حدیث روز
امام علی (علیه السلام) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

یکشنبه, ۴ آذر , ۱۴۰۳ 23 جماد أول 1446 Sunday, 24 November , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 469 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 11 تعداد دیدگاهها : 2×
شناخت خداوند در نهج البلاغه(صدیقه مدملی)
۱۰ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۷:۱۶
شناسه : 1126
18

آموزه‌هاي امامان معصوم(عليهم السّلام) در جهت تبيين و تفسير آيات الهي است. حجم عظيمي از اين آموزه‌ها عهده‌دار تبيين مباحث معرفتي موجود در قرآن کريم است. امامان معصوم(عليهم السّلام) از اين طريق زمينه‌ساز هدايت پيروان خويش به دينداري مبتني بر نظام عقيدتي و فکري گرديده‌اند. در همين راستا و به دليل موقعيّت ويژه‌­ی علمی امام […]

ارسال توسط :
پ
پ

آموزه‌هاي امامان معصوم(عليهم السّلام) در جهت تبيين و تفسير آيات الهي است. حجم عظيمي از اين آموزه‌ها عهده‌دار تبيين مباحث معرفتي موجود در قرآن کريم است. امامان معصوم(عليهم السّلام) از اين طريق زمينه‌ساز هدايت پيروان خويش به دينداري مبتني بر نظام عقيدتي و فکري گرديده‌اند.

در همين راستا و به دليل موقعيّت ويژه‌­ی علمی امام علی(عليه السّلام)، ايشان به خصوص در قالب خطبه­های خویش و نیز برخی ادعيه­  به اين امر يعني ارائه‌ي آموزه‌هاي بنيادين معرفتي اهتمام ورزيدند. بخش‌هايي از آموزه‌هاي آن حضرت که در شناخت خداي سبحان و توحيد، صادر گرديده است به تناسب سرفصلها، بيان مي‌گردد.

۱ـ راه­های معرفت خدا

۱ـ ۱ـ ابزارهای شناخت

انسان در شناخت و معرفت خویش نسبت به موجودات گوناگون از حس و عقل و شهود به عنوان  ابزارهای شناخت بهره می­برد. این سه ابزار به قسم خاصی از معرفت، اختصاص ندارد و لذا انسان در شناختهای دینی خود نیز  قادر است همین ابزارها را به کار بگیرد، ابزار مذکور عبارتند از:

الف) حواس ظاهرى‏

حواس ظاهري برای شناخت طبیعت کاربرد دارند و در حقیقت در شناخت عوارض و ظواهر اشياء کاربرد دارند و به عمق اشیاء دسترسی ندارند. از جمله ویژگی­های معرفت حاصل از حواس ظاهری گستردگي و کثرت معارف و نیز جزئیت و محدودیت آنهاست. حواس ظاهری همچنین وسیله­ای برای فهم معارف دینی  محسوب می­گردند. در منابع دینی، دو حس بينايى و شنوايى اهمیت بسیار دارند، در حقیقت حس بينايى با مشاهده­ی آيات تكوينى، زمينه تفكر و تعقل در مخلوقات را فراهم مى­­سازد و در پيدايش براهين عقلى حدوث، حركت و نظم براى اثبات وجود خدا و صفات كمال او، همچنین با مشاهده­ی معجزات، در اثبات و باورمندى به نبوت و امامت و حقانيت دين و شريعت نقش عمده دارد. حس شنوايى نيز در معرفت دينى نقش بسزايى دارد؛ زيرا اصولًا طريق نقل که یکی از منابع معرفتی آموزه­های دینی است به شنوایی مربوط است.

ب) عقل‏: عقل در معرفت دینی از جهات گوناگون دارای نقش اساسی است: نيرويی است که کار اصلی آن درک مفاهيم کلي است  و از جمله کارهاي او استدلال است. شئونات متعدد عقل در فهم معارف دینی عبارتند از: اثبات اصول دين همچون وجود خدا و توحيد او، ضرورت نبوت و شريعت؛ استنباط احكام شرعى در عرض وحى (چنانچه عقل به عنوان يكى از منابع و مدارك احكام شرعى محسوب می­گردد)؛ فهم و تفسير وحى (كتاب و سنت) که عقل در طول کتاب و سنت به عنوان ابزار فهم محسوب می­گردد؛ تبيين و توجيه احكام شريعت و بيان حكمت و فلسفه احكام الهى.

ج)شهود باطنى: انسان مى‏­تواند حقايقى را بدون استفاده از حواس ظاهرى و بيرونى و بدون تفكر و تعقل درونى و ذهنى، بلكه از راه دل و شهود باطن بيابد. اين راه، پيوسته مورد توجه معرفت شناسان بوده و عارفان بر آن تأكيد مى‏­ورزند. شهود درونی در صورت مطابقت و سازگاری با احكام مسلم وحيانى يا قواعد متقن عقلى دارای حجیت و اعتبار خواهد بود. راه دل و شهود درونى، در تعاليم اسلامى نيز جايگاه ويژه‏اى دارد. معرفت فطرى و رؤيت قلبى، كه در قرآن كريم و احاديث اسلامى، در سطح گسترده‏اى مطرح شده است، يا ناظر به معرفت درونى است و يا حداقل، معرفت درونى از مصاديق و جلوه‏ هاى آن است.[۱]

۱ـ ۲ـ انواع شناخت:

در یکی از نخستين تقسيماتی كه براي علم و شناخت در نظر گرفته می­شود، علم به دو قسم حصولي و حضوري تقسیم می­گردد. در علم حصولی، شناخت از راه مفاهيم ذهني با واسطه­ی صورت و مفهوم به دست مي­آيد و در معرفت حضوري علم بدون واسطه­ به ذات معلوم، تعلّق مي‏گيرد و وجود واقعي و عيني معلوم براي عالم و شخص درك كننده، منكشف و حاضر مي‏گردد بدون اين که معنا، مفهوم و صورت ذهني، واسطه قرار گيرد.  این تقسيم يك تقسيم عقلي و دائر بين نفي و اثبات است و لذا ‏حالت‏ سومي را در عَرْض اين دو قسم نمي‏توان براي علم، فرض كرد،[۲]درحقیقت معرفت حضوري از قبيل معرفت­هاي عرفاني و شهودي است که واقعيت خارجي شيء، مورد شهود قرار مي­گيرد برخلاف شناخت حصولي(عقلي) که از مقدمات حسي و تجربي استفاده می­شود. بنابراین شناخت اموری که ورای تجربه باشند از جمله خدای سبحان از طریق حسی صورت نمی­گیرد و یافته­های حسی به عنوان مقدماتی در استدلالهای عقلی برای معرفت به این امور به کار گرفته می­شود.[۳]

معرفت حضوری نیز خود به دو صورت است: ادراک فطری یا شناخت فطری خدا که آیاتی چون آیه­ی میثاق و آیه­ی فطرت، ناظر به این قسم از معرفت­ حضوری هستند. این قسم از علم حضوری غیراکتسابی و غیرارادی است و  نیز قسم ضعیف علم حضوری به خدا محسوب می­گردد و در حقیقت  قوه و استعدادی است که بر اساس توان افراد گوناگون به فعلیت می­رسد. در قسم دیگر علم حضوری انسان، بر اساس فعالیت نفسانی خویش کسب معرفت می­کند، معرفتی که با طی کردن مراحل تکامل از مبدأ فیض افاضه می­گردد. در حقیقت علم حضوری مانند هر حقیقت دیگر دارای مراتب تشکیکی است که آخرین مرتبه­ی آن همان هدف نهایی خلقت و غایت قصوای کمال انسانی است. در آموزه­های دینی با تعبیراتی چون رؤیت، شهود و نظر به این قسم معرفت اشاره گردیده است که مرتبه­ای است که اولیاء به آن دست می­یابند.[۴]

همچنین شناخت حضوري، به سه گونه متصور است: الف. علم حضوري علت به معلول. ب. علم حضوري شيء مجرد به ذات خودش، ج. علم حضوري معلول به علت.علم حضوري موجودات، نسبت به خداوند تعالي از دو قسم اول نبوده، بلکه از نوع سوم است.[۵]

۱ـ ۳ـ ابزارهای شناخت در نهج­البلاغه

از دیدگاه نهج‌البلاغه نیز شناخت، منحصر به شناخت حسی و خیالی و عقلی نیست، بلکه ‌شناخت شهودی و وحیانی نیز به عنوان سایر ابزراهای معرفت مطرح شده است:

الف) حس: بنا بر سخن امام علی(علیه السلام) تأکید شده است که اعتماد به حس اعتماد به سندی قوی است: چنانچه ایشان در یکی از خطبه­های خویش، بعد از تبیین و توصیف طاووس و زیبائی­های این موجود به عنوان یکی  شگفتی­های آفرینش می­فرمایند:«أحیلک مِن ذلک علی معاینةٍ لا کَمَن یُحیل علی ضَعیف إسناده»،[۶] این عبارت حاکی­ست که ایشان حس را به عنوان یکی از منابع شناخت مورد اعتماد می­دانند.

ب) عقل: امام علی(علیه السلام) بر نقش و اهمیت نیروی عقل به عنوان یکی از مهم­ترین ابزراهای شناختی انسان تأکید می­نمایند، چنانچه در معرفی بدبخت و شقی می­فرمایند:«فَإنَّ الشَقیّ مَنْ حَرُمَ نَفعَ ما أُتِیَ مِنَ الْعَقلِ والتّجربة»،[۷]در جای دیگر حضرت(علیه­السلام) می­فرمایند:«کفاکَ مِنْ عَقلِک ما أَوْضَحَ لکَ سُبُلَ غَیّکَ مِنْ رُشدکَ».[۸]

ج) قلب: از مهم­ترین مجاری ادراکی قلب است و منظور از قلب ابزاری است که کشف و شهود به وسیله­ی آن محقق می­شود. امام علی(علیه­السلام) در این باره می­فرمایند:«إنَّ اللّه سبحانه جَعَلَ الذّکر جَلاءً لِلْقُلوب تَسمَعُ به بعدَ الْوَقْرة وتبصرُ به بعدَ الْعشوة».[۹]

د) وحی: امام علی(علیه­السلام) همچنین به ابزاری به نام وحی به عنوان مهم­ترین و خطاناپذیرترین ابزار شناخت، اشاره نموده­اند:

                     واعْلَموا أَنّ هذا القرانَ هُو النّاصح الَّذی لایَغُشّ والْهادی الَّذی لا یُضِلّ والمحدّث الَّذی لا  یکذب و ماجالَسَ هذا القرانَ أَحَدٌ إلاّ قامَ عنه بزیادةٍ أَوْ نُقصانٍ، زیادةٌ فی هدیً ونقصانٌ مِنْ عَمیً واعْلَموا أَنّه لیس علی أَحدٍ بعد القران مِنْ فاقةٍ وَلا لاِءَحدٍ قبل القرانِ مِنْ غِنی واتّهموا علیه آرائکم واُستغشّوا فیه أَهوائکم.[۱۰]

۱ـ ۴ـ انواع شناخت در نهج البلاغه

در نهج البلاغه به هر دو قسم از شناخت یعنی شناخت حصولی و حضوری اشاره شده است. وجود واژه­هایی هم چون «تعقّل، تفکّر، یستدلّ، یحتجّ، النظر و…» دلالت بر شناخت حصولی می­کند که معلوم عین علم نیست، بلکه علم و معلوم دو حقیقت هستند. چنانچه می­فرمایند: «وَ أَقامَ مِنْ شواهد البیّنات علی لطیف صنعته و عظیم قدرته مَا انقادَتْ لَهُ العقولُ معترفةً به».[۱۱]

در مورد علم حضوری نیز در نهج البلاغه در عبارات متعدد به مسأله­ی فطرت و خداشناسی و خداجویی فطری اشاره گردیده است: خداوند قلب­ها را با اراده و محبت خود، و عقلها را با معرفت خود سرشته است: «اللهم خلقت القلوب علی ارادتک وفطرت العقول علی معرفتک ».[۱۲]امام علی(علیه السلام) در فرازی دیگر ارسال رسولان از جانب خدای سبحان را در جهت یادآوری این پیمان فطری قلمداد نموده­اند: «وَ وَاتَرَ إِلَيهِمْ أَنْبِياءَهُ لِيسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يذَكِّرُوهُمْ مَنْسِى نِعْمَتِه»[۱۳] خداوند رسولان خود را پى­درپى اعزام كرد تا وفادارى به پيمان فطرت را از آنان باز جويند و نعمت­هاى فراموش شده را به ياد آورند. نخستين مطلبى كه در اين فراز آمده است مطالبه­ی پيمان فطرت است؛ خداوند معارف توحيدى را در سرشت انسان قرار داده و هر انسانى اگر با اين فطرت دست نخورده پرورش يابد و آموزش­هاى نادرست، او را منحرف نسازد، در سايه­ی فطرت الهى به نيكى­ها و حق و عدالت پايبند خواهد بود. 

۲٫ «اللَّهُمَّ دَاحِى الْمَدْحُوَّاتِ وَ بَارِى ءَ الْمَسْمُوكَاتِ وَ جَبَّالَ الْقُلُوبِ عَلَى فِطْرَتِهَا شَقِيهَا وَ سَعِيدِهَا»؛[۱۴]ابن ميثم در اين خصوص مى­نويسد: «خداوند كسى است كه دل­ها را بر فطرت آفريد؛ چه آنها كه شقى­اند و چه آنها كه سعيد مى­باشند؛ يعنى حق تعالى چنان نفوس را آماده آفريده است كه قادرند راه خير و شر را پيموده و در نتيجه، مطابق قضاى الهى مستحق سعادت يا شقاوت قرار گيرند. خداوند متعال درباره زمينه­ی استعداد و آمادگى فرموده است: «وَ نَفْسٍ وَما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَد اَفلَحَ مَن زَكَّاها وَ قَد خَابَ مَن دَسَّاها(شمس: ۷تا ۱۰) سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد ،سپس پليدكارى و پرهيزگارى‏­اش را به آن الهام كرد،كه هر كس آن را پاك گردانيد قطعا رستگار شد،و هر كه آلوده‏اش ساخت قطعا درباخت.»[۱۵]

در عبارات نهج­البلاغه همچنین به قسم دیگر علم حضوری که در نتیجه­ی سلوک حاصل می­گردد، اشاره گردیده است که در ادامه ذکر می­شود.

همچنین ایشان در فرازهای گوناگونی از سخنان خویش به اقسام علم حضوری اعم از علم حضوری مجرّد به خود و علم علّت به معلول و علم معلول به علّت اشاره نموده­اند. به عنوان نمونه امام علی(ع) در مورد علم حضوری مجرّد به خود می­فرمایند:« اللّهُمَّ إنّک أَعْلمُ بی مِنْ نفسی وأَنا أَعلمُ بنفسی منهم».[۱۶]

همچنین در مورد علم حضوری علّت به معلول می­فرمایند:«الْعالِمَ بِلا اکتسابٍ وَلا ازدیادٍ وَلا علمٍ مستفادٍ»[۱۷]یعنی علم خداوند به ماسوای خود یک علم اکتسابی مفهومی نیست، بلکه علمِ او عین ذات او و بدون ازدیاد مفهومی می­باشد.

همچنین در مورد علم معلول به علّت در نهج­البلاغه آمده است که«ذعلب یمانی» از امام علی(علیه­السلام) سؤال کرد: «هَلْ رأیتَ ربَّک یا أمیرالمؤمنین؟ فقال(علیه­السلام): أَفَأَعبُدُ ما لا أری؟ فقال: وکیف تراهُ؟ قال(علیه­السلام): لا تدرکُهُ الْعُیُون بمشاهدة الْعِیان ولکن تدرکُهُ الْقُلُوبُ بحقائق الإیمان».[۱۸]

۱ـ ۱ـ ۵ـ شناخت خدای سبحان در نهج البلاغه

ابزار و شیوه معرفتی در نهج‌البلاغه متأثر از جهان­بینی و الهیات توحیدی امام علی­(علیه السلام)  است. در اندیشه­ی آن حضرت به هیچ­کدام از شیوه‌های معرفتی اصالت داده نشده است، بلکه به نوعی، هماهنگی و پیوند بین معرفت حسی و معرفت عقلی و معرفت شهودی و وحیانی برقرار است.

الف) حس: در نخستین روش جهان محسوس با نظاماتى كه در آن به كار رفته به عنوان«آيينه‏اى» كه آگاهى و كمال پديدآورنده­ی خود را ارائه مى‏دهد مورد تأمل و جستجو قرار گرفته است.[۱۹]  این معرفت در راستای معرفت الهی و توحیدی شکل می‌گیرد و همه چیز در طول اراده­ی باری­تعالی شکل می‌گیرد و همواره یادآور نوعی نظم و وحدت در عالم هستی است. صبغه­ی الهی به این شیوه­ی معرفتی معنا می‌بخشد. و آن را پایه و اساس سایر معرفتها قرار می‌دهد. حس در اندیشه‌ی حضرت علی(علیه السلام) از شواهد آیات و نشانه‌های خداوند است. ایشان در بیاناتی در این خصوص می‌فرمایند:«فَظَهَرتِ البَدَائِعُ الَّتِی اَحدَثَتهَا آثَارُ صنعته، وَ أَعلامُ حِکمَتِهِ، فَصَارَ کُلُّ مَا خَلَقَ حُجَّةِ لَهُ وَ دَلیلاً عَلَیهِ».[۲۰]

همچنین در راستای مطالعه در مخلوقات و آثار صنع و حكمت الهى گاهى نظام كلى آسمان و زمين مطرح شده است وگاهی نیز موجود معينى مثل خفاش يا طاووس يا مورچه مورد مطالعه قرار گرفته است چنانچه در خطبه­ی ۲۲۷ چنين آمده است:

الا يَنْظُرونَ الى‏ صَغيرِ ما خَلَقَ كَيْفَ احْكَمَ خَلْقَهُ وَاتْقَنَ تَرْكيبَهُ وَفَلَقَ لَهُ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ، وَسَوّى‏ لَهُ الْعَظْمَ وَ الْبَشَرَ؟ انْظُروا الَى النَّمْلَةِ فى صِغَرِجُثَّتِها وَلَطافَةِ هَيْئَتِها لاتَكادُ تُنالُ بِلَحْظِ الْبَصَرِ، وَلابِمُسْتَدْرَكِ الْفِكْرِ، كَيْفَ دَبَّتْ عَلى‏ ارْضِها وَصُبَّتْ عَلى‏ رِزْقِها، تَنَقُلُ الْحَبَّةَ الى‏ جُحْرِها وَتَعُدُّها فى مُسْتَقَرِّها، تَجْمَعُ فى حَرِّها لِبَرْدِها وَ فى وِرْدِها لِصَدَرِها، مَكْفولَةٌ بِرِزْقِها، مَرْزوقَةٌ بِوَفْقِها، لايُغْفِلُهَاالْمَنّانُ، وَلايَحْرِمُهَا الدَّيّانُ، وَلَوْ فِى الصَّفَا الْيابِسِ وَ الْحَجَرِالْجامِسِ، وَلَوْفَكَّرْتَ فى مَجارى اكْلِها وَ فى عُلْوِها وَ سُفْلِها، وَ مافِى الْجَوْفِ مِنْ شَراسيفِ بَطْنِها، وَ ما فِى الرَّأْسِ مِنْ عَيْنِها وَ اذُنِها لَقَضَيْتَ مِنْ خَلْقِها عَجَباً..[۲۱]

شهید مطهری در تبیین این بخش از خطبه فرموده­اند:

آيا در مخلوق كوچك او دقت نمى‏كنند؟ چگونه به خلقتش استحكام بخشيده و تركيبش را استوار ساخته، به او دستگاه شنوايى و بينايى عنايت كرده و استخوان و پوست كامل داده است؟در مورچه با اين جثه كوچك و اندام لطيف بينديشيد. آنچنان كوچك است كه نزديك است با چشم ديده نشود و از انديشه غايب گردد. چگونه با اين جثه كوچك روى زمين مى‏جنبد و برجمع روزى عشق مى‏ورزد و دانه را به لانه خود حمل مى‏كند و در انبار نگهدارى مى‏نمايد، در تابستانش براى زمستانش گرد مى‏آورد و هنگام ورود اقامت زمستانى، زمان بيرون آمدن را پيش بينى مى‏كند. اينچنين موجود اينچنين روزى‏اش تضمين شده و تطبيق داده شده است. خداوند منّان هرگز او را از ياد نمى‏برد، ولو در زير سنگ سخت باشد. اگر در مجراى ورودى و خروجى غذا و در ساختمان شكم او و گوش و چشم او كه در سرش قرار داده شده تفكر و تحقيق كنى و آنها را كشف كنى، سخت در شگفت خواهى رفت.[۲۲]

ب) عقل

بيشترين بحثهاى الهى نهج­البلاغه را تفكرات عقلى محض و محاسبات فلسفى خالص تشكيل مى‏دهد. درباره­ی شؤون و صفات كماليه و جلاليه ذات حق تنها از شيوه­ی دوم استفاده شده است.[۲۳]به بیانی دیگر، اسلوبی که در طرح مسائل توحیدی دارند کاملاً عقلی و استدلالی است:«فَمَنْ وَصَفَ اللهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ، وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ، وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَد جَزَّأَهُ، وَمَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ، وَمَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَیْهِ، وَمَنْ أَشَارَ إِلَیْهِ فَقَدْ حَدَّهُ».[۲۴]

«در واقع کلام امام(علیه السلام) ناظر به این معنی است که اثبات صفاتی همانند مخلوقات، برای خدا لازمه‌اش ترکیب در وجود مقدس او است، یعنی همان گونه که انسان ترکیبی از ذات و صفات است، او نیز باید چنین باشد و این معنی با واجب الوجود بودن سازگار نیست؛ زیرا هر مرکبّی نیاز به اجزای خود دارد و نیاز داشتن (فقر) با واجب الوجود بودن سازگار نمی باشد.»[۲۵] در ادامه این سخن و تکمیل آن می‌فرمایند: «کسی که خدا را نشناسد، به او اشاره می‌کند و هر کس به سوی او اشاره کند، او را محدود شمرده و هر کس او را محدود بداند، او را به شمارش درآورده است و در وادی شرک سرگردان شده است.»[۲۶]

آنچه قابل ذکر است این است که روش حضرت علی(علیه السلام) در نهج‌البلاغه روش شهودی است، لیکن روش برهانی هم در این اندیشه تمرکز می‌یابد. علم از منظر ایشان مقرون با یقین است و یقین نیز مترادف با واقعیت و حقیقت می‌باشد و شک و تردید را مضمحل­کننده­ی علم و یقین می‌داند:«لَا تَجْعَلُوا عِلْمَكُمْ جَهْلًا وَ یَقِینَكُمْ شَكّاً إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا وَ إِذَا تَیَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا».[۲۷]

امام علی(علیه­السلام) خود عمل­کننده به علم و یقین است و دیگران را هم به این امر توصیه می‌فرمایند. ایشان در قلّه معرفت و یقین قرار دارد و در این­باره می‌فرمایند: «سَلُونی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونی، فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّماءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ».[۲۸] و دیگران را به معرفت حسی و عقلی نیز فرا می‌خواند. منشأ این روش‌‌شناسی به خلقت نخستین انسان برمی‌گردد؛ آنجایی که حضرت آدم فریب شیطان را خورد و امام (علیه السلام) در این خصوص می‌فرمایند:«فَبَاعَ الْیَقِینَ بِشَکِّهِ، وَالْعَزِیمَةَ بِوَهْنِهِ، وَاسْتَبْدَلَ بِالْجَذَلِ وَجَلاً، وَبِالْإِغْتِرَارِ نَدَماً».[۲۹]ایشان در مورد قلمرو شناخت عقلانی می­فرمایند:«لَمْ یُطلِعِ الْعُقولَ علی تحدید صِفتِهِ وَلَمْ یَحْجُبْها عَن واجب معرفته».[۳۰]

یک: براهین  عقلی

از جمله اساسی‌ترین پایه‌های فلسفه اسلامی «اصل علیت» است که در واقع مبنای تمامی قوانین و تفکرات بشری محسوب می‌شود. حضرت علی (علیه السلام) پیرامون اصل علیت به دو قاعده­ی مهم اشاره می‌فرمایند:«کُلُّ مَعْرُوفٍ بِنَفْسِهِ مَصْنُوعٌ، وَکُلُّ قَائِمٍ فِی سِوَاهُ مَعْلُولٌ»[۳۱]

«هر موجودی که ذاتش قابل شناسایی باشد، نمی­تواند خالق باشد؛ زیرا صانعی که خود سازنده هر فکر و تفکری است، نمی­تواند محاط هیچ علمی واقع شود. بنابراین، برای شناخت خدا باید به نشانه‌ها و آیاتش رجوع نمود. و با هیچ دانشی نمی توان به کنه ذاتش واقف شد. یعنی هرچه که به غیر خود متکی باشد، دارای علتی است. حال چنانچه این شیء «مادی» و وابسته به ماده و یا یک امر «مجرد» باشد، در هر صورت به یک مبدأ فاعلی متکی است. اصل علیت، نظام هستی را نظام عِلّی و معلولی می‌داند. بنابراین، هستی هر موجودی که عین ذات او نیست «معلول» است، و آن موجودی که قائم به غیر خود نیست، هستی محض است؛ آن موجود برای تمامی معلول‌ها علت است.» «بنابراین نظام آفرینش و هستی، از دید امام(علیه­السلام) یک نظام عِلّی است که خدا «علت» است و سایر اشیا «معلول».[۳۲]

ج) شهود

در نهج­البلاغه به راه دل به عنوان وسیله­ی شناخت اشاره شده است: «قد احيى عقله و امات نفسه حتّى دقّ جليله و لطف غليظه و برق له لامع كثير البرق فابان له الطّريق و سلك به السّبيل و تدافعته الابواب الى باب السّلامة و دار الاقامة»[۳۳]يك مرد عارف و تزكيه شده را توصيف مى‏كند: عقل خودش را زنده كرد، نفس امّاره‏اش را ميراند، غلظتهاى وجودش را رقيق كرد، چه غلظتهاى جسمانى و چه غلظتهاى روحانى (آدمى كه يك عمر خورده و خوابيده و چربى در بدنش جمع شده هيچوقت آدم نمى‏شود)، اين غلظتها را از بين برد، با يك رياضت معنوى خودش را پاك كرد، آلودگيها را كه در اثر ترفها و تنعّمها در وجودش پيدا شده بود زدود، همه غلظتهايى را كه در روحش بود از بين برد و بدنش را نازك كرد (دقّ جليله و لطف غليظه) تا آنجا كه يك برق از درونش جهيد(و برق له لامع كثير البرق) برق جهيد و راه را برايش روشن كرد؛ بعد، از يك در وارد شد، او را از اين در به آن در بردند و از آن در به در ديگر، تا به آن محلّ نهايى رسيد، آنجا كه بارگاه الهى و بارگاه ربوبى است.[۳۴]  در اندیشه­ی حضرت علی(علیه­السلام) معرفت حسی دارای مراتبی است و معرفت ناشی از  از حواس باطنی بالاترین مراتب معرفتی است. حضرت علی(علیه­السلام) در برخی سخنان خود[۳۵] به حواس درونی اشاراتی دارند:

الف) نور:اشاره به دیدنِ نورِ وحی و رسالت دارد: «أری نور الوحی و الرّسالة»؛

ب) بو:اشاره به استشمام بوی نبوت دارد. «أشمّ ریح النّبوّة»؛

ج) صدا:در خصوص صداهای درونی، اشاره به شنیدن صدای فرشتگان در هنگام رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) و صدای شیطان در هنگام نزول وحی دارد: «و ما فارقت سمعی هینمة مِنهُم، یُصَلُّونَ عَلَیه حَتّی وَ أَریناهُ فِی ضَریحة»؛ در آن مدت صداهای ظریف آن فرشتگان را که صلوات بر او می‌فرستادند، گوشم را رها نکرد. «و لقد سمعت رنّة الشّیطان حینَ نُزل الوَحی»؛

د)لامسه:«و لَقَد سألت نَفسه فِی کفّی»؛ نفسش در دست من جاری شد؛ «بیرون رفت»[یعنی آخرین آثار عینی حیات مانند نسیم لطیف از روح آن بزرگوار را لمس کردم].

حواس باطنی(درونی) با تزکیه نفس قدرت و قوت می‌یابند. البته از این حواس باطنی به مرتبه کشف و شهود تعبیر می‌گردد. این روش از یک غنای معرفتی برخوردار است و علاوه بر شیوه معرفت حسی از معرفت عقلی نیز برخوردار است،[۳۶] و در نهایت غنای بیشتر این نوع شیوه معرفتی مرهون اعتقاد و باور به غیب است. و این امر مؤید بهره­مندی از معرفتهای شهودی و وحیانی می‌باشد. و اولیا در قلّه معرفت قرار دارند.

امام(علیه­السلام) در مورد قلمرو شناخت شهودی می­فرمایند:[۳۷]«لاتعقد الْقُلوبُ منه علی کیفیّةٍ وَلا تُحیطُ بِهِ الأَبصارُ والْقُلُوبُ».[۳۸] 

یکی از راه­های اثبات وجود خدا این است که از خود خدا بر خدا شاهد و دلیل آورده شود و یا به تعبیری از خود ذات حق تعالی به ذات حق استدلال شود که به آن برهان صدیقین می­گویند. چنانچه در قرآن و روایات، تعابیری وجود دارد که حاکی از آن است که امکان شناخت خدا از طریق نفس وجود دارد،از جمله:«اوَ لَمْ یکف بِرَبّک انَّهُ عَلی کلّ شَیءٍ شَهید».[۳۹] (فصلت:۵۳). این آیه به معنای آن است که خداوند فوق هر شی ء مشهود است یعنی حتی اگر بخواهید خودتان را بشناسید اوّل خدا مشهود بوده و بعد خود شما:«شَهِدَ اللهُ انّهُ لااِلهَ اِلاّ هُو.»[۴۰] (آل­عمران:۱۸٫)از این آیه دریافته می­شود که خود خداوند شهادت می­دهد که خدایی جز او وجود ندارد.

همین معنا در روایات ائمه­ی معصومین(علیهم السلام) وجود دارد. امام علی(علیه­السلام) در تعابیری خدا را به نحوی مطرح می­فرمایند که ذات او بر ذاتش گواهی می­دهد، و از نظر ایشان مخلوقات به واسطه خدا شناخته می­شوند. یعنی خداوند روشن­تر و آشکارتر از مخلوقات است.

در دعایی که از امام علی(علیه­ السلام) وارد شده است ایشان در دعا می­فرمایند: «یا مَنْ دَلَّ عَلی ذاتِهِ بِذاتِهِ».[۴۱] امام علی(علیه­ السلام) در کلامی دیگر معنای مذکور را به نحو دیگری مطرح می­نماید:

 فقال ­علی­بن­أبی­طالب(علیه ­السلام): ما عرفت الله بمحمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) ولکن عرفت محمّداً بالله عزّوجلّ حین خلقه وأحدث فیه الحدود من طول وعرض، فعرفت أنّه مدبَّر مصنوع باستدلال والهام منه وإرادة، کما ألهم الملائکة طاعته وعرفهم نفسه بلا شبه ولا کیف.[۴۲]

همچنین در روايتى از اميرمؤمنان، على(عليه السلام)به اين روش شناخت خداوند توصيه شده است و امام علی(علیه ­السلام) می­فرمایند: خدا را با خدا بشناسید:«اعرفوا الله بالله». [۴۳]

در توضیح این بیان امام علی(علیه­ السلام) که مخلوقات توسط خدا شناخته می­شوند این مطلب قابل اشاره است که مخلوقات الهی صرفاً مرتبط و وابسته به خدا ­هستند و چون وابستگی و ارتباط بدون شیء مستقل معنا نداردبرای شناخت موجود وابسته لازم است در ابتدا موجود مستقل شناخته شود تا در پرتو آن، امر وابسته نیز شناخته شود. به تعبیری می­توان گفت این دو مفهوم از یک جهت، مانند مفاهیم متضایفند که یک مفهوم در ارتباط با دیگری معنا پیدا می­کند. البته این وابستگی و تلازم یک طرفه است؛ بدین معنا که مفهوم موجود مستقل بدون موجود وابسته نیز معنا دارد و فقط مفهوم موجود وابسته بدون موجود مستقل معنا ندارد ولی موجود مستقل و غنی به تنهایی معنادار می­باشد.[۴۴]

«… ولقد نَظَرْتُ في الملكوت بإذن ربّي فما غاب عنّي ما كان قبلي ولا ما يأتي بعدي… »[۴۵]؛ «… سبحانك ما أعظم مانري من خلقك و ما أصغر كل عظيمةٍ في جنب قدرتك وما أهول ما نري من ملكوتك».[۴۶] نظر در ملكوت آسمان‏ها و زمين همان است كه خداي سبحان انسان‏ها را به آن ترغيب فرموده است[۴۷]: نظر به معناي نگاه عقلي است، نه نظر حسي؛ زيرا اين آيه همگان را به نظر در ملكوت دعوت مي‏كند، خواه مخاطب او بينا باشد يا نابينا. پس ناظر اعم از اعمي و بصير است؛ چنانكه منظور خصوص ملكوت است كه با نظر حسّي نگاه نمي‏شود. قهراً چنين نظري به معناي نظريه پردازي است، نه نظر به معناي نگاه فيزيكي. نظر گاهي به بَصَر و رؤيت مي‏رسد و گاهي به آن نمي‏رسد، ليكن برخي نظرها حتماً به بصر و رؤيت بار مي‏يابد. آنچه در بيان علوي(عليه‌السلام) آمده ناظر به نظرِ منتهي به رؤيت است، نه منقطع از آن؛ زيرا اين نظر خصوصي كه به اذن خداي سبحان صورت پذيرفته باعث حضور همه اشيا و اشخاص شده و چيزي از قلمرو آن نظر پنهان نمانده است. از اين رو آن حضرت(عليه‌السلام) در اين باره چنين فرمود: «چيزي از گذشته و آينده از من غايب و مستور نمانده است»؛ يعني نه تنها به همه امور جهان عالم شدم، بلكه همه آنها در محضر و مشهد من قرار گرفت و چيزي از من غايب نمانده و اين همان علم شهودي به اشياست كه انسان كامل از آن برخوردار است؛[۴۸]


[۱]. ر. ك. علی ربانی گلپایگانی، فطرت و دين، تهران، کانون اندیشه جوان، ۱۳۸۸،ص ۱۶۳- ۱۷۶

[۲]. محمدتقی مصباح یزدی، آموزش قلسفه، قم، انتشارات مؤسسه­ی پژوهشی امام خمینی(ره)، ج۱، ص ۱۷۲٫

[۳]. ر. ک: همان ص ۲۱۳٫

[۴].  مwww.mesbahyazdi.org/lib/ar_akhlag1/ch2_1.htm

[۵]. محمد حسین­زاده، علم حضوری(ویژ­گی­ها، اقسام و گستره)، معرفت فلسفی،س ۴، ش ۱۴، زمستان ۱۳۸۵ص ۱۰۵ تا ۱۴۶٫

[۶]. سیدرضی، نهج البلاغه، ترجمه فیض­­الاسلام، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، ۱۳۶۸،خ ۱۶۴، ص ۵۳۵٫ «در مورد آن چه راجع به طاووس بیان کردم، تو را به مشاهده و دیدن حواله می­دهم، نه مانند کسی که گفتارش را بر سند ضعیف و نادرست حواله می­دهد».

[۷]. سیدرضی، همان، نامه ۷۸، ص ۱۰۸۳٫ «زیان­کار و بدبخت کسی است که از سود عقل و تجربه­ای که به او داده شده بی­بهره ماند.»

[۸]. سیدرضی، همان، حکمت ۴۱۳، ص ۱۲۸۴٫«بس است تو را عقل و خردی که راه­های گمراهیت را از راه­های رستگاریت آشکار می­سازد.»

[۹]. سیدرضی، همان ،خ ۲۱۳، ص ۷۰۵٫ «خداوند ذکر و یاد خود را صیقل و روشنایی دل­ها قرار داد که به سبب آن بعد از کری می­شنوند و بعد از تاریکی می­بینند.»

[۱۰]. سیدرضی، همان، خ ۱۷۵، ص ۵۶۸٫ «و بدانید این قرآن پنددهنده­ای است که خیانت نمی­کند و راهنمایی است که گمراه نمی­کند و سخن­گویی است که دروغ نمی­گوید و کسی با این قرآن ننشست، مگر این که چون از پیش آن برخاست، هدایت و رستگاری او افزایش یافت و کوری و گمراهی او کم گردید. بدانید کسی را پس از (آموختن) قرآن نیازمندی نیست و نه برای کسی پیش از قرآن بی نیازی محقق می­گردد. اندیشه­هایتان را که بر خلاف قرآن است متّهم سازید و خواهش­هایتان را در برابر آن خیانت کار بدانید».

[۱۱]. سیدرضی، همان، خ ۱۶۴، ص ۵۳۰٫ «و نمونه­هایی از لطافت صنعت­گری و قدرت عظیم خویش به پا داشت، چندان که تمام اندیشه­ها را به اعتراف واداشته است.»

[۱۲].  

[۱۳].  سیدرضی، همان، خ ۱، ص

[۱۴] بار خدايا! اى گستراننده­ی هر گسترده و اى نگهدارنده آسمان­ها و اى آفريننده­ی دل­ها بر فطرت­هاى خويش: دل­هاى رستگار و دل­هاى شقاوت زده.

[۱۵]. محمدروحانى على­آبادى، زندگانى حضرت زهرا(علیهاالسلام)، تهران، مهام. ۱۳۷۹، ص ۱۰۴۴٫

[۱۶]. سیدرضی، همان، ح ۹۶، ص ۱۱۳۱٫ «خدایا، تو به من از من داناتری و من به خود از آن­ها داناتر هستم».

[۱۷]. سیدرضی،همان، خ ۲۰۴، ص ۶۴۷٫ خداوند به همه چیز دانا است، بدون آموختن از دیگری و بدون احتیاج به افزودن و بدون استناد»:

[۱۸].  سیدرضی همان، خ ۱۷۸، ص ۵۸۳٫ آیا پروردگارت را دیده­ای؟ امام(ع) فرمودند: آیا چیزی را که نمی­بینم پرستش می­کنم؟ ذعلب گفت: چگونه او را می­بینی؟ امام(ع) فرمودند: چشم­ها او را درک نمی­کند، لکن دل­ها به وسیله حقایق ایمان او را درک می­نمایند».

[۱۹].مرتضی مطهری،مجموعه‏آثار،ج‏۱۶، ص۳۸۶٫   

[۲۰]. سیدرضی، همان، خ۹۱،«و برای روشن ساختن حجّت و برهان برای مردم حقائقی بدیع و حیرت­انگیزی که آثار صنعت و علائم حکمتش به وجود آورده آشکار شده است. در نتیجه، هرچه که او آفریده است، برای [اثبات عظمت] او حجت و دلیل گشته است.»

[۲۱]. سیدرضی،همان، خ ۲۲۷٫

[۲۲]. مرتضی مطهری، همان.

[۲۳]. همان.

[۲۴]. سیدرضی،همان، خ ۱،«آن کس که خداوند سبحان را توصیف کند، همسان برای ذات بی­همتایش سازد و دویی در یگانگی‌اش درآورد و مقام والای احدیت را تجزیه نماید، پندار تجزیه در وحدت ذاتش نشان نادانی است که خدا را قابل اشاره انگارد و با آن اشاره محدودش سازد و چون معدودها به شمارشش درآورد.»

[۲۵]. ناصر مکارم شیرازى،پیام امام امیرالمؤمنین(علیه­السلام)؛ شرح تازه و جامعى بر نهج­البلاغه، قم، مدرسه امیرالمؤمنین(علیه­السلام). ۱۳۷۵،ص ۸۹-۸۸٫

[۲۶]. همان، ص ۹۱٫

[۲۷]. سیدرضی،همان،ح ۲۷۴،«علم خود را نادانی و یقین خود را شک و تردید مپندارید، پس هرگاه دانستید عمل کنید و چون به یقین رسیدید، اقدام کنید».

[۲۸]. سیدرضی،همان، خ ۲۳۱٫

[۲۹]. سیدرضی،همان، خ۱، «آدم یقین خود را به شک، و رسوخ و پایداری را به دودلی بفروخت، شادی درونی را به خوف مبدل ساخت و بالیدن و نازش را به پشیمانی».

[۳۰]. سیدرضی،همان، خ ۴۹،«عقل­ها را بر حدّ و نهایت خود آگاه نساخته، ولی آن­ها را از شناختن خویش(خداوند) به قدر واجب بازنداشته است»

[۳۱]. (خطبه ۲۲۸) «آنچه کنه ذاتش شناخته شده مصنوع است، و آنچه بقایش به دیگری باشد، دارای علت و آفریننده‌ای است.»

[۳۲]. عبدالله جوادی آملی، علی(علیه­السلام) و فلسفه الهی کاوشی در نهج‌البلاغه، (مقاله‌های کنگره سوم)، بی‌جا، بنیاد نهج‌البلاغه، ۱۳۶۴٫

[۳۳]. سیدرضی،همان، خ ۲۲۰٫

[۳۴]. مرتضی مطهری، همان ،ج‏۱۳، ص ۳۸۱٫    

[۳۵]. سیدرضی،همان ،خ ۱۹۲ و ۱۹۷،

[۳۶]. عمادافروغ، گفتارهای انتقادی، تهران، سوره مهر، ص۲۴ـ ۲۶٫

[۳۷]. در بحث راه­های معرفت : ر. ک: عباس عزیزی، «درآمدی بر معرفت­پژوهی در نهج­البلاغه»،مجله پژوهش و حوزه، ش۱۲،اردیبهشت ۱۳۸۷، ص ۸۰ـ۹۰٫

[۳۸]. سیدرضی،همان ،خ ۸۴، ص ۲۰۳٫  «دل­ها کیفیت و چگونگی او را تصدیق نمی­نمایند و چشم­ها و دل­ها بر او احاطه ندارند.»

[۳۹]. «آیا کافی نیست که پروردگارت بر هر چیزی شاهد و گواه است».

.[۴۰] «خدا گواهی می دهد که جز او هیچ معبودی نیست».

[۴۱]. محمدباقرمجلسی، بحارالانوار،بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ه.ق، ج‌۸۴‌، ص‌۳۳۹،«ای کسی که ذات تو، بر ذات تو گواهی می­دهد».

[۴۲]. شیخ صدوق. التّوحيد، ترجمه‌ي هاشم حسيني، قم، جامعه‌ي مدرّسين، ۱۳۹۸ ، ج۴، ص ۲۸۶٫

[۴۳] . محمدباقر مجلسی،همان، ج‌۳، ص‌۲۷۰٫

[۴۴]. ر. ک: محمد محمدرضایی، «برهان صدیقین بر وجود خدا از دیدگاه امام علی (ع)»، مجله کلام اسلامی،س ۱۰، ش ۳۸، تابستان ۱۳۸۰، ص۵۶ـ ۶۵٫

[۴۵]. محمد بن حسن شیخ طوسی، امالي،  قم، اندیشه هادی، ۱۳۸۸،ص۲۰۵، ح۳۵۱٫

[۴۶]. سیدرضی،همان،نهج‏البلاغه، خ۱۰۹

[۴۷].  اعراف(۷)، آیه ۱۸۵٫

[۴۸]. عبدالله جوادی آملی،حيات عارفانه امام علي(عليه‌السلام)، قم، اسراء، ۱۳۸۵،ص ۴۳٫

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.