بنام هستی بخش مطق
تفسیر انفسی/ استاد سوری
انسان یک موجود چند بعدی است. پس ۳مرتبه در میتوان برای انسان ذکر کرد . مرتبه بدن ، مرتبه مثال، مرتبه عقل.هر کدام برهم تأثیر و تأثر دو سویه دارند،افعال ما در خلق و خو تأثیر میگذارد.همچنین خلق و خوها در افعال ما تأثیر گذارند. خلق و خوها در باورها و باورها در خلق و خوها و ملکات نفسانی تأثیر دارند. منتها محوریت با عقائد است.اصل و شیرازه و حقیقت وجودی انسان را باورها تشکیل می دهد. تجسم و تمثل باورها در صحنه عقلانی انسانی در نشئه مثالی بشکل ملکات نفسانی متجسم و متمثل میشود. و در بدن عنصری، بشکل یکسری افعال خودرا نشان میدهد. لااله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین. داستان تاریخی حضرت یونس تفسیر آفاقی است. حضرت یونس به غم شدید (پیامبر باشی و ۳بار قرعه بنامت در بیاد) دچار شد و این ذکر را گفت و خدا او را نجات داد. تفسیر انفسی اینجا چیست؟ شب نماد دنیاست، در تاریکی حقایق آشکار نمیشوند . قیامت آنجایی است که حقیقت قائم شود.(صبح قیامت). در دریا غرق شدن حضرت یونس نماد جهل است. ما چون جاهل هستیم گناه می کنیم. وانسان در جهل غوطه ور است. (یا پیامبر باشیمیا دست به پیامبر دهیم). نهنگ نماد نفس است ویونس نماد فطرت و حقیقت انسانی است. فطرت، نور نبوت و امامت که در ما هست ، حقیقت ما ،توسط من موهوم ،یعنی نفسانیت ما بلعیده شده است. و خود این نهنگ (من موهوم) در دریایی از جهل پنهان است.و خود دریایی از جهل در شب تاریک دنیا قرار دارد. وقتی آدم از حقیقت خودش دور شد غم او را فرا می گیرد.
انسان حداقل سه تا ساحت رو شامل میشود. با هم تأثیر و تأثر متقابل دارند .سه تا کره تودرتو در نظر بگیریم.وسطی ، مغز و اصل باورها هستند. دومی ملکات وخلق و خوهای نفسانی هستند. سومی و آنکه رو هست و از طرف دیگران بچشم میادافعالی است که بوسیله بدن انجام میشه.تأثیر لایه دوم بر سوم.الان میخواهیم بدانیم ملکات نفس و افعالی که بدن ما انجام میده چه تأثیر و تأثراتی بر هم دارند.اوایل سخته ولی با تکرار کم کم ملکه می شود. همه افعال اینگونه اند وقتی تکرار می شوند در ملکوت نفس ما یک چهره ملکوتی در نشئه مثال ما پدیدار میشود. توان و ملکه و بنیه که در نشئه مثالی نفس پیدا شده ، نمی تواند بیکار باشد،در هر موقعیتی که ایجاد شود ، سریع میخواهد در صحنه فعل خود را آشکار کند . بودن قلم وکاغذ و خط نوشتن ما. تأثیر لایه اول ودوم : باورها و عقاید بر خلق وخوها. این لایه هم از پایین در بالا تأثیر میکند وهم بالا در پایین تأثیر میکند. معرفت عمق می دهد به نماز وروح می دهد به روزه. معرفت روح عبادت است.همین سه تا لایه وتأثیر وتأثر دو سویه در قرآن هم هست. قرآن یک پیکر ظاهری دارد و یک پیکر مثالی دارد. و آن حقیقت حی است. همین قرآن یک حقیقت عقلی دارد ، بسیار مطلق. سبحانک انی کنت من الظالمینیک قاعده و یک حقیقت است. (تفسیر انفسی)داستانها ووقایع تاریخی را بررسی میکنیم با یک دل پاک تا آرام آرام به مثال قرآن دست پیدا کنیم و ببینیم آن داستانها را . وبالاتر آرام آرام به عقل قرآن پی ببریم. (قواعد آدم شدن ) قواعد در داستانها مندرج هستند.انسان و قرآن و جهان ساحتهای چند لایه دارند بر طبق یکدیگرند. در تفسیر انفسی دنبال مثالی و عقلی هستیم.
در تفسیر انفسی اگرکسی گفت من شهود کردم شهود او را در دستگاه ارزیابی قرار می دهیم و با میزان و چهار چوبها می سنجیم و اگر مخالفتی نداشت ، می پذیریم. میزان اول دین و آیات وروایات . میزان دوم ، میزان عقل . میزان سوم میزان استاد وپیر سلوکی . سیر آفرینش : عالم از وحدت به کثرت سیر دارد. در مرتبه ذات الهی هیچ چیزدر آن مرتبه نیست اوهست و لاغیر ، مرتبه پایینتر مقام احدیت ویک مرتبه پایینتر مقام واحدیت است . در قوس صعود کثرت آرام آرام به وحدت می رسد. مثال قرآن : یک ذلک الکتاب داریم. مقام اعلی قرآن چیست ؟ علم ذاتی حق است و در آنجا وحدت حاکم است. در مرحله لایه ها و عوالمی که در قرآن هست. عوالم عقلی و مثالی پیدا می کند و عوالم مادی که همین الفاظ و عبارات و صوت است. و کذلک ننجی المؤمنین در ذکر یونسیهیعنی چه؟ اگر مراد از ظلمات ، دریای ظاهری و شب ظاهری باشد که ما اینها را نداریم .اگر مراد حقیقت شب حقیقی باشه، بعنی در آن جایگاهی که ما از حقیقت عالم که تجلیات خداوند هست از آن غافلیم و باید آگاه بشویم. . و باید از ۳ظلمت خارج بشویم. ظلمت نهنگ ، نماد من موهوم است.
مثال : س نساء/۱۰۰، انسان مهاجرت می کند ….
تفسیر آفاقی: انسان در راه معارف دین و زیارت اهل بیت مهاجرت میکند و سختیهایی را می پذیرد …(بررسی شأن نزول و نتیجه گیری )
تفسیر انفسی: بیتیعنی جایی که مرکز صادرات وواردات ماست. قرار گاه اصلی ما همین بیت است. واین بیت حیوانی ماست. بدن مادی ما میاد و میره. ما ۷ مرتبه جمادی ، نباتی ، حیوانی، شیطانی ، انسانی، ملکی و الهی داریم. در هر مرتبه یک جور معنا میشود. مثال دانه گندم، بیت دانه گندم همان غلافی است که آن را پوشانده است. وقتی دانه کاشته میشود در تاریکی خاک باید بیت خودش را بشکافد تا به نبات تبدیل شود وگرنه جماد است. هر کسی هر شغلی دارد بیتش همان شغلش است. باید از بیتی که در آن هستیم خارج شویم تا به حقیقت آن پی ببریم . (نهنگ، بیت انانیت در یک اصطلاح و در معنای دیگر آن نهنگی که نور ولایت و حقیقت ما را بلعیده واجازه رشد به اونمی دهدو می خواهد در خودش نگه دارد وما باید از آن خارج شویم)
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم ز حیوان سر زدم
مردم ازحیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
مرگیعنی خروج از بیت ،یعنی خروج از حدی دارم و ورود به حدگسترده تر . (خروج از حد جماد و نبات و حیوان و آدم)
بار دیگر من بمیرم از بشر
تا برآرم از ملائک بال و پر
بار دیگر از ملک پران شوم
آنچه در وهم ناید آن شوم
سؤال:خروج از بیت تا کجا؟تا آنجایی که انسان به مرحله ایی برسد که از همه بیتها ومن ها و حجابها خارج شود. به تعبیر عرفا ، فناء فی الله . فنا بمعنی برداشته شدن حدود ،در دستگاه عرفانی عالم ظهور است.
۶جور موجودات داریم. جماد، نبات ، حیوان، شیطان ، ملک، انسان چیست؟ انسان در اصطلاح عرفا، کون جامع است. هستی فراگیر، تمام این شش گونه موجود را دارد. جنین تا ۴ ماه و ۹روز روح ندارد. از این ببعد نفس نباتی به او دمیده میشه. بعد از تولد آرام آرام بینایی و شنوایی ولمس و چشایی و بویایی فعال میشود. قوه چشایی طفل در ابتدا فعال میشود و دراو خیلی شدید است. این آغاز حیوانیت است . علاوه بر هویت شش گانه قبلی هویت جدید ایجاد می شود بنام من الهی که حقیقت وجود انسان است. بقیه پوست هستند و پوستها پیدا می شوند تا مغز ایجادشود. مغز انسان ، هویتی است که در سن بلوغ در انسان ایجاد می شود و به آن نور نبوت گویند. البته نه آن معنای نبوت که در ذهن عام هست. (نبوت تشریعی)معنای دیگری وجود دارد که در اصطلاح عرفا میشود نبوت انبائی (فهم حقیقت، خدا جویی، خدا یابی ). از سن بلوغ نبوت انبائی در انسان ایجاد می شود. انسان با علم فرشته خو می شود. و با علم، عقل فربه تر می شود. نباید من نباتی و … کنار بگذاریم. خروج یعنی در دل این پوستها باید توجه به حقیقت باشد نباید در اینها توقف کرد .
انسان هویتها و من ها ی متعدد دارد. مثل کره های تودر تو هستند .کره ایی با قطر ۵ سانتیمتر و کره ایی با قطر ۱۰سامتی متر . … یک من جمادی داریم طول و عرض وعمق و سخن جمادی داریم. من نباتی، تغذیه و رشد و توانایی تولید مثل. من حیوانی دارا بودن حواس پنجگانه و حرکت ارادی.حیوانات بمنزله کره ۱۵ سانتی.من شیطانی بلحاظ اخلاقی شیطنت ،مذموم است و بلحاظ فلسفی و تکوینی توانایی است. کره ۲۰سانتی بمنزلهاجنه و شیاطین هستند.
مثلا همه سلولها ی بدن مامطیع نفس ما هستند . تا وقتی مفیدند که از چهار چوب خارج نشوند. در حیطه علم به سمت برهان و علم و کشف واقعیت از فیزیک و زیست ونجوم گرفته تا واقعیتهای کلی تر که فلسفه و عرفان نظری آنها را کشف میکند و در حیطه عمل به سمت اینکه فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق و… عمل شایسته کدام است و عمل ناشایست کدام. خروج از بیت بمعنی از بین بردن هویت پایینی نیست. آن را داریم ودر حد آن را می گسلیم و میرویم بالاتر. مثل کاشتن بذر در دل خاک، بذر جماداست(طول و عرض و عمق دارد) ،آرام آرام میشود نبات. .گیاهی اگر بخواهد حیوان شود. نطفه داخل رحم حیوان. تغذیه و رشد دارد وچیزهای جدید پیدا می کند بخشی از خروج از بیت تکوینی است. با حرکت جوهری سیر وسلوک را تکوینا آغاز کردیم.از اینجا ببعد آغاز سلوک اختیاریست. اگر مدرسه نرویم و علوم را نخوریم عقل ما در حیطه عملی شکوفا نمی شود. در طبقات تکثیر عرضی داریم .و یک رشد طولی هم داریم.این۵،۶ مرتبه را بمنزله یک بدن ببینیم . برای این هویت ششم اسمهای متفاوتی گذاشتند. (امانتالهی، توحید، عشق الهی، روح منفوخ …)و این هویت نهایی است. طبق نظر ملا صدرا علم از بالا القا و انشا میشود .ملائکه علم را افاضه می کنند. اما آن حقیقت آخری را چه کسی دریافت خواهد کرد تا به انسان القا کند. (((ثم یدرکه الموت فقدوقع اجره علی الله الصوم لی و انا اجزی به.))) کسی نمی تواند اجراو را بدهد. ما چطور باید از بیت خارج شویم ؟ظلمات همان بیتها هستند. خروج از بیت و نادی فی الظلمات یک معنی دارد. که در اعماق همه ،این من ها زندانی است و در سن تکلیف شروع میکند به ندا (وجودش نداست)، که خدایا مرا از این بیتها و تاریکیها و ظلمات در آور. عقل وجودش نداست. فطرت ما هم وجودش نداست. خدایا مرا ازاین بیتها و ظلمات در آور و برای همین در سن تکلیف عبادت آغاز می شود و عبادت یعنی خروج از بیت.
دانش یا علم و فراگیری لایه لایه هستند. سه ساحت باورها ، صفات خلق و خوها و ساحت افعال یا رفتارها برای انسان چیده شده است. هویت جمادی داریم و ویژگی آن طول و عرض و عمق هست. هویت نباتی و ویژگی آن تغذیه ورشد وتولید مثل است. یک هویت حیوانی داریم و ویژگی آن حواس پنجگانه و حرکتهای ارادی است. یک هویت شیطانی در عالم هست و ما هم داریم. یک هویت عقلییا ملکی در خارج هست و در ما هم پرتوش هست و در ساحت نظرعلوم کلی مطابق با واقع و در بعد رفتاری عبارت است از حسن خلق و افعال شایسته که انسان باید انجام دهد. هویت ششم نمونه خارجی ندارد و فقط مختص انسان است. (اصل مسلم در اشتداد ، رشد) خطرش چیست؟ ما این هویت نباتی را تشدید کنیم و به سرحد نفس حیوانی برسیم و دیگه دست بر نداریم. در این حالت خودمان جلوی سیرو رشد خود را گرفتیم. ودرنباتیت بمانیم . تا یک برهه ایی نباتیت خوبه . (حرکتهای ارادی در رحم ) تا ۷سالگی شیطنت. گذار از هر هویتیبه هویت قبلی و فربه کنیم و شکوفا کنیم و همه قوی اورا به فعلیت برسانیم و دوم اینکه نباید در حد او بمانیم. ما نباتیت را شکافتیم در فضای حیوانی قرار گرفتیم
نام احمد نام جمله انبیاست
چونکه صد آمد نود هم پیش ماست.
همچنین وقتی ما از حیوانیت و شیطانیت هم عبورمیکنیم به آن مرحله ملکی، عقلی ،انسانی دست پیدا کنیم مراد این نیست که چیزی نخوریم ، نبینیم، وهم و خیال و … بد باشد. ( طبق نظر عرفا قوه واهمه پرتو شیطانها ست ) اینها را رها کنیم نفس ملکی هم از بین می رود.نفس انسانی و ملکی به چه چیزی داده شد؟ به حیوانیت اساسا سلوک یعنی همین.عبور از یک مرحله به مرحله بعد . مرگ یعنی همین. یعنی عبور از یک حد وقرار گرفتن در حد گسترده تر. به یک معنا داری و به یک معنا حدش و نداری. ۱_ فربه ۲_ هویت قبلی را نمیتوانیم نابود کنیم پوستی است که مفز در دل او رویید. (نه افراط و نه تفریط) در هویت ششم همین قاعده را در نظر می گیریم برای پیدا کردن هویت توحیدی چه کنیم؟ تا عقل فربه نشود شهودهای قلبی ایجاد نمی شود شریعتیک کارکرد و فرآیندی برای ما تنظیم می کند که ما هویت نباتی و داریم و نداریم. توقف در اینها عذاب قبراست. وقتی خلاف شریعت عمل کنیم همان جا عذاب قبر است. ریاضتهای مرتاضان … آن کارهایی نیست که ما برای انجام آنها سالها وقت صرف کنیم .
گر در هوا پری مگسی باشی
ور بر آب روی خسی باشی
دل بدست آور تا کسی باشی
القلب حرم الله (حدیث امام صادق (ع))
دل آنجایی است که جبرئیل و …نتوانستند فقط پیامبر توانست ودریافت کرد.(حدیث قدسی) در عرفان ناب اسلامی هدف همین است. مرتاضها با ریاضت به هویت ششم هرگز نمی رسند. ملائکه کشف و کرامت هستند . کن فیکون. هویت ششم می شود فنا. هرمقداری که به شریعت عمل کردیم،یعنی خود را از حدود رها کردیم . موت یعنی تجافی ، از شیطان هر مرحله گسستن و تسلیم کردن (اسلم شیطانی بیدی ) شفاعت پیامبر همین شریعت است. اگر در اینجا متلبس شدیم در آنجا متمثل می شود . اتفاق جدیدی نمی افتد. شفاعت را هم از اینجا باید با خود ببریم. هر که اینجا ندید محروم است در قیامتز لذت دیدار.
وظیفه ما چیست ؟احکام شرعی و فقهی را رعایت کنیم، مرحله بالاتر اخلاق است و بالاتر توحید ومعرفت است. سؤال توحید را در خود ایجاد کنیم تا به آن برسیم و اگر به هویت ششم نرسیم ولی حداقل با خود میبریم. و امید است که در آن دنیا توحید را به ما بدهند.شفاعت یعنی جمع شدن . موت طبیعی مانع است. موت ارادی دو جور معنا شده است. این معنا ،معنای توحیدی است.
ثبت دیدگاه