حدیث روز
امام علی (علیه السلام) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

سه شنبه, ۱۳ آذر , ۱۴۰۳ 2 جماد ثاني 1446 Tuesday, 3 December , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 469 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 11 تعداد دیدگاهها : 2×
مقاله ای در خصوص رساله الولایه علامه طباطبایی(خانم محمد بیگی)
۰۱ دی ۱۳۹۹ - ۲۱:۲۳
شناسه : 868
28

. . . . . . خلاصه ی درس عقائد فلسفی استاد گرانقدر حسین حلواییان ترم دوم . . . . . . . . . . . . . . مقدمه خداوند حضرت آدم را آفرید و به او مقام خلیفه اللهی داد. رسیدن به این مقام با سبک زندگی های فعلی مردم محقق […]

ارسال توسط :
پ
پ

.

.

.

.

.

.

خلاصه ی درس عقائد فلسفی استاد گرانقدر حسین حلواییان

ترم دوم

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

مقدمه

خداوند حضرت آدم را آفرید و به او مقام خلیفه اللهی داد. رسیدن به این مقام با سبک زندگی های فعلی مردم محقق نمی شود. برای رسیدن به لقا الله باید در خدا فنا شد. و این فقط با ظلوما جهولا شدن محقق می شود. باید نفس را قربانی کرد و دیگر بتی از من ندید. باید ظرفیت وجودی را گسترش داد و به حقیقت وجودی دست پیدا کرد. برای رسیدن به مقام لقا اللهی باید اول به ولایت رسید. در درس عقاید فلسفی استاد حلواییان شروط و راه های رسیدن به این امر را تببین کرده اند.

کلمات کلیدی

حقیقت وجودی- انانیت- از کثرت تا وحدت-طهارت قهوه ی خیال

چکیده

برای رسیدن به خداشناسی باید اول به خود شناسی رسید.  و این خود به معنی تن نیست بلکه باطن و حقیقت اصلی وجود است. تا وقتی که دل و ذهن در گیر تن و خواسته های آن باشد، نمی تواند به حقیقت من واقعی دست پیدا کند. ماهیت وجودی همه یکی است. خدا آن خالقی نیست که روزی دست به خلقت هستی زده باشد و بعد به کناری رفته و تدبیر امور می کند. خداوند حقیقت وجودی همه ی نظام هستی است و همه ی نظام هستی هر یک به اندازه ی خود، تجلی از اسما و صفات الهی هستند. برای رسیدن به حقیقت وجودی خود و تمام نظام آفرینش باید از انانیت ها دست کشید و هر غیر خدایی را از نیات و تصورات حذف نمود.

خلاصه درس

مثال ها ی ما و خدا در قوه ی خیال

 در ذهن خود یک برج بسازیم یا یک آجر، برای ما از نظر صرف زمان و سختی هیچ فرقی ندارد. صرفاً اراده کرده ایم و این موضوع اتفاق افتاده است. همانگونه که خداوند اراده بر خلقت چیزی می کند.

مثال وجودی ما و وجود خداوند، مانند کودک ۵ ساله ای است که ما در ذهن خود می سازیم. به هر طرف نگاه کند ما را میبیند چون ما او و همه فضا اطرافش را فراهم کرده ایم. ولی او نه خود ماست و نه از ما جداست. اگر لحظه‌ای از این کودک ۵ ساله غفلت کنیم نابود می شود.

 سالها دل طلب جام جم از ما می کرد/ آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد.

کسی که می گوید بدون وجود خدا هم میتوان زندگی کرد، نوع نگاهش به خدا عددی است. جنین اگر لحظه ای از وجود مادر محروم شود معدوم می گردد.

بعضی‌ها دیدشان نسبت به خدا مانند بَنا و بَنّاست که سازنده آن مشخص نیست و در هر صورت این ساختمان دیگر به او نیازی ندارد.

توحید عددی مقابل توحید صمدی است و توحید عددی یعنی یک خدایی را تصور کنیم که در مقابلش من، شما، خورشید، ماه و زمین قرار دارد و خدا هم در اینجا یک وجود دیگری دارد و این موجودات وجود دیگر. مثل خدا و مخلوقات مثل مادر و جنین است. وجود یکی است و وابسته اگه مادر نباشد جنینی هم نخواهد بود.

طی طریق

الف) سبک زندگی

 شناخت ما از اطراف به وسیله تضادها رخ می‌دهد. مثلاً اگر همیشه روز بود شب را نمی فهمیدیم. خدا را چون همیشه هست نمی بینیم. قرار است در همه چیز خدا را دید. حتی زوجیت که قرار است ما را به مجردی برساند. شراب طهوری است که فرد را به لذت فنا می رساند. در این حالت فرد باید از حجاب تن دل بکند. یعنی جسم را نبیند. در غیر این صورت همه رفتارها حیوانی خواهد بود و انسان را از خدا دور می کند.

 آیت الله بهجت می فرمایند:” در نماز همه ی لذت ها هست .لذت عطر و حتی لذت همسر.”

 گفتن اسرار آمیز ترین جمله ی عالم _بسم الله الرحمن الرحیم _ در رابطه ی زناشویی که از آموزه ی دین ماست؛ برخلاف فرهنگ و رفتار ها ی غلط غربی، فرد را  به طمع چشیدن شیرینی گفتن دوباره ی این جمله می اندازد.

دلیل رحمت للعالمین بودن پیامبر این است که به دریای رحمت خداوند وصل بودند. یعنی واردات رحمانی می‌گرفتند و صادرات ربانی داشته اند. در زندگی ما هم باید چنین باشد. وقتی از کسی محبت می‌بینیم، وقتی غرق دریای این محبت هستیم، بقیه دیگر چه اهمیتی دارند؟ بنابراین سبک زندگی هایمان اصلاح می شود. دیگر از هیچ چیز و هیچکس عصبانی یا دلگیر نمی شویم. یک متکلم بیشتر نداریم. فقط خداوند است که در عالم حرف می زند. همه هستی کانالی هستند تا صحبت های خدا را به ما برسانند. باید دنبال گمشده های خود در همین صحبت‌ها بود. مجرای وجودی را باید تطهیر داد تا  واردات و صادرات یکی باشد و زلال را زلال بیرون دهد ولی اگر مجرا مشکل داشته باشد و کثیف باشد واردات و صادرات به شدت متفاوت خواهد بود.

همچنین در باب رفتار و اخلاقیلت، نرنجاندن و نرنجیدن در تزکیه نفس بسیار کمک می کند. که رعایت دومی از اولی بسیار سخت تر است. آقای دولابی می فرمایند:” مانند سنگ آسیاب باشیم. درشت بگیریم و ریز تحویل بدهیم.” رنجیدن یعنی خود را دیدن.

اینها باید در سبک زندگی بیاید. اگر به دارایی‌ها و خانواده و عزیزان خود نگاه مستقل کردیم، کثرت دیده ایم. و در قیامت هم از این علاقه ها از ما سوال می شود که چرا به این میزان و با چه انگیزه ای فلان چیز ها را دوست داشته ایم. ولی اگر در همه اشیا و دارایی ها و عزیزانمان خدا را دیدیم، در واقع تجلیات اسماء خداوند را دیده ایم و دیگر این علاقه بی‌نهایت است و حد و مرزی ندارد.

از خدا تا به خدا راهی بجز تقوا نیست/ هر که این راه رود بهجت دردانه شود

هر لحظه به اختلاف آواز و صدا / از شمس ندا می رسد از ذره ندا

 آواز خدا همیشه در گوش دل است / کودل که دهد گوش به آواز خدا

باید از داستان حضرت یوسف درس بگیریم. حضرت یعقوب قلب ماست.  حضرت یوسف حقیقت وجودی ماست که دچار حجاب شده و باید پیداشود و برگردد. برادران یوسف شئونات نفس هستند. قوایی که باید تحت کنترل قرار گیرند. اگر این طور نشود حسادت ها، دروغ ها و … از انسان صادر خواهد شد.

ب) شکستن بُتِ من و اغیار

در کوی ما شکسته دلی میخرند و بس / بازار خود فروشی جای دیگر است.

 باید این من را شکست. وقتی این من از قیود و حدود عدمی فارغ شود، خود را با خدا یکی می‌بیند. مانند لیوان آبی که تا وقتی که حد داشته باشد لیوان است و به اندازه ظرفیتش در خود جای میدهد. ولی اگر در دریای وجود شکسته شود، دریا می شود و دیگر هیچ محدودیتی ندارد. فرد در عرفان به جایی می رسد که همه چیز را مظهری از خدا می بیند و انگار فقط خودش و خدا در این جهان هستند و در مراتب بالاتر، دیگر حتی خودی هم نمی بیند و فقط خدایی را می بیند که همه چیز برای اوست. این همان پاسخِ” لمن الملک الیوم” خداوند است که توسط خودش پاسخ داده می شود:” لله الواحد القهار.”

حقیقت توحید دل کردن از اضافات است. مانند به پرواز درآمدن یک بالن. اول چهار طناب قطور از آن بریده می‌شود تا بالن به پرواز درآید و بعد یکی یکی کیسه های شن پایین انداخته میشود تا اوج بگیرد. نفس باید از هر غیر خدایی دل بکند. حتی از انانیت خویش.

 در فقه اصغر هم همه ی اصول بر حول ازبین‌بردن انانیت می گردد. خضوع در برابر پدر و مادر، رکوع و سجود نماز، احکام حج مانند نگاه نکردند در آینه و… .

باید از ولایت تا ولایت سیر داشت. یعنی از ولایت امام علی شروع کنیم و به کمک ایشان خود به اولیا الهی برسیم. ولایت مراتبی دارد. هر کدام باید به یک مرتبه ای از امامت برسیم.  خود را ندیدن ، ما را به احدیت می‌رساند. دل کندن از امور دنیا به این معنا نیست که از کارهای دنیا و از اطرافیان و وظایفمان غافل شویم؛ بلکه به این معنا است که در عین انجام دادن کارها ایمان و توجه به خداوند داشته باشیم.

من از آن روز که دربند توام آزادم…

 موج به دریا سجده می کند و در این زمان با دریا یکی می‌شود. مانند سجده انسان به خداوند. بنده در این لحظه نزدیک ترین حالت به خداوند را دارد. مخصوصا اگر به تربت امام حسین سجده کند که خود باعث از بین رفتن حجاب های هفتگانه می شود. موج تا وقتی خود را ببینند موج است. وقتی سر به سجده بر دریای وجود می‌گذارد با دریا یکی می‌شود. همه ما اشیایی هستیم و حدود و قیود عدمی ای داریم. اگر اینها را نبینیم خود را غرق در دریای وجود حق کرده ایم. زلف یار کثرات این دنیاست. کثرات این دنیا برای این آفریده شده اند تا ما را به حقیقت وجود برسانند نه این که در آنها توقفی صورت گیرد. باید از زلف یار به خال او رسید.

 زلف او دام است و خالش دانه ی این دام و من / برای دانه ای افتاده ام در دام دوست

تفاوتی که بین موجودات وجود دارد، به دلیل اختلاف در مظاهر و حدود و قیود آنها است. اگر همه موجودات هیچ حد و حدودی برای خود نداشتن همگی یک حقیقت واحد بودند.

همه عبادات غبار اغیار را از آینه دل پاک می کند و در اثر مداومت بر آن، فرد حقیقت خود را شناخته و می‌فهمد پیش از هر چیزی خدا را می شناخته است. مثل این است که فکر می کنیم اولین چیزی که در اتاق می بینیم میز و صندلی و… است ولی وقتی چراغ خاموش می شود و دیگر قادر به دیدن هیچ نیستیم، در می یابیم اولین چیزی که مشاهده می کنیم، نور است.

این همان کثرت است. دلیل این که چیزی را می بینیم این است که به همان اندازه در آن نور را نمی بینیم. یعنی مثلا اگر جسمی از شش جهت نورپردازی شود، دیگر آن جسم را نمی بینیم. گرچه همه چیز را با نور می بینیم. چند بند اول دعای کمیل اجابت دعای پیامبر است. پیامبر از خداوند خواست” اللهم ارنا اشیا کماهی: خدایا اشیا را آنگونه که هست به ن نشان بده.”به اندازه ای که تاریکی می بینیم، کثرت می بینیم و باید به جایی برسیم که انقدر وجودمان نوارانی شود که چیزی جز او را نبینیم. اگر چراغ قوه ای را روبه روی چشم‌های ما بگیرند و بگویند جمله روی تخته را بخوان. نمی‌توانیم چیزی ببینیم. “الله نور السماوات و الارض”

 اگر خدا را کمال مطلق در علم و … دانستیم و این مظاهر در وجود ما تجلی کرد به همان اندازه که تجلی کرده به خداوند قرب پیدا کرده ایم. هرکسی یک ظرفی دارد و باید دنبال این باشیم که صعه وجودی پیدا کنیم. برای این کار باید درک علمی و سیر علمی داشته باشیم. فعل خود یک نوع علم است. علم امام عمل است. هر ظرفی با یک مظروفی محدود می شود. کار باید به جایی برسد که حدود این ظرف را بشکنیم.

نشنو از نی نی نوای بی نوا / بشنو از دل دل حریم کبریاست

 نی بسوزد و خاکستر شود / دل چو سوزد دلبر شود

 دل شکستن یعنی همان حد شکستن و دیگر خودی ندیدن ( برای همین است که امام دعای ظلوما جهولا شدن را دارند)

اگر خداوند بخواهد در ظرف وجودی ما تجلی کند، ظرفی باقی نمی ماند و همه چی از بین می‌رود این می‌شود فنا.

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز / باشد که بازبینیم دیدار آشنا را

وقتی امام حسین تمام جلال و جمال خدا را می خواهند، صحنه ها ی کربلا رقم می خورد. تجلی جمال و جلال خدا در امام حسین می شود داستان کربلا.

هیچ چیز را نباید از خود دید، حتی ذره ای را. این دستور سیر و سلوک است. جمله ی “لا اله الا الله” توحید صفاتی و “لا حول ولا قوة الا بالله” توحید افعالی است. اگر از زیبایی شخص تعریف کردند، نه از خود شخص بلکه از تجلیات حضرت حق تعریف کرده اند که هر تعریفشان  الحمد الله رب لعالمین است. به همان اندازه که شخص به خود بگیرید، دچار شرک شده است.

نیستم نیست که هستی در نیستی ست / و هیچ که در هیچ نظر فرمایی

ویژگی سجده این است که در حالت قرار میگیری که دیگر خودی نمی بینیم.

ج) روز جمع

به اندازه که خودمون رو نبینیم خدا را می بینیم. روز جمعه، روزی است که خود را با امام زمان جمع کنیم و دیگر دویتی نباشد. آن وقت است که حضرت را می بینیم. نباید خود را مجزا از انسان کامل دانست. ما در بطن اوییم. هر چه به مراتب باطن خود نزدیک تر شویم به خدا نزدیکتر شده‌ایم. هرچه در این مراتب عمیق تر بشویم راحت تر آن را می شناسیم. چون زودتر از بقیه شکل گرفته است.

روز جمعه روز بین شنبه و پنجشنبه نیست. بلکه روز جمع بین ما و امام زمان است. جمعی که یک بعلاوه یک دو نباشد. ۷۲ تن از یاران امام حسین به علاوه امام حسین ۷۳ تن نشدند .همه با هم یکی شدند. ۱۲۴ هزار پیامبر بدون حضرت محمد می شود هیچ. ولی ۱۲۴ هزار پیامبر به اضافه پیامبر میشود یک.

د) به آدمیت رسیدن- به خاتمیت رسیدن

 “یسبح ما فی السماوات و الارض”جوهر همه اشیا در حال حرکت است. تسبیح کردن، نشستن و ذکر گفتن نیست؛ بلکه تمام نظام در حرکت از مبدا به مقصد معینی هستند. حرکت جوهری همه عالم آدم شدن و همه آدمیان خاتم شدن است. همه عالم شعور دارند، حتی جمادات.

 مادر و ریشه همه اسماء حسنا اسم حی خدا است. هر جا که این اسم باشد، بقیه اسما هم هست. اسم خدا از صفت و ذات خدا تشکیل شده است. هرجا که اسمی از خدا باشد ذات او هم هست. بنابراین چون در همه اشیا اسم خداوند هست ولی ممکن است بروز یکی از دیگری بیشتر باشد، باید حق اشیا را هم ادا کنیم.

 انسان در اوج استعداد قرار داده شده است و می‌تواند بیشترین صعود و بیشترین سقوط را داشته باشد. تا جایی که بشود خود جهنم یا بشود خود بهشت. خداوند تمام ذرات را عاشق انسان آفریده. کمترین جلوه این عشق در خدمت انسان بودن است. قبل از این که دست به خلقت آدم بزند، همه چیز را برایش آفرید. مانند فرزندی که قبل از به دنیا آمدنش شیر در بدن مادر تشکیل می شود. تمامی ذرات می‌خواهند در آدم فنا شوند تا به آدمیت برسند و حتی به خاتمیت. اگر انسانی خود را ضایع کند و به مقام آدمیت و خاتمیت نرسد، حق اشیاء پیرامون خود را ضایع کرده است که خود حق الناس است.

م) ظهور کنیم!

کسی که غایب شده و غیبت کرده ما هستیم. در شعر “یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور /کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور” به اشتباه تصور بر آن می‌رود یوسف حضرت ولیعصر است و کنعان وجود ماست در صورتی که برعکس است. موطن و کنعان حضرت آقا هستند و یوسف ما هستیم که روزی به خود می آییم و خود را پیدا می‌کنیم. خود ما گمشده هستیم. انسان کامل به فعلیت رسیده ماست. وقتی حقیقت وجودی خود را پیدا کنیم، کل می‌شویم و آرام میگیریم. هر چه از خود بیشتر فارغ شویم به خدا نزدیکتر می شویم.

غیبت برای امام قابل تصور نیست. او تجلی همه اسماء خدا است. ما غایبیم. البته ما هم نمی‌توانیم غایب باشیم چون نمی‌شود از جلوی چشم امام غایب بود. این غیبت ناشی از غفلت ما از امام است. چون ما امام غایب را به امام حاضر ترجیح می دهیم. اگر او را حاضر و ناظر درک کنیم باید این حضور برای ما مراقب می آورد. بنابراین اینگونه راحت‌تریم.

ه) مثل شیطان نباشیم!

اولین کسی که من گفت، شیطان بود و برای همین اخراج شد. عارف هم بعضی جاها می گوید من. مانند حلاج که گفت انالحق. شیطان با گفتن من، حدود و قیود عدمی دید. ولی منصور حلاج، حدود و قیود عدمی ندید و حقیقت وجودی خود را با حق یکی دید. شر در نظام هستی وجود خارجی ندارد همه چیز ماهیتش خیر و نور است ولی وقتی گرفتار حد و قیود شد و ما آن حد و قیود عدمی را دیدیم، شر را می بینیم. مانند سایه که در واقع فقدان نور است.

شیطان در آیینه حضرت آدم نتوانست خدا را ببیند ولی آدم باید در آیینه ی همه چیز خدا را ببیند. آینه نفس بهترین آیینه ای است که می‌تواند این را نشان دهد.

همه غصه و ناراحتی های ما در این دنیا مربوط به تن است. پول، ماشین، زیبایی، لباس و… بزرگترین دروغ شیطان این است:” من یعنی تن”

و) استفاده از شب

امام حسن عسکری می فرمایند “وصال حضرت حق مسیری است که طی طریق آن از دل شب آغاز می شود.” هم چنین می فرمایند “ما حجت خدا برای شما و حضرت فاطمه زهرا حجت خدا بر ما است.”

 آن کس که سحر ندارد/ از خود خبر ندارد

 همه ی حقایق در دل شب نازل شده اند. سجده کردن در هنگام شب، چون همه چیز در تاریکی است و دیگر خودی دیده نمی شود، به حقیقت رسیدن را نزدیک تر می کند. مومن باید شب ها شراب بخورد و بخوابد! در روایات آمده این شراب قرائت قرآن در دل شب با صوت زیبا و حزین است. همچنین حضرت زهرا لیله القدر نظام هستی هستند. هر شب را که قدرش را بدانیم، شب قدر است. اگر شخصی حقیقت وجود نازنین حضرت زهرا را درک کند، حقیقت لیله القدر را درک کرد.

ی) طهارت قوه ی خیال

یکی از کار هایی که ما را در رسیدن به حقیقت وجودی کمک می کند، طهارت قوه خیال است.

دو تا خود داریم. که یکی مانند آن موج که خود را با محدودیتها و قیود میبیند، یا عکسی که از خود در یک آینه میبینیم و دوم خودی که دریاست و یا تصویر رخ ساقی در آیینه.

گفت که بر در کیست آن /گفت که بر در هم تویی ای دلستان

 گفت اکنون چون منی  ای من درایی / نیست گنجایش دو من در این سرای

 پس باید قوه خیال را تطهیر داد تا دیگر منی نبیند . همانگونه که جسم به تطهیر و خالی شدن از اضافات دارد، روح هم چنین نیازی دارد. خالی شدن روح با استغفار اتفاق می افتد. جایگاهی که جنگ تن به تن با شیطان رخ می دهد، قوه خیال است. غیر از آنجا میدان جنگی با شیطان نداریم. “الذی یوسوس فی صدور الناس” این صدور همان قوه خیال است. قبل از اینکه عملی را انجام شود ابتدا در قوه خیال طرح ریزی می شود. مقدمه و زمینه ی گناه و کار خیر، قوه خیال است. قوه ی خیال مانند یک گیرنده ی دیجیتال است. اطراف ما پر است از امواج . اگر چیزی دریافت نمی کنیم ، مشکل از گیرنده های ماست. دستگاه باید به تنظیمات اولیه برگردد، به فطرت خویش.

 قوه ی خیال سطل زباله نیست که هر خیال و فکر اشتباهی را در آن نگه داریم. حافظه ی گیرنده که پر شد دیگری چیز جدیدی دانلود نمی کند. باید اضافاتش تطهیر شود تا فایل های جدید را جایگزین کند. یکی از بهترین کارها برای تخلیه قوه خیال سجده در دل شب و گفتن ذکر یونسیه است. اعلام می کنیم همه ظلم ها از خود ما بوده و دیگر خودی نمیبینیم. باید مرغ خیالمان را صید کنیم.

آنکه از غیر خدا خالی شده/ غرق توحید افعالی شده

فواید صید مرغ خیال

مرغ خیال امیر ماست. و اگر صید شود:

۱٫ نماز هایی با حضور قلب.

 2. نجات از تخیل پوچ.کم کم می توانیم به سبک زندگی درستی برسیم.

 3. رسیدن به خواب خوش. بعضی وقت ها وقتی میخوابیم و بیدار می شویم باید دوباره بخوابیم تا خستگی خواب را از وجودمان دور کنیم. چون شب مرغ خیال تمام خاطرات زندگی‌ را مرور کرده و جسم و جان را خسته کرده

۴٫شروع شدن الهامات ربانی و رویا ها ی صادقه و… .

چیز ها ی قوه ی خیال را آلوده می کنند.

کارتون و انیمشن. به تبع آن عکس ها و جلد ها ی کیف و کفش و دفتر ها. بچه ها با این شخصیت های کارتونی همزاد پنداری می کنند. اگر شخصیت های کارتونی مثبت و دارای فضایل باشند بسیار خوب است ولی کارتون های ساخت دیزنی و غیره به شدت منحرف کننده هستند و بذر های شیطانی را در قوه ی خیال کودکان می کارند.

غیرت معشوق

 ناله گنهکار خوشترین ناله عالم است. گنهکار بلبل خداست. خدا خوشش می آید این صدا را میشنود. تا خدا گدا گدا نکند که بنده خدا خدا نمی کند. راه عشق خطرناک است .خطر از سوی خود محبوب است. هرچه در قرآن آمده نشانه ای از غیرت خداوند است. آیه ی شریف ” ادعونی استجب لکم” با وجود شیرینی و مورد خطاب واقع شدن، در ادامه تهدیدی سنگین هم دارد”ان الذین یستکبرون فی عبادتی سیدخلون جهنم داخرین”. این استکبار بنده غیرت خدا را به جوش می‌آورد.

توحید یعنی گذشتن از اغیار. قرآن را می توان با غیرت خدا تفسیر کرد: ۱٫در داستان حضرت موسی: حضرت موسی می‌فرمایند “این عصای من است. من به آن تکیه می کنم.” خداوند پاسخ می دهند”عصایت را بیانداز.” ۲٫داستان یوسف و یعقوب (ع): یعقوب تا زمانی که دل به یوسف می بندد او را ندارد. ولی وقتی که متوجه خداوند می شود به خدا می‌گوید: “خدایا از الان تو یوسف منی.” و مشامش از بوی یوسف پر می شود، چیزی که قبل تر رخ نداده بود. ۳٫ حضرت یوسف وقتی برای آزادشدن از زندان، شخصی دیگر را به جز خدا شفیع خود قرار داد، خداوند او را چند سال دیگر در زندان نگه داشت. ۴٫ داستان حضرت مریم:  حضرت مریم، از همه کناره گرفت. ایشان به کلمه الله باردار شد. ۵٫ داستان شیطان و حضرت آدم: شیطان به عبادت، عادت کرده بود. درگیر دویت بود، درگیر کثرت و وحدت را نمی دید. برای همین اخراج شد.۶٫ وقتی خداوند در قرآن خطاب به پیامبرمی گوید “قل هو الله احد” این نشان از غیرت او دارد.

تقویم قمری، سیر تربیتی

 سیر تقویم قمری سیری تربیتی است. چرا روز عرفه از عید قربان و غدیر زودتر است؟ روز عرفه روز عرفان است. دنیای بی عرفان، جسم بی روح است. وقتی که بنده عاشق شد، عید قربان فرا می رسد. در آن روز هر چه بگویند باید بدهد و حتی اگر بیشترین چیزها را هم بدهد چون می داند در برابر محبوب کم است شرمنده می شود.

اول سال قمری با محرم آغاز می شود تا سالک تولد دیگری در زیر پرچم امام حسین پیدا کند. آخرین مناسبت قبل از سال جدید، مباهله است. روزی که بعد از عید غدیر خم است. روز مباهله روزی است که نسبت جان پیامبر و امام علی برای ما روشن می شود. می فهمیم این دو بزرگوار با هم اتحاد وجودی دارند. در بین آنها دوییت وجود ندارد. یکی هستند با دو تجلی. در واقع تقویم شرعی ما، سیر تربیتی ماست.

آیا بین فطرت و عترت دویتی وجود دارد؟ ماه رمضان را روزه می گیریم که در روز عید فطر به فطرت خود برگردیم. در قنوت عید فطر میگوییم” خدایا این عید پیامبر و آل پیامبر است.” پس فطرت همان عترت است. مثل این است که فردی که قبلاً هیچ جایی را ندیده به مدت سی شب جلوی آینه بنشانیم و بگوییم سی شب با او سر این سفره مهمانی. روزهای اول ظاهر او را تحسین می کنند که چه زیبا و بی نقص صورتگری شده. روزهای بعدی احساس نزدیکی و آشنایی با او می کند. در روزهای بعدی احساس محبت و نزدیکی عمیق به او دارد. روزهای بعدی با دیدن او به آرامش می رسد و احساس می کند که به گمشده اش رسیده است. و در روز سی ام،  حجاب برداشته می‌شود و می فهمد که این تصویر خود او بوده. همانند آنچه در ماه رمضان رخ می دهد. سر سفره ی ماه مبارک رمضان، سی شب با اهل بیت می نشینیم و احساس نزدیکی و آشنایی با آنان می‌کنیم. گویی از سالها قبل در عالمی دیگر آنها را می‌شناختیم و بعد احساس می کنیم اینها گمشده های وجودی ما هستند. و در روز عید فطر می‌فهمیم که اینها خود ما هستند و دیگری وجود ندارد.

نتیجه

برای رهایی از این هجران و رسیدن به حقیقت وجود خود و مقام والای خاتمیت باید سبک زندگی مان را عوض کنیم. با عینکی که با آن تا به حال اطراف و اطرافیان و حتی خود را می دیدیم عوض کنیم. باید از حد و قید ها ی عدمی ، مَن مَن کردن ها و توجه به چیز غیر از خدا دست بکشیم. برای این کار باید نرنجیم. باید قوه ی خیالمان را تطهیر کنیم. باید اراده مان را قوی کنیم و بر نفس سرکش و مرغ خیال غلبه کنیم. به هر اندازه که این ها را نبینیم، چشم دلمان به روی خودمان باز می شود و آن قدر درون خود را می کاویم تا به سرچشمه ی وجودی خود یعنی خداوند می رسیم. اللهم صل ع

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.