بسم الله الرحمن الرحیم
عنوان: خلاصه ای از دروس معرفت نفس
نام و نام خانوارگی: بهروز جوادی
استاد: ضیایی
ترم : سوم بلند مدت مجازی
تحصیلات: دیپلم تجربی
شماره ی تماس: ۰۹۱۹۴۴۳۱۶۹۵
چکیده:
این نوشته با بهره گیری از کتاب معرفت نفس حضرت علامه ی ذو فنون حسن زاده ی آملی و خلاصه برداری از متن کتاب و توضیحات استاد معظم ضیایی در مورد معرفت نفس تنظیم شده است. این نوشته دارای سه بخش تحت سه عنوان کلی است. بخش اول با عنوان «جهان در یک نگاه» که در آن روش صحیح مواجه ی انسان با محیط پیرامونش و همچنین توجه به حقیقت اشیاء و موجودات عالم گنجانده شده است. و بخش دوم با عنوان« نظام احسن » که در آن اثبات می کنیم که جهان خلقت پیکره ای واحد است و هر چه وجود دارد خیر محض و عین کمال است. در بخش سوم که با عنوان « حرکت به سوی کمال» است، چگونگی حرکت انسان از نقص به کمال توضیح داده شده و در نتیجه گیری از مجموع این سه فصل نتیجه گرفته ایم که انسان گوهری به نام نفس دارد که از نوع مجردات است و قابلیت هایی دارد که فوق تصور هاست و انسان محدود به همین بدن مادی نیست.
کلید واژه: نفس ـ معرفت ـ حقیقت ـ انسان
مقدمه:
انسان موجودی با عجایب و شگفتی های بیشمار است که درباره ی او و چگونگی ساختار مملکت وجود اش و محیطی که در آن زندگی میکند، ناشناخته های فراوانی وجود دارد که آدمی در طول تاریخ کوشیده تا مجهولات پیرامونش را کشف کند. چرا که شناخت عالم هستی و کشف حقایق آن به انسان کمک می کند که بهتر زندگی کند. از آنجایی که انسان تکوینا به دنبال پیشرفت و کمال است پس از این رو شناخت حقیقت جهان هستی برای او اهمیتی فوق تصور دارد .اما برای این که انسان بتواند بهترین نوع زندگی را تجربه کند، باید صحیح ترین شناخت را از جهان اطراف خود داشته باشد. اهمیت این شناخت از آنجا روشن است که با مراجعه به تاریخ گذشتکان در می یابیم که بشریت همیشه بخاطر روحیه ی کمال طلبی اش به دنبال بهترین نوع زندگی بوده است ولی در بیشتر اوقات راه را از بی راهه تشخیص نداده و از وادی هلاکت سر در آورده و خود و حتی دیگران را به هلاک انداخته اند.
از آنجایی که شناخت محیط اطراف لازمه اش این است که انسان ابتدا شناخت صحیحی از خود داشته باشد، پس باید به ناچار اعتراف کنیم که راه سعادت انسان از خود او گذر می کند. ولی سوالی که ذهن آدمی را به خود مشغول میکند این است که، گوهر وجود انسان چیست؟ آیا شناخت گوهر وجودی انسان برایش میسّر است یا خیر؟ آیا همگان این توانایی واستعداد را دارند یا منحصر در افراد خاصی است؟ برای کسب این معرفت باید از کجا شروع کرد؟ و هزاران سوال از این قبیل که در این نوشته به فضل الهی به آنها پاسخ خواهیم داد.
جهان در یک نگاه: استاد در کتاب معرفت نفس، شناخت نفس را از اثبات وجود و موجود شروع می کنند و می فرمایند: که ما وقتی چشم باز میکنیم و به اطراف نگاه می کنیم حقایق و موجوداتی را می بینیم و می یابم که آنها وجود دارند و همگی در صفت موجود بودن، مشترک اند؛یعنی تمام چیزهایی که در محیط زندگی بشر وجود دارد، همگی وجود دارند و موجود هستند. از طرفی در می یابیم که موجودات خارجی باهم یکسان نیستند و باهم فرق دارند و در وجود ما حقیقتی وجود دارد که این تفاوت را در می یابد که از آن حقیقت، تعبیر به روح، جان، روان و نفس و … می کنیم. پس آن حکم کننده و تمییز دهنده موجود است چون دارای اثر است. پس هر یک از ما دارای چیزی هستیم که با آن حکم می کنیم که حیوان بالاتر از نبات است . این حقیقت در درون ماست چون اگر بیرون از ما بود نمی توانستیم آن را به خودمان نسبت دهیم. حال ما می یابیم که تمام وجودات اطراف ما و خود ما حقیقت و واقعیت داریم پس با یک دقت در نظام هستی می فهمیم، یک شیء یا وجود دارد یا وجود ندارد و هیچ است و یا به عبارت دیگر، شیء یا موجود است یا معدوم و حدّ وسط و حالت سومی غیر از وجود وعدم برای شیء متصور نیست. باز با مراجعه به کتاب هستی و نظم و هماهنگی موجود در این عالم در می یابیم که وجودات عالم هستی بی ارتباط با یکدیگر نیستند و با هم پیوستگی دارند و از یکدیگر تأثیر و تأثر می پذیرند ؛ یعنی تمام نظام هستی همچون اعضای یک بدن برای هدفی واحد و در یک سمت و سو با همدیگر کار می کنند اگر چه ما بدلیل علم کمی که داریم، متوجه این همبستگی در بیشتر بخشهای این عالم نشویم و پی به وجود آن نبریم. از سویی دیگر تمام موجودات عالم هستی اعم از جماد و نبات و حیوان … در حال جنبش و حرکت اند و به سوی کمال می روند . با این توصیح که هر کدام به سوی کمال بالاتر در حرکت است برای مثال یک گیاه در حرکت است تا به کمال بالاتر از خود که حیوان بودن است دست یابد. اگر چه ما در بیشتر اجزای پیکره ی هستی متوجه این حرکت نمی شویم. پس تا به حال این مطلب آشکار شد که در تمام اجزای این عالم یک نظم و هماهنگی وجود دارد و این نظم و هماهنگی چون همیشگی است،پس به طور اتفاقی حادث نشده اند و آنچه که اتفاقی نیست و در برنامه خود رفتار همیشگی دارند حتما دارای هدفی است که به سوی آن حرکت می کند. هر چیزی که به سوی هدفی حرکت می کند، یعنی؛ آن غایت را ندارد و گرنه حرکت معنی نداشت و تحصیل حاصل خواهد بود.
نظام احسن: موجودات عالم هستی را می توان دو گونه ملاحظه کرد: ۱ـ ملاحظه مستقل؛ یعنی هر موجود را به تنهایی نگاه کردن. ۲ـ ملاحظه کردن موجود در مقایسه با دیگر موجودات؛ یعنی مقایسه کردن موجودی،با وجودات دیگر. هر موجودی را اگر به صورت مستقل نگاه کنیم کامل است و کمبودی ندارد اما اگر همان موجود را نسبت به موجود دیگری مقایسه کنیم، نسبت به موجود مافوق خود ناقص ونسبت به موجود مادون خود کامل است. ما در عالم شرّ محض نداریم چرا که هر موجودی را به تنهایی نگاه کنیم،به خودی خود خیر محض است و شرّ هنگامی پدید می آید که آن موجود را با دیگر موجودات در نظر بگیریم. برای نمونه: مار را در نظر بگیریم. نیش و زهر مار به خودی خود، وسیله ی دفاعی مار است و برای بقاء مار عین خیر وکمال است اما اگر نیش مار را نسبت به انسان در نظر بگیریم، آنوقت شرّ تلقی می شود. پس باید دید ما نبت به نظام هستی، دید خوش بینی باشد چرا که نظام آفرینش، نظام احسن است و اگر بهتر آز این که هست امکان داشت خداوند قارد مطلق،آن بهتر را می آفرید. ولی از آن جایی که دار ماده دار تزاحم است، شرّ تصور می شود و اگرنه هر چیزی به لحاظ ذات خودش کامل و خیر است. اما با تمام این توضیحات کمال بهتر از نقص است پس باید به دنبال کمال بود چون کمال ارزش است برای مثال عالم بودن کمال است و جاهل بودن نقص بشمار می رود از این رو انسان باید به دنبال کمال باشد و به سوی کمال حرکت کند.
حرکت به سوی کمال: برای این که انسان کسب کمال کند، باید از نقص به سوی کمال حرکت کند. حقایق در عالم دو نوع اند: ۱ـ تدریجی الحصول؛ یعنی آن چیزهایی که زمان برای حاصل شدن و به وجود آمدن آنها نیاز است.۲ـ دفعی الحصول(آنی الحصول)؛ چیزهایی که زمان برای به وجود آمدن آنها نیاز نیست. حرکت را دو معنی است، یک معنای عام: که مردم به هرگونه تغییر حرکت میگویند و یک معنای خاص؛ که عبارت است از خروج یک شیء از قوه به فعل یا به عبارت دیگر خروج یک شیء از حالتی به حالت دیگر به صورت تدریجی را حرکت علمی می گویند. ما در این جا با حرکت به معنای خاص آن سر و کار داریم و از آن سخن می گوییم. هر متحرکی که از نقص به سوی کمال می رود ناچار باید حرکت کند و هر حرکتی دارای ۶ مؤلفه است که با وجود این ۶ تا حرکت اتفاق می افتد و اگر حتی یکی از این شش تا نباشد، حرکت اتفاق نمی افتد. و آن ها عبارتند از: ۱ـ مبدأ ۲ـ منتها ۳ـ متحرک ۴ـ مسافت ۵ـ زمان ۶ـ محرّک . مبدأ: یعنی ابتدای حرکت. منتها:یا همان مقصد یعنی نقطه ی پایان حرکت. متحرک: چیزی که حرکت می کند. که آن را قابل به معنی قبول کنندة حرکت نیز می گویند. مسافت: فاصله ی طی شده از مبدأ تا مقصد را گویند و باید گفت که مسافت همیشه به معنای فاصله مکانی نیست مثلا: یک سیب نارس و سبز وقتی بر وری شاخه رسیده و قرمز می شود، از نقص به سوی کمال حرکت کرده است بدون اینکه جابجایی مکانی داشته باشد. زمان: مقدار حرکت از مبدأ تا مقصد را گویند. محرّک: علتی که موجب حرکت می شود را گویند.که به فاعل نیز گویند.
مهم ترین چیز در حرکت، محرّک است. حال ببینیم این محرک در حرکت از نقص به کمال کیست. فرض کنیم یک نفر میخواهد عالم شود و از جهل که نقص است به سوی علم حرکت کند. در این حرکت محرّک کیست وچه چیزی یا چه کسی باعث عالم شدن است؟ فرض کنیم شخص نزد یک استاد می رود و استاد مطلبی را برایش توضیح می دهد، توضیح استاد که حرف والفاظ است و لفظ امواج هواست که برخورد هوا با تار های صوتی بیرون می آید! آیا هوا موجب علم است؟ یا فرض کنیم شخص جاهل کتاب را مطالعه می کند تا عالم شود. کتاب چیست مشتی جوهر بر روی کاغذ! آیا سیاهی کلمات موج علم است؟ یا فرض کنیم شخص تقکر می کند و علم پیدا می کند. آیا فکر کردن که یک عملیات ذهنی است موجب علم است؟ اگر کمی دقت کنیم، می بینیم که در یادگیری استاد و صحبت های او، مطالعه، تفکر و… همگی مقدمات و معدات یادگیر اند نه موجب و علت علم.پس باید ورای اینها چیز مجردی باشد تا علم کسب شود. حال بینیم کسب کننده ی علم یا همان قابل کیست؟ آیا لباس انسان عالم می شود؟ نه چون لباس را هفته ای چند بار عوض میکنیم. آیا پوست و آعضای ظاهری است؟ نه چون ممکن است کسی اعضای خود را طی حادثه ای از دست دهد و دست و پای او قطع شود ولی من او نیم من نمی شود. آیا اعضا و جوارح داخلی او مثل قلب و کبد و کلیه ی اوست؟ باید بگوییم که امروزه اینها را پیوند میزنند ولی من شخص همان من است و تغییری نمی کند. آیا سر اوست؟ باز باید یگوییم که چه بسا شخص که در مواقعی از زندگی بر سر مسئله ای چنان غرق شود که از تمام اعضای خود غافل شود ولی از من خود غافل نمی شود. پس به ناچار باید بگوییم که قبول کننده ی علم هم موجودی است مجرد ورای این اعضا و جوارح. البته شناخت خصوصیات و چگونگی این موجود مجرد و سؤالاتی که در مورد آن است باید به دقت جواب داده شود تا کم کم راه سعادت آدمی نمایان شود.
نتیجه گیری: باتوجه به توضیحات ارایه شده در متن می توان ادعا کرد که حقیفت وجود انسان گوهری مجرد به نام نفس است و انسان محدود به بدن مادی نیست و شناخت نفس برای هرکسی از ابناء بشر امکان دارد بشرط آنکه اندک تأملی شود. و راه شناخت آن توجه به ترکیب وجودی خود شخص است و انسان به برکت آن که نفس مجرد دارد راه برایش برای حرکت به سوی کمال کاملا باز است و اگر انسان خودش را خوب بشناسد خدا ی خود را هم خواهد شناخت و با این شناخت است که زندگی انسان متحول خواهد شد و خواهد فهمید که این جهان و ما فیها همگی ظواهراند و آنچه باید به دنبال آن بود باطن و حقیقت این ظواهر است. اگر این شناخت و فهم برای کسی حاصل شود خود و جهان اطراف خود را محتاج و فقیر خواهد یافت در مقابل منبع بی نهایتی که فیاض مطلق است. این دیدگاه همان دید توحیدی است که آموزه های دین مبین اسلام ما را به سوی آن رهنمون می شوند.
ثبت دیدگاه