عنوان :تکلیف اول لغت موران
توسط:شیرین محمدی
ارائه شده به: استاد محترم آقای یزدان پناه
عنوان درس:لغت موران
ترم:اول
تاریخ :۰۹ /۰۹/۱۳۹۹
مقدمه
رساله لغت موران شیخ اشراق،حکیم سهروردی یک کتاب عرفانی است که ، داستانهایی را بر اساس تمثیل و رمزمعنا میکند.این کتاب اسرار سلوک را، در نهج ، روش و منطق بیان میکند.
لغت موران
فصل اول
داستان در باره مورچگان و قطره آب روی شاخه نبات بود که سوال موران این بود که شبنم اصلش از زمین است یا از آسمان؟؟؟
بزرگی با تجربه گفت:صبر کنید تا معلوم شود میل به کدوم جانب دارد ودر انتها شبنم بخار شد و به آسمان رفت. و برای موران مشخص شد که شبنم آسمانی بود.
در فصل اول نتیجه گرفتیم :انسان برای سلوک الی الله ورسیدن به خدا باید مناسبت پیدا کند وهمانند او نورانی شود .با عمل صالح وعقیده پاک( طیب) صعود کند واز سنخ نور شود تا به خدای نور السماوات و الارض برسد.
هر کسی به اصل خودش برمیگردد آنچنان که به دنبال روشنایی بگردد اصلش نورانی شود.
گوهر شریف نورانی که همان نفس ناطقه است به سمت نور بالا میرود.این نفس ناطقه که در محل شهود می آید ،مخلوق حادث است.
فصل دوم
داستان در باره لاک پشتانی بود که کنار ساحل دریا ،نظارگر مرغ منقشی بودند که دائما غوطه ور درمیان آب و آسمان بود و سوال آنها این بود که آیا مرغ از سنخ آب است یا آسمان؟؟؟
بزرگی با تجربه گفت :اگر از آب مفارقت کرد و زنده ماند پس ازسنخ آب نیست و از سنخ آسمان است.مرغ از آب جدا شد وزنده ماند پس فهمیدن که از سنخ آسمان بود.
فصل دوم اساسا به این نکته اشاره دارد که جان ما از سنخ بدن ، ماده و خاک نیست، جان ما آسمانی است وتوان شهود دارد .
معیارش اینست اگر نفس مادی بودهنگام مفارقت (مرگ) باید از بین برود اما بعد مرگ نفس و جان ما چون از سنخ ماده نیست و فوق مکان است به راحتی قدرت جدا شدن از بدن رادارد وبعد از رها شدن از حجاب های مادی و بدنی میتواند حقایق بالاتر را شهود کند.
برای اثبات اینکه جان انسان از سنخ مادی نیست و میتواند از کون ومکان بدر شود،اشاره ای عینی به پیامبر و اولیاء الهی میکند که دچار خلع بدن و غشوه میشوند. آنها از کون و مکان دست میکشند و خداوند آنها را میپوشانند.
انسان آمادگی و قابلیت سلوک الی الله را بدلیل تجرد نفس دارد.نفس مجرد فوق ماده است .
نفس انسان از جنس نور است ولی چون ضعیف است نیاز دارد در یک بدن قرار گیرد تا به کمال برسد اما همین جسم هم میتواند باعث کمالش شود هم باعث حجابش.
نفس ما هویت نوری دارد و بدن ما هویت ظلمت، این نفس نوری در بدن تاریک قرار گرفته و خاصیت نور خودش را نشان نمی دهد.
خاصیت نفس این است که از عوالم بالاتر است و وقتی حجاب بدن برداشته میشود شهود صورت میگیرد.
خاصیت روح این است که به سمت هر چیزی برود به شکل او در می اید کسی که غرق ماده و شهوت باشد،روحش زمینی و مادی میشود و خاصیت ماده پیدا میکند .
فلسفه بهشت و جهنم در این است که روح پاک به سمت عالم نور و بالا جذب میشود و روح ناپاک به ماده و پایین جذب میشود کسانی که غوطه ور در ماده و مادی شدن هستند ،منطق انها مادی میشود ودر لحظه مرگ چون وصل به ماده هستند آماده بالا رفتن نیستند و احساس خفگی میکنند.
فصل سوم
داستان در باره حضرت سلیمان است که مرغی را گزینش میکند وبه عنوان رسول نزد عندلیب(بلبل یا هزار دستان)میفرستد و پیام میدهد که من تو را یقینأ ملاقات خواهم کرد.عندلیب بعد از شنیدن پیام گفت او که در آشیانه من جا نخواهد گرفت چاره اینست که من از آشیانه خارج شوم و به سمت حضرت سلیمان بروم.
در این داستان اشاره به تامل در باره قیامت است و این نکته مسلم است روز قیامت روز لقاءالله و روز ملاقات است.ملاقات با حضرت حق حتمیست و لزوم آن خروج از این دنیاست.
يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ(سوره انشقاق آیه۶ )
ای انسان البته با هر رنج و مشقت (در راه طاعت و عبادت حق بکوش که) عاقبت حضور پروردگار خود میروی.
مَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيم(سوره عنکبوت آیه ۵)
هر کس که به لقاء خدا (و مشاهده جمال و وصول به رحمت و جنّت او) امیدوار و مشتاق است (بداند که) هنگام اجل و وعده معین خدا البته فرا رسد و او (به گفتار و کردار خلق) شنوا و داناست.
خداوند انبیاء را فرستاد تا بیایند و بگویند که روز قیامت خواهد امد و برای ملاقات پروردگار باید ترک دنیا کنید
فصل چهارم
داستان در باره پادشاهی به نام کیخسرو است که اوضاع مملکت را از یک جام گیتی نما نگاه میکرد و آنچه پنهان بود می دید .این جام در غلافی چرمی به شکل مخروط بود که ده بند داشت.
اوهر وقت میخواست امور غیبی را متوجه شود آن جام رابه کارگاه چوب تراشی میبرد و آن را درخرط مینداخت (تراشیدن چوب و برابر ساختن آن” یا “پوست از چوب باز کردن)و چرم وقتی از غلاف باز میشد که تمامی ده بند بسته بودند
زمانی در« كارگاه خراط » از غلاف بیرون می آمد ، كه آفتاب دراستوا بود، او آن جام را برابر آن قرار میداد. و چون روشنايي نير اكبر ( فروغ خورشيد ) بر آن مي تابید، همه نقوش و سطورعالم درآن جام ظاهر مي شد.
نتیجه این که:نفس ناطقه ما همانند جام جهان نماست که در غلاف مخروطی شکل بدن محبوس شده وانسان باید ده بند خود را ، که پنج بند آن حس ظاهری (بینایی- شنوایی- بویایی- چشایی- لامسه) و پنج بند آن حس باطنییست(مشترک- وهم- خیال- متصرفه- حافظه) که همان جزئیات است، در کارگاه دنیا و گنبد دواررها کند وهنگامی که در مقابل نیر اکبر(همان روز قیامت)قرار گیرد، همه اسرار بر او به اندازه سعه وجودیش هویدا میشود و هیچ پوشیده ای نمی ماند.
يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لَا تَخْفَىٰ مِنْكُمْ خَافِيَةٌ (آیه ۱۸ سوره حاقه)
آن روز که (در پیشگاه حساب) شما را حاضر کنند هیچ کار از اسرار مخفی شما هم پنهان نخواهد ماند.
وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ(آیه ۳ سوره انشقاق)
و زمانی که زمین با از بین رفتن پستیهاوبلندیهافراخ شود.
عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ( آیه ۵ سوره انفطار)
آن هنگام است که هر شخصی به هر چه مقدّم و مؤخّر انجام داده همه را بداند (مقدم عملی است که پیش از رفتن از دنیا برای آخرت به جای آورده، و مؤخر آن اعمالی که پس از مرگ به او میرسد مانند باقیات صالحات و اعمال خیری که وصیت کرده و وقف و صدقات جاری و فرزند صالح یا کتاب علمی و سنّت حسنه).
شیخ اشراق گفت :دل سالک جام جهان نماست و همه حقایق را میتواند خبر دهد به شرط اینکه از دنیا فارغ شود و ریاضیت بکشد. انسان تا مشغول جزئیات باشد از اصل جدا می شود.در مورد ده بند حواس آنقد اشتغال داریم ،واز بس غرقیم ،اصلا به فکر حقیقت خودمان نیستیم .تا وقتی تعلقات هست تعقل نیست. ولی در قیامت ما از جزئیات میگذریم چون اونجا دار، دار کلی است.وقتی انسان به سمت عالم عقل رفت در صورتی که دوام و استمرار داشته باشد مثل آن میشود. هر کس به مرحله نورحقیقی خودش برسد همه چیز بر او منکشف میشود ونفس ناطقه به مقام خودش میرسد .
در حدیث از پیامبر اکرم(ص)
الکشف الاتمّ فیرى ما لا نرى، و لقد نبّه (ع) على امر عمل علیه اهل الله فوجدوه صحیحاً، «قوله، لولا تزیید فى حدیثکم و تمریج فى قلوبکم لرأیتم ما أرى و لسمعتم ما اسمع
وى چیزهایى مشاهده مىکند که ما نمىبینیم، او به امرى آگاهى داد که اهل الله وقتى بدان امر و دستور عمل کردند، صحیح یافتند، فرمایش او (ص) این است که اگر در سخنانتان حشو و زواید نمىبود (از لهو و لغو کلام پرهیز مىکردید) و اگر در دلهایتان آشوب و آشفتگى و بلوا نبود (سالم مىاندیشیدید) همانا آنچه من مىبینم شما هم مشاهده مىکردید و آنچه من مىشنوم (وحى و کلام خدا) شما هم مىشنیدید
خلاصه چهار فصل
۱-سلوک الی الله مناسبت میخواهد.
۲-نفس قدرت جدا شدن از ماده را دارد و با استفاده از تجرد میتواند شهود کند.لذا قابلیت روح برای سلوک و شهود است.
۳- ملاقات با حق حتمیست و لزوم خروج از دنیا برای ملاقات خداست.
۴-وقتی خداوند را ملاقات کردید ،دل صالح آنجا جام جهان نما است و شرطش دست کشیدن از جزئیات (ده بند) و در آمدن از بدن(غلاف) است و به شرط استمرار و مداومت همه چیز آشکار میشود و جلوه همه چیز عیان میشود.
سپاس بی کران پروردگار یکتا را که هستی مان بخشید و به طریق علم و دانش رهنمونمان شد و به همنشینی رهروان علم و دانش مفتخرمان نمود و خوشه چینی از علم و معرفت را روزیمان ساخت.
هر چند بندگی فقط شایسته ذات بی همتای خالق هستی آفرین است و لیکن به مصادیق حدیث شریفه ( هر کس حرفی به من بیاموزد مرا بنده خود کرده است ) معلم هم، چنان شأن و مقام والایی دارد که دریای علم و معرفت و پرچم دار توحید هم خود را بنده کسی می داند که حتی یک حرف به او بیاموزد، لذا بر خود لازم می دانم که از زحمات بی دریغ استاد ارجمند جناب آقای (یزدان پناه) از صمیم قلب تقدیر و تشکر نمایم.
ثبت دیدگاه