با انتقال مرکز علم و فرهنگ از خراسان و ماوراءالنهر به شیراز پس از حملهی مغول، این شهر به مدت حدود سه قرن یعنی قرن هشتم تا دهم هجری قمری، کانون اصلی علوم اسلامی از جمله فلسفهی اسلامی شد و بسیاری از زیر ساختهای حکمت متعالیه صدرایی دراین دوران شکل گرفت. میتوان مکتب شیراز را به دو دورهی اصلی تقسیم نمود؛ دورهی نخست، قرت هشتم و نهم که فلسفه به صورت مستقل، رونق چندانی نداشت و از این جهت، برخی این دوران را دوران رکود و ………..فلسفهی اسلامی میدانند. اما در واقع، بزرگان آن همانند علّامهحلّی، قطب الدین رازی، قاضی عضدالدین ایجی شیرازی، میرسید شریف جرجانی و….، به حیات فلسفه، بیشتر در قالب علم کلام استدلالی ادامه دادند. دومین دورهی مکتب شیراز، باظهور فیلسوفانی همچون صدرالدین دشتکی شیرازی(سید سند) در اواخر قرن نهم،
علامه دوانی، ملاعلی توشچنی، قاضی کمال الدین میبدی یزدی، غیاث الدین منصور دشتکی و…، رقم خورد که فلسفه رسمی درآن حیاتی دوباره یافت؛ هرچند اکثر آثار مربوط به این دوران نیز شرح و حاشیه بر آثار فیلسوفان پیشین است. با نگاهی دقیق به سیر تحوّلات فلسفه در مکتب شیراز، میتوان گفت، گرچه به ظاهر، فلسفه در دوران حرکت تکاملی چندانی نداشت و مکتب فلسفی جدیدی ایجاد نشد، اما در واقع، این دوران، دورهی امتراج و تعامل جریانهای مختلف فکری و نظری اسلامی است و فلسفه در همین دوران، به نگرش کلامی عرفانی نزدیک گردید و به نحوی با ایجاد کلام استدلالی و عرفان نظری، با آنها درهم تنیده شد. بدین سان، بسیاری از سرمایههای کار ملاصدرا در حکمت متالیه، به تدریج، فراهم آمد.
ثبت دیدگاه