«در نیهیلیسم نخست سرخوردگی و وازدگی از نظم و نظام موجود به میان میآید سپس ناتوانی از ارزشهای موجود، در ذهن، دامن میگسترد و سرانجام نسبت به آنچه که هست کینه و کدورت سرمیگیرد. در نیهیلیسم یا هیچانگاری، فقدان هدف اجتماعی، بیمعیاری و نداشتن و نپذیرفتن شاخص میزانی جهت، سنجش امور مطرح است. منشأ نیهیلیسم را باید در کمونهای اولیه یافت که نوعی ترک دنیا، خود فراموشی، بیاعتنایی و بیاعتقادی نسبت به هدفدار بودن عالم و اظهار عجز درباره توان ذهنی و فکری آدمی در کار بود. شکاکیت افراطی نسبت به همه چیز و نفرت به حیات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و تربیتی و بیهودگی آنها از منشأهای تکوینی نیهیلیسم مایههای ابتدایی آن است».[۱]
نیهیلیسم از کلمه لاتین Nihil(نیهیل) به معنی هیچ و تهی است. بنابراین در وهله اول روشنگر وضعی است که در آن مفهوم «هیچ»، دال بر غیاب چیزی است که میبایستی وجود داشته باشد.[۲] هیچانگاری در کلیترین مفهوم آن نگرشی است در جهت طرد کامل اخلاق رایج که در درون ایدئولوژیای جای میگیرد که ترویج نفیگرایی را تکلیفی اخلاقی میشمارد. عامترین معنای فلسفی این اصطلاح گهگاه به نظریاتی نسبت داده میشود که مدعیاند، «عدم» واقعاً به معنایی وجود دارد. در زمینه اخلاقی نیهیلسیم به آرایی تعلق میگیرد که منکر هرگونه وجه امتیاز میان خیر و شر هستند و به معنای سوم به پنداری گفته میشود که وجود را واهی و غیر واقعی میداند و فراگذشتن از آن را از طریق تجربه عدم میجوید.
اصطلاح هیچانگاری نخستین بار توسط تورگنیف در داستان پدران و پسران(۱۸۶۲) که مربوط به آنارشیستهای قرن ۱۹ روسیه بودند، به کار برده شد.
«نیهیلیسم بعد از جنگ جهانی اول و دوم و مسائل ناشی از آنها به ساقط کردن نمودها و امور عینی و ذهنی و بیارزش دیدن همه آنچه را که وجود دارد، رو کرد. گرایش و طلب نیهیلیسم غالباً به دنبال شکستها و مواجه شدن با موانع سنت و سرخوردگیهای مختلف رخ مینماید. منشأهای تکوینی خواست نیهیلیستی در زمانها و مکانهای مختلف انواع و اقسام داشته و شامل نیهیلیسم اجتماعی، نیهیلیسم سیاسی، نیهیلیسم متافیزیک، نیهیلیسم فرهنگی و… بوده است».[۳]
نیچه(۱۹۰۰ – ۱۸۴۴) معتقد است «نیستانگاری ریشهای(رادیکال)، اعتقاد به دفاعناپذیر بودن مطلق هستی در زمانی است که پای عالیترین ارزشهایی که آدمی باز میشناسد، در میان باشد. از این گذشته، بازشناسی این مسئله که ما فاقد کمترین حق برای مفروض داشتن یک فراسو یا در خود بودن چیزها هستیم؛ که ممکن است الهی یا اخلاقی باشد. این بازشناسی، پیآمد پرورش راستگویی است به این ترتیب، خود پیآمد، ایمان به اخلاق»[۴]
علل و پیآمدهای هیچانگاری
علل نیست انگاری از منظر نیچه عبارتند از:
«۱- گونه عالیتری وجود ندارد، یعنی کسانی که باروری و قدرت نهیناشدنیشان ایمان به انسان را تداوم بخشد.
۲- گونه پستتر(توده جامعه)، فروتنی را از یاد میبرد و نیازهایش را تا حد ارزشهای کیهانی و متافیزیکی بزرگ میکند. به این ترتیب کل هستی عوامپسندانه میشود تا آنجا که توده استیلا داشته باشد به استثناها زور بگوید و در نتیجه آنان ایمان به خویش را از دست میدهند و نیستانگار میشوند».[۵]
«نیهیلیستها گاهی به خودقربانی کردن و فنای محض کشیده میشوند؛ از جامعه و امور آن روی برمیگردانند و به الکلیسم و اعتیاد و پارهای وابستگیهای بدنی و روانی پناه میبرند. نیهیلیستها ممکن است به دو جنبه رو کنند:
- کیهتسیم(Quietism) یعنی سکوت و بیاعتنایی سیاسی و جستجوی معبود در خلأ فکری و روحی؛
- نفی هستی و پوچی حیات و انکار واقعیات و رد حقایق». [6]
در تحلیلهای جدیدی که در آنها از اصطلاح هیچانگاری استفاده میشود غالباً بر ویرانگری، که در واژه نیهیلیست مستتر است تأکید بیشتری میشود. مثلاً ه.آرنت معتقد است فلسفه قدرت به فلسفه نخبگانی مبدل شد که به سرعت دریافتند که تشنگی قدرت را با تخریب میتوان فرو نشاند. بطور کلی نیهیلیست نه دنبال شناخت واقعیت است نه طالب حقیقت.
در بسیاری از جوامع عصر حاضر برای مبارزه با نیهیلیسم تلاشهایی صورت گرفته است. از جمله اگزسیتانیسالیسم در برخی جنبهها گامهایی پیمود؛ ولی توفیقی کسب نکرد.
منابع
[۱]. آراستهخو، محمد؛ نقد و نگرش بر فرهنگ اصطلاحات علمی واجتماعی، تهران، چابخش، ۱۳۸۱، چاپ اول، ص۸۷۷٫
[۲]. شایگان، داریوش؛ آسیا در برابر غرب، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۲، چاپ چهارم، ص ۱۱۳٫ به نقل از هرمان رائوشنینگ.
[۳]. آراستهخو، همان، ص ۸۷۸٫
[۴]. نیچه، فدریک؛ خواست و اراده معطوف به قدرت، رؤیا منجم، تهران، مس، ۱۳۷۸، چاپ اول، ص۲۹٫
[۵]. نیچه، همان، ص ۴۲ و ۴۳٫
[۶]. آراستهخو، همان، ص ۸۷۸٫
ثبت دیدگاه