فطرت حقیقت جویى انسان، از آنجا كه به دنبال درك واقعیّت است، در مقام كسب علم آموزش علمى را اقتضا مىكند كه به روشنى واقعیّت حقیقى را به وى نشان دهد. مقتضاى فطرت حقیقتجویى انسان این نیست كه صرفاً، یك اعتقادى را پیدا كند. آنچه كه فطرت انسانى و میل حقیقتجویى وى را سیراب مىكند عبارت است از كسب علم مطابق با واقع، و رسیدن به مرحله یقین و دورشدن از جهل و شك و گمان. اكتفاكردن به ظنّ و گمان و وهم، انحرافى از مسیر فطرت حقیقتجویى انسان خواهد بود. بنابراین، اگر با علم حضورى قادر به مشاهده حقایق نیست، حدّاقلّ، از طریق علم حصولى قطعى باید به حقایق دست یافت. پس از نظر اخلاقى تلاش براى كسب علم یقینى و كشف درست واقعیّتها لازم است و اكتفا به چیزى كمتر از آن با وجود امكان معرفت یقینى داراى ارزش منفى خواهد بود و اگر در مرحله سابق بر این، غفلت و بىتوجّهى به خویش داراى ارزش منفى بود در این مرحله باقىماندن در شكّ و تردید و یا اكتفاكردن به ظنّ و گمان و وهم و ماندن در اعتقادات نادرست و جهل مركّب امورى نكوهیده هستند و از ارزش منفى اخلاقى برخوردار خواهند بود.
قرآن و فطرت حقیقتجویى
در این زمینه نیز آیات قرآن در موارد زیادى به روشنى دلالت دارند و در بسیارى از موارد، روى یقین و ارزش مثبت انسانهاى اهل یقین تكیه كردهاند. اهل یقین یعنى، كسانى كه در جستجوى یقین هستند و به ظنّ و گمان اكتفا نمىكنند.
خداوند در نخستین آیات سوره بقره مىفرماید:
«الم ذلِكَ الْكِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدَىً لِلْمُتَّقینَ. … وَالَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما اُنْزِلَ اِلَیْكَ وَما اُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالاْخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ. اُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَاُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (بقره ۱، ۲، ۴، ۵)
این كتاب بدون تردید راهنماى پرهیزگاران است كسانى كه… و كسانى كه به آنچه بر تو (اى پیامبر اسلام) و آنچه كه قبل از تو فرو فرستاده شده است ایمان و به جهان آخرت یقین آورند آنان (كه از صفات نامبرده برخوردارند) بر هدایتى از سوى پروردگار خویش (و در صراط مستقیم) هستند و همانان به فلاح و رستگارى دست یافتهاند.
در این آیات، بر صفت یقین به آخرت، به عنوان یك صفت برجسته كه نشانه هدایت به راه راست و منشأ فلاح و رستگارى انسان است تكیه شده است.
در آیه دیگرى مىگوید:
«وَفِى الاْرْضِ ایاتُ لِلْمُوقِنینَ وَفى اَنْفُسِكُمْ اَفَلا تُبْصِروُنَ»( ذاریات/ ۲۰ و ۲۱٫)
و در زمین نشانههائى (آشكار از خدا) براى كسانى كه در جستجوى یقین هستند وجود دارد و در درون جانتان نیز، پس مگر نمىبینید؟
این آیات نیز گویاى این حقیقتاند كه براى كسانى كه جویاى یقین باشند راه باز و زمینه خداشناسى فراهم است. پس هر كس به حقیقت نرسید كوتاهى از خود او خواهد بود و آنچنان كه بزرگان ادب گفتهاند:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار *** هر ورقش دفترى است معرفت كردگار
آرى راههاى خداشناسى و آیات الهى چه در برون و چه در درون نفس، فراوان و بى حدّ و حصر است.
در آیه دیگرى آمده است كه:
«یُدَبِّرُ الاْمْرَ یُفَصِّلُ الاْیاتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ.» (رعد/۲)
(خداوند) نظام جهان را تدبیر و آیات و نشانهها(ى علم و حكمت و قدرت خویش) را توسعه و تفصیل مىدهد، باشد كه شما به ملاقات پروردگار خود یقین آورید.
آرى جستجوى یقین را هدف بالاى تدبیر نظام جهان و توسعه آیات الهى به شمار آورده و به عنوان یك خواسته و مطلوب، در چارچوب این نظام، رجا و امید تحقّق آن را ابراز مىدارد.
همچنین در آیات مختلف با تعابیر گوناگون مثل «قَدْ بَیَّنَا الاْیاتِ لِقَوْم یُوقِنُونَ.»(بقره/۱۱۸) و تعابیر دیگر از اهل یقین یاد كرده بدین وسیله ارزش والا و ارج و قرب آنها را گوشزد مىكند.
آیات فراوان دیگرى با تعابیر مختلف ِ تعقّل، تدبّر و تفكّر، انسان را نسبت به كشف حقیقت و درك واقعى موجودات ترغیب مىكنند كه در گذشته به مناسبتهایى از آنها یاد كردهایم و در اینجا دیگر آنها را تكرار نمىكنیم.
در بعضى از آیات خداوند به مذمّت كسانى پرداخته كه نیروهاى ادراكى خدادادى خود را به درستى به كار نمىاندازند تا واقعیّتها را آنچنان كه هستند كشف كنند و از كیفر سختى كه این افراد در پیش دارند خبر دادهاند و ما در اینجا به یكى از آنها اشاره مىكنیم كه خداوند در آن مىفرماید:
«وَلَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كثَیراً مِنَ الْجّنِ وَالاِْنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَلَهُمْ اَعْیُنٌ لا یُبْصِروُنَ بِها وَلَهُمْ اذانٌ لایَسْمَعُونَ بِها اُولئِكَ كَالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ»(اعراف/۱۷۹)
و محقّقاً، بسیارى از جنّ و انس را براى جهنّم بیافریدیم (آنان را كه) دلهایى دارند كه با آنها (حقایق را چنانكه هستند و باید بفهمند) نمىفهمند و چشمهایى دارند كه با آنها (اشیاء را آنچنان كه بایسته و شایسته است) نمىبینند. و گوشهایى دارند كه با آنها (نداى حق را چنانكه باید بشنوند و درك كنند) نمىشنوند، آنان همانند چهارپایان و بلكه گمراهتر از آنهایند آنها همان غفلت زدگان هستند.
گرچه، قبلا نیز به این آیه اشاره كردهایم ولى این آیه از آن جهت كه ریشه شقاوت را در غفلت معرّفى مىكند مورد توجّه ما بود؛ ولى، این بار از این لحاظ به آیه نامبرده استشهاد مىكنیم كه عقل را آنچنان كه باید به كار نمىگیرند و با آن به كشف واقعى اشیا نمىپردازند. چرا كه مسلّماً هر انسانى با چشم و گوش و دل خود چیزهایى را درست یا نادرست درك مىكند و براى خودش برداشتى و تفسیرى از جهان و انسان دارد. و مسلّماً منظور آیه این نیست كه با آن هیچ نمىفهمند و هیچ ادراكى از جهان ندارند؛ چرا كه، وقتى قوّه ادراك باشد خواه نا خواه چیزهایى ذهن و فكر و قواى ادراكى انسان را به خود مشغول مىسازد و حتى چارپایان هم با گوش و چشم و حواسّ خود چیزهایى درك مىكنند. و افراد مورد مذمّت از كفّار و مشركین به هر حال براى خودشان افكار و عقایدى داشتند كه نسبت به آنها پایبند بودند و زیر بار سخنان حقّ پیامبر خدا و آیات الهى نمىرفتند. بنابراین، آیه در صدد انكار اصل ادراك و فهم و دیدن و شنیدن آنان نیست؛ بلكه، از آنجا كه آنان معتقد به یك مشت اوهام و خرافات و عقاید شركآلوده بودند و در جهل مركّب و یا ظنّ و گمان باطل و یا شكّ و تردید به سر مىبردند آیه شریفه فوق، آنان را در مقابل نداشتن درك صحیح و مطابق با واقع و تفسیر عقل پسند و به كار نبردن درست و دقیق قواى ادراكىشان تهدید مىكند كه این هم به نوبه خود شعبه و یا شاخهاى از غفلت خواهد بود.
كسانى كه غفلت نداشته باشند در تلاشند تا شناخت صحیحى از راه عقل و فكر و به كمك چشم و گوششان به دست آورند؛ چرا كه بینش صحیح و تفسیر درست جهان و انسان، اساس و پایه زندگى درست و رفتار صحیح و جهت درست یافتهاى خواهد بود كه دنیا و آخرت و آینده و سرنوشت انسان، مرهون آن است و كسى كه نسبت به این امر حساس و ریشهاى بى توجّهى كند در واقع نسبت به آینده و سرنوشت خود و جهت دهى صحیح به زندگى، غفلت كرده است.
دسته دیگرى از آیات قرآن، ما را از پیروى و اتكا بر غیر علم با تعابیر مختلف بر حذر مىدارند مانند آیاتى كه مىگویند:
«وَلاْ تَقْفُ، ما لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ اِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ كُلُّ اُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلا.» (اسراء/ ۳۶)هرگز به دنبال آنچه كه بدان علم ندارى حركت نكن چرا كه، گوش و چشم و دل همگى (در پیشگاه خدا) مسؤولند. حقایق را به درستى بفهمند و بر اساس فهم صحیح آنها رفتارى كه از ما سر مىزند جهت صحیح خود را باز یابد).
یا مىگویند:
«وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطانَاً وَما لَیْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ.» (حج/۷۱)
غیر خدا را عبادت مىكنند بدون آن كه بر آن، برهان و بدان علمى داشته باشند.
یا مىگویند:
«اِفْتَرى عَلَىَ اللّهِ كَذِبَاً لِیُضلَّ النّاسَ بِغَیْرِ عِلْم.» (انعام/۱۴۴)بر خدا افترا و دروغ مىبندند تا مردم را گمراه كنند بدون آنكه به گفتههاى خود علمى داشته باشند.
یا مىگویند:
«اِنْ یَتَّبِعُونَ اِلاَّ الظَنَّ وَاِنَّ الظَنَّ لا یُغْنى مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً.» (نجم/۲۸)گمراهان جز از ظنّ و گمان پیروى نكنند و حقاً كه ظنّ و گمان، (انسان را) از حق بىنیاز نمىكند. یا: «وَمِنَ النّاسِ مِنْ یُجادِلُ فِى اللّهِ بِغَیرِ عِلْم.۰حج/۳ ـ ۸)
كسانى كه جدال مىكنند درباره خدا به غیر علم.
و آیات بسیار دیگرى كه با تعابیر مختلف از پیروى از ظنّ و گمان و تكیه و اعتماد به غیر علم، ما را باز مىدارند.
این راه صحیحى نیست كه انسان در مقام شناختن حقایق، به اعتقادات ظنّى اكتفا كند. نرفتن به دنبال علم و یقین و بسنده كردن به ظنّ و گمان، راه خطرناكى است و ضمانت صحّت ندارد. اگر ما اعتقاد و بینشى پیدا كردیم كه مطابق با واقع نبود از آنجا كه، اساسى ندارد نه تنها از آن تكاملى براى ما حاصل نمىشود، بلكه ما را به بیراهه مىكشاند.
كسى كه اساس روش زندگى و رفتارى خود را بر ظنّ و گمان بنا كند همانند كسى است كه پى ساختمان خویش را بر لبه پرتگاهى كه در حال ریزش است و به تعبیر قرآن «على شفا جرف هار» بنا كند كه در این صورت ساختمان او ریشه و اساسى ندارد و دیر یا زود فرو خواهد ریخت و در جهنّم سقوط مىكند. «فانهار به فى نار جهنّم» (توبه/۱۰۹)
پس دوّمین مرحله از مراحل تكاملى انسان پس از مرحله یقظه یا بیدارى از غفلت و هوشیارى این است كه انسان عقلش را به درستى به كار گیرد و با دقّت واقعیتها را همانطور كه هستند كشف كند و به حقایق دست یابد.
در این مرحله فضیلت اخلاقى عبارت است از اهتمام به كسب علم یقینى و در مقابل آن ماندن در حال شكّ و تردید و یا اكتفاكردن به ظنّ و گمان، عملى ناشایسته خواهد بود و همانطور كه در بالا یادآورى كردیم در قرآن از آن مذمّت شده است.
البته، جهل براى هر انسانى در ابتدا طبیعى است؛ چرا كه، انسان در آغاز جز در محدوده علوم فطرى كه نیمه آگاهانه و خیلى هم محدود است دیگر مسائل براى او مجهول و ناشناخته است؛ ولى، خداوند به او استعداد و توانایى داده كه خود را از این جهل و تاریكى برهاند و به صحنه روشن و نورانى وارد شود.
بنابراین، جهل ابتدایى امرى است غیر اختیارى و نمىتواند منشأ مدح و ذمّى براى انسان جاهل شود و نمىتوان به وى گفت: چرا تو از آغاز، جاهل و نادان از مادر متولّد شدهاى؟ در اینجا ممكن است این سؤال پیش آید كه پس چرا قرآن، انسان را به خاطر جهل و نادانیش، مورد مذمّت قرار داده است؟
در پاسخ به این سؤال، ما قبلا گفتیم هرچند اصل جهل ابتدایى غیر اختیارى است ولى از آنجا كه استعداد تحصیل علم در انسان وجود دارد باقى ماندن یا بیرون رفتن از جهل در اختیار انسان خواهد بود و اگر انسان در قرآن مورد مذمّت قرار گرفته به خاطر جهل ابتدایى جبرى نیست بلكه به لحاظ باقى ماندن در جهل و نادانى است كه ـ با وجود قدرت و استعداد خارج شدن از آن ـ امرى مذموم و نكوهیده خواهد بود و از این كه انسان تنبلى و سستى مىكند و براى خارج شدن از ظلمت و تاریكى فكرى نمىكند و دست به تلاش و كوششى نمىزند او را به باد انتقاد گرفته است. انسان بر اساس فرمان فطرت به ویژه در مسائل سرنوشت ساز تا حقیقت را كشف نكرده نباید آرام گیرد.
قرآن آشكارا كسانى را كه به بهانه نداشتن علم و یقین به آخرت، از تكالیف سنگین خود سرباز مىزدند و آسوده خاطر به دنبال درك حقایق و عمل به وظایف خود نمىرفتند مورد نكوهش قرار مىدهد. وقتى گفته مىشد: چرا معاد را قبول نمىكنید؟ مىگفتند: ما درباره معاد، یقین نداریم پس آن را نمىپذیریم، و قرآن آنان را به خاطر این گفته، مورد مذمّت قرار مىدهد.(جاثیه/۳۲)
این درست است كه انسان باید به هر چه یقین دارد عمل كند و ایمان آورد اما معناى این سخن، آن نیست كه در هر چه یقین ندارید در شكّ و تردید بمانید و یا به ظنّ و گمان اكتفا كنید. بلكه، این از وظایف انسانى است كه در مقام كسب یقین برآید و از حالت شكّ و تردید به در آید.
خداى متعال از سویى نیروى ادراكى و قدرت عقل و خرد و اندیشه به انسان داده است و از سوى دیگر، آیات بیّنات خود را بر انسان فرو فرستاده و نشانههاى روشنى براى او قرار داده است كه به كمك آنها به خوبى قادر است كسب یقین كند.
بنابراین اگر قرآن مىگوید: «از ظن و گمان پیروى نكنید» مفهومش این است كه به دنبال كسب علم قطعى باشید نه آن كه در عمل، صرفاً، به آنچه كه بالفعل مىدانید اكتفا كنید و جز آن، مسؤولیّت دیگرى براى شما نیست.
ثبت دیدگاه