بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه جلسات تفسیر انفسی قرآن
استاد سوری
جلسه ١
کتاب سر حکمت استاد امامی
انسان، محصول کارخانه هستی است.
هر محصول کاتالوگ دارد که دو بخش دارد: توضیح محصول و نحوه استفاده صحیح
جمادات و نباتات و حیوانات انسان و ملائکه و شیاطین محصول این کارخانهاند.
هیچ وقت انسان بدون کتاب نبوده است.
تنها دین نزد خداوند اسلام است با تنزلهای مختلف.
پیامبر صلی الله دین خود را اسلام نامید چون حقیقت دین را به نمایش گذاشت. اسلام یعنی تسلیم شدن در برابر حقیقت انسان یک موجود چند وجهی است: بدن که افعال را انجام میدهد، مثال داریم که در آنجا خلق و ملکات استقرار می یابد و یک جنبه عقلانی داریم که باورها و عقاید در آنجا استقرار پیدا می کند. قلب و سر و خفی و اخفا و روح
نکته ۱) قرآن به پیامبر صلی الله نازل شده و پیامبر ص کاملترین بوده و هر چه که لازم بوده بر ایشان وارد شده. محوریت و اساس با عقاید است.
قرآن هم باید ساحت افعال را معرفی کند هم ساحت خلق و خو و ملکات نفسانی را و هم ساحت باورها و عقاید را خوب معرفی کند
شریعت دو معنا دارد: اعم دین و احکام شرعی
قرآن با بیان خلق خوب مثل صبر و غیره میخواهد بدن مثالی ما را اصلاح کند. بدن مثالی ما (همان که در خواب وجود دارد) بر اثر خلق و خوی درونی ما شکل می گیرد.
ما واجب و حرام اخلاقی داریم
نکته ۲) انسان حداقل سه ساحت دارد و قرآن هم حداقل این سه ساحت را دارد نکته ۳) این همه داستان در قرآن چیه؟ ریشه تفسیر انفسی در روایات است، در ظاهر از محی الدین عربی.
موضوع علم فقه چیه؟ افعال اختیاری انسان که به ساحت بدن می پردازد. وظیفه عالم اخلاقی هم به ساحت مثال انسان میپردازد.
تفسیر انفسی وظیفه حکیمان و عارفان است.
سرگذشت انبیا سرنوشت ماست که تفسیر انفسی این مطلب را برای ما روشن می کند.
انبیا همه انسان بودند. ما می توانیم فرعون هم بشویم، موسی هم بشویم.
ای انسان اگر میخواهی کلیم الله بشوی این راهشه، اگر میخواهی با فرعون زمان بجنگی این راهشه.
داستانهای قرآن، راه را نشان ما میدهند. شجره منهیه، تمثل دنیاست.
انسان نهی میشود که رو به دنیا نکند. انسان ازدواج میکند و به شجره منهیه رو میکند پس مشکلی مثل مشکل آدم علیه السلام برای ما هم پیش می آید.
اگر مشکل یونس علیه السلام برای ما هم پیش آمد راهکارش ذکر یونسیه است. قرآن کتاب انسان سازی است.
تمام داستانها برای سالک هر روز پیش می آید و پیش خواهد آمد.
سه ظلمت حضرت یونس علیه السلام: شب، غرق در دریا، شکم نهنگ
فنادی فی الظلمات ان…
ذکر رهایی از غم: لا اله الا انت سبحانک این تفسیر آفاقی بود.
تفسیر انفسی :شب نماد دنیاست.قیامت صبح است حقایق آشکار.
غرق در دریا نماد جهل است. ما چون جاهلیم گناه میکنیم
ما یا باید نبی باشیم یا دست به نبی بدهیم و الا در جهل غوطه وریم.
نهنگ نماد نفس است، منیت، انانیت.
یونس هم نماد فطرت و حقیقت انسانی است.
فطرت و نور ولایت که در ما هست، توسط منِ موهوم بلعیده شده و این منِ موهوم و نفسانیت ما در دریایی از جهل پنهان است و این در دریا در شب تاریک دنیا قرار دارد.
غن چیه؟ (و نجیناه من الغم) : دوری از حقیقت است.
انسان فقط با حقیقت آرامش پیدا میکند.
اگر این آدمیت از حقیقت دور شد در غم فرو میرود.
بدون برون رفت از غم با یاد خدا است:الا بذکر الله تطمئن القلوب
آن ذکر زبانی ورد،است ذکر به قلب مربوط است. الله یعنی حقیقت
وقتی که به یاد خداییم از غم حقیقت دوریم.
یونس علیه السلام با این جریانات به نبوت برتری وارد شد(نبوت ذو مراتب است)
لا اله الا انت، ظلمت اول است و کنار زدن آن پذیرش قلبی لا اله الا الله سبحانک، ظلمت دوم، از خورشید جز نور تولید نمیشود
انی کنت من الظالمین، ظلمت سوم، منم که سایه را تولید کرده ام.
و کذالک ننجی المومنین(هر مومنی که بخواهد یونس وجودش را از سه ظلمت پاک کند باید با این ذکر ارتباط پیدا کند.) در تفسیر انفسی ما حقایق را در نفس خودمان جستجو می کنیم. برای سلوک الی الله راهکار پیدا میکنیم از قرآن.
جلسه٢
انسان سه ساحت دارد که این سه ساحت با هم تاثیر متقابل دارند. مثال خطاطی با بدن انجام میشود ولی به مرور که این فعل تکرار شد آرام آرام یک توانی یک ملکه ای ایجاد میشود به وسیله تکرار فعل در نشئه مثالی نفس. (تاثیر لایه سوم در لایه دوم)
یک نفر دروغ را هی تکرار میکند و یک توانی در نشئه مثالی ایجاد میشود به عنوان دروغگویی که میشود یک ملکه نفسانی. البته یک ملکه بد
همه افعال وقتی تکرار می شوند یک چهره ملکوتی در نشئه مثالی ما ایجاد میکند.
برعکسش :خطاط که خطاطی ملکه اش شده در حال صحبت با شما هم خطاطی میکند.
ملکه میخواهد به هر شکلی که شده خودش را آشکار کند.
رابطه لایه اول (باورها) بالایه دوم (ملکات) :بی حجاب یک باورهایی دارد که باعث شده در فعل او تاثیرگذارد.
قرآن هم این سه لایه دارد بلکه بیشتر.
فطرت زندانی است و در سن بلوغ ندا می دهد که خدایا مرا از این بیت ها خارج کن. در١۵ سالگی شریعت آغاز نی شود، عبادت آغاز می شود. عبادت یعنی خروج از بیت.
الصوم لی و انا اجزی به. روزه برای من است و من خودم جزایش را می دهم.
قرآن عقاید را مطرح میکند و میگوید لازمه این عقاید و باورها حسن خلق است.
و لازمه این خلق و خو ها چنین رفتارهایی است مثلاً نماز
پیامبر ص :هیچ کدام از حرفهایی که زدم مثل لا اله الا الله نبوده.
ما باید در توحید کار کنیم چه علمی و معرفتی چه عملی و سلوکی و اخلاقی نشانه توحید: موحد نباید ریا کند.
برای تقویت توحید چه کار کنیم؟ ١-خوراک اعتقادی به خودمان بدهیم.(علم الیقین)
٢-هم لایه اصلی(باورها) را تقویت کنیم و هم بدانیم که پیامبران چه جور خلق و خو هایی دارند و چه افعالی انجام می دادند.
اگر افعالی را که پیامبر ص انجام میداد انجام دهیم آن خلق در ما پیدا خواهد شد و سپس آرام آرام آن عقیده در ما به وجود خواهد آمد.
سبک زندگی یعنی همان شریعت
مثل مهندسی معکوس موشک که باز می کنیم و از تکنولوژی آن به دانش به کار رفته در آن پی می بریم.
پیامبرص در معراج شهود کرد(باور) سپس تبدیل به خضوع و خشوع ایشان در برابر خدا شد(خلق) بعد به (فعل) رکوع تبدیل شد.سپس عظمت بیشتری را شهود کرد که به خضوع بیشتر منجر شد و به سجود انجامید.
ما به شهود پیامبر ص و خلق پیامبر ص دسترسی نداریم ولی به فعل آن دسترسی داریم.
فعل را تکرار می کنیم، آرام آرام آن خلق در ما به وجود میآید و آرام آرام به شهود میرسیم البته نه به شهود پیامبرص.
بزرگترین معجزه و حقیقی پیامبر ص به وسیله وحی این بود که تمام حقایق را در یک جمله چهار کلمه ای کدگذاری کرد و گنجاند و آن بسم الله الرحمن الرحیم بود.
آنچه که از حقیقت و هدایت هست گنجاند.
کل قرآن در حمد است و کل حمد در بسم الله الرحمن الرحیم بنابراین کل قرآن در بسم الله نهفته است.
عبادت های ناقص ما آرام آرام ما را به جایی میرساند که روح معنا در ما جاری شود یعنی ما را به پیامبر ص نزدیک میکند.
حقیقت انسان شناسی میگوید که این لایه ها بر هم تاثیر دارند، هم از پایین به بالا و هم از بالا به پایین.
ملاصدرا: المعرفة بذرالمشاهدة.معرفت به نماز و ذکرت عمق میدهد.
قرآن یک پیکر ظاهری دارد، یک پیکر مثالی دارد و یک حقیقت عقلی دارد در عالم عقل.
چون قرآن همه اش نور است شما نمی توانید بدون وضو به آن دست بزنید. علامه طهرانی: وقتی قرآن می خوانید، داستانهایش را در ذهنتان تخیل کنید تا آرام آرام موفق شوید واقعیت مثالی آن را تخیل کنید.
و می تواند به قاعده عقلی و کلی قرآن دست یابد این میشود تفسیر انفسی.
در بحث های معرفتی باید به دو عنصر توجه شود :تحصیل و تذکر (یادآوری) جهان هم ساحتهای چندگانه دارد.
در تفسیر انفسی ما دنبال نشئه مثالی و عقلی هستیم.
جلسه ٣
تفسیر انفسی اشتراک ها و امتیاز هایی با تفسیر آفاقی دارد.
سوال دوستان: آیا تفسیر آفاقی کتاب های مشخصی دارد؟
در تفسیر انفسی کتاب تأویلات از عبدالرزاق قاسانی که خلاصه ای است از تفسیر محی الدین عربی.
تفسیر مدونی نداریم چون دائر مدار شهود است.
شهود معصومین حجیت دارد ولی غیر معصوم نه و فقط در چارچوب:
اول: روایات و آیات و
میزان دوم:عقل و
میزان سوم: استاد و پیر سلوکی
کشف اتم یعنی شهود شخص معصوم عالم از وحدت به کثرت سیر نمود.
در قوس صعود، کثرت آرامآرام به وحدت یعنی توحید میانجامد.
یک مقام “ذالک قرآن” داریم که اشاره به دور است یعنی مقام وحدت آن، علم ذاتی حق که می آید به مراتب عقلی و عوالم مثالی و عالم ماده در قوس نزول. تمام قرآن در سوره حمد است و در بسم الله و نقطه باء بسم الله که این حقیقت عالی قرآن است.
حالا میخواهیم با باطن قرآن صعود کنیم که کثرات مند مج می شوند تا برسی به بسم الله الرحمن الرحیم.
مبدا قرآن هم بسم الله الرحمن الرحیم است و معاد قرآن هم بسم الله الرحمن الرحیم.
باطن قرآن به وحدت سیر می کند.
قرآن که نازل شده باید صعود کنیم تا به وحدت برسیم.
در تفسیر انفسی، اگر در یک آیه خوب غور کنی و به باطن آن برسی گویا بقیه آیات هم برایت ملموس می شود چون باطنشان یک حقیقت است و آن توحید صمدی است، توحید بسم الله الرحمن الرحیم.
تفسیر سوره قدر، توحید است و تفسیر سوره حمد هم توحید است.
در آیه ذکر یونسیه سخن از ظلمات است پس ما در ظلمات هستیم یعنی چند ظلمت و از قسمت ” کذالک ننجی المومنین” می فهمیم که مؤمنین هم در ظلمات هستند.
روز ما زمانی است که ما حقیقت را ببینیم. ما الان در شب هستیم.ما باید از سه ظلمت خارج شویم:شب، نهنگ و دریا
منظور از بیت در آیه ١٠٠سوره نساء یعنی جایی که مرکز صادرات و واردات ماست.
انسان یک موجود ذومراتب است، ما مرتبه جمادی، نباتی، حیوانی، شیطانی، مَلَکی، انسانی و الهی داریم که بیت در هر یک از این مراتب معانی متفاوتی دارد.
بیت دانه گندم، غلاف است که باید از آن بیرون بزند، از پوسته بیرون بزند. بیت طلافروش چیه؟ طلافروشی
هر کس باید از بیت اش خارج شود. باید از پوسته و ظلمت آن خارج شویم و به حقیقت پی ببریم.
از جمادی مردم و نامی شدم١
وزنما مردم ز حیوان سر زدم٢
مردم از حیوانی و آدم شدم٣
پس چه ترسم کی زمردن کم شدم
مرگ یعنی خروج از بیت، خروج از حدّی که من دارم
بار دیگر من بمیرم از بشر
تا برآرم از ملایک بال و پر
ار دیگر از ملک پرّان شوم
آنچه اندر وهم ناید آن شوم
سوال:این خروج از بیت تا کجا؟تا به مرحله ای برسد که از تمام بیت ها دربیاید.
تفسیر آیه من یخرج من بیته: بیت، خود ما هستیم، از این انانیت که در بطن نهنگ هستیم باید خارح شویم. ای خواهشهای نفسانی، مَن مَن کردن
فنجّیناه من الغم: نورانیت ما در غم غوطه ور است و ما بی خبریم.
دوری از حقیقت درد است برای ما.
چرا غم را نمی فهمیم؟ به علت زرق و برق دنیا
همه عرفا با تمام تفاوتها،اشتراکی دارند و آن ذکر یونسیه است.
باید سوال را در خودمان بکاریم تا آرام آرام جوابش برایمان بیاید.
انسان تا وقتی که من دارد،هنوز ظالم است،. (انی کنت من الظالمین)
یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله
آینه از خود چیزی ندارد بلکه نمایش می دهد دارایی او را.
آینه اگر این را فهمید خوش به حال او، اما اگر نفهمید آینگی می بلعد او را.
جلسه ۴
کتاب(مبانی و قواعد تفسیر عرفانی) از محمدجواد رودگر در روش تفسیر انفسی کتاب (تأویلات) قاسانی. (اعجاز البیان) قونوی که تفسیر سوره حمد است.
(تفسیر سوره حمد) ازامام خمینی
دو نکته قابل بحث:اصل عرفان و شخصیت های عرفانی
امام خمینی: فقه ما جواهری است و فلسفه ما صدرایی و عرفان ما محی الدینی.
امام خمینی در نامه خود به گورباچف از قرآن و حدیث نگفت چون آنها کافر بودند و اینها را قبول نداشتند بلکه از ابن سینا و ملاصدرا و محی الدین برای آنها گفت.
عرفان اسلامی زاییده خود اسلام است. علامه حسن زاده: هر روز بعد از نماز صبح یک جزء قرآن بخوانید مخصوصاً در اربعین کلیمی
ذکر یونسیه :ظلمات؟ خروج از بیت؟
انواع موجودات:جمادات(طول و عرض و عمق دارند)، نباتات(تغذیه، رشد و تولید مثل)، حیوانات (حواس پنجگانه و حرکت ارادی، ملائک، شیاطین(در بعد ادراک نقشه کشی و در بعد عمل فریبکاری دارد)
انسان کون جامع است و هسته فراگیر یعنی همه خصایص بقیه را دارد.
جنین جماد است و روح نباتی در او دمیده می شود، بعد که متولد شد حواس او فعال میشود، به سن ۳ تا ۷ سالگی می رسد که شیطنت میکند و سرگرم زرق و برق دنیا میشود و از ٧ سالگی نیروی عقل طلوع می کند(مثل ملائک)اما وقتی به سن بلوغ می رسیم چیز دیگری در ما پیدا میشود که نمونه اش در عالم پیدا نیست نه در ملک و نه در شیطان
یک هویت جدید به نام (منِ الهی) حقیقت وجود ما آن من آخری است، بقیه همه پوست بودند.
انسان بسیار پوست دارد و یک مغز.
آن حقیقتی که بعد از ۱۵ سالگی داریم نبوت انبائی گویند انباء: خبر
نبوت انبائی:فهم حقیقی، خدا فهمی، خداجویی
باید از بیت خارج شد، بیت حیوانیت، بیت شیطانیت تا مغز حقیقت در ماه پیدا شود.
در هفت سالگی بچه را به زور به مدرسه می برند تا از شیطنت به سمت عقل برود. علی ع: هر ظرفی که درونش بریزید ظرفیت کممی شود الاظرف علم. عقل هرچه علم بیشتری بگیرد عقل تر می شود.
اگر بخواهیم من عقلی شکوفا شود باید من حیوانی خود را محدود کنیم، باید من شیطانی خود را محدود کنیم. از من مَلَکی هم باید عبور کرد.
حرام و مکروه محدودیت است.
باید از تمام بیت ها(ظلمات) خارج شویم تا به حقیقت برسیم.
جلسه ۵
خلاصه: انسان هویت ها یا من های تو در تویی دارد. منِ جمادی، نباتی، حیوانی، شیطانی یا جنی، عقلی یا ملکی، هویت توحید (امانت عشق الهی)
اگر حیوان را شناختیم، بخشی از وجود خودمان را شناخته ایم.
اگر جن را شناختیم بخشی از وجود خودمان را شناخته ایم.
خاک، سمبل عبودیت و خاکساری است. آتش، سمبل انانیت است، اگر بخواهد بماند باید دیگری را فدای خودش کند.پس بعضی پیامبران انسان ها براجنه حجت دارند ولی پیامبران اجنه بر ما حجت ندارند.
شیطنت از آتش هویت می گیرد، کاغذ را در خود میگیرد چوب را در خود میگیرد.
اگر ماجنبه شیطانی را نداشتیم، میشدیم ملک نمیشدیم کون جامع
همه هویتهای ما باید در یک چهارچوب قرار بگیرند، در چهارچوب نفس.
اگر بخواهند خود خواهی کنند مثل سرطان باعث مرگ جسم می شوند. ملک در جنبه علمی هیچ خطایی ندارند در جنبه عمل هم آراسته به فضایل اخلاقی اند.
عقل پرتو ملائکه در وجود آدم است. خروج از بیت، بخشی تکوینی است و بخشی اختیاری.
آن امانت را انسان گرفت که هرکدام از هویتهای دیگر از گرفتن آن سر باز زدند حتی ملائک و آن روح منفوخ یا توحید یا عشق الهی بود که پس از گرفتن آن ملائکه به سجده آدم فرمان داده شدند. ملاصدرا: علم انشایی است یعنی از بالا با واسطه.
هر کدام از هویت ها در بیت خود میخکوب اند و اصلا از بیت خود خارج نشده اند که بفهمند اجرش چیست؟ ظلمات همان بیت ها هستند همان حد ها هستند.
فقط انسان است که میتواند از بیت خارج شود.
جلسه ۶
انسان یک موجود مرکب است و حداقل شش هویت میشود برای او شناخت. لایه اول یادگیری و حفظ کردن است و لایه بعدی مرور است.
ابتدا هویت قبلی باید فربه بشود تا قابلیت دریافت هویت جدید را داشته باشد. جنین باید به چهارماه و ده روز برسد تا روح در او دمیده شود.
خطر این است که هویت جمادی را تشدید کنیم و به نباتی برسیم ولی در نباتی بمانیم. مثال مغز گردو و پوست گردو
رها کردن هویت یعنی مرگ
نفس حیوانی را باید شدت دهیم،حواس پنجگانه را باید شدت دهیم تا برسد به حس مشترک و آن برسد به قوه خیال و قوه وهم
سلطان قوای حیوانی وهم است.
اما برای اینکه از هویت قبلی به بعدی برسیم باید دو کار انجام دهیم: هویت قبلی را فربه و شکوفا کنیم و کلیه قوای آن را به فعلیت برسانیم و حد را بشکنیم تا به بعدی برسیم.
سلوک یعنی همین یعنی از حد بگذر و به حد بالاتر برس.
نباتی میگوید هر چی میرسه بخور حلال و حرام
حیوانیت میگوید ببین و بشنو هرچه می خواهی چه حلال و حرام
موتوا قبل ان تموتوا یعنی هویت قبلی را دارا باش ولی حد آن را بشکن و به هویت جدید وارد شو.
نفس شیطانی یعنی توقف در هر یک از نفس ها
خلود در ارض یعنی ماندگاری در یک حد که این همان شیطانیت است.
جلسه٧
و ذالنون اذ ذهب…
این آیه سه بخش دارد که ما ظلمات را توضیح دادیم و ناچار شدیم مراتب تکامل انسان را بیان کنیم که انسان شش هویت دارد.
موت یا مرگ یعنی رفتن از یک هویت به هویت دیگر.
نمیتوان انسانی داشت که این شش هویت را نداشته باشد.
هویت شیطانی، توقف در هر هویت قبلی است.
پیامبر صلی الله: اسلم شیطانی بیدی تفسیر انفسی: من در رشدی که می کنم هیچ جا نشد که یک لحظه توقف کنم. مرتاض ها چگونه به این قدرت ها می رسند؟ گر در هوا پری مگسی باشی،گر بر آب روی خسی باشی،دل به دست آور تا کسی باشی
(دلی انسان پیدا کند که جایگاه خدا باشد)
دل کجاست؟حرم الله است، خداوند در آن جا می گیرد که زمین و آسمان گنجایش جای دادن آن را در خود ندارند. چه بهتر که دلی داشته باشی که کرامت نداشته باشد، دقت کنید امامزاده ها بیشتر از امام شفا میدهند.
مرتاض ها با ریاضت به هویت ششم، هرگز هرگز نمی رسند.
هویت ششم همان فناست.
انسان در دنیا باید حالت تجافی داشته باشد (تجافی: حالت نیم خیز در تشهد) نباتیت را داریم و نداریم.
مرتاض ها مقاماتی دارند، درست است ولی اسوه ما رسول الله صلی الله است. کسانی هم که افراط در عبادت دارند هیچ وقت به هویت ششم نمی رسند آنقدر به هویت نباتی خود فشار میآورند که انگار آن را از بین می برند.
دو نوع موت داریم: ارادی و طبیعی
روزه نوعی موت است. نفس نباتی می گوید بخور ولی نمیخوری و حد را می شکنی.
اگر واجبات را انجام دهی و حرام را ترک کنی می شود موت ارادی.
در سجده نماز روزانه تان بگویید:
اللهم الرزقنا التجافی عن دار الغرور والانابة الی دارالخلود والاستعداد للموت قبل حلول الفوت
دارالغرور چیست؟ هویت های پایین تجافی؟ دارالغرور را داشته باشیم ولی در حدش نمانیم. چگونه؟ با شریعت
هر مقدار که بر شریعت عمل کردیم حدود را برداشته ایم.
انابه:بازگشت
موت یعنی تجافی، یعنی از حد هر مرحله گذشتن، شیطان هر مرحله را تسلیم کردن
فوت یعنی مرگ طبیعی
هر که این جا ندید محروم است
در قیامت ز لذت دیدار
ما برای چه آفریده شده ایم؟ ملاقات رب و بهشت مثالی خیلی کم است برای ما. شفاعت پیامبر صلی الله همان شریعت است، همان قدر که به شریعت پایبند باشیم به شفاعت پیامبر صلی الله میرسیم.
علامه حسن زاده :شفاعت را باید از اینجا با خودمان ببریم.
ما سه کار را باید انجام دهیم :شریعت، اخلاق، توحید
اساتید: سوال توحیدی را در خودتان ایجاد کنید حتی اگر به جواب نرسید. شفاعت از شفع به معنی جمع شدن است یعنی چیزی با خودت از این دنیا ببر تا با آن عزیزان جمع شوی.
موت ارادی دوجور معنا شده:١) توحیدی ٢)آنچه مرتاض ها می گویند که همان قدرت خلع بدن است.
ثبت دیدگاه