معرفت و شناخت یك موجود به حسب آن شىء مورد شناخت، به دو صورت، تحقق مىیابد: یكى شناخت شخصى، و دیگرى شناخت كلّى. شناخت شخصى در مورد محسوسات به وسیلهى حواس و در شكل ادراك حسّى، حاصل مىشود و در غیر محسوسات تنها به صورت علم حضورى و شهودى، امكانپذیر است. ولى شناخت كلّى نسبت به همهى موجودات به وسیلهى مفاهیم عقلى، حاصل مىشود و این شناخت در حقیقت، متعلق به ماهیات و عناوین كلیّهى موجودات است و بالعرض به افراد و اشخاص، نسبت داده مىشود.
مثلا آگاهى انسان از خود (= مَنِ درك كننده) و از نیروهاى درونى و افعال و انفعالات نفسانى مانند اراده و محبّت خویش، شناختىست شخصى و حضورى؛ و نیز آگاهى وى از رنگهایى كه مىبیند و صداهایى كه مىشنود شناختىست شخصى و حسّى؛ امّا شناختن حسن و حسین و تقى و نقى به عنوان «انسان» یعنى موجود زندهاى كه داراى قدرت تعقّل و سایر ویژگیهاى انسانى است معرفتىست كلّى كه اصالتاً به ماهیت «انسان» تعلّق مىگیرد و بالعرض به حسن و حسین و… نسبت داده مىشود و همچنین شناختن «الكتریسیته» به عنوان انرژیى كه تبدیل به نور و حرارت مىشود و علّت پیدایش بسیارى از پدیدههاى مادّى مىگردد، نیز، معرفتى است كلّى كه اصالةً به یك عنوان كلّى تعلقّ گرفته است و بالعرض به الكتریسیتهى خاصّى نسبت داده مىشود.
در مورد خداى متعال هم دو نوع شناخت، متصوّر است: یكى شناخت حضورى كه بدون وساطت مفاهیم ذهنى، تحقّق مىیابد، و دیگرى شناخت كلّى كه به وسیلهى مفاهیم عقلى، حاصل مىشود و مستقیماً به ذات الهى، تعلّق نمىگیرد. معرفتهایى كه به وسیلهى براهین عقلى، حاصل مىگردد؛ همگى معرفتهایى كلّى و حصولى و با واسطهى مفاهیم ذهنى است ولى اگر معرفت شهودى و حضورى براى كسى حاصل شود، خود معلوم بدون وساطت مفاهیم ذهنى، شناخته مىشود و شاید «رؤیت قبلى» كه در بعضى از آیات و روایات به آن اشاره شده
است؛ همین معرفت شهودى باشد. و شاید منظور از اینكه «خدا را باید با خودش شناخت نه با آفریدگانش»(۱)نیز چنین شناختى باشد و همچنین بسیارى از مضامین دیگرى كه در پارهاى از روایات وارد شده است.
توجه به این نكته، ذهن ما را از پیشداورى دربارهى آیات خداشناسى، مصون مىدارد كه نسنجیده همهى آنها را حمل بر شناخت كلّى و عقلانى نكنیم و دربارهى دیدگاه آنها دقّت بیشترى بنماییم؛ شاید بعضى از آنها ناظر به رابطهى شهودى دل با خدا باشد كه به صورت نیمهآگاهانه یا آگاهانه تحقق مىیابد و از نوع معرفت شهودى و حضورى شخصى است.
البتّه معرفت حضورى، قابل تعلیم و تعلّم نیست، چون تعلیم و تعلّم به وسیلهى الفاظ و مفاهیم حاصل مىشود و معانى خاصّى را به ذهن شنونده و اندیشنده مىآورد و علم حضورى از قبیل معانى ذهنى نیست و قابل نقل و انتقال به دیگرى نمىباشد. حتّى بیانات قرآنى هم نمىتواند خود به خود علم حضورى و شهودى به ما بدهد ولى مىتواند راهى را به ما نشان دهد كه از آن طریق، علم شهودى به خداى متعال پیدا كنیم یا معرفت ناآگاهانه یا نیمهآگاهانه را به سرحدّ آگاهى برسانیم.
ثبت دیدگاه