مکتب اصفهان: انتقال پایتخت صفویان از قزوین به اصفهان در قرن دهم هجری قمری، رشد و اوجگیری فعّالیتهای علمی به ویژه فقهی، کلامی، فلسفی و… را در این کانون در پی داشت و مرکزیت این حوزه، به مدت دو قرن، تا زمان سرنگونی صفویان در سال ۱۱۳۶ هـ ق تداوم یافت. از جهتی که شاه عباس صفوی به رشد و گسترش تعالیم دینی و مذهبی اهتمام ویژهای داشت، مکتب اصفهان از ابتدا، دوران اقتدار علمای شرع وفقها و نفوذ ایشان در دربار صفوی بود. با وجود این، فلسفه و عرفان در حوزههای رسمی علمی، جایگاه نمایانی نداشت، البته علمای برجستهی این مکتب، در سایهی قدرت و نفوذ سیاسی و اجتماعی و دینی خویش، به کار فلسفی و عرفانی نیز میپرداختند. در این میان، میربرهان الدین محمدباقر استرآبادی (۱۰۴۱_۹۶۹ هـ ق )، پسر داماد محقّق کرکی، معروف به میرداماد که به مؤسّس مکتب اصفهان شهرت دارد، فیسوف، فقیه و عارفی برجسته بود که عمدتاً خود را فیلسوف می دانست. وی که خود را معلّم ثالث نامید، در جهت الفت و نزدیکی حکمت مشائی و اشراقی،
بسیار تلاش نمود و آثار فلسفی متعدّدی با نثری مغلق و دشوار از خود به یادگار گذاشت که میتوان از «قبسات» به عنوان مهمترین آنها یاد کرد. وی در راستای هماهنگی مباحث کلامی وفلسفی نیز بسیار کارکرد که مبحث «حدوث دهری»، از ابتکارات فلسفی وی نیز، درجهت حلّ معضل کلامی_فلسفی حدوث و قدم عالم مطرح شده است.
از دیگر علمای بزرگ مکتب اصفهان، میتوان به شیخ بهائی (۱۰۳۱_۹۵۳ هـ ق) و میرفندرسکی (۱۰۵۰_۹۷۰ هـ ق) اشاره نمود که هرچند تفکّرات و آراء فلسفی نیز داشتند اما بیشتر به جنبهی فقهی و عرفانی شهرت دارند.
مکتب اصفهان، در ادامه مکتب شیرازی، به صورت برجستهتر، مظهر نگرش تلفیقی وترکیبی میان جریانهای به ظاهر متعارض نظری و عقلانی اسلامی، یعنی نگرشهای فلسفی اعم از مشائی و اشراقی، عرفانی و شرعی بود و در این دوران، بستر و زمینههای پیدایش مکتب فلسفی نوین و متعالی، به خوبی فراهم شد و ظهور حکمت متعالیه صدرایی را در قرن یازدهم هجری قمری در پی داشت. به عبارتی، میتوان گفت، ماهیت ترکیبی و تلفیقی «حکمت متعالیه»، عالیترین و بارز ترین دستاورد نظری مکتب اصفهان است.
ثبت دیدگاه