شناخت و آشنایی با معارف دینی برای انسانها لازم است، تا در پرتو آن معارف و عقاید، عمل درست داشته باشند و خوشبخت و سعادتمند زندگی کنند. این دسته از معارف و عقاید، پایه و اساس دین و آیین را، شکل میدهد و همهی دستورها، توصیهها و امر و نهیهای دین بر پایهی آن عقاید و معارف استوار است. حال هرچه این پایه و اعتقاد محکمتر و قویتر باشد، انسان مؤمن را، برای حرکت به سوی کمالش آمادهتر میسازد. بالعکس، فساد در عقیده، زمینهی هرگونه فساد اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را، فراهم میسازد. لذا برای دفع و رفع اینگونه مفاسد، باید از بازسازی و اصلاح عقاید آغاز کرد.در اینصورت زندگی دارای معناست و اندیشهی بیهوده زندگیکردن و پوچگرایی از ذهن افراد زدوده و محو میشود.انسانها از این طریق به حیات و زندگی خود رنگ ابدیت و جاودانگی میزنند.
البته ممکن است کسانی در اثر تنبلی و راحتطلبی نخواهند زحمت تحقیق و بررسی را، به خود بدهند یا به این خاطر که پذیرفتن دین، محدودیتهایی را، برای آنها درست میکند و آنها را از انجام برخی خواستههای نفسانی باز میدارد، اصلاً به دنبال بحث دین و معارف دینی نباشند. اما نهایتاً گرفتار عاقبت وخیم تنبلی و خودکامگیهایشان خواهند شد. درست مثل کودکی که بیمار است و به خاطر ترس از داروی تلخ و زدن آمپول، از دستور پزشک سرپیچی میکند و یا اصلاً سراغ پزشک نمیرود و در نتیجه، گرفتار عواقب خطرناک بیماری خود میشود. این کودک، رشد عقلی کافی برای تشخیص سود و زیان خودش را ندارد و عاقبتِ بدِ مخالفت با دستورات پزشک را نمیفهمد، ولی انسان بالغ و عاقل که توان اندیشیدن دربارهی سود و زیان خود و سنجیدن و مقایسهکردن لذتهای زودگذر با شقاوت و عذاب و هلاکت ابدی را دارد باید در مقابل پروردگار و اعمالش پاسخگو بوده و منتظر کیفر دنیوی و اخروی باشد.
گاهی نیز افرادی برای خود بهانهتراشی کرده که پیگیری یک موضوع و تلاش برای حل یک مسأله در صورتی مطلوب است که انسان امیدی به یافتن راهحل آن داشته باشد. ولی امید چندانی به نتیجهگرفتن از اندیشیدن دربارهی دین و مسائل آن وجود ندارد.
در پاسخ، چنین باید گفت:
اولاً: در علوم مختلف گاهی دانشمندان سالها تلاش و پیگیری کردهاند تا به بخشی از مسائل آن علم، راه پیدا کردهاند. اینطور نیست که مسائل اساسی دین قابل بررسی نباشد و راهی برای شناخت اینگونه معارف بلند، وجود نداشته باشد.
ثانیاً: در موضوعات اقتصادی و غیره، یک قاعدهی عقلی و منطقی جریان دارد و آن اینکه «ارزش احتمال، همیشه تابع مقدار احتمال نیست، بلکه ’مقدار محتمل‘ را، هم باید در نظر گرفت.» مثلاً اگر احتمال سوددهی در مورد یک کار اقتصادی، ۵٪ و در مورد کار اقتصادی دیگر، ۱۰٪ باشد، ولی مقدار سود محتمل در کار اول ۱۰۰۰ تومان و در کار دوم ۱۰۰ تومان باشد، پرواضح است که کار اول بر کار دوم ترجیح و برتری دارد. با اینکه مقدار احتمال سوددهی در کار اول کمتر از احتمال سوددهی در کار دوم است. پس چون منفعتِ احتمالیِ پیگیری و اندیشیدن در موضوعات دین، بینهایت است، هرقدر هم که احتمال دستیابی به نتیجهی قطعی دربارهی آن ضعیف باشد، باز هم ارزش تلاش در راه آن بیش از ارزش تلاش در هر راهی است که نتیجهی محدودی داشته و دارد.
در صورتی ترک پژوهش و تحصیل معارف دین عقلاً موجه است که انسان به نادرستی و بطلان دین قطع داشته باشد و مطمئن باشد که مسائل دین فهمناشدنی و حلناشدنی است. اما چنین قطع و اطمینانی از کجا بهدست میآید؟ آیا واقعاً میشود با اطمینان چنین ادّعایی را داشت؟ از آنجایی که نمیتوان چنین ادعایی داشت، پس بحث از دین و شناخت معارفش نه تنها محال نیست، که واجب و ضروری است.
بهطور خلاصه؛ به علت اینکه رسیدن به منفعت و گریز از ضرر و خطر و زیان، مطلوب فطری انسان است، پس تحقیق و پژوهش دربارهی دینی که مدعیِ ارائهی راه صحیح به سوی منفعت بینهایت و ایمنی از ضرر بینهایت است، کاملاً ضروری به نظر میرسد. یعنی چون رسیدن به منفعت و ایمنی از ضرر، مطلوب فطری انسان است، پس پژوهش و تحقیق درباره موضوعات دینی ضرورت دارد.
ثبت دیدگاه