موضوع: نقش و ضرورت تدبیر در سبک زندگی اسلامی
دوره کوتاه مدت سبک زندگی اسلامی
موسسه آوای توحید
مقدمه
شناخت تذکری
بی شک زندگی انسان ها به عوامل مختلفی بستگی دارد که شاید چشم انداز یکی از مهم ترین آنها باشد. تدبیر و تدبر برای جلوگیری از بحران های غیر قابل پیش بینی یا پیش بینی نشده بسیار موثر است. انسان ها با در نظر گرفتن این که ممکن است آینده چه اتفاقی بیفتد، همواره به طور نامحسوس نگران آینده اند. با این وجود اگر انسان ها تدبیر و تدبر را با دور اندیشی و نگاه به آینده در آمیزند، قطعاً پیشرفت های شایانی در زندگی خواهند داشت.
تدبیر و دور اندیشی امروزه لازمه ی هر کاری است؛ زیرا که در جوامع متلاطم امروز ریسک پذیری گاهی موجب پیشرفت اما اکثراً باعث شکست و نابودی می شود.
در علم مدیریت، جایگاه ویژه ای به دور اندیشی و آینده نگری اختصاص داده اند، به طوری که مدیر موفق به کسی اطلاق می شود که توانایی بالایی در آینده نگری یا دوراندیشی داشته باشد.
استاد فتحی در دوره سبک زندگی موسسه آوای توحید فرمودند : با توجه به اهمیت و جایگاه تدبیر و دور اندیشی در زندگی روزمره ی انسان ها، ما نیز بایدخود را آموخته سازیم و بیاموزیم این هنر را. ما باید با برنامه ریزی های کوتاه مدت و بلند مدت، افق هایی از فردا را برای خود روشن سازیم و با کوشش و پشتکار برای دست یابی به آنها تلاش کنیم.
معنا شناسی
تدبیر در لغت به معنای پایان نگری، تمهید، چاره، چاره اندیشی، حزم، درایت، رایزنی، سیاست، شگرد، کیاست، مشورت، مشی، وسیله میباشد و در اصطلاح به معنای راهکار، چاره، چاره اندیشی، رایزنی، کاردانی به کار میرود.
در بررسی معنای تدبیر در لغت نامه ها به تشابهات و تمایزاتی رسیدیم که در اینجا به آن اشاره میکنیم:
معنی تدبیر در لغت نامه دهخدا، اندیشه کردن در عاقبت کار. (تاج المصادر بیهقی ). پایان کار نگریستن. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در پس کاری درآمدن و در عقب کاری غور کردن. پایان کاری نگریستن. (غیاث اللغات ). نیکو اندیشیدن ، و خصم بند ولایت گشای از صفات اوست و با لفظ آوردن و دادن و کردن وساختن مستعمل. (آنندراج ). پایان کار را نگریستن و اندیشیدن و توجه کردن و نظم و ترتیب دادن آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). تأمل و تفکر و اندیشه. (ناظم الاطباء). چاره جویی. معالجه. مداوا. جستن راه علاج و چاره. راه بردن به رفع مشکلات. حل مسائل غامض. بکاربردن رای است در کار سخت ، و گفته اند تدبیر نگریستن در پایان است به شناخت خیر، و باز گفته اند تدبیر اجرای امور است بر علم عواقب ، و این درباره ٔ خدای تعالی حقیقت است و برای بنده مجازاست.
البته واژه «مکر» هم گاهی به معنای تدبیر و چاره اندیشی در کارهای خوب یا بد می باشد. و به همین جهت در قرآن نیز همراه با وصف «السَّیئی» بکار رفته است. و آیات متعددی که «مکر» را به خدا نسبت می دهند، منظورشان تدبیر کلّی خداست. چون او مالک تدبیر است، و هیچ تدبیری از دایره ی تدبیر او خارج نمی باشد. لذا خداوند تبارک و تعالی فوق هر تدبیر کننده ی است که: «الله خیر الماکرین» و خداوند تبارک و تعالی می فرمایند: «پیش از آنان نیز کسانی طرح ها و نقشه ها کشیدند; ولی تمام طرح ها و نقشه ها از آن خداست; او از کار هر کس آگاه است; و به زودی کفّار می دانند سرانجام نیک در سرای دیگر از آن کیست!» این آیه صراحت دارد که تدبیر کلّی مال خداست و تدبیر دیگران در مقابل تدبیر خدا کاری از پیش نمی برد.
می خواستند حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) را بکشند یا زندانی کنند و مراد از «یَمکُرُ اللهُ» همان تدبیر خداوند است که آن حضرت را مأمور به هجرت نمود. و همین که می بینیم کلمه ی «مکر» همراه با وصف «السَّیِئّی» در قرآن بکار رفته دلیل بر آن است که «مکر» گاهی بد و گاهی خوب است. بنابراین، آیات متعددی که آیه ی شریفه سوره رعد(۷۴) صریحاً دلالت دارد بر اینکه تدبیر کلّی مال خداست و تدبیر دیگران در مقابل تدبیر خدا هیچ است و کاری از پیش نمی تواند ببرد.
در اجمال تدبیر در لغت به دور اندیشی معنا شده است و در این رابطه روایات متعدّدی وجود دارد مثلاً پیامبر اسلام(ع) فرموده اند هیچ عقلی مانند تدبیر نیست، و در رابطه با برنامه ریزی هم می توان به کلام معروف امام علی(ع) اشاره کرد که ایشان در اواخر عمر شریفشان توصیه به تقوای الهی و رعایت نظم در امور زندگی فرمودند، روایت های دیگری نیز دربارۀ نظم و برنامه ریزی از امامان معصوم وارد شده که دربارۀ بخش خاصّی از زندگی صحبت می کند، مانند تأکید برای برنامه ریزی در امور اقتصادی، که به «تقدیر المعیشة» از آن یاد کرده اند، و یا سفارش به تقسیم کردن ساعات شبانه روز به سه قسمت برای کار، عبادت و استراحت.
تدبیر در روایات
ائمه معصومین در رابطه با تدبیر، به معنای دور اندیشی و نظر به عاقبت امر داشتن سفارشاتی فرموده اند:
۱٫ پیامبر بزرگوار اسلام(ص) می فرماید: هیچ عقلی همانند تدبیر نیست؛[۱] با اندک تأمّلی می توان اوج عظمت تدبیر را در این کلام به وضوح دید.
۲٫ شخصی به خدمت امام صادق(ع) آمد و خود را همچون فردی دلسوز دیده و ایشان را نصیحت کردند به اینکه چرا شما اموال خود را در مکان های مختلف سرمایه گذاری کرده اید!؟ در صورتی که اگر اموال شما در یک جا جمع بود، از نظر اقتصادی به نفع شما بود؛ چرا که نگهداری آن آسان تر و با هزینۀ کمتر انجام می شد، ولی امام صادق(ع) در مقابل، نظر او را رد کرده و فرمودند: من اموالم را پراکنده و در مکان های مختلف قرار دادم تا اگر آسیبی به یکی رسید، دیگری از آسیب در امان بماند.[۲]
موارد دیگری که در امر تدبیر می توان به آنها اشاره نمود روایاتی است که در آنها با الفاظی همچون «الاقتصاد» و یا «تقدیر المعیشة» به دور اندیش بودن فرد مسلمان اشاره شده است؛ مانند این که امام باقر(ع) فرمودند: تمام کمال در … اندازه نگهداشتن در خرج کرد زندگی است.[۳]
امّا در رابطه با برنامه ریزی در امور زندگی می توان به این روایات اشاره کرد.
۱٫ امام علی(ع) در اواخر عمر شریفشان در وصیّت به فرزندان خود فرمودند: شما دو پسرم را و تمام فرزندانم و اهلم و کسانی که این وصیّت نامه به آنها میرسد را، به رعایت تقوای الهی و نظم در امور زندگی وصیّت می کنم.[۴]
با قرار گرفتن نظم در این روایت بعد از تقوای الاهی، می توان به اهمیت این امر در زندگی پی برد.
۲٫ آن حضرت در روایت دیگری در این راستا می فرماید: مؤمن باید شبانه روز خود را به سه قسم تقسیم کند، زمانی برای نیایش و عبادت پروردگار، و زمانی برای تأمین هزینۀ زندگی و زمانی برای واداشتن نفس به لذّت هایی که حلال و مایۀ زیبایی است.[۵]
ضرورت تدبیر
“تدبیر و آینده نگری” از ویژگی های انسان های موفق است. این ویژگی، ضامن شفاف شدن ابهام های آینده است و تصمیمات آتی را رقم می زند. افراد دوراندیش در مقایسه با دیگران، تصویری شفاف تر از مسائل، رفتارها، واکنش ها و رویدادها دارند.
آینده نگری تقریباً معادل لفظ “تدبیر” در زبان عربی است. در اصطلاح آینده نگری یعنی گسترش افق دید خود و دیدن پشت پرده مسائل و هم چنین زمانی که شخص در آن است؛ یعنی در زمان حال، آینده را دیدن که نتیجه آن، چاره اندیشی برای رخدادهای احتمالی است. امام علی(ع) در بیان تعریف دوراندیشی می فرمایند: “الحزم، النظر فی العواقب ومشاورة ذوی العقول: دوراندیشی، نگاه کردن به عاقبت های کار و مشورت کردن با خردمندان است.”
آینده نگری نیز مانند اکثر امور از قاعده (خیرالامور اوسطها) پیروی می کند. مهم ترین ملاک در آینده نگری، اعتدال است. گاهی تأمل و به قول مردم این پا و آن پا کردن، ناشی از ترس شخص از آینده می باشد. خارج شدن از حد اعتدال، در آینده نگری آفاتی را نتیجه می دهد. گاهی انسان به جای ترسیم آینده خویش، اسب خیال را زین کرده و به (ناکجاآباد) می رود. به یقین آینده نگری با خیال بافی دو چیز متفاوت است، ولی گاهی امر بر انسان مشتبه می شود. خیال بافی از ترس درونی شخص نشأت می گیرد.
امروزه تدبیر فقط یک مهارت ذاتی نیست که بسته به میزان تمایل، استعداد و تجربه افراد کمابیش با موفقیت توام باشد، بلکه به خاطر فعالیتهای اندیشمندان در دهه های گذشته، تدبیر به صورت بخشی از بدنه علم و دانش درآمده است.
از دیگر آفات آینده نگری، به فعل نرساندن برنامه ریزی هاست. توجه به این نکته ضروری است که صِرف آینده نگری ارزشی ندارد، بلکه عمل به آن و یافتن راه حل های مناسب و رفع موانع و مشکلات است که آینده نگری را عینیت می بخشد و نتیجه آن را تضمین می کند. اگر آینده نگری طبق معیارهای اسلامی نباشد، پیامدهای نامناسبی را خواهد داشت، تا جایی که می تواند سبب هلاکت فرد باشد.
بهره مندی انسان از زاویه ای روشن و کم ابهام، با استفاده از تدبیر و جامع نگری شدنی است. داشتن افق روشن، ثمره انسان در اصل برنامه ریزی بهینه و کارآمد برای آینده است.
دوراندیشی و آینده نگری یکی از بهترین مزیت های انسان است. انسان با استفاده از دوراندیشی از کارهایی پرهیز و کارهایی را انجام می دهد تا آینده بهتری برای خود فراهم سازد. همه انسان ها برای آینده خود می کوشند تا بتوانند آنرا مفرح و زیبا و بدون عیب بسازند حتی بعضی از انسان ها برای نسل های بعد از خودشان نیز افکاری در ذهن دارند و برای آینده بشری برنامه ریزی می کنند و در حال تلاش هستند تا ارزش هایی را که امروز در اختیار دارند را پیشرفته تر در اختیار نسل های بعدی قرار دهند.
کسانی که در حال زندگی می کنند و برای آینده خود هیچ برنامه ای ندارند زندگی موفقی نیز نخواهند داشت آنها از ذهن خود استفاده نمی کنند و ممکن است همیشه درگیر یک مشکل باشند هرچند کوچک. تدبیر و دوراندیشی در زندگی انسان بسیار بااهمیت بوده و هر کاری بدون تدبیر و دوراندیشی ممکن نیست و اگر هم ممکن باشد آینده و نتیجه خوبی در پیش نخواهد داشت.
انسانی که در زندگی تدبیر و آینده نگری داشته باشد فردی مفید و پرثمر در زندگی خود و همنوعان خود می شود. باید بدانیم که انسانی که تدبیر و درایت و دوراندیشی را سرلوحه کار خود قرار دهد علاوه بر آنکه می تواند روز به روز نتایج موفقیّت خود را مشاهده کند به جایی می رسد که جامعه و افراد درون آن نیاز مبرمی به او پیدا می کنند و افراد جامعه اگر او و اثرش را در بین خود لمس نکنند احساس تنهایی و کمبود را کاملاً حس خواهند کرد.
دانشمندان، مخترعین، شعرا، نویسندگان و پژوهشگران با تدبیر و دوراندیشی خود توانسته اند نیازهای حال حاضر و حتی آتی را پیش بینی و برطرف کنند؛ چنانکه که اگر در جامعه واقعاً چنین شخصیت هایی نباشند ما احساس کمبود را خواهیم دید. معمولاً زندگی انسان ها به عوامل مختلفی بستگی دارد که شاید چشم انداز یکی از مهمترین آنها باشد.
تدبیر و تدبر برای جلوگیری از بحران های غیرقابل پیش بینی یا پیش بینی نشده بسیار مؤثر است. انسان ها با در نظر گرفتن این که ممکن است آینده چه اتفاقی بیفتد، همواره به طور نا محسوس نگرا ن آینده اند. با این وجود اگر انسان ها تدبیر و تدبر را با دوراندیشی و نگاه به آینده در آمیزند، قطعاً پیشرفت های شایانی در زندگی خواهند داشت. تدبیر و دور اندیشی امروزه لازمه هر کاری است؛ زیرا که در جوامع متلاطم امروز ریسک پذیری گاهی موجب پیشرفت اما اکثراً باعث شکست و نابودی می شود.
تدبیر جمیع ملزوماتی است که شما را از میان تمام مشکلات عبور داده و به سرمنزل مقصود رهنمون می شود. تدبیر تضمینی است معتبر برای انجام کارها در شرایط گوناگون. تدبیر، یک مهارت قابل یادگیری است و سودمندى آن تقریباً از هر مهارت دیگرى بیشتر است.
تدبیر ما را قادر مىسازد که خطرات و فرصتهائى را که در آینده با آنها مواجه مىشویم، پیش بینى کرده و بدین ترتیب زمان لازم براى تفکر و تصمیمگیرى پیش از برخورد با آنها را داشته باشیم. تدبیربه ما کمک می کند اهداف بلندمدت و ارزشمند را به همراه استراتژی هاى لازم برای دستیابی به آنها طراحى کنیم.
امروزه تدبیر فقط یک مهارت ذاتی نیست که بسته به میزان تمایل، استعداد و تجربه افراد کمابیش با موفقیت توام باشد، بلکه به خاطر فعالیتهای اندیشمندان در دهه های گذشته، تدبیر به صورت بخشی از بدنه علم و دانش درآمده است.
امروزه در نتیجه تلاش های بسیاری از پیشگامان این عرصه روش ها و فنون تدبیر به صورت سازمان یافته توسط شرکت ها، سازمان های دولتی، اندیشکده ها و آینده نگرهای حرفه ای در سراسر جهان استفاده می شوند. ما نیز می توانیم این روش ها و فنون را بیاموزیم و از آنها به صورت سازمان یافته استفاده کنیم تا زندگی خود را بهتر بسازیم.
دانستن اینکه چگونه به آینده فکر کنیم، با توجه به سرعت تغییرات در جهان، به شکل فزاینده ای ضرورت یافته است. شکی نیست برای گرفتن تصمیم های عاقلانه درباره زندگی و کسب و کار خود باید بدانیم که دنیای ما چگونه در حال تغییر است و احتمالا در آینده چگونه خواهد بود، البته درک آینده به معنی غیب گوئی یا پیش گوئی آینده با جزئیات زیاد نیست چرا که توانائی ما برای حدس زدن درباره اکثر اتفاقات آینده بسیار محدود است.
هدف از تدبیر، پیش بینی آینده نیست، بلکه بهتر ساختن آینده است. ما فرصت های بسیار زیادی برای بهتر ساختن آینده خود داریم و اگر آینده را مد نظر داشته باشیم، می توانیم جلوی ظهور بسیاری از مشکلات را بگیریم .
تدبیر در زندگی
با این دلایل عقلی و نقلی گاها دیده میشود در روایت آمده است: «و لا یدبّر العبد لنفسه تدبیرا». آیا این روایت توصیه میکند که در زندگی، برنامهریزی نداشته باشید؟!
باید گفت معنای جمله «وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیرا»[۶] حدیث عنوان بصری این است که بنده (انسان) در زندگی خود برنامهریزیهایی میکند، اما خداوند تقدیر و قضا و قدر خود را اعمال میکند؛ این قضا و قدر گاه با برنامهریزی انسان در یک راستا قرار میگیرد و گاه مصلحت خدا، چیزی را اقتضا میکند که با برنامهریزی انسان همخوان نیست.
حتما این روایت به معنای عدم تدبیر، بینظمی و نداشتن برنامه در زندگی نیست، بلکه بدان معنا است که انسان باید به مقامی برسد که تدبیر خود را در برابر تدبیر پروردگار هیچ بداند و تدبیر واقعی را تنها در اختیار خدای متعال ببیند.
رابطه حقیقت عبودیت با تدبیر
در این حدیث از امام (علیهالسّلام) در باره حقیقت عبودیت و بندگی سؤال شد که حقیقت عبودیت چیست؟ امام فرمود: به سه چیز میتوان این حقیقت را دریافت.
اول: اینکه بندگان آنچه را که خداوند به آنها بخشیده، ملک خود ندانند؛ زیرا بندگان خدا مالک نیستند، آنها هر چه دارند از خدا است و هر جا که خدا امر کند باید خرج کنند.
دوم: بنده به این نتیجه برسد که هرگز این قدرت را ندارد که تنها با تکیه بر فکر و اندیشهاش، کارهای خود را اداره کند.
سوم: تمام وقت خود را صرف انجام اوامر خدا و ترک نواهی او کند.
بنابر این؛ هر گاه بنده، چیزی را که خدا به او بخشیده ملک خود نداند، انفاقش در راه خدا بر وی آسان گردد، هر گاه بندهای تدبیر امور خود را به خداوند واگذارد و بفهمد که با عقل و تدبیرش نمیتواند امور خود را آن طور که هست اداره کند، گرفتاریهای دنیا و مصائب آن بر او گوارا میگردد. و هر گاه بنده به امر و نهی خدا گردن نهاد، هیچگاه با مردم جدال نمیکند، و به آنان فخر نمیفروشد.
هر گاه خداوند به بندهای این سه ویژگی را هدیه کرد؛ دنیا، شیطان و مردم در نظرش خوار میشود، و برای جمع کردن مال و فخر فروشی به دنبال دنیا نمیرود، و از مردم عزّت و مقام نمیطلبد، و اوقاتش را هدر نمیدهد، این اوّلین درجه پرهیزگاران است.
روایت دیگری وجود دارد که میتواند بیانی دیگر از متن موجود در پرسش باشد. آن روایت چنین است:
«عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ عَنْ اَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ (علیهالسّلام) اَنَّهُ قَالَ: اِنَّ رَجُلًا قَامَ اِلَی اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام) فَقَالَ یَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ بِمَا ذَا عَرَفْتَ رَبَّکَ قَالَ بِفَسْخِ الْعَزْمِ وَ نَقْضِ الْهَمِّ لَمَّا هَمَمْتُ فَحِیلَ بَیْنِی وَ بَیْنَ هَمِّی وَ عَزَمْتُ فَخَالَفَ الْقَضَاءُ عَزْمِی عَلِمْتُ اَنَّ الْمُدَبِّرَ غَیْرِی… ؛[۷]
امام محمد باقر از پدرش، از جدش (علیهالسّلام) نقل میکند مردی در جلسهای برخاست و از امام علی (علیهالسّلام) پرسید؛ یا امیرالمؤمنین پروردگارت را به چه چیز شناختی؟
علی (علیهالسّلام) فرمود به فسخ عزم که آنچه بر آن دل بسته بودم از هم باز شکافت؛ به نقض هم که آنچه را که قصد آن کرده بودم درهم شکست؛ و چون قصد چیزی کردم، میان من و مقصودم حائل و مانع بهم رسید؛ عزم چیزی کردم که قضا و قدر با عزم من مخالف شد؛ دانستم که تدبیر کنندهای غیر از من است.»
قابل دقت و تامل است که امام (علیهالسّلام) نفرمود که من تدبیر نمیکنم، بلکه فرمود گاه تدبیرم به نتیجه مطلوب نمیرسد و آنچه دلخواه من است نتیجهاش آن نمیشود؛ لذا از همین راه درک میکنم که در واقع تدبیر به دست دیگری است.
با توجه به توضیحاتی که ارائه شد معنای جمله «وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیرا» این است که بنده (انسان) در زندگی خود برنامهریزیهایی میکند، اما خداوند تقدیر و قضا و قدر خود را اعمال میکند؛ این قضا و قدر گاه با برنامهریزی انسان در یک راستا قرار میگیرد و گاه مصلحت خدا، چیزی را اقتضا میکند که با برنامهریزی انسان همخوان نیست.
برنامه ریزی در اسلام
از آیات و روایات چنین برمی آید که برنامه ریزی در اسلام اهمیت بسزایی دارد. امیرمؤمنان در این زمینه می فرماید: «بقای مناصب (حکمرانی دولت ها) در گرو تدبیر و چاره اندیشی در امور است».[۸] به یقین هر فرد و سازمانی برای رسیدن به اهداف خود، نیازمند برنامه ریزی است. کسی که برنامه ریزی می کند، وقت کمتر و در نتیجه سرمایه کمتری از کف می دهد. پس کمتر از گذشته خود پشیمان می شود. امام علی علیه السلام می فرماید: «تدبیر قبل از انجام دادن کارها، سبب دور ماندن ازپشیمانی می شود». از نظر ایشان، پایداری زندگی، به برنامه ریزی درست و وسیله رسیدن به آن، مدیریت صحیح است.
آینده نگری در آموزه های دینی
داشتن برنامه ای صحیح و کارآمد، از عوامل موفقیت در زندگی است. از این رو، خداوند در قرآن می فرماید: «ای مؤمنان! از خدا پروا دارید و هر کس از شما بنگرد که برای فردا چه چیز از پیش فرستاده است. تقوا پیشه سازید که خدا به آنچه می کنید داناست»[۹] این آیه، لزوم آینده نگری و دوراندیشی را در زندگی نشان می دهد. انسان می تواند با تدبیر، از لحظه ها و فرصت هایی که زندگی در اختیارش می گذارد، به درستی استفاده و با دوراندیشی، توشه ای برای آخرت ذخیره کند. امام علی علیه السلام می فرماید: «هر کس از چاره اندیشی کار خویش فرو نشیند، سختی ها و شداید او را سرپا خواهند کرد»
دور اندیشی, ترک عجله و لجاجت در آیات و روایات اسلامی
در متن ذیل تعدادی از روایاتی که از معصومین علیهم السلام در مورد دور اندیشی, ترک عجله و لجاجت بیان شده است اتصاراَ آورده شده.
۱. وَ یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ كانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً [۱۰]
انسان (بر اثر شتابزدگى)، بدیها را طلب مى كند آن گونه كه نیكیها را مى طلبد و انسان، همیشه عجول بوده است!
۲٫ خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُریكُمْ آیاتی فَلا تَسْتَعْجِلُونِ [۱۱]
(آرى،) انسان از عجله آفریده شده ولى عجله نكنید بزودى آیاتم را به شما نشان خواهم داد!
روایات
۱– [عیون أخبار الرضا علیه السلام ] لی، [الأمالی للصدوق ] ابْنُ مُوسَى عَنِ الصُّوفِیِّ عَنِ الرُّویَانِیِّ عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ الْحَسَنِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع التَّدْبِیرُ قَبْلَ الْعَمَلِ یُؤْمِنُكَ مِنَ النَّدَمِ
امام على علیه السلام : اندیشیدن پیش از كار، تو را از پشیمانى ایمن مى دارد .
۲- مع، [معانی الأخبار] ل، [الخصال ] فِی وَصِیَّةِ أَبِی ذَرٍّ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ ص لَا عَقْلَ كَالتَّدْبِیرِ…
ابو ذر غفارى گوید: رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: عقلى مانند تدبیر نیست.
۳- ل، [الخصال ] ابْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ وَهْبٍ عَنِ الدِّهْقَانِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَبِیِّ عَنْ زَیْدٍ الْقَتَّاتِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ مَعَ التَّثَبُّتِ تَكُونُ السَّلَامَةُ وَ مَعَ الْعَجَلَةِ تَكُونُ النَّدَامَةُ وَ مَنِ ابْتَدَأَ بِعَمَلٍ فِی غَیْرِ وَقْتِهِ كَانَ بُلُوغُهُ فِی غَیْرِ حِینِهِ
امام ششم علیه السّلام میفرمود. سالم ماندن از لغزش در صورت تحقیق و تامل است و شتاب و عجله موجب پشیمانى است و كسى كه كارى را در غیر موقعش شروع كند به نتیجه آن در غیر وقتش خواهد رسید.
۴- ب، [قرب الإسناد] هَارُونُ عَنِ ابْنِ صَدَقَةَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ ع أَنَّ رَجُلًا أَتَى رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَوْصِنِی فَقَالَ لَهُ فَهَلْ أَنْتَ مُسْتَوْصٍ إِنْ أَوْصَیْتُكَ حَتَّى قَالَ ذَلِكَ ثَلَاثاً فِی كُلِّهَا یَقُولُ الرَّجُلُ نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ فَإِنِّی أُوصِیكَ إِذَا أَنْتَ هَمَمْتَ بِأَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ فَإِنْ یَكُ رُشْداً فَامْضِهِ وَ إِنْ یَكُ غَیّاً فَانْتَهِ عَنْهُ
امام صادق علیه السلام : مردى خدمت پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! به من سفارشى كن ؛ پیامبر فرمود : اگر به تو سفارشى كنم به آن عمل مى كنى ؟ پیامبر سه بار این سخن را فرمود و آن مرد هر سه بار جواب داد : آرى ، اى رسول خدا . پس رسول خدا صلى الله علیه و آله به او فرمود : به تو سفارش مى كنم كه هرگاه خواستى كارى كنى، در عاقبت آن بیندیش ؛ اگر كار درستى بود، آن را انجام ده و اگر نادرست و گمراه كننده بود از آن خوددارى كن .
۵- ما، [الأمالی للشیخ الطوسی ] فِیمَا أَوْصَى بِهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع عِنْدَ وَفَاتِهِ أَنْهَاكَ عَنِ التَّسَرُّعِ بِالْقَوْلِ وَ الْفِعْلِ امام على علیه السلام ـ در سفارش هنگام مرگ به فرزندش حسن علیه السلام ـ فرمود : تو را از شتاب در گفتار و كردار نهى مى كنم.
۶- ما، [الأمالی للشیخ الطوسی ] فِیمَا أَوْصَى بِهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ابْنَهُ ع یَا بُنَیَّ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلْعَاقِلِ مِنْ أَنْ یَنْظُرَ فِی شَأْنِهِ فَلْیَحْفَظْ لِسَانَهُ وَ لْیَعْرِفْ أَهْلَ زَمَانِهِ
امام على علیه السلام : خردمند باید در كار خود بیندیشد، پس، زبانش را نگه دارد و مردم روزگار خویش را بشناسد.
۷- ل، [الخصال ] قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع الْحَزْمُ كِیَاسَةٌ
امام على علیه السلام : دور اندیشى، زیركى است .
۸- مع، [معانی الأخبار] سُئِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مَا الْحَزْمُ قَالَ أَنْ تَنْتَظِرَ فُرْصَتَكَ وَ تُعَاجِلَ مَا أَمْكَنَكَ
از امیر مومنان سوال شد: دور اندیشى چیست؟ ـ فرمود : این كه منتظر رسیدن فرصت خود باشى و چون فرصت دست داد، بشتابى .
۹- سن، [المحاسن ] مُحَمَّدٌ الْبَرْقِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنِ ابْنِ بَزِیعٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ بُزُرْجٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّمَا أَهْلَكَ النَّاسَ الْعَجَلَةُ وَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ تَثَبَّتُوا لَمْ یَهْلِكْ أَحَدٌ [۱۲]
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : مردم را، در حقیقت، شتابزدگى به هلاكت افكنده است. اگر مردم آرام و از شتاب كارى به دور بودند هیچ كس هلاك نمى شد.
۱۰- [المحاسن ] أَبِی عَنْ فَضَالَةَ عَنِ ابْنِ سَیَابَةَ عَنْ أَبِی النُّعْمَانِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْأَنَاةُ مِنَ اللَّهِ وَ الْعَجَلَةُ مِنَ الشَّیْطَانِ
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : درنگ از [صفات ]خداست و شتاب كارى از [خصلتهاى ]شیطان.
۱۱-نهج، [نهج البلاغة] قَالَ ع الظَّفَرُ بِالْحَزْمِ وَ الْحَزْمُ بِإِجَالَةِ الرَّأْیِ وَ الرَّأْیُ بِتَحْصِینِ الْأَسْرَارِ
امام على علیه السلام : پیروزى با احتیاط به دست مى آید ، و احتیاط ، با اندیشیدن و سنجیدن ، و اندیشیدن و سنجیدن ، با راز دارى .
۱۲-وَ قَالَ ع اللَّجَاجَةُ تَسُلُّ الرَّأْیَ
امام على علیه السلام : لجاجت، رأى را از بین مى برد .
۱۳-وَ قَالَ ع اللَّجَاجَةُ تَسْلُبُ الرَّأْیَ وَ الطُّمَأْنِینَةُ قَبْلَ الْحَزْمِ ضِدُّ الْحَزْمِ وَ التَّدْبِیرُ قَبْلَ الْعَمَلِ یُؤْمِنُكَ النَّدَمَ وَ مَنْ تَحَرَّى الْقَصْدَ خَفَّتْ عَلَیْهِ الْمُؤَنُ وَ مَنْ كَابَدَ الْأُمُورَ عَطَبَ وَ لَوْ لَا التَّجَارِبُ عَمِیَتِ الْمَذَاهِبُ وَ فِی التَّجَارِبِ عِلْمٌ مُسْتَأْنَفٌ وَ فِی التَّوَانِی وَ الْعَجْزِ أُنْتِجَتِ الْهَلَكَةُ
على علیه السّلام فرمود: لجاجت راى را از آدمى مى گیرد، و اطمینان قبل از آزمایش خلاف احتیاط است، تدبیر كار قبل از عمل انسان را از پشیمانى نگه مى دارد، و هر كس با تحقیق وارد كارى شد سختى ها را تحمل مى كند.هر كس با كارها به مبارزه برخاست به مشكلات گرفتار مى گردد اگر تجربه ها نبود راه ها بر انسان معلوم نمى شد، تجربه ها به آدمیان علم مى آموزند، و در سستى و تنبلى و ناتوانایى هلاكت مى آید.
۱۴-وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مَنْ لَمْ یَعْرِفْ لُؤْمَ ظَفَرِ الْأَیَّامِ لَمْ یَحْتَرِسْ مِنْ سَطَوَاتِ الدَّهْرِ وَ لَمْ یَتَحَفَّظْ مِنْ فَلَتَاتِ الزَّلَلِ وَ لَمْ یَتَعَاظَمْهُ ذَنْبٌ وَ إِنْ عَظُمَ
على علیه السّلام فرمودند: هر كس سرزنش پیروزیهاى روزگار را نشناسد ازتازیانه هاى روزگار خود را محافظت نخواهد كرد و از لغزش خود را نگاه نخواهد داشت و گناهى را بزرگى نخواهد شمرد و اگر چه آن گناه بزرگ باشد.[۱۲]
در احادیث، سفارش بسیاری درباره دوراندیشی در کارها شده است. امام باقر علیه السلام از قول پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: «چون در اندیشه انجام دادن کاری برمی آیی، در عاقبت آن بیندیش ؛ اگر نیک است و در راه درست، به آن دست یاز و اگر مایه گمراهی است، آن را فرو گذار».
امیرمؤمنان، حضرت علی علیه السلام نیز در نامه ای به مالک اشتر می فرماید: «در امور کارگزارانت ژرف بنگر و بر مبنای ارزش یابی درست به کارشان بگمار، نه به انگیزه گرایش های شخصی و نه بر مبنای خودکامگی؛ چرا که این دو، شاخه های جور و خیانت را ریشه اند. به ویژه برای کار، کسانی را برگزین که از تجربه بهره مندند و از خانواده های ریشه دار و شایسته اند….
خداوند به انسان توان داده است تا از گذشته خویش و دیگران عبرت بگیرد و بتواند آینده مطلوب حقیقی خود را
شناخته و مورد توجه قرار دهد و از رهگذر توجه به گذشته و آینده مطلوب به بهترین عمل در حال توفیق یابد. بدین ترتیب خداوند با اذن خود برای او، تقدیر و تدبیر را که به معنای چیدمان صحیح برنامههای زندگی برای دستیابی به فوز و فلاح است را مقدّر فرموده است و آن را بر تدبّر در بستر زمان و مکان استوار کرده است. بدین ترتیب تفکر، تعقل و توجه به گذشته، آینده برای تشخیص بهترین عمل در حال از ارکان تقدیر و تدبیر به شمار میرود.
تفاوت تقدیر با تدبیر
بحث تقدیر الهی و تدبیر انسان در واقع همان بحث مجبور یا مختار بودن انسان و حدود آن است. و این که در صورت مختاربودن ما تا چه حد مختاریم، آیا کاملا مختاریم و اراده و تقدیر و علم خداوند هیچ نقشی ندارد و یا اینکه چنین نیست بلکه اراده خداوند نیز حضور دارد.
دراین باره باید گفت که خداوند انسان را به صورتی خاص آفریده است بدین گونه که انسان موجودی است که می تواند خود امری باشد و اموری را به خود منسوب کند و این هم به خاطر اختیاری است که به او اعطا شده است اما این اختیار انسان هم مانع این نیست که خداوند و اراده اش تا انسان باشد و پس از آن و مورد افعال او هیچ نقشی نداشته باشد.
بحث تقدیر الهی و تدبیر انسان در واقع همان بحث مجبور یا مختار بودن انسان و حدود آن است. و این که در صورت مختاربودن ما تا چه حد مختاریم، آیا کاملا مختاریم و اراده و تقدیر و علم خداوند هیچ نقشی ندارد و یا اینکه چنین نیست بلکه اراده خداوند نیز حضور دارد.
دراین باره باید گفت که خداوند انسان را به صورتی خاص آفریده است بدین گونه که انسان موجودی است که می تواند خود امری باشد و اموری را به خود منسوب کند و این هم به خاطر اختیاری است که به او اعطا شده است اما این اختیار انسان هم مانع این نیست که خداوند و اراده اش تا انسان باشد و پس از آن و مورد افعال او هیچ نقشی نداشته باشد.
ما وجودمان را به او داریم و کاملا وابسته به اوست به طوری که اگر یک لحظه این ارتباط قطع گردد دیگر وجودی نخواهیم داشت. اما خداوند ما را به شرط مختار بودن آفریده است یعنی موجودی است با قید اختیار و خداوند خوب می داند که این موجود مختار چه خواهد کرد و این علم الهی سلب کننده اختیار انسان نیست. چرا که مثلا فرض کنید؛ علم و قدرت با تدبیر الهی دو چیز کاملا جدا از هم باشند، علم موجودی و قدرت موجودی دیگر، اما همواره به گونه ای باشد که قدرت الهی براساس آن علم عمل کند حال آیا می توان گفت که علم و تدبیر الهی باعث وقوع فلان فعل شده است و نه من، چرا که او می دانست که من چه خواهم کرد چه نخواهم کرد. مطمئنا علم در فرض مذکور منشأ فعل نیست بلکه آنچه باعث می شود عمل ایجاد گردد علل و عواملی است که در تحقق آن فعل دخیل اند. و در وقوع فعلی از انسان یکی از این عوامل و عل هم اختیار انسان است. بنابراین انسان به عنوان علتی در سلسله علل تحقق یک فعل ارادی نقشی کلیدی بازی می کند بدون این که نقش و حضور خداوند حذف و یا کمرنگ گردد.
آنچه گفته شد تنها مثالی بود تا دریابیم که علم الهی و تدبیر او نیست که ما را وا می دارد کاری انجام دهیم و فعلی محقق گردد بلکه آنچه باعث تحقق یک فعل می شود سلسله ای از علل آن فعل است، که خداوند در رآس این سلسله علل و اصل آن است و انسان نیز به عنوان علتی در پایان حضور دارد به طوری که اگر او نباشد فعلش هم نیست و اگر دست به عمل نزد عملی هم رخ نمی دهد اما این علم خداوند نبود که باعث فعل یا عدم فعل شد.
به عبارت دیگر هر گاه مبدأ تأثیر در شی ای علم فاعل و اراده او باشد، در چنین صورتی فاعل مزبور فاعلی مختار است و فعل او در اثر علم و اراده و رضایت او صادر خواهد شد.
به بیان دیگر، انسان آن گاه که به گذشته نگاه می کند جبر را در می یابید و چون به آینده چشم می دوزد اختیار را درک می کند زیرا او است که دست به انتخاب می زند و به آینده هم چون گذشته، فعلیت می دهد. خداوند انسان را به شرط اختیار آفریده است و لذا اعمالش از آن او و اختیاری است و چون آنچه را دارد از اوست به نحوی باز اعمالش تحت سلطه خداوند است. به هر حال این نه جبر مطلق است و نه تفویض و واگذاری مطلق است بلکه چیزی رسن این دو است. در واقع همان تعبیری که در احادیث ما آن را با عنوان «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین» مطرح کرده اند.
از امام صادق(ع) درباره امر بین امرین سؤال شد در پاسخ فرمودند: مانند این است که کسی را در حال انجام گناه مشاهده نمایی و او را از این عمل نهی کنی ولی او اعتنائی ننماید و تو نیز او را به حال خود واگذاری تا آن گناه را انجام دهد در این صورت تو او را به گناه دستور نداده ای.
در توضیح این حدیث باید گفت که بخش اول که نهی گناهکار از عمل است در واقع اندیشه تفویض و واگذاری مطلق اعمال را نفی می کند و بخش دوم که منع نکردن از عمل است در واقع جبر را نفی می کن
در پایان باید گفت: کاری که انجام می شود در مرتبه ای منسوب به من است به این عنوان که من علت قریب آن هستم و در مرحله ای منسوب به خداوند است از آن رو که او علت بعید آن است و علت اختیار من است. جهت توضیح بیشتر گونه های تقدیر و قضای الهی و رابطه اش با اختیار انسان را پی می گیریم:
۱- تقدیر علمى:
یعنى سنجش اندازه. مقصود از تقدیر علمى خدا این است که: خدا مى داند که هر چیزى در هر زمان و هر مکان به چه صورتى تحقق مى یابد. به بیان دیگر تقدیر علمى خدا یعنى علم خدا به فراهم شدن مقدمات و اسباب وشرایط پیدایش پدیده ها و در پى آن رخ نمودن آنها.این تقدیر علمى خدا با اختیار انسان هیچ منافاتى ندارد، چرا که خداوند مى داند فلان شخص با اختیار و انتخاب خود چه افعال و اعمالى را انجام مى دهد. در واقع علم پیشین الهى هیچ منافاتى با اختیار انسان ندارد چرا که فعل انسان با وصف اختیارى بودن متعلق علم خدا قرار مى گیرد و چنین علمى نه تنها منافى اختیار نیست بلکه آن را تأکید مى کند.
۲- تقدیر عینى:
یعنى ایجاد به اندازه، چیزى را به اندازه ایجاد کردن، یا اندازه براى چیزى قرار دادن. تقدیر عینى خداوند عبارت است از تدبیر مخلوقات به گونه اى که پدیده ها و آثار خاصى بر آنها مترتب گردد و این طبعا به حسب قرب و بعد هر پدیده اى متفاوت خواهد بود چنان که نسبت به جنس، نوع، شخص و حالات شخص نیز تفاوت خواهد داشت. مثلاً تقدیر نوع انسان این است که از مبدء زمانى خاصى تا سرآمد معینى در کره زمین زندگى کند و تقدیر هر فردى این است که در مقطع زمانى محدود واز پدر ومادرمعینى به وجود بیاید و هم چنین تقدیر روزى و سایر شؤون زندگى و افعال اختیاریش عبارت است از فراهم شدن شرایط خاص براى هر یک از آنها. در واقع تقدیر عینى خداوند؛ یعنى، خداوند هر مخلوقى را با حدود و قیود و اندازه، شرایط، خصوصیات و توانش هاى مخصوصى بهوجود مى آورد، (فرقان، ۲ – قمر، ۴۹ – یس، ۳۸ – مؤمنون، ۱۸ – اعلى، ۳).
این تقدیر نیز با اختیار انسان منافات ندارد چرا که اختیار، اعمال اختیارى و مقدمات افعال اختیارى ما همچون هر پدیده دیگرى از مجراى خاص و کادر مشخص و دایره مختص به خود تحقق مى یابد و این همان تقدیر عینى خداوند است. مثلاً سخن گفتن انسان که یک عملاختیارى است باید از مجرا یا مجارى خاص خود تحقق یابد، ازاین رو خداوند با اعطاى شش، حنجره، تارهاى صوتى، زبان، دندان و لب و… این مجارى را براى تحقق سخن گفتن که یک عمل اختیارى مى باشد مقدور فرموده است. هم چنین مقدمات افعال اختیارى را نیز خداوند باشرایط خاصى مقدر فرموده مثلاً غذاخوردن که خدا جهازات آن را فراهم کرده و موادى آفریده تا در آن مواد تصرف شود باید دست و پاى باشد تا انسان بتواند در آنها تصرف کند، اگر اعضا و جوارح نبود تا تصرف در مواد خارجى انجام دهد، خوردن – که یک فعل اختیارى است -تحقق نمى یافت.
به هر حال امورى را که خداوند به تقدیر عینى مقدر فرموده همه جبرى هستند و جاى اعمال اختیار و توهم اختیار انسان در آن نیست، اعضا و جوارح ما جبرا به ما داده شده است، قدرت اختیار، تفکر و انتخاب براى ما جبرى است، مقدمات اختیار و موادى که اعمال اختیارىروى آن انجام مى گیرد جبرى است. خداوند متعال با تقدیر عینى خود کادرى را براى زندگى هر فرد مشخص مى کند که فعالیت اختیارى – که خود نیز جبرا به ما داده شده است – در درون آن انجام مى گیرد. ما در درون این کادر مختار هستیم که هر چه مى خواهیم بکنیم ولى بیرون ازاین کادر از اختیار ما خارج است.
به بیان دیگر اصل اختیار، مقدمات افعال اختیارى و موادى که افعال اختیارى روى آن انجام مى گیرد همه براساس تقدیر عینى خداوند – که براساس اقتضائات عالم هستى و جهان مخلوق بوده است – جبرى هستند، ولى این که ما چگونه از اختیار خود استفاده کنیم و آن مقدمات را به کار گیریم و از مواد چه بسازیم، همه در اختیار ما بوده و هست و خواهد بود.
قبل از پرداختن به قضا الهى و نسبت آن با اختیار ذکر این نکته لازم است که: تقدیر به معناى تقدیر عینى در حقیقت بازگشتش به ایجاد علل ناقصه است؛ یعنى، مقدماتى که پیدایش یک پدیده بر آنها متوقف است و به نحوى در تعیین حد و اندازه آن شى ء مؤثر مى باشد که آن راتقدیر آن شى ء مى گویند. اما علت تامه شیئى اگر چه مستند به خداست ولى طبق این اصطلاح تقدیر نامیده نمى شود بلکه «قضاء» است که به زودى از آن سخن خواهیم گفت.
براساس این تحلیل، تقدیر عینى قابل تغییر است چون وقتى مقدمات یک شى ء فراهم مى شود – اگر مقدمات بعید باشد – هنوز باید چند واسطه دیگر تحقق یابد تا به خود آن پدیده برسد ودر این میان ممکن است موانعى پدید آید و جلوى تحقق آن شى ء رابگیرد.
با توجه به این نکته معناى بسیارى از روایاتى که در باب تغییر تقدیر است
روشن مى شود. از برخى روایات استفاده مى شود که پاره اى از کنش هاى انسان تقدیرات را تغییر مى دهد؛ مثلاً صدقه دادن موجب دفع بلاء مقدر مى گردد و یا صله رحم عمر را طولانى مى کند. در اینموارد تقدیر عینى اولى آن بود که براساس شرایط مخصوص بلایی نازل شود یا مثلاً با تصادف یا امراض جسمانى فردى در سن خاصى فوت کند. اما مانعى مانند صدقه و صله رحم جلوى تحقق بلا و فوت را گرفته و موجب تغییر آن شده است.
قضاء الهى و اختیار انسان:
قضا به معناى پایان یافتن و کار را یکسره کردن است و مى توان مرحله نهایى یک کار را نیز قضا نامید. قضاء نیز همچون تقدیر دواصطلاح دارد «قضاء علمى» و «قضاء عینى». علم به پایان کار و مرحله نهایى یک فعل «قضاء علمى» است، و پایان یافتن، یکسره شدن و تحقق نهایى کار را «قضاء عینى» گویند.
قضاء علمى خداوند؛ یعنى علم خداوند به وقوع حتمى پدیده ها. این قضاء علمى خداوند با اختیار انسان منافات ندارد زیرا خداوند علم دارد که پدیده یا فعل و کارى با اختیار انسان حتما به وقوع خواهد پیوست. به بیان دیگر قضاء علمى خداوند درمورد افعال اختیارى انسان؛ یعنى، خداوند مى داند که فلان فعل انسان با وصف اختیارى بودن حتما به وقوع خواهد پیوست. به بیان سوم؛ یعنى، خدا مى داند که فلان شخص چنان کارى را اراده خواهد کرد و بر اختیار خود به انجام خواهد رسانید.
قضاء عینى خداوند؛ یعنى، انتساب تحقق عینى پدیده ها به خداوند. به بیان دیگر مقتضاى قضاء عینى خداوند این است که وجود پدیده ها را از آغاز پیدایش تا دوران شکوفایى و تا پایان عمر، بلکه از هنگام فراهم شدن مقدمات بعیده تحت تدبیر حکیمانهالهى بدانیم و فراهم شدن شرایط پیدایش و رسیدن به مرحله نهایى را مستند به اراده او بشماریم.
به بیان سوم: ۱- رسیدن هر معلولى به حد ضرورت وجودى از راه تحقق علت تامه اش مى باشد، ۲- هیچ مخلوقى استقلال در وجود و آثار وجودى ندارد، ۳- طبعا ایجاب و ضرورت وجودى همه پدیده ها مستند به خداى متعال خواهد بود که داراى غنا و استقلال مطلقاست.
در واقع قضاء عینى الهى مستلزم این حقیقت است که – همان گونه که وجود هر پدیده اى انتساب به اذن و مشیت تکوینى خدا دارد و بدون اذن او هیچ موجودى پا به عرصه وجود نمى نهد – هم چنین پیدایش هر چیزى مستند به قضاء عینى الهى است و بدون آن، هیچ موجودىشکل و حدود ویژه خود را نمى یابد و به سرانجام خویش نمى رسد، (نساء، ۷۸ – شعراء، ۸۱ – ۷۹).
سؤال : اگر قضاء عینی خداوند شامل افعال اختیاری و مقدمات آن و از جمله اراده ی انسان نیز – که از مبادی اختیار انسان است – بشود و به عنوان پدیده های مخلوق , تحققشان مستند به خداوند باشد, لازم می آید که ما قائل به اختیار انسان نباشیم . به بیان دیگر, چگونه می شود براساس قضاء عینی خداوند, افعال اختیاری انسان هم مستند به اراده و اختیار انسان باشد و هم استناد به قضاء الهی داشته باشد؟ به نظر ما قضاء عینی الهی با اختیار انسان منافات ندارد. شبهه ی ناسازگاری قضاء عینی الهی با اختیار انسان از این خیال باطل ناشی شده است که ضرورت وجود و تحقق فعل – موقعی که علت تامه اش موجود باشد – به معنای اضطرار در مقابل اختیار انگاشته شده است . در حالی که این تلقی صحیح نیست , چرا که با توجه به چندگونگی استناد معلول واحد به چند علت مسأله عدم تعارض قضاء عینی الهی با اختیار انسان حل می گردد. برای روشن شدن مسأله توجه به این نکته لازم است که تأثیر چند علت در پیدایش یک پدیده , به چند صورت تصور می شود:
۱- چند علت با هم و در کنار یکدیگر, تأثیر کنند مانند این که اجتماع آب , بذر, حرارت و… موجب شکفتن بذر و روییدن گیاه می شود.
۲- هر یک از علت ها متناوبا” مؤثر باشد به طوری که طول عمر پدیده , بر تعداد آنها تقسیم شود و هر بخشی از آن , معلول یکی از عوامل و عللی باشد که به نوبت , تأثیر خود را می بخشند چنان که چند موتور, یکی پس از دیگری روشن شوند و موجب ادامه ی حرکت هواپیما گردند.
۳- تأثیر آنها مترتب بر یکدیگر باشد; چنان که در برخورد چند توپ با یکدیگر یا در تصادفات زنجیره ای ملاحظه می شود. نمونه ی دیگر آن , تأثیر اراده ی انسان در حرکت دست و تأثیر دست در حرکت قلم و تأثیر قلم در پیدایش نوشته است.
۴- تأثیر مترتب چند عامل طولی , به گونه ای که وجود هر یک از آنها وابسته به وجود دیگری باشد, مانند وجود انسان و اراده او که وابسته به اراده الهی است .
در همه این صورت ها اجتماع چند علت برای پیدایش معلول واحد لازم است . با توجه به انواع استناد معلول واحد به چند علت و خصوصا” نوع چهارم روشن می شود که استناد وجود افعال اختیاری انسان به خدای متعال , منافاتی با استناد آنها به اراده و وجود خود انسان ندارد, زیرا این استنادها در طول یکدیگرند و تزاحمی با هم ندارند. به بیان دیگر, استناد فعل به فاعل انسانی در یک سطح است و استناد وجود آن به خدای متعال در سطح بالاتری است که در آن سطح , وجود خود انسان و وجود ماده ای که کارش را روی آن انجام میدهد و وجود ابزارهایی که کار را به وسیله آنها انجام می دهد, همگی مستند به اوست . پس تأثیر اراده ی انسان به عنوان جزء آخر از علت۲۲ تامه در افعال خودش منافاتی با استناد وجود همه ی اجزاء علت تامه به خدای متعال ندارد. ناگفته نماند این که در برخی آیات افعال و احوال و سرنوشت ما به خدا نسبت داده می شود مانند ((و ما تشاؤون الا ان یشاءالله رب العالمین ; و تا خدا پروردگار جهانیان نخواهد [شما نیز] نخواهید خواست ))[۱۳]
برای آن است که ما را با توحید افعالی که یکی از مراحل عالی توحید است واقف گرداند. قرآن می خواهد انسان را خداشناس بار آورد و آدمی را با این نکته آشنا سازد که کمالش در درک احتیاج خود به خداست , زیرا انسان سراپا نقص وجودی و فقر محضر است .
نا بر آنچه گذشت قضا و قدر الهی منافاتی با اختیار انسان ندارد و اراده انسان در طول اراده الهی است نه در عرض آن . تفاوت بین اجبار و اختیار هم معلوم است در حالت اجبار تنها یک طرف تعین دارد و ما بالوجدان مجبور نیستیم . مثلا” شما می توانید از ادامه مطالعه این پاسخ خودداری کنید و می توانید ادامه دهید آیا شما در خود احساس اجبار می نمایید؟ البته گاه اعمال نیک انسان یا دعاهای دیگران و یا عوامل دیگر باعث می شود لطف الهی شامل حال کسی شود خطری از او دور گردد چه خطرات مربوط به مال و جان وچه خطرات معنوی و روحی .
در نهایت لازم به تذکر است که بی شک کمال و هدایت خیر است اما گاه در راه رسیدن به کمال خطراتی است که شخص ممکن است به آن خطرات مبتلا شود و جلوگیری از آن خطرات به صلاح انسان است مثلا” بسیاری در راه سیر و سلوک روحی یا تفکر و تعمق عقلی به دلیل نداشتن استاد و یا نامناسب بودن استاد با مشکلات جدی روحی و فکری مواجه شده اند و گاه فرد تا حد جنون نیز پیش رفته است . پس هر چند کمال , خیر و صلاح است ولی راه آن ممکن است انسان را نه تنها به کمال نرساند بلکه به خطرات بسیاری منجر شود و در واقع راه کمال نبوده و تنها توهم راه کمال بودن شده است .
برای درصد گیری باید به اصطلاح امر بین امرین اشاره کنیم. اصطلاح «امر بین الامرین» از حدیثى گرفته شده که اصل آن چنین است:« لا جبر ولا تفویض بل امر بین الامرین »[۱۴]
آدمى نه مجبور است و نه همه چیز به او واگذار شده؛ بلکه آدمى در بین جبر و تفویض قرار دارد. معناى این سخن آن است که آدمى نه در این جهان مطلق العنان است که هر چه بخواهد انجام دهد و به هر نتیجه اى مى خواهد برسدونه کاملاً مجبور است که هر چه انجام مى دهد از اختیار او خارج باشد.
توضیح بیشتر: خداوند متعال در این جهان قوانین و سنت هاى محکم و استوارى را بنا نهاده است. این سنت ها در طبیعت، در جامعه، در روابط انسانى و در همه جا جلوه گر است؛ مثلاً اگر شما آب را حرارت دهید بخارمى شود و اگر آن را سرد کنید در درجه خاصى یخ مى بندد. اگر جامعه اى راه سلامت، اخلاق و انسانیت در پیش گیرد،آسوده خواهد بود و اگر نه در رنج و ملالت خواهد افتاد.
بخار شدن آب و یا یخ زدن آن، هم چنین آسودگى و سعادت جامعه و یا بدبختى آن، امورى خارج از اختیارند؛یعنى، قوانین چنین اقتضا دارد و قوانین لایتغیر است، ولى در عین حال آدمى درگرم کردن آب و سرد نمودن آن و یارفتن به راهى که منجر به شقاوت و یا سعادت مى شود آزاد است؛ اگر چه در اصل حصول نتایج خاص از عمل خاص فاقد اختیار است. از همین روست که آدمى داراى اختیار ولى در محدوده قوانین و سنت هاى الهى است. معناى امربین الامرین این است که در هر کاری که صورت می گیرد از کارهای اختیاری انسان خداوند هم حضور دارد و هر دو باهم کار می کنند، بنابراین نمی توان گفت چند درصد خدا کار می کند و چند درصد انسان مانند امور تفکیک نشده و مشاء که نمی توان هیچ قسمتی از آن را به یک شریک نسبت دارد. به روی هر جزئی که دست بگذاریم .هر دو شریک دارد در آن حق دارند بدون هر گونه اختصاص به یکی از آنها.
جمله ای مشهور شده که اگر چه سند قابل اعتنایی برای آن در بین احادیث نیافتیم، اما می تواند مضمون صحیحی داشته باشد و آن این است که: یابن آدم تقدیری یضحک من تدبیرک (ای فرزند آدم تقدیر من به تدبیر تو می خندد – کنایه از غلبه آسان خواست الهی بر خواست بنده)
آیت الله مجتهدی تهرانی در کتاب آداب الطلاب در شرح این معنا نوشته ای بدین شرح دارند:
“در حدیث قدسی است که خداوند متعال فرمود: (یابن آدم تقدیری یضحک من تدبیرک)،تقدیرات من به تدبیرات تو می خندد، نقل می کنند که شخصی که بسیار از بمبارانهای عراق وصدای آن می ترسید از ترس اینکه مبادا یکی از موشکها به او اصابت کنداز ترس موشک،فرار کرد وبه دامنه های کوه های کرج رفت وهمانجا چادر زد،اتفاقا موشکی به همانجا اصابت کرد ومرد.
خداوند در قرآن کریم می فرماید: «وماتدری نفس باب ارض تموت[۱۵] وهیچکس نمی داند که درکدام سرزمین می میرد.»
نقل می کنند که درقدیم تاجر مومنی بود، اگرچه به شغل تجارت اشتغال داشت، ولی سرمایه او زیاد نبود، روزی نامه ای نوشت ودرآن تقاضای صد چراغ کرد که برای او ازخارج بیاورند، قبل ازاینکه نامه را تحویل بدهد، مگسی پایش در جوهر رفت و روی کاغذ نشست، و یک صفر به عددی که نوشته بود اضافه شد، لذا هزار چراغ ازخارج برای او آمد،تاجرنزدیک بود سکته کند، ولی ناگهان قیمت چراغ به طور عجیبی بالا رفت و او همه چراغ هارا فروخت و سریعا قیمت آن را وصول کرد وثروتمند شد.
خداوند در قرآن کریم می فرماید:«ومن یتق الله یجعل له مخرجا ویرزقه من حیث لا یحتسب[۱۶] هرکس خداترس وپرهیزگارباشد.خداوند راه خروج(ازبلاهاوگرفتاریها)براو می گشاید وازجایی که گمان نبرد به او روزی می دهد.»
اگر بخواهیم این معنا را با واژه ای شناخته شده و معروف در دین بیان کنیم باید از واژه “توکل” استفاده کنیم! چون توکل یعنی اینکه علیرغم فراهم بودن تمام امکانات مغرور نشوی (کما اینکه در جنگ حنین علیرغم لشگر انبوه مسلمانان یک لحظه شکست را به چشم دیدند) و اینکه اگر امکانات فراهم نیست، مایوس نشوی (کما اینکه در جنگ بدر مسلمانان علیرغم ضعف ظاهری پیروز شدند)
در واقع انسان باید به امکانات معنوی و الطاف الهی توجه کند و تاثیر آنها را در سرنوشت خویش ببینید. هر چند این معنا به هیچ عنوان نافی تلاش و سعی انسان نیست و هیچ کس حق ندارد که بدون اقدام و استفاده از اسباب منتظر حصول نتیجه باشد. کما اینکه در حدیثی مشهور اقدام و توکل این چنین به هم پیوند زده شده اند: “اعقلها و توکل” که شخصی وارد مسجد شد که به او فرمودند پای شتر را بستی و در جواب گفت: نه! بلکه به خدا توکل کردم! و در جوابش گفته شد “پای شتر را ببند سپس توکل کن”[۱]
و به نظر می رسد که تعبیر “تقدیری یضحک علی تدبیرک” بیشتر شبیه عبارات صوفیان است که با احادیث مخلوط شده و علیرغم تنبه دادن به یک مساله نیک دارای مقداری انحراف نیر هست و به نوعی نقش تدبیرگری انسان را تضعیف می کند. و اگر بخواهیم این بخش از معارف خود را با استقامت کامل بیان کنیم، بهتر است از همان واژه معروف توکل استفاده کنیم. که تقدیر و تدبیر هر دو جایگاه خویش را دارند و یکی بر دیگری برتری ندارد.
منابع
۱) إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)
۲)بحار النوار
۳) آموزش عقاید, ص ۱۸۰ – ۱۸۷, مصباح یزدی , سازمان تبلیغات اسلامی
۴) معارف قرآن , ص ۲۰۲ – ۲۲۲, مصباح یزدی , مؤسسه در راه حق
۵)انسان و سرنوشت , شهید مطهری , انتشارات طباطبای
۶) آموزش کلام اسلامی , دکتر سعیدی مهر – ج ۲, ص ۳۳۹ – ۳۶۰, انتشارات طه قم
۷)تقدیر و تدبیر ؛ احمد رضا اخوت ،انتشارات قرآ ن و حدیث؛ تهران۱۳۹۶
[۱] حسینی زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج ۶، ص ۳۵۷، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۴ ق.
[۲] . حر عاملی، محمد، وسائل الشیعة، ج ۱۲، ص ۳۹، مؤسسة ال البیت علیهم السلام،قم، چاپ اول، ۱۴۰۹ ق.
[۳] کلینی، کافی، ج ۱، ص ۳۲، دار الکتب الاسلامیة، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
[۴] شریف الرضی، محمد، نهج البلاغة(للصبحی صالح)، ص ۴۲۱، هجرت، قم، چاپ اول، ۱۴۱۴ ق.
[۵] همان، ص ۵۴۵، حکمت ۳۹۰٫
[۶] طبرسی، علی بن حسن، مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، ص۵۶۳.
[۷] ابن بابویه، محمد بن علی، التوحید، ص۲۸۸، محقق، مصحح، حسینی، هاشم، جامعه مدرسین، قم، چاپ اول، ۱۳۹۸
[۸] . میزان الحکمه، ح ۴۵۰۰ .
[۹] .سوره حشر آیه ۱۸
[۱۰] اسرا ۱۱
[۱۱] الانبیا ۳۷
[۱۲] بحارالأنوار ج ۶۸ ص ۳۳۸ و۳۳۹ و…باب ترک عجله و لجاجت
[۱۳] تکویر ۲۹
[۱۴] بحار الانوار ، ج ۴ ، ص ۱۹۷)
[۱۵] لقمان ۳۴
[۱۶] طلاق ۲و۳
ثبت دیدگاه