حدیث روز
امام علی (علیه السلام) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

پنج شنبه, ۱ آذر , ۱۴۰۳ 20 جماد أول 1446 Thursday, 21 November , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 469 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 11 تعداد دیدگاهها : 2×
مقاله ای در خصوص مناجات خمسه عشر(کریم همتی)
۰۳ دی ۱۳۹۹ - ۱۹:۴۸
شناسه : 885
27

بسم الله الرحمن الرحیم خلاصه نویسی درس خمسه عشر استاد: آیت الله حسینی آملی تهیه و تنظیم: کریم همتی مناجات خمس عشر: مناجات التائبین مناجات التائبین : آموزش توبه برای حفظ عزّت در دنیا است. اِلَهِي أَلْبَسَتْنِي الْخَطَايَا ثَوْبَ مَذَلَّتِي وَ جَلَّلَنِي التَّبَاعُدُ مِنْكَ لِبَاسَ مَسْكَنَتِيخدايا! گناهان بر من لباس خوارى پوشانده، و دورى از […]

ارسال توسط :
پ
پ

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه نویسی درس

خمسه عشر

استاد: آیت الله حسینی آملی

تهیه و تنظیم: کریم همتی

مناجات خمس عشر:

مناجات التائبین

مناجات التائبین : آموزش توبه برای حفظ عزّت در دنیا است.

اِلَهِي أَلْبَسَتْنِي الْخَطَايَا ثَوْبَ مَذَلَّتِي وَ جَلَّلَنِي التَّبَاعُدُ مِنْكَ لِبَاسَ مَسْكَنَتِي
خدايا! گناهان بر من لباس خوارى پوشانده، و دورى از تو جامه درماندگى بر تنم پيچيده،

گناهانم  حجابی شده بین من و تو، خطایا و گناهانم لباسی شده که مرا ذلیل کرده و روی بیرون آمدن ندارم؛ دوری از تو مرا زمین گیر کرده و دلم مرده است، جنایت هایم دیگر دلی برایم باقی نگذاشته اند، تو بیا مرا زنده کن! دل چرکین مرا، لباس آلوده‌ی مرا متحول کن!

در توبه سه امر باید مورد توجه قرار بگیرد

مقدمات توبه- خود توبه- ثمره توبه

مقدمات توبه: توبه بازگشت را می گویند.کجا بودید که می خواهید برگردید؟ ما کجا بودیم که می خواهیم برگردیم؟ کجا بودیم هم دو نکته دارد:یکی بی راهه بودیم و باید به صراط مستقیم بر گردیم. و دیگری بی راهه نیستیم در عین اینکه در صراطیم ولی تا مقصد خیلی فاصله داریم.

گناه هم همینطور: مرتبه از گناه بی راهه رفتن است و یک مرتبه از گناه کند رفتن است. بی راهه رفتن بازگشت دارد کند رفتن بازگشت ندارد امام سرعت دادن و ادامه سرعتر صراط مستقی است. و با این سرعت کم ممکن است به مقصد نرسیم.

پس در مورد توبه باید توجه کرد که از توبه نکردن باید بدانیم که چه ضرری را تحمل می کنیم؟ بنابراین آنانی که احساس خسران و ضرر کردن را ندارند موفق به توبه هم نخواهند شد.

پس تائب باید باورش بیاید که برگردد و این آغاز راه است و آغاز سیر و سلوک است که همان یقظه که هوشیاری و بیدارباش برای این است که انسان باورش بیاید که بد کردم و گناه را زشت تلقی کند و خود را مرتکب عمل زشت بداند.

خود را گول نزند و نوعی امیدواری کاذب برای خودش قائل است که برای دیگری قائل نیست.پس اولین قدم توفیق توبه معرفت به زشتی گناه است که در این بیان امام به آن اشاره شده: خدایا گناهان مرا بیچاره کرده و مرا خوار کرده و لباس مذلت بر من پوشیده.

حال این لباس مذلت چیست که پوشیدی؟ اگر کسی هنوز احساس نکرده که به فلان گناه مبتلاست و هیچ احساس شکستی هم ندارد موفق به توبه نمی شود.اگر یک نگاه به نامحرم تیری از تیرهای شیطان است و من هنوز مهم نیست برایم که از این تیرها بخورم اینجا احساس گناه ندارم که توبه کنم. پس باید به خود احساس گناه را بفهمانیم و خود را توجه دهیم به اینکه گناهکاریم تا توبه محقق شود تا به فکر توبه باشیم. تا توبه برایم مهم باشد.

بنده ای در زمان حضرت موسی در حال گناه بود و به موسی گفت که من گناهکارم ولی خدا از من انتقام نگرفته! ندا آمد که من انتقام سختی از تو گرفتم و تو آنقدر مشغول گناه بودی که حتی انتقام مرا ندیدی و درک نکردی. گفت کدام انتقام؟ خداوند فرمود: لذت مناجات با خودم را از دلت برداشتم! از سحر لذت نمی بری از نماز لذت نمی بری و … .

و این از این مطلب احساس خسران ندارد و کسی که توفیق نماز اول وقت ندارد، توفیق نماز شب را ندارد، توفیق صدقه دادن را ندارد و … احساس خسران ندارد و خیلی عادی زندگی می کند.بنا بر این احساس ضرورت توبه هم ندارد. توبه مال کسی است که بفهمد معصیت کرده.

پس اینکه گفتیم توبه مقدماتی دارد،اولین گام برای موفق بودن به توبه شناخت گناه است.و باور انسان به گناه کار بودن خودش است. و اگر می گویند بگو الهی العفو این را به شوخی نگیرد و نگوید من کاری که نکردم.

پس گام اول سیری فقهی و اعمالی در اعمالمان که کجاها گناه است تا آن مراحل عرفانی مثل تباعدی که در محضر خدا پیش می آید نتیجه گناه است.بنا بر این گام اول توبه از گناه است.

یک دوره رساله مرجع را بخوانیم و فتواها را بدانیم که مهمانی ها و درآمدها و … شرعی است یا نه؟ و مسائل اخلاقی و اعمالی که شرعا مکلف به انجام دادن آن هستیم را بدانیم.مثل خرید و بازار رفتن و صله رحم و … .و هرکجا که کم گذاشتیم خود را گناهکار بدانیم و توبه کنیم.اخلاق در خانه و محل کار و … را یاد بگیریم و عمل کنیم . پس باید گناهان را شناخت و هر کجا مرتکب شدیم توبه کنیم.اینکه مدتی است توفیق اشک ندارم، توفیق نماز اول وقت ندارم و … باید ببینم چه گناهانی کرده ام که این توفیقات از من گرفته شده؟ اینجا لزوم توبه برایم روشن خواهد شد.

پس هر مشکلی که در زندگی برایممان پیش می آید را باید ریشه یابی کرد که چرا چنین شد؟ چه گناهی کردم که این اتفاق برایم افتاد؟ وقتی چنین شد اهمیت توبه برایم روشن خواهد شد.آنجاست که روبه خدا می گویم اللهم اغفر لی الذنوب التی تغییر النعم.

اینجاست که تن مردگی های خود را از دل مردگی ها می داند و به قول امام سجاد علیه السلام به بارگاه الهی عرضه می دارد: وَ أَمَاتَ قَلْبِي عَظِيمُ جِنَايَتِي فَأَحْيِهِ بِتَوْبَةٍ مِنْكَ يَا أَمَلِي وَ بُغْيَتِي وَ يَا سُؤْلِي وَ مُنْيَتِي و بزرگى‏ جنايتم دلم را ميرانده، پس آن را با توبه به درگاهت زنده كن، اى آرزويم و مرادم و خواسته ‏ام و اميدم،

وقتی در سحر بدن خسته است از بی حالی و سستی درونی است و این دل را عظیم جنایت می می راند. بین ذنب و جنایت فرق است. ذنب اعم از جنایت است.جنایت اخص از اوست. ذنب مطلق گناه است اما جنایت در خصوص مثلا حق الناس است.خدایا کاری کردم که انسانها از من طلبکارند و من قادر به انجام وظیفه حق الناس نیستم فلذا قلبم مرده است و … .

پس گام اول این است که بدانیم گناه چیست ؟ و اینکه گناه انسان را بی چاره می کند.حال بریم درخانه خدا بگوئیم خدایا این دل مرده مرا زنده کن.توبه می شود تجدید حیات و تزریق ایمان بر جان. تائب با توبه دارد تجدید حیات می کند.

اینجاست که حضرت می فرماید خدایا لباس ذلت پوشانده بر من خطاهایم. إِلَهِي أَلْبَسَتْنِي الْخَطَايَا ثَوْبَ مَذَلَّتِي. ممکنه که انسانی لباسی بسیار مرتب می پوشد و ثروتمند است و … اما مثلا وقتی مصیبت سیدالشهدا خوانده می شود هیچ اشکی ندارد. توفیق قرائت قرآن را ندارد و یا هیچ احساسی در مقابل گرفتاری و بیماری و نداری دیگران ندارد و این بزرگترین انتقام خداست چنین انسانی ذلیل ترین انسان در ملکوت است.

بد بیماری است که انسان نداند گناهکار است. بسیار بد دردی است که کسی نفهمد دوری از خدا یعنی چه؟ بد دردی است که کسی قرآن را نفهمد و فرق رحیم و رحمان را نداند و … . و ندانستن اینها بخاطر گناه است. فلذا حضرت در ادامه می فرماید حال که خطاها و گناهان حیات انسانی را از من گرفته تو مرا زنده کن به حیات آدمی فَأَحْيِهِ بِتَوْبَةٍ مِنْكَ يَا أَمَلِي وَ بُغْيَتِي وَ يَا سُؤْلِي وَ مُنْيَتِي. تو مرا مجددا احیا کن.و احیای مجدد به حیات الهی همان قبول توبه است.

در ادامه حضرت می فرماید : فَوَعِزَّتِكَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِي سِوَاكَ غَافِرا وَ لا أَرَى لِكَسْرِي غَيْرَكَ جَابِرا به عزّتت سوگند براى گناهانم آمرزنده ‏اى جز تو نمى ‏يابم، و براى دل‏شكستگى ‏ام جبران‏ كننده ‏اى جز تو نمى ‏بينم، جای دیگر نمی شود توبه کرد غیر از درگاه الهی و شکست خوردم و چه کسی غیر از تو می تواند شکست مرا جبران کند.

در مبحث توبه دو مطلب را باید مد نظر قرار داد: نادرستی وضع موجود- آینده مطلوب. توجه به زشتی گناه و نارضایتی از وضع موجود و امید به آینده مطلوب.اگر از شرائط موجود ناراضی نباشی توبه معنا ندارد توبه نارضایتی از وضع موجود است.

بخشی ممکن است از مسیر انحرافی رفته برگردد. یا از صراط مستقیمی که می رود کند می رود و باید تندتر برود و این همان نارضایتی از وضع موجود است.

مطلب بعدی در توبه امید به نجات است. هم نارضایتی از وضع موجود هم امید به نجات از این وضع دو پایه اصلی توبه است.

گناه چیست؟ وا ماندن از تکامل اعم از انحراف یا کندی حرکت. الهی البستنی الخطایا…. خطاها مرا ذلیل کرده و این به تعارف نیست. باید فضا را مطالعه کرد نمی شود گناه کرد و شاد و راضی هم بود و گناه را برای دیگران تعریف هم بکنید و… اینجا توبه معنا ندارد.

و جللنی …. امام طریقه راه افتادن در مسیر را نشان می دهد. گناه ما را از باری تعالی دور کرده پس باید به انابه رو کرد

توبه و انابه را معمولا یک نوع معنا کرده اند اما  توبه بازگشت از گناه است و پشیمانی و ندامت از معصیت است ولی انابه رویکرد الهی است.توبه کنندگان از گناه باز در معرض خطرند که شاید توبه را بشکنند.در توبه فرض شکست هست بسته به همت ما دارد اما در انابه معنا ندارد چون کسانی که از گناه توبه کردند دست از اعمال زشت برداشته اند باز ممکن است فردا شرایطی او را دوباره برگرداند به گناه در اثر غفلت و دوباره توبه را بشکند اما انابه رویکرد الهی است کی به خدا روی کرده و از خدا بهتر گیر آورده و برگشته؟ بنا براین در باره  آنانی که به انابه روی آورده اند، توبه شکستن فرض دارد یعنی ممکن است شرائطی پیش بیاید و توبه اش را بشکند ممکن است گناه جایی به کام انسان دوباره لذیذ بیاید و حتی ممکن است هزاران بار توبه بشکند و به زشتی گناه پشیمان شود و برگردد و توبه کند  ولی انابه فرض ندارد.چون انابه رویکرد الهی است یعنی چه کسی رفته پیش خدا و برگشته؟یعنی ممکن نیست کسی انابه شامل حالش بشود و انابه را بشکند چون انابه رویکرد الهی است.انابه شکستن را سخت می شه معنا کرد و یا اصلا نمی شود معنا کرد ولی توبه کردن را می شود شکست.فلذا امام می فرماید فَوَعِزَّتِكَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِي سِوَاكَ غَافِرا وَ لا أَرَى لِكَسْرِي غَيْرَكَ جَابِرا. این خطری که به من روی کرده مرا شکست داده و کسی ندارم که شکست مرا جبران کند و سپس حضرت وقتی در ادامه می فرمایند: وَلَا أَرَى لِكَسْرِى غَيْرَكَ جابِراً، وَقَدْ خَضَعْتُ بِالْإِنابَةِ إِلَيْكَ.معلوم می شود که انابه رویکرد الهی است. پس توبه بازگشت از گناه است.انابه رویکرد الهی است.

انابه در قرآن:در قرآن انابه در سه ساحت بیان شده:در قول(غافر ۱۳ -) و حالات شخصی است – زمر و انبیوا الی ربکم در رویکرد عملی است. عملا کاری کنیم که مورد رضایت الهی است- ق ۳۲ من خشی … و جائ بقلب منیب. و در مقام قلب است یعنی از باطن و قلب خود رویکرد الهی را ببینیم و درک کنیم که انابه و رویکرد الهی جان ما را نورانی کرده است.از باطن احساس کنیم گناهی ما را از ملکوت انداخته مثلا از قرآن خواندن لذت نمی بریم. چون به قول مناجات شعبانیه گناه ما را ساقط کرده از کمالات انسانی.چون قرآن ساحت ملکوتی دارد و ما بخاطر سقوط ناشی از گناه از ملکوت قرآن بی خبریم و این انابه در مقام قلب است.

حضرت در ادامه می فرماید:   وَعَنَوْتُ بِالاسْتِكانَةِ لَدَيْكَ، به پیشگاهت با توبه و انابه فروتنی نمودم و با ذلّت و خواری، به درگاهت تسلیم شدم یعنی در مقام توبه در مقام دلال بیایید با زبان دلال و ناز بیایید.مثلا اگر بازداشت شدی از شما سند می خواهند تا آزادتان کنند اینجا چون با سند آزاد می شوی دیگر تواضع معنا ندارد. امام در محضر حق با افتادگی و ناز و کرشمه عرضه می کنی که : وَعَنَوْتُ بِالاسْتِكانَةِ لَدَيْكَ. و با زبان دلال و کرشمه به خدا می گوئی کجا برم؟ آدرسی به من بده من جایی را بلد نیستم. إِنْ طَرَدْتَنِى مِنْ بابِكَ فَبِمَنْ أَلُوذُ ؟ وَإِنْ رَدَدْتَنِى عَنْ جَنابِكَ فَبِمَنْ أَعُوذُ ؟

مانند بچه ای که برای فرار از کتک خوردن مادر به دامان پدر برای شفاعت پناه می برد.حال در جایی که پدر و برادر و خواهری نیست که برای کتک نخوردن به دامان آنها پناه ببرد و بچه ناچار می شود دوباره به دامان خود مادر پناه ببرد که کتک نخورد و به مادرش می گوید: مامان مرا می زنی؟ وبا ناز و کرشمه و اظهار عجز و بی پناهی به دامان مادرش پناه می برد که او را نزند. و این زبان را زبان دلال گویند.و در اینجا حضرت با زبان دلال به بارگاه الهی پناهنده می شود و عرضه می دارد: به عزّتت سوگند برای گناهانم آمرزنده‌ای جز تو نمی‌یابم و برای دل‌شکستگی‌ام جبران‌کننده‌ای جز تو نمی‌بینم، به پیشگاهت با توبه و انابه فروتنی نمودم و با ذلّت و خواری، به درگاهت تسلیم شدم، اگر مرا از درگاهت برانی به که روی آورم؟ و اگر از آستانت بازگردانی به که پناه برم؟

لسان دلال اوج امید است که می فرماید کجا برم و به که پناه ببرم.کسی که گناه کرده و می داند گناه شرمندگی دارد توبه در موردش معنا دارد در غیر این صورت توبه معنا ندارد.این حال افسوس از شرمندگی و رسوایی‌ام و دریغ از زشتی کردار و فراهم آوردن گناهانم،فوا اسفا من خجلتی وافتضاحی و …. حالا که بد کردم أَسْأَلُكَ يَا غافِرَ الذَّنْبِ الْكَبِيرِ، وَيَا جابِرَ الْعَظْمِ الْكَسِيرِ. یعنی گناه صغیره ای در محضر تو نداریم همه گناهان در محضر تو کبیره است.

البته گاهی گناهان با هم مقایسه می شوند اونجا برخی کوچک و برخی بزرگند مثل دزدیدن تخم مرغ در مقابل دزدیدن شتر.اما گناه را با هم مقایسه نکنید ببینید در مقابل چه کسی گناه کرده اید؟ اینجا دیگر همه گناهان کبیره هستند چون عالم محضر خداست.حال که شکسته شدم در محضرت از تو می خواهم که : أَنْ تَهَبَ لِى مُوبِقاتِ الْجَرائِرِ، وَتَسْتُرَ عَلَىَّ فاضِحاتِ السَّرائِرِ، وَلَا تُخْلِنِى فِى مَشْهَدِ الْقِيامَةِ مِنْ بَرْدِ عَفْوِكَ وَغَفْرِكَ، وَلَا تُعْرِنِى مِنْ جَمِيلِ صَفْحِكَ وَسَتْرِكَ . ای آمرزنده گناهان بزرگ و ای جبران‌کننده استخوان شکسته، از تو درخواست می‌کنم که گناهان تباه‌کننده‌ام را بر من ببخشایی و بر من بپوشانی پنهان‌کاری‌های رسواکننده‌ام را و مرا در عرصه قیامت از نسیم گذشت و آمرزشت بی‌بهره مگذاری و از پوشش زیبای چشم‌پوشی‌ات عریان و بی‌پوشش رها نسازی،

ستاریت الهی لباس زیبایی است در مقابل شرمندگی برهنگی( و لا تخلنی فی مشهد القیامه) ابر رحمت تو در مقابل معصیت های من باشد. و نهایت دلال در مقابل حق این بند است که: إِلهِى هَلْ يَرْجِعُ الْعَبْدُ الْآبِقُ إِلّا إِلى مَوْلاهُ ؟ أَمْ هَلْ يُجِيرُهُ مِنْ سَخَطِهِ أَحَدٌ سِواهُ ؟خدایا این برای تو خدا بد است که من بنده تو باشم و دیگران وساطت کنند که مرا ببخشی.بنابراین رویکردها امیدوارانه است.

در ادامه امام دوباره به موضوع توبه بر می گردد و می فرماید: الهِى إِنْ كانَ النَّدَمُ عَلَى الذَّنْبِ تَوْبَةً فَإِنِّى وَعِزَّتِكَ مِنَ النَّادِمِينَ، وَ إِنْ كانَ الاسْتِغْفارُ مِنَ الْخَطِيئَةِ حِطَّةً فَإِنِّى لَكَ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِينَ، لَكَ الْعُتْبَى حَتَّى تَرْضَى.

گام اول توبه پشیمانی است اگر از گناه کردن پشیمان شدی و از آن لذت نمی بری این گام اول توبه را خوب برداشتی.فلذا امام می فرماید به خودت قسم از گناه کردن پشیمانم و اگر استغفار باعث ریزش گناه است به عزت خودت سوگند از پشیمانان هستم.

هرچه می خواهی در خلوت مرا سرزنش کن اما در جمع آبرویم را نبر لک العتبی حتی ترضی هر چه می خواهی ما را سرزنش کن و مواخذه کن تا زمانی که از ما راضی بشوی. پس گام دوم توبه استغفار کردن است. و از خدا خواستن که در دنیا و آخرت آبروی مرا نبر.

از ثمرات توبه و استغفار نزول برکات زمین و آسمان است بر انسان.

در ادامه: خدایا تا آلان بر من صبر کردی از این به بعد هم صبر کن بر من إِلهِى بِقُدْرَتِكَ عَلَىَّ تُبْ عَلَىَّ، وَبِحِلْمِكَ عَنِّى اعْفُ عَنِّى، وَبِعِلْمِكَ بِى ارْفَقْ بِى . إِلهِى أَنْتَ الَّذِى فَتَحْتَ لِعِبادِكَ بَاباً إِلى عَفْوِكَ سَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ فَقُلْتَ: ﴿تُوبُوا إِلَى اللّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً﴾؛ فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبابِ بَعْدَ فَتْحِهِ ؟ إِلهِى إِنْ كانَ قَبُحَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِكَ فَلْيَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِكَ . دری را باز کردی بر ما و نامش را توبه نهادی تو دعوتمان کردی و ما هم آمدیم حالا راهمان بده ما از بدی هایمان پشیمانیم و به درگاهت آمدیم حال ما را بپذیر.

پس اول باید بدانیم گناه ما را متعفن کرده و ما باید با توبه خود را معطر کنیم.توبه حیات مجدد است. گناهکاران مردگانی اند بصورتی زنده.پس حالا که فهمیدی این را برو بدگاه الهی تا از پشیمانی از گناه حیات بیابی.

حال که ما را زنده به توبه کردی ما را موفق به حفظ آن بدار و امیدوارمان کن که ما را بخشیدی.

در پایان امام از خداوند می خواهد: خدایا نخستین کسی نیستم که تو را نافرمانی کرده و حضرتت توبه پذیرش شدی و خود را در معرض احسانت قرار داده و تو مورد احسانش قرار دادی، ای پاسخگوی درماندگان، ای برطرف‌کننده زیان، ای بزرگ نیکی، ای دانای نهان، ای زیبا پرده‌پوش، به جود و کرمت به‌سوی تو شفاعت می‌جویم و توسّل می‌کنم نزد تو، به فضل و رحمتت دعایم را اجابت کن، امیدم را به خود ناامید مساز و توبه‌ام را بپذیر و با احسان و مهرت خطاهایم را نادیده گیر، ای مهربان‌ترین مهربانان.

خدایا ما چه می دانیم چه خوب است و چه بد آن خوبی هایی که پیامبر و آلش عنایت کردی به ما هم عنایت کن .آن  پناهی که پیامبر و آلش دادی به ما هم بده.

مناجات الشاکین: آموزش رفع شبهات و شکایت از نفس أماره که راه توبه را بر انسان بسته.

آنانی که دست به شکایت دارند شکایت مقدماتی دارد.در شکایت ما باید بفهمیم به ما ظلم شده تا بدنبال شکایت باشیم وگرنه شکایت معنا ندارد.و یا ممکن است خبر نداشته باشیم که به ما ظلم شده و در حقوقم تعدی شده اینجا هم شکایت معنا ندارد.پس گام اول در شکایت احساس تظلم است.

برای شکایت هم باید نزد کسی رفت که بتوان حق خود را گرفت و به شکایت ما رسیدگی کند. پس شکایت در درجه اول احساس تعدی است و در درجه دوم نزد کسی شکایت کنیم که بتواند حق ما را بستاند. گام سوم شکایت این است که اگر حقی را به ما دادند بتوانیم نگهداریش کنیم و کسی دیگر نتواند آنرا از ما بگیرد.حال در این دیدگاه عقلایی ما داریم از نفسمان به درگاه الهی شکایت می کنیم.

پس اولا معلوم شود که نفس دارد به ما ظلم می کند.ثانیا خداوند می تواند حق ما را بستاند.ثالثا بعد از آن ما می توانیم حقمان را نگه داریم. وضمنا باید معلوم شود نفس چه ظلمی به ما کرده است؟ و از ما چه برده و کجاها ما را گول زده؟ عمرمان را برده؟ تقوی را از ما برده؟ خوف الهی را از ما گرفته؟ و …. .

بنا بر این با این توضیحات بدرگاه خداوند عرضه می داریم: اِلهى‏ اِلَیْکَ اَشْکُو نَفْساً بِالسُّوءِ اَمَّارَهً، در اینجا الیک اشکوه جار و مجرور مقدم شده دلیل بر حصر است مانند ایاک نعبد.یعنی فقط اینجا دارم شکایت می کنم بدرگاه تو. چون جایی دیگر نیست که من بروم و نزد او شکایت کنم. حال از نفسم شکایت دارم.نفسم امر به بدی می کند.اماره صیغه مبالغه است یعنی بشدت دارد فرمان می دهد به بدی. نفس در اوائل مسوله است گناه را تزئین می کند.و ما هم از گناه کردن لذت می بریم این اماره نیست.اماره جایی است که توام با تحدید است اگر این کار را نکنی فلان کار را خواهم کرد. جایی که من با میل خودم و بدون تحدید و حتی لذت هم می برم و گناه می کنم اینجا نفس مسوله است.بل سولت لکم انفسکم.تسویل یعنی تزئین و زیبا جلوه دادن و در مسیر گناه برای انسان شوق ایجاد کردن و احساس خطر نکردن در گناه کردن.

اگر متوجه شدیم این کاری که می کنم زشت است و دارم با نفس مبقابله می کنم و نفس با تحدید به میدان می آید که باید این کار را بکنی. اینجا نفس، اماره است. مثلا اگر با زن عمو دست ندهی فردا عمو و زن عمو از تو گله می کنند و … اینجا در عین زشت بودن این عمل داریم به این عمل تن می دهیم اینجا نفس، اماره است.

اما اگر گناه را کردی و بعدا به خود آمدی و متوجه شدی که گول خوردی و غذاب وجدان داشتی و درسدد توبه برآمدی اینجا نفس را لوامه گویند. نفس ملامت گر و سرزنش کننده نفسی است که انسان خود را بخاطر گناهانش سرزنش می کند. اگر انسان ملامت ها را جدی بگیرد و هر وقت یادش آمد از گناهانش ترسید و عذاب وجدان همیشگی داشته باشد،و نگران قبول نشدن توبه هایش باشد و نگران گناهان گذشته اش باشد که نکند آمرزیده نشده باشند. اگر این نفس لوامه را تقویت کرد امید است که هر کجا معصیتی پیش بیاید نگذارند گناه کنیم.

البته بتمسک به ولایت امیرالمومنین می توان از گناه نجات پیدا کرد همانگونه که حضرت یوسف برهان ربش را که همان ولایت مولا بود را متوسل شد و نجات یافت. چون در زیارت امیرالمونین می خوانیم السلام علیک یا برهان الله.

پس هر وقت با توسل به ولایت بر روی نفس لوامه مداومت و مقاومت کردیم نفس می شود نفس ملهمه .فالهمها فجورها و تقواها و آنجا اگر رسیدیم هر وقت گناه بیاید ولایت دست ما را می گیرد و مانع گناه کردن ما می شود.اینها همان الهامات الهی ناشی از نفس ملهمه است. اگر این الهامات را مداومت دادیم و جدی گرفتیم و توجه به آنها کردیم دستمان را در مواقع خطر می گیرند فلذا انسان یک نوع خاطر جمعی دارد که حکایت از واکسینه شدن انسان در مقابل گناه است. از اینجا به بعد که نتیجه عبودیت است ، معراج حاصل خواهد شد سبحان الذی اسری بعبده …. اینجا اسری است. یعنی انسان را می برند به معراج .

پس جایگاه امر بسوء جایی است که نفس اماره است و ما از نفس اماره خارج نشده ایم.اگر نفس امر به بدی می کند ما در وادی نفس اماره ایم .نباید زیر بار رفت . اگر زیر بار نرفتیم یک مرتبه بالاتر از نفس اماره ایم.

نفس اماره فرصت فکر کردن نمی دهد و با ولع مرا هول می دهد و در معرض خشم خدا قرار می دهد. اینها بلاهایی است که نفس اماره به سرم آورده یعنی موارد شکایت از نفس هستند. یعنی اینها موارد شکایت هستند و نفس این صدمات را به من زده.

حالا من از خشم و سخط الهی به خدا شکایت می کنم.

این مناجات به بیان مشکلات موجود در مسیر تعبد و بندگی خدا می پردازد که محور عمده این شکایت ها سه چیز است که عبارتند از: نفس، شیطان و قلب سخت و سیاه.

 نفس اماره که در مناجات دوم خمس عشر به آن توسط حضرت امام سجاد علیه السلام اشاره شده است انسان را به تأمین لذت های پست و زودگذر دنیوی وا می دارد بطوری که حد و مرزی برای تامین خواسته هایش نمی شناسد و می خواهد به هر صورتی که هست به آن خواسته دست یابد حتی اگر حلال و حرام رعایت نشود بنابراین کسی که اسیر نفس اماره است به هر کار ناصوابی دست می زند و حریم احکام الهی را می شکند.

پیام مناجات دوم خمس عشر آشنا کردن انسان با نفس اماره و ویژگی های آن است که امر کردن به بدی، سبقت گرفتن به سوی گناه، آزمند بر نافرمانی و عصیان خداوند، در معرض خشم خداوند، کشاندن انسان به سمت هلاکت، توجیه‌گر در اطاعت نکردن از خداوند، بی‌تاب در برابر شر و بدی، خودخواه در احسان به دیگران، پیوسته متمایل به لهو و لعب، غرق در غفلت و فراموشی، سرعت در کشاندن انسان به گناه و به تاخیر انداختن انسان از توبه از خصوصیات بارز نفس اماره یاد شده است.

اِلهى‏ اِلَیْکَ اَشْکُو نَفْساً بِالسُّوءِ اَمَّارَهً، وَاِلىَ الْخَطیئَهِ مُبادِرَهً وَبِمَعاصیکَ مُولَعَهً، وَلِسَخَطِکَ مُتَعَرِّضَهً،

خدایا به سوى تو شکایت آورم از نفسى که مرا همواره به بدى وادارد و به سوى گناه شتاب دارد و به نافرمانیهایت حریص است و به موجبات خشمت دست درازى کند.

مراقب باش !نفس اماره بسوء بسیار فریبکار است ،مهار آن را از دست نده  هیچگاه به آن اعتماد نکن که اگر به آن اعتماد کنی  شیطان تو را به سمت ارتکاب حرام ها می کشاند و هرکه نفس خود را تهذیب نکند از خرد بهره مند نشود.

اوصاف نفس

«إلهي إلَيْكَ أشْكُو نَفْساً بِالسُّوءِ أمَّارَةً»؛ معني «امّارة بالسّوء» را عرض كرديم. ابتدا همين تحريك نفس است يعني آدم را هل مي‏دهد به سوي كارهاي سوء. صيغه‏ي مبالغه هم از دو جهت توضيح دارد؛ يكي اينكه وقتي چيزي را مي‏خواهد دست بردار نيست، يكي هم اين كه متعلقات امرش يكي و دو چيز نيست؛ مفاسد همه‏اش در يك خط نيستند. گناه شاخه‏هاي مختلفي دارد. به هر حال اگر من به نفس انقياد پيدا كردم و به امرش گوش دادم؛ سريعاً مرتكب گناه مي‏شود. اما اگر مقاومت كردم عقب نشيني مي‏كند.
«وَإلي الخَطيئَةِ مُبادِرَةً وَبِمَعاصِيكَ مُولَعَةً» حالا اگر يك بار گناه كردي، دست بردار نيست. هر باري كه آدم به خواسته‏ي نفس پاسخ دهد خواهشِ نفس قوي‏تر مي‏شود. اين طور نيست كه نفس ابتداءً غضب خدا را بخواهد. نفس خواسته‏ي خودش را مي‏خواهد، ولي وقتي اين خواسته قوي شد ديگر آدم اعتنا نمي‏كند كه اين حلال است يا حرام. تسليم خواسته‏هاي نفس كه شد كم كم حريص مي‏شود و عملاً در معرضِ سخط الهي قرار مي‏گيرد. «وَلِسَخَطِكَ مُتَعَرِّضَةً» اين نتيجه‏ي آن حريص شدن به گناه است.
«تَسْلُكُ بي مَسالِكَ المَهالِكِ،» چنين موجودي كه من را به سوء و معصيت دعوت مي‏كند، مرا در معرضِ غضب و سخطِ خدا قرار مي‏دهد، يك عاملي است كه من را در راه هلاكت پيش مي‏برد. نتيجه چه مي‏شود؟ راه هلاكت نتيجه‏اش هلاكت است. اما به اين هم اكتفا نمي‏شود؛ آن چنان به هلاكت مي‏افتم كه هيچ كس دلش به حال من نمي‏سوزد.

«وَتَجْعَلُني عِنْدَكَ أهْوَنَ هالِك» اگر آدم جايي لغزش پيدا كند و زمين بخورد اشخاصي هستند كه دلشان مي‏سوزد و در صدد معالجه برمي‏آيند امّا اين خطّي كه نفس پيش پاي من مي‏گذارد و من را با سرعت در اين مسير به حركت در مي‏آورد؛ انتهايش اين است كه آدم هلاك مي‏شود و خدا هيچ اعتنايي هم به او ندارد؛ خوارترين هلاك شونده مي‏شود. هلاك مي‏شود آن هم با خواري و ذلّت. اين دعاها جنبه‏ي تربيتي و تعليمي هم دارد؛ يعني خواننده‏اي كه متوجه مي‏شود چه لغزشگاه‏ها و خطرهايي در مسير زندگي‏اش هست هم بيشتر به آن توجه مي‏كند، هم خودش در صدد علاج بر مي‏آيد و هم از خدا مي‏خواهد كه حفظش کند.
«كَثيرَةَ العِلَلِ» علت اينجا يعني مرض و بيماري. كثيرة العلل يعني عيب و علتش زياد است
«طَويلَةَ الأَمَلِ» با اين همه عيب، آرزوهاي دور و دراز هم دارد كه به هيچ وجه قانع نمي‏شود.
«إن مَسَّها الشَّرُّ تَجْزَعُ، وَإن مَسَّها الخَيْرُ تَمْنَعُ»؛ اين همان است كه در قرآن ذكر شده: «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً ۵»؛ اين صفات را به نفس نسبت مي‏دهد. اگر خيري به او برسد و چيزي موجب رضايت و شادي‏اش بشود، سعي مي‏كند اين خير را به خودش اختصاص دهد. هر چه مال و ثروت بيشتري داشته باشد حريص‏تر مي‏شود. اگر به سختي و بلايي مبتلا شود، هيچ صبر و طاقتي ندارد. داد و فريادش بلند مي‏شود. از هر مختصر چيزي كه ناراحتي ببيند هزار جور شكوه و شكايت مي‏كند.؛ «مَيَّالَةً إلي اللَّعِبِ وَاللَّهْوِ» اين نفس ميل شديدي به بازي و سرگرمي دارد. شايد ديده باشيد بعضي بچه‏ها را كه از بازي كردن سير نمي‏شوند. چند روز پيشتر در اخبار آمده بود: مردي در چين سه روز پشت سر هم بازي اينترنتي كرده تا همان جا جان داده است!
«مَمْلُوءةً بِالغَفْلَةِ وَالسَّهْوِ» لازمه‏اش اين است كه وقتي انسان در يك چيزي متمركز شد، از چيزهايي كه مهم هست و بايد در زندگي به آن‏ها توجه كند غفلت مي‏كند.
«تُسْرِعُ بي إلي الحَوْبَةِ، وَتُسَوِّفُني بِالتَّوْبَةِ» وقتي پاي گناه در ميان مي‏آيد من را هل مي‏دهد و مي‏گويد عجله كن، امّا وقتي صحبت از توبه مي‏شود، مي‏گويد: نه! حالا دير نمي‏شود. امروز باشد تا فردا ببينيم چه مي‏شود! از اوّل سال، نه، از شب‏هاي قدر. انشاءالله محرم بيايد،…! پاي توبه كه مي‏رسد تأخير مي‏اندازد؛ تسويف مي‏كند اما صحبت گناه كه مي‏شود نمي‏گويد كمي صبر كن، مي‏گويد سريع‏تر! در اين قسمت حضرت سجّاد(ع) به پيشگاه الهي عرض مي‏كنند كه خدايا از چنين موجودي پيش تو شكايت مي‏كنم. يعني بايد توجه كنيم چنين عامل خطري در كمين ما هست و از خواسته‏هاي اصلي‏مان اين باشد كه خدا ما را از اين خطرات حفظ كند.

تَسْلُکُ بى‏ مَسالِکَ‏ الْمَهالِکِ، وَتَجْعَلُنى‏ عِنْدَکَ اَهْوَنَ هالِکٍ، کَثیرَهَ الْعِلَلِ، طَویلَهَ الْأَمَلِ،

مرا به راههایى که منجر به هلاکت مى‏شود مى‏کشاند و بصورت پست‏ترین نابودشدگان درم آورد بیماریهایش بسیار و آرزویش دراز است.این نفس اماره بالسوء مرا بسوی هلاکت  می کشاند و مرا نزد تو هلاک شده و ناتوان قرار می دهد واین نفسم پر عذر و بهانه است و آرزوی دراز دارد.

آنقدر گناه در من اثر کرده که ضعیف ترین فرد بارگاه شده ام .کثیره العلل. علل یعنی نفس بیماری های فراوانی دارد و یا فراوان استدلال می آورد این نفس. طول الامل. آرزوهای طولانی مرا دچار کرده.

شرح این فراز:شکایت از نفس اماره پایانی ندارد و هر چه گویم و بنویسم از نفس امر کننده به بدی ها و زشتیها کم گفته ام. ولی هر چه هلاکت او زیاد باشد ولی جهاد با چنین نفسی و مقابله با آن توسط قوة عقلیه بسی ایثار بزرگی است زیرا قوه عقلیه ، سرعتش در مقابل قوای دیگر، بیشتر است اگر جهل چراغ قوه عقلیه را خاموش نکرده باشد..من عرف نفسه فقد عرف ربّه؛اگر خودت را بشناسی خدا را شناختی ، پس بیراهه رفتن دور شدن از خداست که در نتیجه انسان نه خود را شناخته و نه پروردگارش . اين سوئي كه نفس به آن امر مي‏كند آن مواردي است كه انسان را از خيرات بيشتري محروم مي‏كند. اين «امّارة بالسّوء»؛ است يعني مي‏گويد يك كارهايي بكن، چون لذت دارد. من اجابت مي‏كنم اما توجه ندارم به اينكه من را از لذت‏هاي بالاتري محروم خواهد كرد.

إن مَسَّهَا الشَّرُّ تَجْزَعُ، وَاِنْ مَسَّهَا الْخَیْرُ تَمْنَعُ، مَیَّالَهً اِلَى اللَّعِبِ وَاللَّهْوِ مَمْلُوَّهً بِالْغَفْلَهِ وَالسَّهْوِ ،اگر شرى به او رسد بى‏تاب شود و اگر خیرى نصیبش گردد سرکشى کند به اسباب بازى و سرگرمیهاى بیهوده‏ بسیار متمایل و از بى‏خبرى و فراموشى انباشته است

اگر به او گزندی رسد بیتابی می کند.اگر خیرو برکتی  به اورسد بخل می ورزد. اینچنین شخصی با این روحیه ناگهان شیفته سرگرمیهای بیهوده می گردد و مسیرش از غفلت و بی خبری انبوه گردد.

شخصیت خود را در ملکوت ضایع کرده ککش هم نمی گزد.گناه کرده و اشکی ندارد، توسلی ندارد، نماز شبی ندارد، خلوت در دل شبی ندارد.

تمنع یعنی از خود راضی است عجب او را می گیرد اگر امر خیری به او برسد می گوید رب اکرمنی. ولایت که دارم آبرو دارم و شغل خوب دارم و … شخصیت دروغین برایم درست می کند . شخصیت درونی این است که ببینم امام عصر مرا می پذیرد یا نه؟ نه اینکه در ترازوهای توهمی خود را وزن کنم باید ببینم در ترازوی امیر المومنین وزن دارم یا نه چون مولا میزان الاعمال است ترازوی اعمال است . چون فردای قیامت سنجش میزان اعمال ما مولاست نه دیگران و شغل و شخصیت دروغینی که برای خودم ساخته ام. شخصیت درونی در قیامت را با ترازوی اعمال می سنجند. پس اگر خیری به ما روی آورد عجب ما را نگیرد و خوشحال نباشیم.

پس باید ببینیم در ملکوت عالم ما را بعنوان شیعه می پذیرند یا نه؟

میال: شدید المیل به لهو و لعب است.                      دلا بازیچه نبود دار دنیا          همه حق است دار دنیا

در این بازار جز حق را نباید جستجو کرد نه اینکه میل شدیدی به لهو و لعب داشته باشم. آیا ان الانسان لفی خسر هستم یا نه؟ خدایا وقتی گناه پیش می آید به سرعت می روم و توبه را هم سوف سوف به تاخیر می اندازم. تا کی می خواهی توبه را به تاخیر بیندازی و گناهان گذشته ات از یادت برود.

الهی اشکو الیک عدو یضلنی: خدایا از دشمنی که مرا گمراه کرده از صراط مولا به تو شکایت می کنم چون صراط علی است و من در ظلمات فوقهم بعض فوق افتاده ام.

شرح این فراز:                    

کشتی نجات ؛شناخت هستی و عالم وجود است. شناخت خدای تعالی، همراهی با حق است پس با وجود حق و حقیقت ، بین خیر و شر تفاوتی وجود ندارد زیرا خیر، برکت الهی است که باید قدر آن را دانست و شر جلوه ای از امتحان الهی است که درک آن  انسان را به سوی کمال الهی سوق می دهد “وصبغةالله “رنگ خدایی ،رنگی که بی تابی و غفلت در آن نمی باشد اورا در بر می گیرد. بنابراین بروقایع اتفاقیّه بی تابی نمی کند زیرا بی تابی کردن اورا در مسیر غفلت و فراموشی قرار می دهد.

مناجات الشاکین

گفتیم در شکایت چهر رکن باید مد نظر قرار بگیرد:

۱٫از شما چه چیزی ربوده شده؟ آیا آنچه که ربوده شده از ما گران بهاست یا نه؟ ۲٫ نزد چه کسی شکایت می بید؟ نزد کسی شکایت ببرید که امید دارید حق شما را بگیرد.۳٫ از دست چه کسی شکایت می کنیم؟ آیا دزد معلوم است یا نه ؟ ۴٫اگر متاعی که به سرقت رفته و  شما هم نزد حاکم متاعتان را پس گرفتید از او حال آیا سارق از شما دست برداشته یا همچنان در تعقیب شماست؟باید مواظب بود دوباره به شما دستبرد نزند.

در این دعای شریف اولا چه از دست دادید که می خواهید شکایت کنید؟ در یک کلمه حضور و مراقبت را از دست دادیم.سرمایه ایمان را از دست دادیم. و به خدا شکایت می بریم الهی الیک اشکوا. و خداوند هم قادر است که حق ما را استیفا کند.از خدا بالتر کجا برویم برای گرفتن حق خود؟ از دست نفسمان هم شکایت می کنیم الهی اشکوا الیک باسوء نفس اماره. حالا بعد از این نفس از ما دست بردار نیست یوسوس فی صدورالناس دال بر استمرا ر است. منتهی نفس امری بیرون از ذات ماست .شیطان بیرون ماست اما جاسوس درونی دارد بنام نفس که دستیار شیطان است در درون ما. و نفس در مراتب مسوله و اماره و … در جان ماست و بیشتر از مرتبه اول (مسوله) بترسید.

پس نفس مرتبه ای از مراتب درونی ماست و باید از مرتبه اول آن ترسید( نفس مسوله)که شرح داده شد.

قوه خیال ما نمی گذارد قوه عاقله کارش را انجام دهد .عقل بما هو عقل عبودیت الهی می کند ولی خیال نمی گذارد کارش را درست انجام دهد.عاقل جهنم نمی رود. عقل باید تربیت شود.و آنانی که تحت تربیت عقل کل هستند همه قوای ظاهری و باطنی آنها تحت فرمان عقل قرار می گیرد.

قوه خیال هم صورتگری می کند اما اگر تحت فرمان عقل نباشد حقایق را صورتگری نمی کند. باید فرعون و موسی درون خود را بشناسی موسای تو عقل توست و نباید تحت تاثیر فرعون وجودت قرار گیرد.

نفس ما ممکن است زشتی گناه را در نظر ما کاهش دهد.گاهی نفس زشتی گناه را در نظر ما از بین می برد و قائل به زشتی گناه نمی شود معروف در نظر ما منکر می شود و گاهی می داند گناه زشت است اما می گوید چاره ای نداری باید گناه کنی!

الهی اشکوا ….. بسوء اماره و بمعاصیک مولعه به معصیت ولع و شوق دارد. این شوق به معصیت نفس مسوله است. و بسخطک متعرضه این نفس اماره است.

خدایا کسی نیست به داد من برسد چون روسیاهیم شدید است. در حدی نیستم که مورد شفاعت قرار گیرم. در حد کلاس شفاعت حضرات نیستم.

خدایا نفسم خیلی تمایل دارد به لهو و لعب (میاله الهو و العب)و اینها باعث غفلت از یاد توست. بجای گذراندن عمر با یک سجده، قرائت قرآن و ذکر و … مشغول شوم،مشغول بازی و سرگرمی شده ام.و با اینها مانوسم. مملوه بالغو و الهو. ادراک حضور و مراقبت را ندارم.

در خلوت سر اهل بیت راه نداریم و نمی توانیم در خلوت با خدا ارتباط بگیریم. خدایا نفسم دارد مرا بیچاره می کند خطر جدی است! آیا اینها تا آخر عمرم ادامه دارد؟ خدایا شیطان یقوینی. اقوا همان مسوله است که در وسوسه مرا فرا گرفته است.هوای نفس من بازوی او شده و با او همراه است و عقلم تنها مانده. تزئین می کند حب دنیا را برای من.

دنیا چیست؟ از چه باید دست برداشت ؟ از آب و نان و زن و بچه دست برداریم؟ یا از نعمت هایی که حضور الهی را در ما ضعیف می کند دنیاست.آنچه که خدا را در ما ضعیف کند دنیاست. در ادامه حضرت می فرماید:خدایا قلبم قسی شده. بخشی از قساوت قلب در مقابل رقیقی قلب آمده است. سنگین دلان گریه ندارند . زیر بنای قساوت قلب این است که باور شما چیست؟ تن دادن به باورهای الهی رقت قلب است. وقتی علوم و معارف در دل تاثیر می کند این قلب رقیق است اما اگر معارف و کلمات الهی را نمی پذیرد و حرف حق را نمی پذیرد این قلب قسی است و دارای قساوت است.قلبی که حرف حق در آن موثر است رقیق است و برعکس.

خدایا با هر وسوسه ای حالاتم عوض می شود و به هر چرکی رنگ می گیرد هر لباس ناجوری را به تن می کند. خدایا از قلبم و چشمم شکایت دارد و از ترس خدا در چشمم اشک نیست. پس اشک و ترس از خدا سرمایه گرانبهایی است و از فضائل است.اشک دارایی انسان است .

نفسم به آنچه که مسرورش می کند طمع دارد و من پناه گاهی جز تو ندارم چون همه دارایی های مرا گرفته است.اشک ندارم قسی القلب شدم منکرات در نظرم کم رنگ شده و … حال خدایا جز تو امیدی ندارم مگر تو دستم را بگیری وگرنه در خطرم. به حکمت و مشیت خودت از تو می خواهم مرا از درگاهت نرانی و مرا بپذیری چون من بنده توام اگر مرا می رانی جایی نشانم بده تا آنجا بروم! و این لسان دلال است.

عوامل غفلت از یاد خدا:

– اموال و فرزندان” لا تلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر الله : (منافقون/۹)اموال و اولاد دو عامل قوی غفلت است.

–  شراب و قمار “یصدکم عن ذکر الله ” (مائده ۹۱)

–  تجارت و دادوستد که انسان را ازذکر خدا باز می دارد.”رجال لا تلهیم تجارة و لا بیع عن ذکرالله”(نور -۳۷)

-تکاثر و فزون طلبی” الهاکم التکاثر” (تکاثر۱)

–   آرزوهای طولانی” یلههم الامل” (حجر ۳)

–    رفاه و اسایش و دنیاطلبی” متّعتهم و آبائهم حتی نسواالذّکر” (فرقان ۱۸)

-غریبانه و ناشناس بودن نعمتها نزد انسان. توجه به نعمتها باید موجب شکر گذاری شود.غفلت در شناخت نعمتهای الهی بسی هلاکت را بدنبال خواهد داشت.

نتیجه غفلت از یاد خدا ،همنشینی با شیطان است.”من یعش عن ذکر الرّحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین”

چند ذکر مفید -علاج وسوسه:

۱-    انسان هر وقت وسوسه ای در دلش می افتد تهلیل گوید: لا اله الا الله

۲-      ذکر ، آمنت بالله و رسوله – توکلت علی الحّی الذی لایموت و الحمدلله الذی لم یتخذ صاحبة و لا ولدا و لم یکن له شریک فی الملک و لم یکن له ولی من الذُل و کبّره تکبیرا.

این اذکار وسوسه سینه ها را از بین برده و از اوهام و خیالات نجات می دهد.

هوای نفس و هواپرستی سرچشمه کفر و غفلت و فساد و بی ایمانی و بی عقلی ودر نتیجه کوری در برابر بینایی از حق می باشد وبدترین انحراف در جهت تمایلات و گرایشها و پایه ریز بدعتها در مقابل عقاید پاک وسالم است.

 مناجات الخائفین: کسانی که با مناجات احساس خطر می کنند و در حال خوفند. در مناجات ها حالات افراد متفاوت است و یک فرد معین هم ممکن است حالات متفاوتی داشته باشد.

عده ای مدام در حال توبه هستند ولی تغییری نکرده اند و یا مدام در حال شکایت از نفس خود هستند ولی تغییری نکرده اند. عده ای مدتی طولانی در حال خوف از خدا هستند ولی تغییری نکرده اند.

ممکن است الان در حال توبه باشند و لحظه بعد در حال شکایت باشد و در این حالات حال خودش ممکن است متفاوت باشد.پس هم نسبت به افراد متعدد و یا حالات متفاوت فرد واحد می توان لحاظ کرد.

حالات انسان نسبت به خداوند ممکن است تا هزار مرتبه برود ولی شرح آنها سبب ملال است. پس ممکن است افراد متفاوت باشند یعنی حالات متفاوتی داشته باشند و یا فرد واحدی حالات متفاوتی داشته باشد.

پس در حال طی مراحل انسانی ما غیر معصومین دارای حالات متفاوتی هستیم.حتی بنا به نقل روایت برای معصومین هم چنین است که همیشه در یک حال ثابتی نبوده اند چون حضرت می فرمایند: لی مع الله حالات و لا یسعنی ملک مقرب او نبی مرسل. و ما هم در منازل متعددی با حالات متفاوت در حال سیر هستیم.و چه بسا در هر منزلی از منازل سلوک هم که باشیم امروز حالی داریم که نسبت به دیروز نیاز به توبه داریم .یعنی اینگونه نیست که مثلا اگر سال گذشته توبه کرده ایم الان دیگر نیاز به توبه نداشته باشیم. و یا ماه قبل از نفسمان شکایت کرده باشیم و از او در خوف باشیم و الان خیالمان از نفس تخت باشد که دیگر کاری به کار ما ندارد.

در مناجات خائفین حضرت می فرماید: الهی اتراک بعد الایمان بک تعذبنی؟ سوال حضرت استفهام ترجی دارد.با زبان دلال با خدا حرف می زند و وقتی با زبان دلال حرف می زند دیگر انتظار عذاب و عقاب را ندارد و انتظار بخشش و عفو را دارد فلذا با حالت سوالی با خدا سخن می گوید. خدایا من که تو را دوست دارم مرا از خود دور می کنی؟ … تبعدنی؟ یا با اینکه ایمان دارم و پیامبرت را قبول دارم مرا بیرون می کنی؟ عذابم می کنی؟

زبان دلال مانند زبان جون در کربلا با حضرت سیدالشهدا. و این زبان دلال ناز و کرشمه کردن برای محبوب است . دل مملو از محبت محبوب است ولی با اینکه خطا کرده با ادبیاتی با محبوب حرف بزنیم که دل او را بسوزانیم. گاهی لسان دلال با اسما جمالی است و گاهی با لسان جلالی است. همیشه با لسان جمالی نیست.

لسان دلال علاوه بر ناز محبوب را خریدن است و ممکن است با لسان جمالی هم باشد و ترس از جهنم و عقاب هم هست ولی این ترس از جلال الهی امید بخشش را نیز خواهد داشت.

مثلا : خدایا می دانم گناهکارم و گناهکار هم باید به جهنم برود ولی خدایا من برای امام حسین گریه کردم آیا مرا نمی بخشی؟ خدایا من عذابت را فراموش نکردم و از عقابت هم می ترسم( رویکرد جلالی) ولی من امیر مومنان را هم دوست دارم آیا مرا عذاب می کنی؟

ترس ما از خدا  یا ترس از عظمت خداست یا از اعمال خودمان وقتی از عدالت ترسیدم در تصمیم گیری و نحوه اعمال انسان این باور خوف بسیار مهم است این باور خوف زندگی ساز است اعم از دهشت و وجل

 الهی افتراک بعد الایمان تعذبنی؟ این بند از سخن حضرت لسان خوف دلالی است.

این جهل ما به اینکه بالخره ما شقی خواهیم بود یا سعید؟ و اینکه حضرت می فرماید کاش میدانستم که مرا سعید آفریدی یا شقی؟ این جهل به سرنوشتمان از نعمت های الهی است زیرا وقتی نمی دانم سرنوشتم چه خواهد شد پس با اراده و اختیاری که خداوند منان به من داده در راه سعادتم تلاش خواهم کرد.

خوف و ترس گاهی از آلام استحقاقی است و باید هم از خلافمان بترسیم مثل ترس متهم مجرم از قاضی عادل. انسان می داند که بد کرده و قاضی هم عادل است فلذا از عدالت قاضی که می ترسد در واقع از جرائم خودش می ترسد چون می داند قاضی عادل است و نابجا عقاب نمی کند این خوف را به دهشت معنا می کنند.

خوف به معنای وحشت و ترس هم هست که این ترس از حاکم و قاضی ظالم است انسان از ظلم او می ترسد چون او به زور انسان را مواخذه می کند. این ترس از آلام غیر اساحقاقی است .ترس از آلام استحقاقی عذاب مترتب بر اعمال ناشایست است مثل متهم و مجرمی که از حاکم عادل می ترسد.البته اینجا ترس و خوف ممکن است جایگاهی نداشته باشد.مثل ترس از آگاهی اهل بصیرت از زشتی های انسان.یا مثل حضور انسان در محضر امام که از تمام درون ما آگاه است اینجا انسان از درونش نوعی وجل دارد. وجل نوعی خوف تعظیمی است . وجل یک ترسی است از عظمت شخصیت اهل بصیرت یا امام دارد.

پس گاهی انسان از یک حاکم ظالم درنده می ترسد که این را وحشت گویند و یا از یک حاکم و قاضی عادل می ترسد چون جرم دارد و می داند که مواخذه می کند این نوع ترس را دهشت گویند.و سومین نوع ترس، وَجَل است یعنی ابهت و عظمت شخصیتی کسی انسان را می گیرد و انسان از این ابهت می ترسد.

ترس به معنای وحشت نمره منفی دارد و مذموم است چون حاکم ظالم که ترس ندارد و انسان باید شجاعانه در مقابل او بایستد. اما خوف به معنای دهشت و وجل نمره مثبت دارد چون جنبه سازندگی دارند. اگر از قاضی عادل می ترسید پس چرا خلاف کردید؟ و یا اگر از یک شخصیت متعالی حساب می برید گیرم که او به رخ شما نکشد ولی چرا حرمت او را نگه نداشتید؟وجل و دهشت باعث می شوند که انسان بخاطر حفظ حرمت قاضی عادل و انسان متشخص خلاف نکند و خود را مدام در منظر بزرگان ببیند و گناه نکند. این دو نوع ترس ادب حضور می آورد.

متوجه حضور خدا و اهل بیت و انبیاء را معرفت داشتن سبب دهشت و وجل خواهد شد و این نوع ترس عامل سازندگی انسان است.

روایت دارد:الخوف رقیب القلب ترس پاسدار و حافظ قلب است و این ترس همان دهشت و وجل است که سبب حفظ دل است. البته گاهی وحشت هم در تصمیم گیری انسان موثر است. از طرفی والرجا شفیع النفس. امید سبب شفاعت است و شفاعت پرورندان است.رجا می پروراند و در مسیر تعالی انسان را شفاعت می کند.چون رحمت خدا بزرگتر از گناه انسان است و امید به رحمت همان رجاست که سبب پرورش انسان است.

اینکه می فرماید گاهی توبه قبول نیست دو مرتبه است: یا برای تمشیت امور زندگی اجتماعی است یعنی هر کسی هر غلطی خواست بکند و بعد بگوید پشیمانم( اینجا توبه قبول نیست) یا توبه موقعی است که انسان آثار مرگ را می بیند دم دم مرگ است و می خواهد توبه کند .اینجا توبه دیگر قبول نیست. در غیر این دو صورت هر کاری که کردید حتی کافر و مشرک هم شدید امیدوار باشید.اگر فرموده توبه از  شرک و کفر را نمی پذیریم برای تمشیت امور اجتماعی زندگی است وگرنه در مقام عرفان باطن انسان بنا نیست که خدا دست رد بر سینه کسی بزند.البته اینها نباید زمینه جرات پیدا کردن در محضر خدا بشود این مال کسانی است که با جهالت گناه کردند و بعدا برگشتند.

پس ترس ما از خدا یا ترس از جرم خود ماست (دهشت) و یا از عظمت شخصیتی خداوند جل و اعلا است (وجل).و هر دوی این ترس ها مثبت است چون باعث تغییر سبک زندگی انسان می شود.باور خوف زندگی ساز است اعم از دهشت و وجل .اینها جهت دهنده زندگی انسان است.

نکته مهم دیگر این است که خواجه طوسی در کشف المراد می فرماید: هیچ منعی ندارد که انسان محفوف به استحقاقین ( دو استحقاق ) باشد. عمل صالحا و اخری عمل سیئا. کسانی که عمل صالح و سیئاتشان مخلوط است.نماز می خواند روزه می گیرد ولی نگاه به نامحرم هم می کند دروغ هم می گوید از پول خمس نداده به زیارت هم می روند. هر دو کارشان درست است . یعنی عبادتی که کرده اند بهشت دارد و گناهانی هم که مرتکب شده جهنم هم دارد. هیچ منافاتی بین دو استحقاق نیست حال ثمره اش چه می شود؟ خواجه می فرماید این شخص مدتی بخاطر گناهانی که کرده می رود به جهنم و عذاب می کشد و سپس او را به بهشت می آورند و در بهشت هم فیها خالدون است چون ایمان الهی داشته کافر و مشرک نبوده مسلمان و مومن گنه کار بوده لذا در نهایت به بهشت می رود.

حال اینکه امام در این مناجات می فرماید خدایا با اینکه به تو ایمان دارم و دوستت دارم مرا عذاب می کنی؟ این لسان، لسان دلالی است یعنی زبان ناز و کرشمه است.مثل بچه ای که بد کرده و مامان را عصبانی کرده ولی دوباره پناه می برد به دامان مادرش چون می داند مادر از او می گذرد.فلذا این بنده به خدا می گوید اگر مرا جهنم هم ببری داد می زنم در آنجا که خدایا هر چند مرا جهنم آوردی ولی تو را دوست دارم.

پس گناهان عذاب و عقاب دارد ولی بخاطر ایمان در بهشت مخلود خواهد شد و لسان دلال مخصوص چنین انسانهاست.

و در اینجا که بنده می گوید خدایا با اینکه تو را دوست دارم مرا محروم می کنی؟ و جواب این است که نه تو را می بخشم چون من به بنده گنه کار  توبه کننده در ملکوت مباهات می کنم و تو را به جهنم نخواهم برد.

مناجات الراجین

يَا مَنْ إِذا سَأَلَهُ عَبْدٌ أَعْطاهُ ، وَ إِذا أَمَّلَ ما عِنْدَهُ بَلَّغَهُ مُناهُ ، وَ إِذا أَقْبَلَ عَلَيْهِ قَرَّبَهُ وَأَدْناهُ، وَ إِذا جاهَرَهُ بِالْعِصْيانِ سَتَرَ عَلىٰ ذَنْبِهِ وَغَطَّاهُ ، وَ إِذا تَوَكَّلَ عَلَيْهِ أَحْسَبَهُ وَكَفاهُ. ای آن که هرگاه بنده ای از او بخواهد عطایش کند و هرگاه چیزی را که نزد اوست آرزو کند، به آرزویش برساند و هنگامی که به او روی آورد، مقرّب و نزدیکش کند و گاهی که تظاهر به گناه کند، گناهش را پرده پوشی نماید و آن گاه که بر او توکل نماید، او را بس باشد و کفایت کند،

.مضامین مناجات الراجین
 بیان امید به خداوند و رحمت بی انتهای او.

محدود نبودن درخواست انسان از خدا و امید به فضل الهی.
 لزوم درخواست همه نعمت های دنیایی و اخروی از خداوند و امید به کرم وی داشتن: « چگونه به غیر تو امید داشته باشم، درصورتی که همه خیر از توست؟ و چگونه به غیر تو آرزومند گردم، در حالیکه فرمانروایی، حاکمیت و مالکيت افرینش مخصوص توست؟ آیا من امیدم را از تو قطع گردانم در صورتی که تو از فضل و کرمت آنچه را من درخواست نکردم به من بخشیدی؟»
 درخواست نعمتهای معنوی و اخروی و مقامات الهی از خداوند در کنار درخواست های مادی.
 ستودن خداوند و ذکر اسماء و صفات الهی در کنار درخواست از او.

نجوای امیدواران به محضر باریتعالی است.احساس خوف و خطر باید همراه با امید باشد و امید هم زمانی صحیح است که همراه خوف باشد. خوف و رجا توامان هستند.

از خدا بترسید بگونه ای که اگر حسنات جن و انس را در نامه شما ثبت کنند ولی بترسید چون بالخره گناهانی داشته اید. ولی بگونه ای امیدوار باشید که اگر سیئات انس و جن در نامه اعمال شما ثبت باشد از رحمت الهی نا امید نشوید.

خوف و رجا ترازوئی است که شاهین ترازو توبه است و دو کفه آن خوف و رجا است اگر خوف سنگینی کند باید امید داشته باشد و برعکس.البته خوف باید خوف جدی باشد نه لق لقه زبان.

توبه خاص کسی است که ترس واقعی و احساس خطر واقعی از گذشته خودش دارد.اگر توبه کنیم و کسی به دادم نرسد که توبه معنا ندارد اما اگر گناه کردم و دانستم خدا می بخشد و امید قبولی توبه را داشتم امیدوارانه توبه می کنم.پس دو کفه ترازو در کنار هم زمینه ساز سعادت انسان است.

خوف و رجا خاص کسانی است که بدنبال جبران خطاهای گذشته اش باشند.و امیدوار به نجات هم باشند ولی ترس هم داشته باشند یعنی رجای صادقانه در امتداد خوف صادقانه باید داشت.

در عالم ماده تدریج وجود دارد و حقایقی از نفس ما تحقق آن انتظارات ما وابسته به تدریجی است که خاص این بدن مادی است.اما گاهی حرکت نفسانی است که کاری به مرتبه مادون خود ندارد و ان جنبه الهی است نه خلقی در جنبه خلقی(یل الخلقی) حصول کمالات تدریجی است اما جنبه الهی ( یل الربی) حصول کمالات تدریجی نیست و نفس ما توجهی به بدن مادی ندارد تا نیاز به تدریج در حصول کمال باشد.این جنبه زمان نمی خواهد یعنی انسان با جنبه یل الخلقی خود در طی زمانی طولانی گناه کرده( ۴۰ تا ۵۰ سال گناه کرده) اما یک آن جنبه یل الربی این انسان می گوید الهی العفو . این اصلا زمان ندارد زمان بردار نیست هر چند در عالم ماده یکی دو ثانیه زمان دارد اما رویکرد الهی زمان بردار نیست. حال اگر بتوان آن ارتباط بر قرار شده که دفعی است و تدریجی و زمان بردار نیست حفظ کند اینجا توبه پذیرفته شده است.

پس آنانی مومن هستند و جهاد می کنند و مبارزه می کنند و هجرت می کنند و تصمیم بر برگشت به خدا را دارند و گناه را ترک می کنند اینها یرجون رحمت الله هستند.

پس اگر گناه داشتید ولی با امید به بخشش خدا گناه را ترک کردید و عمل به دستورات قرآن نمودی اینجا می توانید امید به بخشش و نجات داشته باشید اما اگر هیچ عمل در خوری نمی کنید و گناه هم دارید ولی ترسی از آنا ندارید و به وظائفتان هم عمل نمی کنید ولی آرزوی بخشش دارید – این را تمنی گویند – نخیر این حماقت است نه امیدواری.

فلذا امام رضا علیه السلام می فرمایند: کسی که به لسان استغفار می کند ولی در دل نادم نیست این خودش را مسخره کرده است.کسی که درخواست توفیق از خدا دارد اما تلاشی نمی کند خودش را مسخره می کند.کسی که بهشت را از خدا طلب می خواهد ولی شدائد را تحمل نمی کند خود را مسخره کرده. و کسی که از آتش به خدا پناه می برد ولی اشتهاهای دنیایی را کنار نمی زند و تمام لذات دنیایی را می خواهد خود را مسخره کرده. کسی که یاد مرگ می کند اما آماده مرگ نیست خود را مسخره کرده است.کسی که یاد خدا کند اما مشتاق لقای الهی نباشد خود را مسخره کرده است. هر کس یاد خدا می کند باید مشتاق خدا باشد. یاد محبوب اشتیاق می آورد. کسی که اصرار بر گناه دارد ولی توبه نمی کند و امید بخشش دارد خود را مسخره کرده است.

در روایتی دیگر دارد که : کسی که استغفار کند ولی در پی توبه نباشد و از گناه برنگشته باشد خدا را مسخره کرده است.

اینها را گفتیم تا بگوئیم همانطوری که باید امید صادقانه باشد رجاء هم باید صادقانه باشد.

برخی خیال می کنند که شفاعت بدون حساب و کتاب است و رسول خدا صلی الله علیه و آله و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام و سایر پیشوایان معصوم ما بدون حساب مردم را شفاعت می کنند و آنان را از جهنم نجات می دهند و روانه بهشت می گردانند. در صورتی که شفاعت شامل حال کسی می شود که در زمره دوستان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سایر معصومین و اولیای خدا باشد و با ایمان بمیرد. ممکن است کسی ایمان داشته باشد و در زمره مؤمنان به حساب آید، اما در نهایت با سوء عاقبت و بدون ایمان از دنیا برود. ممکن است کسی خود بپندارد که ایمان دارد، اما از ایمان حقیقی و واقعی بی بهره باشد. تازه اگر ایمان واقعی و حقیقی نیز داشته باشد، معلوم نیست تا دم مرگ ایمانش باقی بماند و آن را سالم به منزل مقصود برساند. حتی کسی که با ایمان از دنیا می رود و مستحق شفاعت می گردد، ممکن است به جهت گناهانی که مرتکب گشته در عالم برزخ کیفر شود؛ و در قیامت نیز ممکن است پس از گذراندن مواقفی از جهنم و تحمل عذاب های الاهی طی سالیانی دراز، مشمول شفاعت گردد و از سایر عذاب‏ هایی که استحقاق آنها را دارد رهایی یابد.
حاصل آنکه: گنهکاری که مؤمن باشد و تا دم مرگ ایمانش پایدار بماند، زمینه بهره مندی از شفاعت در او فراهم است و ممکن است مورد شفاعت قرار گیرد. اما در صورتی که فاقد ایمان باشد و عقاید، اخلاق و اغلب کردار او مورد رضایت خداوند نباشد، زمینه بهره مند گشتن از شفاعت در او فراهم نیست و حتی شفاعت پیامبران خدا و فرشتگان مقرب و معصوم نیز سودی به حالش نخواهد داشت. خداوند می فرماید: وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّمَاوَاتِ لاَ تُغْنِی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلاَّ مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشَاءُ وَ یَرْضَى‌؛(۴) «و بسا فرشتگانی در آسمان ها که شفاعتشان هیچ سود نکند، مگر پس از آنکه خدای برای هر [شفیع یا برای هر انسانی] که بخواهد و پسندد، اجازه دهد».

اگر کسی دارای ایمان واقعی باشد و درصدد باشد که ایمانش را تا دم مرگ پاس دارد و در عین حال امید به شفاعت داشته باشد، امید او صادق و عقل‏پسند است؛ چون او با فرض تحقق اسباب و شرایط بهره مندی از شفاعت بدان امید دارد. اما اگر از ته دل به خداوند و دستورات او ایمان ندارد و اسباب و شرایط بهره مندی از شفاعت را در خود فراهم نیاورده است و در عین حال امید به شفاعت دارد، آن امید کاذب است.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.