خلافت و جانشينی انسان از خدای متعال ـ كه در اين بحث به لحاظ تكوينی و باطنی مراد است و گاه تا خلافت تشريعی پيش ميرود مشتمل بر سه طرف است؛ يكی «خليفه»، ديگري «مستخلف عنه» يا كسي كه خليفه و جانشين، به جاي او مينشيند و سومي «مستخلف عليهم» يعني كساني كه خليفه به واسطة جانشيني از مستخلف عنه، بر آنها خلافت و سيطره يافته است. بنابراين خلافت تكويني سه ضلع دارد؛ ضلع اول خداوند سبحان است كه مستخلف عنه است و ضلع دوم، انسان است كه خليفة خداست و ضلع سوم خلق خداست كه انسان بر آنها خلافت يافته است و آنها مستخلف عليهم هستند.
بنابراين انسان واسطة ميان حق و خلق بوده و داراي حقيقت برزخی است. و از يك جانب با مستخلف عنه يعني خداوند مرتبط است و از يك جانب با خلق و مستخلف عليهم. در جانب اول، آنچه عقل و فطرت میپذيرد و حكمت اقتضا دارد آن است كه خليفه و جانشين بايد به صفات مستخلف عنه متصف باشد. از اين منظر، با توجه به آنچه در جامعيت انسان گفته شد، شايستگی انسان براي خلافت الهی ثابت ميشود؛ زيرا انسان موجودی «حقّی خلقی» است، صاحب مقام جمعي و كون جامع است و همه حضرات را در خود دارد. پس انسان شايستة مقام خلافت میباشد و به تبعيت حقتعالی، الوهيت و ربوبيت و تدبير نسبت به همه عالم دارد.
ثبت دیدگاه