«…فَاعْتَبِرُوا بما كَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِیسَ»؛ ای مردم! از آن چه خدا در مقابل خودبزرگبینی ابلیس، نسبت به او انجام داد، پند بگیرید. «إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِیدَ»؛ شیطان با این كه سالهای درازی عبادت كرده بود، همه اعمالش را نابود كرد. «عَنْ كِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ»؛ به دلیل یك لحظه تكبر. گاهی انسان ممكن است كارهای خوب زیادی انجام بدهد، سالها در مسیر صحیحی قدم بردارد، اما در نهایت با یك كار همه آنها را آتش بزند. در این جا میفرماید لحظهای تكبر باعث شد كه همه آن اعمال نیك بر باد برود. آن عمل طولانی چه بود؟ «وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ»، شش هزار سال عبادت خدا كرده بود؛ اما، سالهایش چه سالی بود؟ آیا همین سالهای ۳۶۵ روزة ۲۴ ساعته است، یا سال آن هم جور دیگر بود؟ در نسخههای معروف نهجالبلاغه آمده است كه «لَا یُدْرَی أَمِنْ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الْآخِرَةِ»؛ یعنی معلوم نیست كه این شش هزار سال از همین سالهای عادی دنیاست یا از سالهای آخرتی كه هر روزش هزار سال است. كفر و تكبر همه اعمال را یكجا باطل میكند. اگر مسلمانی هفتاد سال عبادت كرده باشد، اما لحظه آخر حیاتش مرتد شود، همه هفتاد سال عبادتش بر باد رفته است. «وَ قَدِمْنا إِلی؛ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً»۱. كسانی كه كفر ورزیدند، هر كار خوبی قبلاً انجام داده بودند، ما سراغ اعمالشان رفتیم و همه را «هَباءً مَنْثُوراً»؛ كردیم؛ مثل گردی كه در هوا پخش میشود. «فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِیسَ یَسْلَمُ عَلَی اللَّهِ بِمِثْلِ مَعْصِیَتِهِ»؛ وقتی ابلیس بعد از آن همه عبادت به خاطر یك ساعت تكبر، همه اعمالش از بین رفت، آیا كس دیگری به واسطه تكبر سالم میماند؟! «كَلَّا»؛ ابداً، چنین چیزی نیست. «مَا كَانَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِیُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَكاً». ابلیس به دلیل عبادتهای زیادی كه كرده بود جزو ملائكه به شمار میرفت. او را به واسطه یك ساعت تكبر، از بهشت خارج كرد؛ آن وقت آدمیزاد را كه عبادتش هیچ وقت هزار سال هم نمیشود، به واسطه تكبرش عقاب نمیكند؟! «إِنَّ حُكْمَهُ فِی أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ لَوَاحِدٌ»؛ دراین حكم و سنت الهی ـكه كفر و شرك همه اعمال را از بین میبردـ فرقی بین انس و جن و بین اهل زمین و اهل آسمان نیست. «وَ مَا بَیْنَ اللَّهِ وَ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ فِی إِبَاحَةِ حِمًی حَرَّمَهُ عَلَی الْعَالَمِینَ»؛ اگر خدا چیزی را بر همه مردم حرام كرده، خط قرمزی ترسیم كرده كه از این جا نباید عبور كنید، دیگر به هیچ یك از بندگانش رخصتی نمیدهد. وقتی میگوید هیچ كس نباید تكبر كند، نباید با خدای متعال در ردای كبریاییاش نزاع كند، استثناء برنمیدارد. سنت الهی نسبت به همه مكلفان یكسان است؛ البته ممكن است بعضی از گناهان و محرمات به خاطر مصالحی، در زمان خاصی، برای یك قوم خاصی باشد. ما باید از این بلایی كه سر ابلیس آمد بترسیم. او اگر شش هزار سال عبادت كرده بود، ما كه معلوم نیست چند سالی هم عبادت مقبولی داشته باشیم. ما به طریق اولی در معرض خطر هستیم.
امروز هم میبینید، كسانی همان راه شیطان را رفتند و به همان خطرها هم مبتلا شدند؛ همان غرورها و تكبرها باعث شده كه در احكام الهی تشكیك كنند و بگویند اینها تاریخ مصرف دارد، وقتش گذشته یا اصلاً اینها حكم خدا نبوده یا پیغمبر اشتباه كرده؛ از این چیزهایی كه این روزها از این مرتدین میشنوید. این خطری كه برای ابلیس بود برای ما آدمیزادها هم هست. به واسطه غرور و هوسبازیهایمان، به واسطه استمرار در گناه كار انسان به جایی میرسد كه كافر میشود.؛ «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّوای؛ أَنْ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ»۲. الان هم میبینید كه احكام كیفری اسلام را مسخره میكنند؛ میگویند این زمان دیگر نمیشود كسی را چوب زد؛ چوب زدن مال الاغ است؛ یعنی حكم خدا درباره تازیانه زدن را مسخره میكنند. همان كسانی كه ادعای اسلام هم دارند. ابلیس هم نمیگفت خدایا! من تو را قبول ندارم، تو را پرستش نمیكنم. گفت من عبادتی میكنم كه هیچ كس نكرده باشد. كار آدمیزاد هم ممكن است در اثر غرور و خود بزرگبینی به این جا برسد كه دین خدا را مسخره كند و امروز نمونههایش را هم میبینیم.
سپس امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ عَدُوَّ اللَّهِ أَنْ یُعْدِیَكُمْ بِدَائِهِ». شیطان علاوه براین كه خودش راه سرپیچی و مخالفت با خدا را پیش گرفت، قسم خورد كه دیگران را هم گمراه كند. قسم نخورد كه من نمیگذارم آدمیزادگان عبادت كنند؛ قسم خورد كه آنها را گمراه كند؛ یعنی كاری كند كه مثل او بشوند و اصلاً رو درروی خدا بایستند و راه او را بروند. بپرهیزید از این كه شیطان شما را به درد خودش مبتلا كند. «وَ أَنْ یَسْتَفِزَّكُمْ بِنِدَائِهِ»؛ با نداهای خود شما را دعوت میكند به این كه همان راهی كه خودش رفته شما هم بروید. «وَ أَنْ یُجْلِبَ عَلَیْكُمْ بِخَیْلِهِ وَ رَجِلِهِ»؛ و سواره نظام و پیاده نظامش را به سراغ شما میفرستد. دار و دسته ابلیس خیلی فراوانند. «إِنَّهُ یَراكُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ»۳. شما شیطان را نمیبینید، ولی او شما را میبیند. در آیات هست كه شیطان ذریه و فرزندانی دارد كه آنها هم همان راه او را میروند؛ علاوه بر این؛ که در میان انسانها یار و یاورانی دارد كه گاهی از شیاطین جن هم خطرناكترند؛ «شَیاطِینِ الْإِنْس وَ الْجِنِ»۴. كسانی كه ولایت شیطان را میپذیرند؛ «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّونَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ مُشْرِكُون»۵، اینان جزو انصار شیطان میشوند، اما عیناً نقش شیطان را ایفا میكنند.
واژه «فَلَعَمْری»؛ در مقام بیان اهمیت دشمنی شیطان است. گاه وقتی ما را نصیحت میكنند كه این كار را نكن، با رفیق بد نشین و… خیلی جدی نمیگیریم؛ مخصوصاً اگر آن کار در راهی باشد كه خودمان هم دوست داشته باشیم. شیطان هم انسان را از راهی فریب میدهد كه تمایلات انسان اقتضاء داشته باشد. امیرالمؤمنین(ع) از این روحیه ما خبر دارد و میداند كه ما این مسأله را خیلی جدی نمیگیریم. به همین دلیل این قدر روی دشمنی شیطان پافشاری میكند، تا كمی به خود بیاییم. امیرالمؤمنین(ع) به جان خودش قسم میخورد. «لَقَدْ فَوَّقَ لَكُمْ سَهْمَ الْوَعِیدِ وَ أَغْرَقَ إِلَیْكُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدِیدِ وَ رَمَاكُمْ مِنْ مَكَانٍ قَرِیبٍ». آن زمانها معمولاً با تیر و كمان به دشمن حمله میكردند. وقتی تیرانداز از راه دوری نشانهگیری كند، احتمال این كه تیر خطا برود زیاد است؛ اما اگر فاصله كوتاه باشد، این احتمال خیلی كم است. شیطان تیری بر چلّه كمان گذارده و تا آخرین حد توان كشیده. چون هر چه چله کمان بیشتر كشیده شود، تیر مسافت دورتری را میپیماید. حضرت امیر(ع) میفرمایند شیطان تیر و كمانش را آماده كرده، از جای نزدیكی تیر را به طرف شما نشانه گرفته و با كمال شدت وتر کمان را كشیده است. این تیر وقتی رها شود، حتماً به هدف میخورد. حالا آیا احتمال میدهید كه از چنگ شیطان رها بشویم، تیرش به خطا برود؟ آن هم كسی كه در تیراندازی به سوی ما، چندین هزار سال تجربه دارد. پیری هم در او اثر نگذاشته كه دستش بلرزد و سست بشود. «فَقَالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ»۶؛ اولاً با یك گستاخی به خدا نسبت میدهد كه تو مرا گمراه كردی؛ یعنی اگر تو امر نمیكردی كه من بر آدم سجده كنم، من مشغول عبادتم بودم؛ اما تو گفتی برو، بر آدم سجده كن. من هم از سر لجاجت به این گمراهی مبتلا شدم. حالا كه این بلا را بر سر من آوردی، همه آدمیزادگان را گمراه خواهم كرد. كارهای بد را برای آنها زینت میدهم. «قَذْفاً بِغَیْبٍ بَعِیدٍ وَ رَجْماً بِظَنٍّ غَیْرِ مُصِیبٍ». شیطان با این سخن سنگی در تاریكی انداخت، و یقین نداشت كه بتواند همه را گمراه كند. این گمان، دلیلی بر اصابت نداشت. اما این سخن درباره بعضی از انسانها صادق شد.؛ «صَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ الْحَمِیَّةِ وَ إِخْوَانُ الْعَصَبِیَّةِ وَ فُرْسَانُ الْكِبْرِ وَ الْجَاهِلِیَّةِ»؛ كسانی كه اهل تكبر و عصبیت هستند كاری كردند كه گمان ابلیس درست درآمد؛ كسانی كه سوار بر مركب تكبر میتاختند، ظن ابلیس را صادق كردند. میفرماید: «حَتَّی إِذَا انْقَادَتْ لَهُ الْجَامِحَةُ مِنْكُمْ». تا حالا كلیگویی بود؛ اما داستان شیطان به شما چه ربطی دارد؟ شما ابتدا در مقام اطاعت شیطان نبودید. به شیطان «نه»؛ گفتید؛ ولی این «نه»؛ گفتنتان دوام نیافت، آرام آرام سست شدید، استقامتتان در مقابل شیطان كم رنگ شد، «حَتَّی إِذَا انْقَادَتْ لَهُ الْجَامِحَةُ مِنْكُمْ»؛ آنان كه علیه شیطان قد علم كرده بودند، كمكم تسلیم شدند؛ «وَ اسْتَحْكَمَتِ الطَّمَاعِیَّةُ مِنْهُ فِیكُمْ»؛ وقتی دید شما كه اهل سركشی و مخالفت با ابلیس بودید، به دنبال او میروید، طمعش قوی شد. آنهایی كه از اول اطاعت شیطان را پذیرفتند، كه هیچ؛ اما شما كه شیطان را لعن و رجم میكردید، شما هم آرام آرام تسلیم شدید. «فَنَجَمَتِ الْحَالُ مِنَ السِّرِّ الْخَفِیِّ إِلَی الْأَمْرِ الْجَلِیِّ اسْتَفْحَلَ سُلْطَانُهُ عَلَیْكُمْ وَ دَلَفَ بِجُنُودِهِ نَحْوَكُمْ»؛ این جا بود که تصمیم جدی گرفت با شما به مبارزه برخیزد و نیروهایش را بسیج كند كه شما را از راه خارج كنند. وقتی شما دست از ارزشهایتان برداشتید، نسبت به آرمانهای انقلاب سست شدید، نسبت به احكام اسلام بیغیرت شدید، شیطان طمعش در شما زیاد شد و لشگرش را رسماً به طرف شما گسیل كرد. «فَأَقْحَمُوكُمْ وَلَجَاتِ الذُّلِّ وَ أَحَلُّوكُمْ وَرَطَاتِ الْقَتْلِ»؛ سر راه شما كمندهایی گذاشت، تا به ورطههای هلاكت بیافتید. «وَ أَوْطَئُوكُمْ إِثْخَانَ الْجِرَاحَةِ طَعْناً فِی عُیُونِكُمْ وَ حَزّاً فِی حُلُوقِكُمْ وَ دَقّاً لِمَنَاخِرِكُمْ وَ قَصْداً لِمَقَاتِلِكُمْ وَ سَوْقاً بِخَزَائِمِ الْقَهْرِ إِلَی النَّارِ الْمُعَدَّةِ لَكُمْ»؛ چشمهایتان را هدف سرنیزههایش قرار داد. در جنگها اگر كسی نیزه را به چشم حریف میزد، دیگر كارش تمام بود. كور میشد و نمیتوانست مقاومتی كند. شیطان و لشگریانش بدون ترحم از همه سو به شما حمله كردند و شمشیرهایی را حواله حلقهایتان ساختند. «وَ دَقّاً لِمَنَاخِرِكُمْ»؛ نهایت ذلت و بدبختی كه برای كسی پیش میآوردند این بوده كه بینیاش را به خاك میمالیدند. شیطان كاری كرد كه بینیهایتان به خاك مالیده شد. صداهایتان در گلو خفه شد. «وَ قَصْداً لِمَقَاتِلِكُمْ»؛ و درصدد بر آمد كه شما را به قتل برساند. «وَ سَوْقاً بِخَزَائِمِ الْقَهْرِ إِلَی النَّارِ الْمُعَدَّةِ لَكُمْ». ساربانها وقتی میخواستند شتر را رام كنند تا چموشی و مستی نكند، چوبی در دماغ شتر میكردند و مهارش را به آن چوب میبستند؛ وقتی این چوب را تكان میدادند، شتر رام میشد. حضرت(ع) میفرماید: شیطان چنین بلایی را بر سر شما آورد، تا از مسیری كه او میخواهد منحرف نشوید. «فَأَصْبَحَ أَعْظَمَ فِی دِینِكُمْ حَرْجاً وَ أَوْرَی فِی دُنْیَاكُمْ قَدْحاً مِنَ الَّذِینَ أَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُنَاصِبِینَ وَ عَلَیْهِمْ مُتَأَلِّبِینَ». شما وقتی دشمنان خود را میبینید كه روبه روی شما شمشیر به دست ایستادهاند، حواستان را کاملاً جمع میكنید؛ اما جسم شیطان را نمیبینید. خطر این دشمن از دشمنی كه رو بهروی شما میایستد و با سلاح به شما حمله میكند، بیشتر است. خطر شیطان فقط برای آخرت نیست؛ فقط برای دینتان نیست؛ در دنیا هم ذلیلتان میكند. وقتی از شیطان اطاعت كردید، وقتی دنبال هوای نفس و گناه رفتید، به اندازهای ذلیل میشوید كه دستتان را درمقابل دشمن، به نشانه تسلیم بلند میكنید؛ در مقابل آمریكا هم خضوع میكنید. سرانجام دنبال شهوت رفتن این است كه نه تنها آخرت شما را بر باد میدهد، در دنیا هم شما را به ذلت میكشاند. این بلایی است كه شیطان بر سر شما میآورد.
۱؛ . فرقان: ۲۳
۲؛ . روم: ۱۰
۳؛ . اعراف: ۲۷
۴؛ . انعام: ۱۱۲
۵؛ . نحل: ۱۰۰
۶؛ . حجر: ۳۹
ثبت دیدگاه