَهُ وَ لا یَدفَعُ حَتفَهُ»۱۲ فرزند آدم را به فخرفروشی چه؟ آن که اولش نطفه و آخرش مردار، و آن که خود را روزی ندهد و مرگ را از خود دفع نکند!
۳٫ تفکّر در یاد مرگ: حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمودهاند: «ضَعْ فَخرَکَ، واحطُطْ کِبرَکَ، واذْکُرْ قَبرَکَ» 13 فخرفروشی را کنار نه! و تکبر را فرو نه، و به یاد قبرت باش!
۴٫ فکر در آثار سوء فخرفروشی: (حشره الیه یوم القیامة اسود) انسانی که فخرفروشی کند در قیامت روسیاه محشور میشود. باطن فخرفروشی روسیاهی است. از امام علی (علیهالسلام) روایت شده که فرمودهاند: «مَن صَنَعَ شَیْئاً للمُفاخَرَةِ حَشَرَهُ اللهُ یَومَ القِیامَةِ أسوَدَ»۱۴ ؛ کسی که کاری را برای فخرفروشی انجام دهد روز قیامت روسیاه محشور خواهد شد.
۵٫ افتخارات زشت و بی اساس: برخی به به مردگان و اجداد منحرف خود بالیدهاند که پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآله) آنها را اینگونه نکوهش فرمود: «لَیَنتَهِیَنَّ أقوامٌ یَفتَخِرونَ بِآبائِهمُ الذینَ ماتُوا، إنّما هُم فَحْمُ جَهَنَّمَ، أو لَیکونُنَّ أهوَنَ علَی اللهِ عَزَّوجلَّ مِن الجُعَلِ الذی یُدَهْدِهُ الخُرءَ بأنفِهِ، إنَّ اللهَ أذهَبَ عَنکُم عُبِّیَّةَ الجاهلیّةِ وَ فَخرَها بالآباءِ، إنّما هُو مُؤمنٌ تَقیٌّ وَ فاجِرٌ شَقیٌّ، الناسُ بَنو آدمَ، و آدمُ خُلِقَ مِن تُرابٍ»؛۱۵ آنانی که به پدران مرده خود که در حقیقت زغال جهنم اند، فخر میفروشند، از این کار دست بردارند وگرنه در نزد خدای عزوجلّ، پستتر از سرگین غلتانکی هستند که با بینی خود سرگین را میغلتاند. خداوند نخوت ها و فخرفروشیهای خاندانی جاهلیت را از شما برده است. (در اسلام) یا مؤمنِ پرهیزگار است و یا نابکار بدبخت. مردم فرزندان آدم هستند و آدم از خاک آفریده شده است.
۶٫ تلقین درمانی: به خود و دیگران گفتن که در مقام فخر نیستم و به این داشته و امتیاز فخر نمیکنم میتواند درمانی بر فخر باشد که امام علی (علیهالسلام) فرمودند: «لَقَد کانَ رَسولُ اللهِ (صلیاللهعلیهوآله) إذا ذَکَرَ لِنَفسِهِ فضیلةً قالَ: وَ لا فَخرَ»۱۶ ؛ رسول خدا هر گاه فضیلتی از خود یاد میکرد، میفرماید: (قصدم) فخر و خودستایی نیست. همچنین پیامبر اکرم (صلواتاللهعلیه وآله) فرمودند: «لَمّا عُرِجَ بی إلَی السَّماءِ أذَّنَ جَبرَئیلُ (علیهالسلام) مَثْنی وَ مَثْنی، وَ أقامَ مَثْنی مَثْنی ثُمَّ قالَ لی: تَقَدَّمْ یا مُحمّد! فَتَقَدَّمتُ فَصَلَّیتُ بِهِم، وَ لا فَخْرَ»۱۷ ؛ قصدم فخرفروشی نیست اما هنگامی که به آسمان برده شدم جبرئیل اذان و اقامه گفت و هر یک از جملات آنها را دو بار تکرار کرد و سپس به من گفت: جلو بایست ای محمد! من جلو ایستادم و برای آنان نماز خواندم.
۷٫ توجه به الگو و نمونه: اما نمونه موفقی که به فخرفروشی نیفتاده جناب صعصعة بن صوحان (رض) است که در روایات دیدار امام از او را اینگونه توصیف کردهاند: الامامُ علی (علیهالسلام) ـ لَمّا دَخَلَ عَلَی صَعصَعَةَ عائداً ـ یا صَعصَعة، لا تَجعَلَنَّ عِیادَتی الَیکَ اُبّهَةً عَلی قَومِکَ، فقالَ: لا واللهِ یا أمیرَالمُؤمنینَ، وَلکنْ نِعمَةً وَ شُکراً، فَقالَ لَهُ علیٌّ (علیهالسلام): إن کُنْتَ لَما عَلِمتُ لَخَفیفَ المَؤونَةِ عَظیمَ المَعونَةِ، فقالَ صَعصَعةُ: وَ أنتَ واللهِ یا أمیرَالمُؤمنینَ إنَّکَ ما عَلِمتُ بکتابِ اللهِ لَعَلیمٌ، وَ إنَّ اللهَ فی صدرِکَ لَعَظیمٌ، وَ إنَّکَ بِالمُؤمنینَ لَرَؤوفٌ رَحیمٌ» ۱۸؛ هنگامی که از صعصعه عیادت کرد، گفت: ای صعصعه! مبادا عیادت من از خود را مایه فخر و مباهات بر مردمت قرار دهی. صعصعه گفت: نه به خدا ای امیرالمؤمنین، بلکه آن را نعمتی در خور سپاس به حساب میآورم. علی (علیهالسلام) فرمود: ای صعصعه! تا آن جا که من میدانم تو مردی کم زحمت و پرکار بودهای و یاریگر دیگران هستی. صعصعه عرض کرد: به خدا قسم شما نیز تا جایی که میدانم به کتاب خدا دانایی و خدا در دل و سینهی تو، بزرگ و با عظمت است و نسبت به مؤمنان مهربان و دلسوزی.
راهکاری تربیتی:
گاه کسی از برادران به فخرفروشی مبتلا میگردد و ما به سکوت میگذرانیم. شایسته این است که خود توجه داشته که چه میکنیم و در هنگام لغزش، برادران و خواهران دینی را بیدار باش دهیم. به این واقعیت بنگریم که امام هشتم (سلاماللهعلیه) در مقام تربیت چگونه عمل فرموده است که این داستان خود روشن گر راه است. «البَزنطیُّ: دَخَلتُ علی أبِی الحسنِ (علیهالسلام)، فَأقبَلَ یُحَدِّثُنی وَ أسألُهُ فَیُجیبُنِی حَتّی ذَهَبَ عامَّةُ اللیلِ، فَلَمّا أرَدتُ الانصِرافَ قالَ لی: یا أحمدُ، تَنصَرِفُ أو تَبیتُ؟ فقلتُ: جُعِلتُ فداکَ ذاکَ إلَیکَ، إن أمَرتَ بِالانصِرافِ انصَرَفتُ، وَ إن أمَرتَ بالمُقامِ أقَمتُ، قالَ: أقِمْ، فَهذا الحَرَسُ، و قد هَدَأ الناسُ وَ باتُوا قالَ: وانصَرَفَ، فلمّا ظَنَنتُ أنّهُ دَخَلَ خَرَرتُ ِللهِ ساجِداً فقلتُ: الحَمدُلِلّهِ، حُجَّةُ اللهِ وَ وارِثُ عِلمِ النبیّینَ أنِسَ بی مِن بَینِ إخوانِی، وَ حَبَّبَنی، و إذا أنا فی سَجدَتی و شُکری فما عَلِمْتُ إلّا وَ قَد رَفَسَنی بِرِجلِهِ، ثُمَّ قُمتُ، فَأخَذَ بیَدی فَغَمَزَها ثُمَّ قالَ: یا أحمدُ، إنَّ اَمیرالْمُؤمِنینَ (علیهالسلام) عادَ صَعْصَعَةَ بنَ صُوحانَ فی مَرَضِهِ، فلمّا قامَ مِن عندِهِ قالَ: یا صَعصَعةُ، لا تَفتَخِرَنَّ عَلی إخوانِکَ بِعِبادَتی إیّاکَ واتَّقِ اللهَ، ثُمّ انصَرَفَ عَنّی»۱۹ ؛ بزنطی: خدمت حضرت ابوالحسن (علیهالسلام) رسیدم… آن حضرت شروع به صحبت با من کرد و من میپرسیدم و ایشان پاسخم را میدادند، تا آن که پاس زیادی از شب گذشت. چون خواستم بروم به من فرمود: ای احمد! میروی یا شب را همین جا میمانی؟ عرض کردم: فدایت شوم هر چه شما بفرمایید. اگر دستور دهید بروم میروم و اگر امر کنید بمانم میمانم. فرمود: بمان. این وقت شب، گزمهها بیرونند و مردم در آرامش و خواب به سر میبرند. بزنطی میگوید: حضرت رفت. من که خیال کردم ایشان وارد اندرونی شدهاند در پیشگاه خدا به سجده افتادم و گفتم: خدا را سپاس؛ حجّت خدا و وارث دانش پیامبران از میان برادرانم با من انس گرفت و به من اظهار محبت کرد. در حالی که در سجده و شکرگزاری بودم یک باره متوجه شدم که حضرت صدایم زد. من از جای برخاستم. حضرت دستم را گرفت و فشرد و سپس فرمود: ای احمد! امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از صعصعة بن صوحان که بیمار بود عیادت کرد. وقتی برخاست که برود، فرمود: ای صعصعه! مبادا از این که من به عیادت تو آمدهام بر برادرانت فخر بفروشی؛ از خدا بترس. ابوالحسن (علیهالسلام) این جمله را فرمود و از نزد من رفت. نکته این جا است که بزنطی سجده شکر بر این نعمت کرده و هنوز به کسی هم فخر فروشی نکرده بود که امام (سلام الله علیه) او را از این تفاخر پیش گیری فرمود.
—————–
پی نوشت ها:
۱ . جوهری، صحاح اللغه، تحت واژة فخر.
۲ . سوره مبارکه حدید، آیه شریفه ۲۰٫
۳ . سوره مبارکه لقمان، آیه شریفه ۱۸٫
۴ . لوئیس، معلوف، المنجد، تحت واژه «خیل»، واژه مختال را به معنای متکبر دانسته است.
۵ . صدوق، خصال، ۴۲۰/۱۴٫
۶ . کلینی، کافی، ج ۸، ص ۲۳۴ ، ۳۱۱٫
۷ . غررالحکم، ۱۰۹۵۳٫
۸ . سوره مبارکه ضحی، آیه شریفه ۱۱٫
۹ . محمد بن یعقوب، کافی، ج ۲، ص ۹۶٫
۱۰ . ناصر مکارم، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۶، ج ۲۷، ص ۱۲۸٫
۱۱ . صحیفه سجادیه، دعاء ۸۱٫
۱۲ . وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۴۴٫
۱۳ . نهجالبلاغه، حکمت ۳۹۸، شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱۹، ص ۳۵۲٫
۱۴٫ بحار، ج ۷۳، ص ۲۹۲، باب ۲۰٫
۱۵٫ الترغیب و الترهیب، ج ۳، ص ۵۷۳، باب ۴۴٫
۱۶٫ بحار، ج ۱۶، ص ۳۴۱، باب ۳۳٫
۱۷٫ بحار، ج ۸۴، ص ۱۳۹، باب ۳۲٫
۱۸٫ الغارات، ج ۲، ص ۵۲۴٫
۱۹٫ نوری، مستدرک، ج ۱۲، ص ۹۰، ح ۱۳۵۹۹٫
حجت الاسلام والمسلمین آقاتهرانی
ثبت دیدگاه