خلاصه ای از کتاب لغت موران
این کتاب توسط شیخ اشراق به روش سلوک نوشته شده به این معنی که مسائل معنوی و شهودی را به زبان ساده بیان می کند البته کتاب کمی فلسفی هم هست . فلاسفه و عارفان برای نگارش کتاب دو روش داشتند : یک : روش تمثیل. دو : روش رمزی تأویلی. این کتاب بنایش بر تمثیل است.
در ابتدای کتاب سپاس خداوند را آورده که او مبدع همه چیز و همه ی موجودات است. همه شهادت می دهند که باری تعالی به وجود سزاوار است و درود بر سید اولاد بشر و آل او و به روان آن ها.
داستان در مورد مورچه هاست که با هم صحبت می کنند و کسی مانند حضرت سلیمان می فهمد که چه می گویند. چند مورچه برای جمع آوری غذا از لانه بیرون می آیند و شاخه نباتی می بینند که یک قطره شبنم از گلی روی آن افتاده ، که یکی از آن مورچه ها از آن دیگری می پرسد این قطره از کجا آمده ؟! یکی گفت از زمین . یکی گفت از دریا . از مورچه ی عاقلی پرسیدند. گفت ببینید به کجا می پیوندد ! به هر سو که رفت اصلش از آن جاست. زیرا هر کس به سوی اصل خود کششی دارد و به آن شوق دارد. کسی که در درونش ظلمت است و شیطانی است ، اصل او هم از آن جاست. تا در آن ریشه نداشته باشد ، به آن سمت نمی رود. در مقابل انبیاء به لحاظ سرشت اولیه خود ، بدی ها را برنمی تابند زیرا با شرافت ذاتی آن ها مطابقت ندارد.
فصل اول: به نور می پردازد که باید نورانی شویم و به سلوک الی الله برسیم لذا باید به دنبال جان پاک و عمل صالح برویم . سلوک الی الله مناسبت می خواهد . باریتعالی نور است پس ما هم باید نورانی شویم .
فصل دوم : ما برای سلوک قابلیت می خواهیم و انسان این قابلیت را دارد. یعنی نفس قدرت جداشدن از ماده را دارد زیرا مجرد است و می تواند شهود کند لذا آن چه که مطرح است قابلیت روح برای سلوک و شهود است.
فصل سوم : اساسا ملاقات حضرت حق حتمی است و چاره ای جز خروج از دنیا برای این ملاقات نیست . فصل چهارم : اگر رفتیم و خداوند را ملاقات کردیم آن جا و در آن لحظه دل سالک جام جم(نفس ناطقه) است یعنی آن لحظه همه چیز را می بیند و شروط آن ، دست کشیدن از جزئیات(ده بند) و در آمدن از بدن(غلاف) است و شرط آن استمرار است که باید استوی صورت گیرد یعنی به سمت عقل اول (خداوند یا نیّر اکبر) قرار گیرد تا نور بر او بتابد .
ثبت دیدگاه