امیرالمؤمنین علی(ع) در خطبه قاصعه میفرماید: درباره احوال گذشتگان بیندیشید و ببینید چه چیزهایی موجب ترقی و سعادت و چه چیزهایی موجب سقوط آنها بوده است؛ سپس در بین اقوام مؤمن، فرزندان اسحاق، یعقوب و اسماعیل را نام میبرد و دوستی، صمیمیت و اتحاد را عامل عزت و شرافت آنها، و اختلاف، تشتّت و پراكندگی را كه از خودبزرگبینی و تكبر نشأت میگیرد، به عنوان عامل ذلت و بدبختی آنان معرفی مینماید؛ زیرا انسان متكبر میخواهد دیگران ضعیف باشند تا خود، از همه بزرگتر باشد! به همین جهت دیگران هم با او دشمنی میكنند. كمكم این اختلافات گسترش پیدا میكند و جامعه را فرا میگیرد و چنین جامعهای روی سعادت نخواهد دید. از این رو حضرت میفرماید: «فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وُلدِ إِسْمَاعِیلَ وَ بَنِیإِسْحَاقَ وَ بَنِیإِسْرَائِیلَ»۱؛ درباره فرزندان اسماعیل، فرزندان اسحاق و فرزندان اسرائیل بیندیشید و از حال آنان عبرت بگیرید. زیرا آنچه درباره دیگران گذشته، درباره شما هم ممكن است اتفاق بیفتد. چنان كه از پیغمبر اكرم(ص) نقل شده كه حضرت فرمودند: هر چه بر بنیاسرائیل گذشته، بر شما هم خواهد گذشت؛ حتی اگر آنها وارد لانه سوسماری شده باشند، شما هم داخل خواهید شد! تا این حد رفتار گروهها و جوامع شبیه به هم است.
«فَمَا أَشَدَّ اعْتِدَالَ الْأَحْوَالِ وَ أَقْرَبَ اشْتِبَاهَ الْأَمْثَالِ»؛ چه قدر حالات ملتها با هم یكسان و در صفات و رفتار شبیه یكدیگرند. بنابراین، از این شباهتها به خوبی میتوان برای عبرت گرفتن استفاده كرد. سپس حضرت چگونگی عبرت گرفتن را توضیح میدهد و میفرماید: «تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ»؛ درباره كار آنها تأمل و دقت كنید،؛ «فِی حَالِ تَشَتُّتِهِمْ وَ تَفَرُّقِهِمْ»؛ ببینید وقتی كه پراكنده بودند و با هم اختلاف و تشتت داشتند، طعمهای در دست پادشاهان ایران و روم بودند. «لَیَالِیَ كَانَتِ الْأَكَاسِرَةُ وَ الْقَیَاصِرَةُ أَرْبَاباً لَهُمْ»؛ روزگار تیرهای چون شب كه در آن پادشاهان ایران و روم ارباب و صاحب اختیار آنها، بر ایشان مسلط بودند، و به زبان امروز، استعمارشان كرده بودند و آنها را از سرزمینهای سبز و خرم و كنار رودخانههای پر آب بیرون كرده، دور نمودند و به بیابانهای خشك و بیآب و علفی كه زندگی در آنجا سخت و دشوار بود، تبعید كردند. «فَتَرَكُوهُمْ عَالَةً مَسَاكِینَ إِخْوَانَ دَبَرٍ وَ وَبَرٍ»؛ و آنها را به صورت انگلهایی که عیال، سربار دیگران، مسكین، گدا و بدبخت بودند، رها كردند و كارشان به جایی كشید كه به استفاده از فضولات شتران پرداختند و بعضی؛ از ایشان آن قدر فقیر شده بودند كه گفته شده در قحطسالی مو و كرك شتر را برای تغذیه با خون مخلوط میكردند و میخوردند. «أَذَلَّ الْأُمَمِ دَاراً وَ أَجْدَبَهُمْ قَرَاراً»؛ و خانههایشان پستترین خانهها و سرزمین آنها خشكترین سرزمینها بود. البته اینها جزای اعمال بد ایشان بود كه خدای متعال برایشان مقدر فرموده بود و به مجازات ظلمها و جنایتهایی كه كرده بودند، میبایست به این ذلت مبتلا شوند.؛ «وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ وَ باؤُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ»۲. بنیاسرائیل به قدری بدبخت شدند كه هیچ پناهگاهی برایشان باقی نماند و جایی كه سایه عزت بر سر آنها بیفكند و از این ذلت نجاتشان بدهد، پیدا نمیكردند. «فَالْأَحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ وَ الْأَیْدِی مُخْتَلِفَةٌ وَ الْكَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ فِی بَلَاءِ أَزْلٍ وَ أَطْبَاقِ جَهْلٍ»؛ به پراكندگی و اختلاف مبتلا شدند؛ دستهایشان از هم جدا بود و هر كسی برای خودش كار میكرد و به كمك دیگری نمیشتافت؛ جمعیت كثیر آنها متفرق و پراكنده شده بود. در بلای سختی فرو رفته بودند و جهل آنها را احاطه كرده بود؛ «مِنْ بَنَاتٍ مَوْءُودَةٍ»؛ تا آن جا كه دخترانشان را زنده به گور میكردند. اعراب دو علت برای این كار زشت ذكر كردهاند: یكی قحطی و تنگدستی، كه در آیات قرآن هم به آن اشاره شده، «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ».۳؛ دلیل دیگری كه نقل شده تعصب بیجای آنان نسبت به زنان در جنگها بود: در بین عربها جنگ امری عادی بود و در این جنگها مردها كشته میشدند و دخترها و زنان اسیر میشدند و اسارت آنها موجب سرشکستگی خانوادهشان بود.
ذلت و پستی فرزندان ابراهیم و اسماعیل که بنیانگذاران خانه توحید بودند، به جایی رسید كه خانه خدا را به بتخانه تبدیل كردند و مروج شرك شدند. «وَ أَصْنَامٍ مَعْبُودَةٍ وَ أَرْحَامٍ مَقْطُوعَةٍ». یكی از گرایشهای فطری همه انسانها علاقه به افراد خانواده و خویشان نزدیك است. ولی كار فرزندان ابراهیم به جایی رسید كه قطع رحم كردند که این امر هم از كبر ریشه میگیرد. وقتی انسان خودش را بزرگتر میبیند، حتی نسبت به فرزند، پدر و مادر و بستگانش هم بزرگی میفروشد. «وَ غَارَاتٍ مشنونة». جنگ، خونریزی و غارتگری نیز بین آنها شایع شد. به خاطر گسترش این مفاسد حضرت امر(ع) فرمود: «تآَمَّلُوا أَمْرَهُمْ فِی حَالِ تَشَتُّتِهِمْ وَ تَفَرُّقِهِمْ».
چنین مردمی به بركت یك عامل وحدتبخش و محبتآفرین با یکدیگر دوست شدند و وحدت پیدا كردند و همه بدبختیها و ذلتهایشان به عزت تبدیل شد. «فَانْظُرُوا إِلَی مَوَاقِعِ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیْهِمْ حِینَ بَعَثَ إِلَیْهِمْ رَسُولًا»؛ خدا نعمتش را بر آنها ارزانی داشت و پیامبری در بینشان مبعوث كرد و به بركت او بین آنان محبت و الفت برقرار نمود.
قرآن نعمت تألیف قلوب را این گونه به رسول اكرم(ص) و مسلمانان یاد آور میشود: «لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ»؛۴؛ اگر تمام نعمتها و ثروتهای زمین را صرف میكردی، نمیتوانستی در دلهای مردم چنین الفتی برقرار كنی. البته به پیغمبر(ص) میفرماید، تا ما اهمیت این نعمت را درك كنیم و بدانیم همین الفت ضعیفی كه بین ما وجود دارد، چه قدر ارزش دارد. «فعقد بِمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ وَ جَمَعَ عَلَی دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُمْ». رسول الله(ص) به واسطه دین و آئینی كه به آنها عرضه داشت، بینشان الفت و وحدت برقرار كرد و آن تفرقه و تشتّت در سایه اسلام و ایمان به الفت و محبت تبدیل شد. «كَیْفَ نَشَرَتِ النِّعْمَةُ عَلَیْهِمْ جَنَاحَ كَرَامَتِهَا»؛ ببینید چگونه نعمت، بال ارجمندی را بر آنها گستراند. امیر مؤمنان(ع) میفرماید: نعمت آثاری دارد و از آن كرامت، ارزش، قدر و منزلت ناشی میشود. قدر و منزلتی كه از نعمت پدید میآید، به منزله بالی است كه بر سر مردم میگستراند؛ یعنی در سایه نعمت الهی به كرامت و عزّت رسیدند. «وَ أَسَالَتْ لَهُمْ جَدَاوِلَ نَعِیمِهَا»؛ جویبارهای نعمت از این سرچشمه به سوی آنها جاری شد. «وَ الْتَفَّتِ الْمِلَّةُ بِهِمْ فِی عَوَائِدِ بَرَكَتِهَا»؛ و ملت و آئین اسلام و توحید آنها را در بركت خود فرا گرفت و بر آنها احاطه پیدا كرد. «فَأَصْبَحُوا فِی نِعْمَتِهَا غَرِقِینَ وَ فِی خُضْرَةِ عَیْشِهَا فَكِهِینَ». همان مردمی كه با آن سختی در بیابانها زندگی میكردند، در سایه عزت اسلامی در نعمت غرق شدند و در زندگی خرم و با طراوت به شادی و نشاط پرداختند. «وَ آوَتْهُمُ الْحَالُ إِلَی كَنَفِ عِزٍّ غَالِبٍ»؛ و در پناه عزّتی فراگیر پناه گرفتند. وقتی خدا در سایه وحدت و الفت آنها را به عزّت رساند، همه جا برای آنها مأوا شد. «وَ تَعَطَّفَتِ الْأُمُورُ عَلَیْهِمْ فِی ذُرَی مُلْكٍ ثَابِتٍ»؛ و كارها به سوی آنها میل پیدا كرد؛ یعنی خواستههایشان به آنها رو آورد. «فَهُمْ حُكَّامٌ عَلَی الْعَالَمِینَ»؛ همانهایی كه برده و ذلیل دیگران بودند، حاكم بر دیگران شدند. «وَ مُلُوكٌ فِی أَطْرَافِ الْأَرَضِینَ»؛ و سلاطین روی زمین گردیدند. «یَمْلِكُونَ الْأُمُورَ عَلَی مَنْ كَانَ یَمْلِكُهَا عَلَیْهِمْ»؛ و مالك سرنوشت كسانی شدند كه روزگاری مالك اینها بودند و در سایه اسلام به عزتی رسیدند كه سلاطین ایران و روم در مقابل آنها خاضع شدند. «وَ یُمْضُونَ الْأَحْكَامَ فِیمَنْ كَانَ یُمْضِیهَا فِیهِمْ»؛ و بر كسانی حكمرانی كردند كه قبلاً خود، مجری دستورات آنها بودند. «لَا تُغْمَزُ لَهُمْ قَنَاةٌ وَ لَا تُقْرَعُ لَهُمْ صَفَاةٌ»؛ آنقدر قدرتمند و مجهز شدند كه هرگز در جنگ درنمیماندند و همیشه سلاحشان كارگر میافتاد. بعد میفرماید اگر بار دیگر نعمت وحدت و الفت را از دست بدهند، باز هم گرفتار آن بدبختیها خواهند شد.
بنابر این باید از احوال گذشتگان عبرت بگیریم و قدر الفت و روابط صمیمانه بین امت اسلامی را بدانیم و از این بیان امیرالمؤمنین علیعلیهالسلام برای زمان خودمان استفاده كنیم و با كسانی كه به اصول، ارزشها و نظام اسلامی معتقدند و میخواهند احكام اسلامی را پیاده كنند، روابط خود را صمیمانهتر، گرمتر و قویتر كنیم و مواظب باشیم كه عوامل دشمن در ما نفوذ نكنند، البته نسبت به دشمنان نیز باید كمال دشمنی را داشته باشیم.
۱؛ بحار، ج۶۰، ص۱۲۶، روایت۱۴، باب۳۲٫
۲؛ بقره: ۶۱٫
۳؛ اسراء: ۳۱٫
۴؛ انفال: ۶۳٫
ثبت دیدگاه