باسمه تعالی
محقق:نعمت الله رادی
جوهر و عرض و اقسام آن از دیدگاه های مختلف
چکیده:
از جمله تصوراتی که برای ذهن حاصل است تصور « جوهر » و « عرض » است . جوهر یعنی موجود مستقل از محل و موضوع ، و عرض یعنی موجود نیازمند به محل و موضوع ؛ مثلا تمام اجسام دارای کمیت و مقدار و شکل هستند ، ما خود جسم را بعنوان « جوهر » و کمیت و شکل آنرا بعنوان « عرض » می شناسیم ؛ و یا اینکه این کاغذ که سفید است سفیدی را بعنوان « عرض » و خود کاغذ را بعنوان « جوهر » می شناسیم.
کلیدواژگان:جوهر.عرض.اقسام
مقدمه:
مفاهیم و کلیات:
جوهر از دیدگاه واژه شناسی ترجمه (معرب) گوهر است و به اصل چیزی گفته میشود.
و عرض به معنای: عارض شدن، عارضه ای پیش آمدن، عرضه کردن، و … آمده است.
جوهر در علوم فلسفه به معنی ذات است و در برخی متون با عنوان جوهره وجود یاد شده است. در فلسفه غرب و فلسفه اسلامی، جوهر بهعنوان موجودی یاد میشود که قائم به خود است؛ برخلاف عرض که به موجود دیگری نیازمند است. تفاوت مفهوم جوهر در فلسفه غرب و فلسفه اسلامی آن است که در غرب جوهر و عرض از مقولات وجودند و در فلسفه اسلامی از مقولات ماهیت.
تعریف اصطلاحی جوهر و عرض
فلاسفه در تعریف جوهر فرموده اند: «الجوهر ماهیة اذ اوجدت فی الخارج وجدت لا فی موضوع مستغن عنها»
و در تعریف عرض فرموده اند: «ان العرض ماهیة اذا اوجدت فی الأعیان وجدت فی موضوع مستغن عنه»
در فرهنگ های فلسفی نیز جوهر و عرض چنین تعریف شده است:
اشیا و موجودات خارجی را هر گاه بررسی کنیم در می یابیم که بعضی موجود مستقل بوده و بعضی دیگر مستقل نبوده و قائم به غیراند، بعضی وجود استقلالی دارند و بعضی تبعی و به طور کلی وجود بعضی موجودات انتزاعی است، مانند مفهومات و اضافات و بعضی در محل اند و بعضی بی نیاز از محل.
موجوداتی که مستقل بوده و در تقرر وجودی نیازی به محل نداشته باشند جوهراند و حق وجود عینی آنها آن است که در موضوعی از موضوعات نباشد. اما موجوداتی که تبعی بوده و حق وجود عینی آنها این است که در موضوعی از موضوعات و محل از محل ها باشند، عرض اند.
به بیانی دیگر، عرض چیزی است که در شیءی موجود است که آن شیء متقوم به عرض نیست، مانند سیاهی و سفیدی که وجود آنها فی نفسه عین موجود معروضشان است و بدون معروضشان قوام ندارند و هر گاه در خارج یافت شوند ناچاراً در موضوعی از موضوعات خواهند بود.
مثال عقل:جوهری است که در پیدایش خود وابسته به آن نیست که در موضوعی یافت شود. ولی رنگ ها و قیام و قعود و امثال آنها در تحقق نیاز به جسم دارند گر چه آن جسم که موضوع آنها می شود در تحقق خود وابسته به هیچ یک از آن اعراض نیست
اشتراک جوهر و عرض:
آنچه را که جوهر و عرض در آن مشترک اند: أ: ممکن بودن ، ب: ماهیت داشتن هردوی آنها است.
تفاوت جوهر و عرض:
۱:عرض در تحقق خود وابسته به موضوع است؛ یعنی هر گاه بخواهد در خارج تحقق پیدا کند، باید در موضوعی از موضوعات یافت شود و قائم بالذات نیست و وجوداستقلالی ندارد بر خلاف جوهر که در وجودش مستقل است و هیچ نیازی به غیر ندارد.
۲:عرض فی حد نفسه عرض است، امکان ندارد که جوهر شود؛ چراکه عرض موجودی است که خارج از ذات شیء است و شیء خارجی نمی تواند داخل در ذات چیزی دیگر باشد.
۳:اگر چه جوهر و عرض مفهوم انتزاعی از نحوه ی وجوداند، ولی جوهر اعلی رتبه ی وجودهای متسلسله است، به طوری که اگر همه ی موجودات ممکن عرض باشند، لازم می آید موجودهای ممکن و محدود، نامحدود شوند در صورتی که بدیهی است که ممکنات محدود اند، پس جوهر موجب محدود کردن تسلسل موجودات است بر خلاف عرض.
اقسام جوهر
مشهور فلاسفۀ اسلامی به تبع فلاسفۀ مشّاء جوهر را پنج قسم میدانند:
جوهر عقلی
جوهری است که مجرد تام است؛ یعنی نه در اصل وجودش و نه در افعالش نیاز به ماده ندارد.
جوهر نفسانی
جوهری است که وجودش مجرد است؛ اما در مقام فعل و انجام افعالش نیاز به ماده دارد.
جسم
جوهری است که قابل انقسام به ابعاد سهگانه (طول، عرض و عمق) میباشد. جسم ملموسترین نوع جوهر است.
ماده و صورت
جوهر جسم از دو جوهر دیگر تشکیل شده است: یکی حامل قوه و استعداد جسم است و نامش “هیولی” یا “ماده” است و دیگری ملاک فعلیت آن است که “صورت” است. در حقیقت از ترکیب ماده و صورت، جوهر سومی به وجود میآید که به آن “جسم” میگویند.
اقسام جوهر به بیانی دیگر
از لابه لاى مباحث گذشته به دست آمد كه جوهر بر پنج قسم است:
۱:عقل; ۲٫ نفس; ۳٫ جسم; ۴٫ هيولي۵٫ صورت
۱:عقل: جوهرى است كه در وجود خود مستقل بوده و در افعال خود نيز محتاج به بدن نيست. به عبارت ديگر عقل جوهرى جبروتى است مستقل بالذات و در افعال خود بى نياز از بدن است.
۲:نفس: جوهرى مستقل بالذت است اما در افعال خود محتاج به بدن است. به تعبير ديگر نفس جوهرى ملكوتى است كه در وجود مستقل و در افعال محتاج به بدن است.
۳:جسم:جوهری ناسوتى مركب از هيولي وصورت داراى ابعاد ثلاثه (طول عرض و عمق) است. البته تعريف دقيق تر جسم را بايد در طبيعيّات جست وجو كرد
۴:هيولي جوهرى است محلّ براى صورت
۵:صورت يك نوع فعليّتى است كه در هيولي تحقّق مى يابد.
البته گفتنى است كه تعاريف مزبور در واقع تفاسيرى از جواهر خمسه است; زيرا تعريف هاى حدّى از اجناس عالى غير ممكن است. نهايت امر اين است كه تعابير فوق را بايد يك نوع رسوم به شمار آورد.
مثلاً اگر یک میز چوبی را در نظر بگیریم، فعلیت میز بودن را که منشأ آثار میز میباشد صورت و جوهری را که بین میز و خاکستر و چند چیز دیگر مشترک است، ماده یا هیولی مینامند و ماده و صورت میز را با هم جسم مینامند.
تقسیم جوهر به اقسام فوق را به صورت دقیقتر میتوان چنین بیان کرد:
جوهر یا وجود در محل است (مقصود موجود در ماده است) که به آن صورت گفته میشود یا موجود در محل نیست که خود به دو قسم تقسیم میشود:
أ. یا خودش محل برای چیز دیگری است که به آن ماده میگویند.
ب. یا خودش محل برای چیز دیگری نیست که خود به دو قسم تقسیم میشود:
أ ـ ب. خودش مرکب از هیولی و صورت است که جسم نامیده میشود.
ب ـ ب. غیر مرکب از هیولی و صورت است که خود دو قسم است:
أ ـ ب ـ ب. در فعل، متأثر از ماده است که آن را نفس مینامند.
علامه طباطبایی تقسیم جوهر را به نحو دیگری نیز بیان کرده است:
جوهر یا قابل ابعاد ثلاثه (طول و عرض و عمق) هست و یا نیست. اگر قابل اقسام ثلاثه باشد جسم است و اگر قابل اقسام ثلاثه نباشد یا خود، جزئی از چیزی است که آن چیز قابل اقسام ثلاثه هست یا نیست. اگر خودش جزئی از چیزی باشد که دارای طول و عرض و عمق باشد، یا فعلیت آن جزء است که صورت جسمیه یا صورت نوعیه خواهد بود و یا قوه آن جزء است ( که همان ماده خواهد بود) و یا جزئی برای جوهر دارای طول و عرض و عمق نیست که خود دو قسم است: یا به صورت مباشرةً در آن ابعاد (طول و عرض و عمقدار = جسم) تصرف میکند (که نفس است) و یا اصلاً ( دارای ابعاد ثلاثه= جسم) تصرف نمیکند (و آن عقل است).ب:هیچگونه تأثیر و تأثّری نسبت به جسم ندارد که به آن عقل میگویند.
البته توجه به این نکته لازم است که هیچکدام از تقسیمهای فوق عقلی نیستند؛ زیرا ماده و صورت به حسب احتمال عقلی منحصر در جسم نیستند و ممکن است غیر از صورت جسمیه (جسم)، جوهر مادی دیگری نیز وجود داشته باشد.
فرق این دو تقسیم در این است که تقسیم اول بنابر مشرب کسانی است که منکر اتحاد عاقل و معقول شدهاند؛ اما تقسیم دوم بنابر مشرب کسانی است که اتحاد عاقل و معقول را پذیرفتهاند.
جوهر از دیدگاه علم کلام:
دانشمندان مسلمان برای اوّلین بار از طریق ترجمه متون منطقی و فلسفی یونان قدیم با واژه «جوهر» آشنا شدند و به مرور، این واژه پا به عرصه علم کلام اسلامی نهاد. در علوم مختلفی پیرامون جوهر بحث شده است، امّا جایگاه اصلی بحث از آن، فلسفه است. در منطق از مفهوم جوهر سخن به میان میآید، امّا در فلسفه و کلام از جوهر به لحاظ وجود آن در خارج بحث میشود. اصطلاح جوهر در عرفان معنایی کاملاً متمایز از معنای فلسفی و منطقی آن دارد. مفهوم رایج جوهر در منطق و فلسفه بر خداوند صدق نمیکند و تنها مصادیق «موجود ممکن مستقل» را پوشش میدهد. بسیاری از تقسیمات جوهر در فلسفه و منطق طرح، و سپس مورد پذیرش متکلّمان قرار گرفته است. به جز برخی از مباحث منسوخ که متکلّمان قدیم با تبعیّت از طبیعیّون قدیم در علم کلام پیرامون به جوهر طرح کردهاند و تنها به عنوان تاریخ علم کلام باید مورد توجه قرار گیرد، بسیاری از ویژگیها و احکام جوهر همان است که در متون فلسفی بیان شده است. بنابراین شایسته است که با مسائل پیرامونی موضوع جوهر در علم کلام، تنها به عنوان «اصول موضوعه» معامله شود.
تعریف جوهر در علم کلام
جوهر در اصطلاح متکلّمان نیز کاربردهای متفاوت دارد. گاهی به معنای «ذات شیء» و حقیقت آن است، مانند این که گفته شود «جوهر السواد» و از آن حقیقت سیاهی اراده شود. زمانی به معنای موجودی است – چه حادث و چه قدیم – که قوامش به خودش است (قائم بنفسه) و استقلال در وجود دارد. اطلاق جوهر به این دو معنا بر خداوند نیز جایز است، هرچند به لحاظ توقیفی بودن اسماء الاهی اذن به چنین اطلاق داده نشده است.
تعریف جوهر در عرفان
بنابر یک تعریف، جوهر در اصطلاح عرفا، حقیقتی متبوعه است که عوارض و لواحق آن را احاطه کرده است؛ و عرض حقیقتی است تابعه که به جوهر لاحق میشود و «وجود» جامع بین جوهر و عرض میباشد؛ چه، وجود است که به صورت عرض تجلی کرده؛ پس جوهر مظهر ذات و اعراض مظهر صفات الهیه است، و حقیقت جوهر همان ذات واجب است و ممکنات، اعراض تابع ذاتند (قیصری رومی: ۱۳۷۵: ۷۵). بر اساس تعریف دیگر، جوهر در اصطلاح عرفانی، تعین مطلق الهی و واحد مستقل است که فیض منبسط و نَفَس رحمانی نامیده میشود، و اعراض، تعینات خاصه الهی هستند که به وساطت آن تعین مطلق ظهور مییابند؛ زمین، آسمان، فلک و ملک هر یک از تعینات خاصه عارض بر فیض منبسط و نفس رحمانی هستند و فیض واحد و گسترده الهی معروضِ مشترک همه آنها است (قیصری رومی: ۱۳۷۵: ۱۶۲).
اقسام عرض
قبلاً گفتيم: (عرض) چيزى است كه در موضوع ـ يعنى در محل مستغنى ـ وجود پيدا مى كند. عرض بنابر مشهور بر نه قسم است:
۱:کمّ; ۲٫ كيف; ۳٫ اَين; ۴٫ مَتى; ۵٫ وَضع; ۶٫ مِلك; ۷٫ فِعل; ۸٫ اِنفعال; ۹٫ اِضافه
(كمّ) به معناى مقدار است و تعريف آن بر حسب اصطلاح عرضى است كه بالذات قابل تقسيم وهمى باشد. قيد (بالذات) براى اخراج برخى از كيفيّات است; مثلاً الوانى كه بر اجسام عارض مى شود قابل تقسيم است; اما اين تقسيم به اعتبار محلّ آنهاست و بالذات براى خود آنها نيست. و قيد وهمى براى آن است كه كمّ قابل قسمت خارجى نيست; زيرا در خارج بسيط است و بسيط قابل قسمت نيست.
كيف) عرضى است قارّ بالذّات كه اقتضاى قسمت و نسبت نمى كند
اَين) حصول نسبت چيزى است در مكان; مثلاً مى گوييم: آب در ليوان است; يا مى گوييم: محمد در مسجد است
متى) حصول نسبت چيزى است در زمان; مانند: حصول نماز و روزه در زمان
(وضع) بر سه معنى اطلاق مى شود: ۱٫ بودن شىء به گونه اى كه بتوان به آن اشاره حسّى كرد.
بنابراين تمام اشياى مادى داراى وضع است حتّى نقطه; زيرا به نقطه نيز مى توان اشاره حسّى كرد; ۲٫ حصول هيئتى براى جسم به خاطر نسبت بعضى از اجزاى آن با بعضى ديگر و نسبت مجموع اجزاى آن با خارج; ۳٫ حصول هيئتى براى جسم به نسبت بعضى از اجزا بالنّسبه به بعضى ديگر با قطع نظر از خارج. مثال هاى اين دو مورد بسيار زياد است.
ملك:به(ملك) (جده) و (لَهُ) نيز مى گويند.
(فعل) به معنى تأثير تدريجى و (انفعال) به معنى تأثر تدريجى است كه از آن به (اَنْ يَفْعَلَ) و(اَنْ يَنْفَعِل) تعبير مى كنند; مانند: تسخين; يعنى گرم كردن تدريجى و تسخّن; يعنى گرم شدن تدريجى آب.
مضاف يك نسبت متكرّر است; مانند: ابوّت و بنوّت. پدر پدر است بالنسبه به پسر; در حالى كه پسر نيز پسر است بالنسبه به پدر.
تعریف اصطلاحی: جوهر نزد ارسطو، در سه معنای اصطلاحی بهکار رفته است:
- موجود خارجیای که نه در موضوع قرار میگیرد و نه بر موضوعی حمل میشود. این معنا مشهورترین معنای جوهر است.
- مفهوم کلیای که بر موضوعی مشخص در ذهن حمل میشود و ماهیت آن را میشناساند، چه جنس باشد و چه نوع و چه فصل.
- هر چیزی که بر ماهیّت و چیستی شیئی از مقولات عشر دلالت کند .
مفهوم جوهر و عرض از دیدگاه ابن سینا و ملاصدرا:
موضوع «جوهر و عرض» از مباحث مهم فلسفی است؛ زیرا همه موجودات و یا همه موجودات ممکن با این دو عنوان، طبقه بندی می گردند. این موضوع دارای ابعاد گوناگونی است که در بین آنها کیفیت رابطه جوهر و اعراضش از اهمیت ویژه ای برخوردار است. ابن سینا رابطه جوهر و اعراضش را رابطه علت و معلول می داند و به دوئیت وجودی جوهر و عرض قایل است، درحالی که در تعابیر ملّاصدرا علاوه بر رابطه علیت، دو نوع رابطه دیگر نیز بین جوهر و عرض طرح می شود: رابطه حالّ و محل یا تابع و متبوع، و رابطه شأن و ذی شأن. درواقع، ملّاصدرا ابتدا برای جوهر و عرض، دو وجود جداگانه که یکی وابسته به دیگری است، قایل می شود، اما به تدریج فاصله بین جوهر و اعراضش را کم نموده تا آنجاکه در دیدگاه سومش به تبع دیدگاه نهایی خود در باب علیت، دوئیت وجودی جوهر و عرض را برداشته و اعراض را شئون جوهر معرفی می کند. در تحلیل نهایی ملّاصدرا، عرض خارجی بودن به عرض تحلیلی بودن تبدیل می گردد.
نتیجه:
جوهر یعنی موجود مستقل از محل و موضوع ، و عرض یعنی موجود نیازمند به محل موضوع
آنچه را که جوهر و عرض در آن مشترک اند: أ: ممکن بودن ، ب: ماهیت داشتن هردوی آنها است. مشهور فلاسفۀ اسلامی به تبع فلاسفۀ مشّاء جوهر را پنج قسم میدانند:عقلانی،نفسانی،جسم،ماد و صورت
عرض بنابر مشهور بر نه قسم است:
۱:کمّ; ۲٫ كيف; ۳٫ اَين; ۴٫ مَتى; ۵٫ وَضع; ۶٫ مِلك; ۷٫ فِعل; ۸٫ اِنفعال; ۹٫ اِضافه
منابع:
ابن سینا، حسین-الشفاء (الالهیات)-قم-کتابخانه آیة الله المرعشى-۱۳۷۹
صدرالمتألهین، محمد بن ابراهیم (۱۹۸۱)؛ الحکمة المتعالیة فى الأسفار العقلیة الأربعة، بیروت، داراحیاء التراث.
علامه حلى، حسن بن یوسف (۱۴۱۳)؛ کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح، تحقیق و تعلیقات از آیت الله حسن زاده آملى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى
علامه طباطبایی، محمد حسین (۱۴۰۴)؛ نهایة الحکمة، قم، مؤسسة النشر الإسلامی
مطهرى، مرتضی (۱۳۷۴)؛ مجموعه آثار(ج۵)، تهران، انتشارات صدرا
علامه طباطبایی، محمد حسین (۱۴۱۴)؛ بدایة الحکمة، قم، انتشارات جامعه المدرسین
ارسطو (۱۹۸۰)؛ منطق ارسطو، تحقیق عبدالرحمن بدوی، بیروت، دارالقلم
تفتازانى، مسعود بن عمر (۱۴۰۹)؛ شرح المقاصد، تحقیق و تعلیق از عبد الرحمن عمیره، قم، انتشارات الشریف الرضی
میرداماد، محمد باقر (۱۳۶۷)؛ القبسات، تهران، انتشارات دانشگاه تهران
- اخبار
- انسان شناسی
- حکمت اسلامی
- سبک زندگی اسلامی
- قم
- مرکز پژوهشی
- معاد
- معرفت اسلامی
- مقالات برتر
- مقالات دانش پژوهان
- نهج البلاغه
- هستی شناسی
- ویژه خبری
ثبت دیدگاه