آموزههاي امامان معصوم(عليهم السّلام) در جهت تبيين و تفسير آيات الهي است. حجم عظيمي از اين آموزهها عهدهدار تبيين مباحث معرفتي موجود در قرآن کريم است. امامان معصوم(عليهم السّلام) از اين طريق زمينهساز هدايت پيروان خويش به دينداري مبتني بر نظام عقيدتي و فکري گرديدهاند.
در همين راستا و به دليل موقعيّت ويژهی علمی امام علی(عليه السّلام)، ايشان به خصوص در قالب خطبههای خویش و نیز برخی ادعيه به اين امر يعني ارائهي آموزههاي بنيادين معرفتي اهتمام ورزيدند. بخشهايي از آموزههاي آن حضرت که در شناخت خداي سبحان و توحيد، صادر گرديده است به تناسب سرفصلها، بيان ميگردد.
۱ـ راههای معرفت خدا
۱ـ ۱ـ ابزارهای شناخت
انسان در شناخت و معرفت خویش نسبت به موجودات گوناگون از حس و عقل و شهود به عنوان ابزارهای شناخت بهره میبرد. این سه ابزار به قسم خاصی از معرفت، اختصاص ندارد و لذا انسان در شناختهای دینی خود نیز قادر است همین ابزارها را به کار بگیرد، ابزار مذکور عبارتند از:
الف) حواس ظاهرى
حواس ظاهري برای شناخت طبیعت کاربرد دارند و در حقیقت در شناخت عوارض و ظواهر اشياء کاربرد دارند و به عمق اشیاء دسترسی ندارند. از جمله ویژگیهای معرفت حاصل از حواس ظاهری گستردگي و کثرت معارف و نیز جزئیت و محدودیت آنهاست. حواس ظاهری همچنین وسیلهای برای فهم معارف دینی محسوب میگردند. در منابع دینی، دو حس بينايى و شنوايى اهمیت بسیار دارند، در حقیقت حس بينايى با مشاهدهی آيات تكوينى، زمينه تفكر و تعقل در مخلوقات را فراهم مىسازد و در پيدايش براهين عقلى حدوث، حركت و نظم براى اثبات وجود خدا و صفات كمال او، همچنین با مشاهدهی معجزات، در اثبات و باورمندى به نبوت و امامت و حقانيت دين و شريعت نقش عمده دارد. حس شنوايى نيز در معرفت دينى نقش بسزايى دارد؛ زيرا اصولًا طريق نقل که یکی از منابع معرفتی آموزههای دینی است به شنوایی مربوط است.
ب) عقل: عقل در معرفت دینی از جهات گوناگون دارای نقش اساسی است: نيرويی است که کار اصلی آن درک مفاهيم کلي است و از جمله کارهاي او استدلال است. شئونات متعدد عقل در فهم معارف دینی عبارتند از: اثبات اصول دين همچون وجود خدا و توحيد او، ضرورت نبوت و شريعت؛ استنباط احكام شرعى در عرض وحى (چنانچه عقل به عنوان يكى از منابع و مدارك احكام شرعى محسوب میگردد)؛ فهم و تفسير وحى (كتاب و سنت) که عقل در طول کتاب و سنت به عنوان ابزار فهم محسوب میگردد؛ تبيين و توجيه احكام شريعت و بيان حكمت و فلسفه احكام الهى.
ج)شهود باطنى: انسان مىتواند حقايقى را بدون استفاده از حواس ظاهرى و بيرونى و بدون تفكر و تعقل درونى و ذهنى، بلكه از راه دل و شهود باطن بيابد. اين راه، پيوسته مورد توجه معرفت شناسان بوده و عارفان بر آن تأكيد مىورزند. شهود درونی در صورت مطابقت و سازگاری با احكام مسلم وحيانى يا قواعد متقن عقلى دارای حجیت و اعتبار خواهد بود. راه دل و شهود درونى، در تعاليم اسلامى نيز جايگاه ويژهاى دارد. معرفت فطرى و رؤيت قلبى، كه در قرآن كريم و احاديث اسلامى، در سطح گستردهاى مطرح شده است، يا ناظر به معرفت درونى است و يا حداقل، معرفت درونى از مصاديق و جلوه هاى آن است.[۱]
۱ـ ۲ـ انواع شناخت:
در یکی از نخستين تقسيماتی كه براي علم و شناخت در نظر گرفته میشود، علم به دو قسم حصولي و حضوري تقسیم میگردد. در علم حصولی، شناخت از راه مفاهيم ذهني با واسطهی صورت و مفهوم به دست ميآيد و در معرفت حضوري علم بدون واسطه به ذات معلوم، تعلّق ميگيرد و وجود واقعي و عيني معلوم براي عالم و شخص درك كننده، منكشف و حاضر ميگردد بدون اين که معنا، مفهوم و صورت ذهني، واسطه قرار گيرد. این تقسيم يك تقسيم عقلي و دائر بين نفي و اثبات است و لذا حالت سومي را در عَرْض اين دو قسم نميتوان براي علم، فرض كرد،[۲]درحقیقت معرفت حضوري از قبيل معرفتهاي عرفاني و شهودي است که واقعيت خارجي شيء، مورد شهود قرار ميگيرد برخلاف شناخت حصولي(عقلي) که از مقدمات حسي و تجربي استفاده میشود. بنابراین شناخت اموری که ورای تجربه باشند از جمله خدای سبحان از طریق حسی صورت نمیگیرد و یافتههای حسی به عنوان مقدماتی در استدلالهای عقلی برای معرفت به این امور به کار گرفته میشود.[۳]
معرفت حضوری نیز خود به دو صورت است: ادراک فطری یا شناخت فطری خدا که آیاتی چون آیهی میثاق و آیهی فطرت، ناظر به این قسم از معرفت حضوری هستند. این قسم از علم حضوری غیراکتسابی و غیرارادی است و نیز قسم ضعیف علم حضوری به خدا محسوب میگردد و در حقیقت قوه و استعدادی است که بر اساس توان افراد گوناگون به فعلیت میرسد. در قسم دیگر علم حضوری انسان، بر اساس فعالیت نفسانی خویش کسب معرفت میکند، معرفتی که با طی کردن مراحل تکامل از مبدأ فیض افاضه میگردد. در حقیقت علم حضوری مانند هر حقیقت دیگر دارای مراتب تشکیکی است که آخرین مرتبهی آن همان هدف نهایی خلقت و غایت قصوای کمال انسانی است. در آموزههای دینی با تعبیراتی چون رؤیت، شهود و نظر به این قسم معرفت اشاره گردیده است که مرتبهای است که اولیاء به آن دست مییابند.[۴]
همچنین شناخت حضوري، به سه گونه متصور است: الف. علم حضوري علت به معلول. ب. علم حضوري شيء مجرد به ذات خودش، ج. علم حضوري معلول به علت.علم حضوري موجودات، نسبت به خداوند تعالي از دو قسم اول نبوده، بلکه از نوع سوم است.[۵]
۱ـ ۳ـ ابزارهای شناخت در نهجالبلاغه
از دیدگاه نهجالبلاغه نیز شناخت، منحصر به شناخت حسی و خیالی و عقلی نیست، بلکه شناخت شهودی و وحیانی نیز به عنوان سایر ابزراهای معرفت مطرح شده است:
الف) حس: بنا بر سخن امام علی(علیه السلام) تأکید شده است که اعتماد به حس اعتماد به سندی قوی است: چنانچه ایشان در یکی از خطبههای خویش، بعد از تبیین و توصیف طاووس و زیبائیهای این موجود به عنوان یکی شگفتیهای آفرینش میفرمایند:«أحیلک مِن ذلک علی معاینةٍ لا کَمَن یُحیل علی ضَعیف إسناده»،[۶] این عبارت حاکیست که ایشان حس را به عنوان یکی از منابع شناخت مورد اعتماد میدانند.
ب) عقل: امام علی(علیه السلام) بر نقش و اهمیت نیروی عقل به عنوان یکی از مهمترین ابزراهای شناختی انسان تأکید مینمایند، چنانچه در معرفی بدبخت و شقی میفرمایند:«فَإنَّ الشَقیّ مَنْ حَرُمَ نَفعَ ما أُتِیَ مِنَ الْعَقلِ والتّجربة»،[۷]در جای دیگر حضرت(علیهالسلام) میفرمایند:«کفاکَ مِنْ عَقلِک ما أَوْضَحَ لکَ سُبُلَ غَیّکَ مِنْ رُشدکَ».[۸]
ج) قلب: از مهمترین مجاری ادراکی قلب است و منظور از قلب ابزاری است که کشف و شهود به وسیلهی آن محقق میشود. امام علی(علیهالسلام) در این باره میفرمایند:«إنَّ اللّه سبحانه جَعَلَ الذّکر جَلاءً لِلْقُلوب تَسمَعُ به بعدَ الْوَقْرة وتبصرُ به بعدَ الْعشوة».[۹]
د) وحی: امام علی(علیهالسلام) همچنین به ابزاری به نام وحی به عنوان مهمترین و خطاناپذیرترین ابزار شناخت، اشاره نمودهاند:
واعْلَموا أَنّ هذا القرانَ هُو النّاصح الَّذی لایَغُشّ والْهادی الَّذی لا یُضِلّ والمحدّث الَّذی لا یکذب و ماجالَسَ هذا القرانَ أَحَدٌ إلاّ قامَ عنه بزیادةٍ أَوْ نُقصانٍ، زیادةٌ فی هدیً ونقصانٌ مِنْ عَمیً واعْلَموا أَنّه لیس علی أَحدٍ بعد القران مِنْ فاقةٍ وَلا لاِءَحدٍ قبل القرانِ مِنْ غِنی واتّهموا علیه آرائکم واُستغشّوا فیه أَهوائکم.[۱۰]
۱ـ ۴ـ انواع شناخت در نهج البلاغه
در نهج البلاغه به هر دو قسم از شناخت یعنی شناخت حصولی و حضوری اشاره شده است. وجود واژههایی هم چون «تعقّل، تفکّر، یستدلّ، یحتجّ، النظر و…» دلالت بر شناخت حصولی میکند که معلوم عین علم نیست، بلکه علم و معلوم دو حقیقت هستند. چنانچه میفرمایند: «وَ أَقامَ مِنْ شواهد البیّنات علی لطیف صنعته و عظیم قدرته مَا انقادَتْ لَهُ العقولُ معترفةً به».[۱۱]
در مورد علم حضوری نیز در نهج البلاغه در عبارات متعدد به مسألهی فطرت و خداشناسی و خداجویی فطری اشاره گردیده است: خداوند قلبها را با اراده و محبت خود، و عقلها را با معرفت خود سرشته است: «اللهم خلقت القلوب علی ارادتک وفطرت العقول علی معرفتک ».[۱۲]امام علی(علیه السلام) در فرازی دیگر ارسال رسولان از جانب خدای سبحان را در جهت یادآوری این پیمان فطری قلمداد نمودهاند: «وَ وَاتَرَ إِلَيهِمْ أَنْبِياءَهُ لِيسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يذَكِّرُوهُمْ مَنْسِى نِعْمَتِه»[۱۳] خداوند رسولان خود را پىدرپى اعزام كرد تا وفادارى به پيمان فطرت را از آنان باز جويند و نعمتهاى فراموش شده را به ياد آورند. نخستين مطلبى كه در اين فراز آمده است مطالبهی پيمان فطرت است؛ خداوند معارف توحيدى را در سرشت انسان قرار داده و هر انسانى اگر با اين فطرت دست نخورده پرورش يابد و آموزشهاى نادرست، او را منحرف نسازد، در سايهی فطرت الهى به نيكىها و حق و عدالت پايبند خواهد بود.
۲٫ «اللَّهُمَّ دَاحِى الْمَدْحُوَّاتِ وَ بَارِى ءَ الْمَسْمُوكَاتِ وَ جَبَّالَ الْقُلُوبِ عَلَى فِطْرَتِهَا شَقِيهَا وَ سَعِيدِهَا»؛[۱۴]ابن ميثم در اين خصوص مىنويسد: «خداوند كسى است كه دلها را بر فطرت آفريد؛ چه آنها كه شقىاند و چه آنها كه سعيد مىباشند؛ يعنى حق تعالى چنان نفوس را آماده آفريده است كه قادرند راه خير و شر را پيموده و در نتيجه، مطابق قضاى الهى مستحق سعادت يا شقاوت قرار گيرند. خداوند متعال درباره زمينهی استعداد و آمادگى فرموده است: «وَ نَفْسٍ وَما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَد اَفلَحَ مَن زَكَّاها وَ قَد خَابَ مَن دَسَّاها(شمس: ۷تا ۱۰) سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد ،سپس پليدكارى و پرهيزگارىاش را به آن الهام كرد،كه هر كس آن را پاك گردانيد قطعا رستگار شد،و هر كه آلودهاش ساخت قطعا درباخت.»[۱۵]
در عبارات نهجالبلاغه همچنین به قسم دیگر علم حضوری که در نتیجهی سلوک حاصل میگردد، اشاره گردیده است که در ادامه ذکر میشود.
همچنین ایشان در فرازهای گوناگونی از سخنان خویش به اقسام علم حضوری اعم از علم حضوری مجرّد به خود و علم علّت به معلول و علم معلول به علّت اشاره نمودهاند. به عنوان نمونه امام علی(ع) در مورد علم حضوری مجرّد به خود میفرمایند:« اللّهُمَّ إنّک أَعْلمُ بی مِنْ نفسی وأَنا أَعلمُ بنفسی منهم».[۱۶]
همچنین در مورد علم حضوری علّت به معلول میفرمایند:«الْعالِمَ بِلا اکتسابٍ وَلا ازدیادٍ وَلا علمٍ مستفادٍ»[۱۷]یعنی علم خداوند به ماسوای خود یک علم اکتسابی مفهومی نیست، بلکه علمِ او عین ذات او و بدون ازدیاد مفهومی میباشد.
همچنین در مورد علم معلول به علّت در نهجالبلاغه آمده است که«ذعلب یمانی» از امام علی(علیهالسلام) سؤال کرد: «هَلْ رأیتَ ربَّک یا أمیرالمؤمنین؟ فقال(علیهالسلام): أَفَأَعبُدُ ما لا أری؟ فقال: وکیف تراهُ؟ قال(علیهالسلام): لا تدرکُهُ الْعُیُون بمشاهدة الْعِیان ولکن تدرکُهُ الْقُلُوبُ بحقائق الإیمان».[۱۸]
۱ـ ۱ـ ۵ـ شناخت خدای سبحان در نهج البلاغه
ابزار و شیوه معرفتی در نهجالبلاغه متأثر از جهانبینی و الهیات توحیدی امام علی(علیه السلام) است. در اندیشهی آن حضرت به هیچکدام از شیوههای معرفتی اصالت داده نشده است، بلکه به نوعی، هماهنگی و پیوند بین معرفت حسی و معرفت عقلی و معرفت شهودی و وحیانی برقرار است.
الف) حس: در نخستین روش جهان محسوس با نظاماتى كه در آن به كار رفته به عنوان«آيينهاى» كه آگاهى و كمال پديدآورندهی خود را ارائه مىدهد مورد تأمل و جستجو قرار گرفته است.[۱۹] این معرفت در راستای معرفت الهی و توحیدی شکل میگیرد و همه چیز در طول ارادهی باریتعالی شکل میگیرد و همواره یادآور نوعی نظم و وحدت در عالم هستی است. صبغهی الهی به این شیوهی معرفتی معنا میبخشد. و آن را پایه و اساس سایر معرفتها قرار میدهد. حس در اندیشهی حضرت علی(علیه السلام) از شواهد آیات و نشانههای خداوند است. ایشان در بیاناتی در این خصوص میفرمایند:«فَظَهَرتِ البَدَائِعُ الَّتِی اَحدَثَتهَا آثَارُ صنعته، وَ أَعلامُ حِکمَتِهِ، فَصَارَ کُلُّ مَا خَلَقَ حُجَّةِ لَهُ وَ دَلیلاً عَلَیهِ».[۲۰]
همچنین در راستای مطالعه در مخلوقات و آثار صنع و حكمت الهى گاهى نظام كلى آسمان و زمين مطرح شده است وگاهی نیز موجود معينى مثل خفاش يا طاووس يا مورچه مورد مطالعه قرار گرفته است چنانچه در خطبهی ۲۲۷ چنين آمده است:
الا يَنْظُرونَ الى صَغيرِ ما خَلَقَ كَيْفَ احْكَمَ خَلْقَهُ وَاتْقَنَ تَرْكيبَهُ وَفَلَقَ لَهُ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ، وَسَوّى لَهُ الْعَظْمَ وَ الْبَشَرَ؟ انْظُروا الَى النَّمْلَةِ فى صِغَرِجُثَّتِها وَلَطافَةِ هَيْئَتِها لاتَكادُ تُنالُ بِلَحْظِ الْبَصَرِ، وَلابِمُسْتَدْرَكِ الْفِكْرِ، كَيْفَ دَبَّتْ عَلى ارْضِها وَصُبَّتْ عَلى رِزْقِها، تَنَقُلُ الْحَبَّةَ الى جُحْرِها وَتَعُدُّها فى مُسْتَقَرِّها، تَجْمَعُ فى حَرِّها لِبَرْدِها وَ فى وِرْدِها لِصَدَرِها، مَكْفولَةٌ بِرِزْقِها، مَرْزوقَةٌ بِوَفْقِها، لايُغْفِلُهَاالْمَنّانُ، وَلايَحْرِمُهَا الدَّيّانُ، وَلَوْ فِى الصَّفَا الْيابِسِ وَ الْحَجَرِالْجامِسِ، وَلَوْفَكَّرْتَ فى مَجارى اكْلِها وَ فى عُلْوِها وَ سُفْلِها، وَ مافِى الْجَوْفِ مِنْ شَراسيفِ بَطْنِها، وَ ما فِى الرَّأْسِ مِنْ عَيْنِها وَ اذُنِها لَقَضَيْتَ مِنْ خَلْقِها عَجَباً..[۲۱]
شهید مطهری در تبیین این بخش از خطبه فرمودهاند:
آيا در مخلوق كوچك او دقت نمىكنند؟ چگونه به خلقتش استحكام بخشيده و تركيبش را استوار ساخته، به او دستگاه شنوايى و بينايى عنايت كرده و استخوان و پوست كامل داده است؟در مورچه با اين جثه كوچك و اندام لطيف بينديشيد. آنچنان كوچك است كه نزديك است با چشم ديده نشود و از انديشه غايب گردد. چگونه با اين جثه كوچك روى زمين مىجنبد و برجمع روزى عشق مىورزد و دانه را به لانه خود حمل مىكند و در انبار نگهدارى مىنمايد، در تابستانش براى زمستانش گرد مىآورد و هنگام ورود اقامت زمستانى، زمان بيرون آمدن را پيش بينى مىكند. اينچنين موجود اينچنين روزىاش تضمين شده و تطبيق داده شده است. خداوند منّان هرگز او را از ياد نمىبرد، ولو در زير سنگ سخت باشد. اگر در مجراى ورودى و خروجى غذا و در ساختمان شكم او و گوش و چشم او كه در سرش قرار داده شده تفكر و تحقيق كنى و آنها را كشف كنى، سخت در شگفت خواهى رفت.[۲۲]
ب) عقل
بيشترين بحثهاى الهى نهجالبلاغه را تفكرات عقلى محض و محاسبات فلسفى خالص تشكيل مىدهد. دربارهی شؤون و صفات كماليه و جلاليه ذات حق تنها از شيوهی دوم استفاده شده است.[۲۳]به بیانی دیگر، اسلوبی که در طرح مسائل توحیدی دارند کاملاً عقلی و استدلالی است:«فَمَنْ وَصَفَ اللهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ، وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ، وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَد جَزَّأَهُ، وَمَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ، وَمَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَیْهِ، وَمَنْ أَشَارَ إِلَیْهِ فَقَدْ حَدَّهُ».[۲۴]
«در واقع کلام امام(علیه السلام) ناظر به این معنی است که اثبات صفاتی همانند مخلوقات، برای خدا لازمهاش ترکیب در وجود مقدس او است، یعنی همان گونه که انسان ترکیبی از ذات و صفات است، او نیز باید چنین باشد و این معنی با واجب الوجود بودن سازگار نیست؛ زیرا هر مرکبّی نیاز به اجزای خود دارد و نیاز داشتن (فقر) با واجب الوجود بودن سازگار نمی باشد.»[۲۵] در ادامه این سخن و تکمیل آن میفرمایند: «کسی که خدا را نشناسد، به او اشاره میکند و هر کس به سوی او اشاره کند، او را محدود شمرده و هر کس او را محدود بداند، او را به شمارش درآورده است و در وادی شرک سرگردان شده است.»[۲۶]
آنچه قابل ذکر است این است که روش حضرت علی(علیه السلام) در نهجالبلاغه روش شهودی است، لیکن روش برهانی هم در این اندیشه تمرکز مییابد. علم از منظر ایشان مقرون با یقین است و یقین نیز مترادف با واقعیت و حقیقت میباشد و شک و تردید را مضمحلکنندهی علم و یقین میداند:«لَا تَجْعَلُوا عِلْمَكُمْ جَهْلًا وَ یَقِینَكُمْ شَكّاً إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا وَ إِذَا تَیَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا».[۲۷]
امام علی(علیهالسلام) خود عملکننده به علم و یقین است و دیگران را هم به این امر توصیه میفرمایند. ایشان در قلّه معرفت و یقین قرار دارد و در اینباره میفرمایند: «سَلُونی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونی، فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّماءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ».[۲۸] و دیگران را به معرفت حسی و عقلی نیز فرا میخواند. منشأ این روششناسی به خلقت نخستین انسان برمیگردد؛ آنجایی که حضرت آدم فریب شیطان را خورد و امام (علیه السلام) در این خصوص میفرمایند:«فَبَاعَ الْیَقِینَ بِشَکِّهِ، وَالْعَزِیمَةَ بِوَهْنِهِ، وَاسْتَبْدَلَ بِالْجَذَلِ وَجَلاً، وَبِالْإِغْتِرَارِ نَدَماً».[۲۹]ایشان در مورد قلمرو شناخت عقلانی میفرمایند:«لَمْ یُطلِعِ الْعُقولَ علی تحدید صِفتِهِ وَلَمْ یَحْجُبْها عَن واجب معرفته».[۳۰]
یک: براهین عقلی
از جمله اساسیترین پایههای فلسفه اسلامی «اصل علیت» است که در واقع مبنای تمامی قوانین و تفکرات بشری محسوب میشود. حضرت علی (علیه السلام) پیرامون اصل علیت به دو قاعدهی مهم اشاره میفرمایند:«کُلُّ مَعْرُوفٍ بِنَفْسِهِ مَصْنُوعٌ، وَکُلُّ قَائِمٍ فِی سِوَاهُ مَعْلُولٌ»[۳۱]
«هر موجودی که ذاتش قابل شناسایی باشد، نمیتواند خالق باشد؛ زیرا صانعی که خود سازنده هر فکر و تفکری است، نمیتواند محاط هیچ علمی واقع شود. بنابراین، برای شناخت خدا باید به نشانهها و آیاتش رجوع نمود. و با هیچ دانشی نمی توان به کنه ذاتش واقف شد. یعنی هرچه که به غیر خود متکی باشد، دارای علتی است. حال چنانچه این شیء «مادی» و وابسته به ماده و یا یک امر «مجرد» باشد، در هر صورت به یک مبدأ فاعلی متکی است. اصل علیت، نظام هستی را نظام عِلّی و معلولی میداند. بنابراین، هستی هر موجودی که عین ذات او نیست «معلول» است، و آن موجودی که قائم به غیر خود نیست، هستی محض است؛ آن موجود برای تمامی معلولها علت است.» «بنابراین نظام آفرینش و هستی، از دید امام(علیهالسلام) یک نظام عِلّی است که خدا «علت» است و سایر اشیا «معلول».[۳۲]
ج) شهود
در نهجالبلاغه به راه دل به عنوان وسیلهی شناخت اشاره شده است: «قد احيى عقله و امات نفسه حتّى دقّ جليله و لطف غليظه و برق له لامع كثير البرق فابان له الطّريق و سلك به السّبيل و تدافعته الابواب الى باب السّلامة و دار الاقامة»[۳۳]يك مرد عارف و تزكيه شده را توصيف مىكند: عقل خودش را زنده كرد، نفس امّارهاش را ميراند، غلظتهاى وجودش را رقيق كرد، چه غلظتهاى جسمانى و چه غلظتهاى روحانى (آدمى كه يك عمر خورده و خوابيده و چربى در بدنش جمع شده هيچوقت آدم نمىشود)، اين غلظتها را از بين برد، با يك رياضت معنوى خودش را پاك كرد، آلودگيها را كه در اثر ترفها و تنعّمها در وجودش پيدا شده بود زدود، همه غلظتهايى را كه در روحش بود از بين برد و بدنش را نازك كرد (دقّ جليله و لطف غليظه) تا آنجا كه يك برق از درونش جهيد(و برق له لامع كثير البرق) برق جهيد و راه را برايش روشن كرد؛ بعد، از يك در وارد شد، او را از اين در به آن در بردند و از آن در به در ديگر، تا به آن محلّ نهايى رسيد، آنجا كه بارگاه الهى و بارگاه ربوبى است.[۳۴] در اندیشهی حضرت علی(علیهالسلام) معرفت حسی دارای مراتبی است و معرفت ناشی از از حواس باطنی بالاترین مراتب معرفتی است. حضرت علی(علیهالسلام) در برخی سخنان خود[۳۵] به حواس درونی اشاراتی دارند:
الف) نور:اشاره به دیدنِ نورِ وحی و رسالت دارد: «أری نور الوحی و الرّسالة»؛
ب) بو:اشاره به استشمام بوی نبوت دارد. «أشمّ ریح النّبوّة»؛
ج) صدا:در خصوص صداهای درونی، اشاره به شنیدن صدای فرشتگان در هنگام رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) و صدای شیطان در هنگام نزول وحی دارد: «و ما فارقت سمعی هینمة مِنهُم، یُصَلُّونَ عَلَیه حَتّی وَ أَریناهُ فِی ضَریحة»؛ در آن مدت صداهای ظریف آن فرشتگان را که صلوات بر او میفرستادند، گوشم را رها نکرد. «و لقد سمعت رنّة الشّیطان حینَ نُزل الوَحی»؛
د)لامسه:«و لَقَد سألت نَفسه فِی کفّی»؛ نفسش در دست من جاری شد؛ «بیرون رفت»[یعنی آخرین آثار عینی حیات مانند نسیم لطیف از روح آن بزرگوار را لمس کردم].
حواس باطنی(درونی) با تزکیه نفس قدرت و قوت مییابند. البته از این حواس باطنی به مرتبه کشف و شهود تعبیر میگردد. این روش از یک غنای معرفتی برخوردار است و علاوه بر شیوه معرفت حسی از معرفت عقلی نیز برخوردار است،[۳۶] و در نهایت غنای بیشتر این نوع شیوه معرفتی مرهون اعتقاد و باور به غیب است. و این امر مؤید بهرهمندی از معرفتهای شهودی و وحیانی میباشد. و اولیا در قلّه معرفت قرار دارند.
امام(علیهالسلام) در مورد قلمرو شناخت شهودی میفرمایند:[۳۷]«لاتعقد الْقُلوبُ منه علی کیفیّةٍ وَلا تُحیطُ بِهِ الأَبصارُ والْقُلُوبُ».[۳۸]
یکی از راههای اثبات وجود خدا این است که از خود خدا بر خدا شاهد و دلیل آورده شود و یا به تعبیری از خود ذات حق تعالی به ذات حق استدلال شود که به آن برهان صدیقین میگویند. چنانچه در قرآن و روایات، تعابیری وجود دارد که حاکی از آن است که امکان شناخت خدا از طریق نفس وجود دارد،از جمله:«اوَ لَمْ یکف بِرَبّک انَّهُ عَلی کلّ شَیءٍ شَهید».[۳۹] (فصلت:۵۳). این آیه به معنای آن است که خداوند فوق هر شی ء مشهود است یعنی حتی اگر بخواهید خودتان را بشناسید اوّل خدا مشهود بوده و بعد خود شما:«شَهِدَ اللهُ انّهُ لااِلهَ اِلاّ هُو.»[۴۰] (آلعمران:۱۸٫)از این آیه دریافته میشود که خود خداوند شهادت میدهد که خدایی جز او وجود ندارد.
همین معنا در روایات ائمهی معصومین(علیهم السلام) وجود دارد. امام علی(علیهالسلام) در تعابیری خدا را به نحوی مطرح میفرمایند که ذات او بر ذاتش گواهی میدهد، و از نظر ایشان مخلوقات به واسطه خدا شناخته میشوند. یعنی خداوند روشنتر و آشکارتر از مخلوقات است.
در دعایی که از امام علی(علیه السلام) وارد شده است ایشان در دعا میفرمایند: «یا مَنْ دَلَّ عَلی ذاتِهِ بِذاتِهِ».[۴۱] امام علی(علیه السلام) در کلامی دیگر معنای مذکور را به نحو دیگری مطرح مینماید:
فقال علیبنأبیطالب(علیه السلام): ما عرفت الله بمحمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) ولکن عرفت محمّداً بالله عزّوجلّ حین خلقه وأحدث فیه الحدود من طول وعرض، فعرفت أنّه مدبَّر مصنوع باستدلال والهام منه وإرادة، کما ألهم الملائکة طاعته وعرفهم نفسه بلا شبه ولا کیف.[۴۲]
همچنین در روايتى از اميرمؤمنان، على(عليه السلام)به اين روش شناخت خداوند توصيه شده است و امام علی(علیه السلام) میفرمایند: خدا را با خدا بشناسید:«اعرفوا الله بالله». [۴۳]
در توضیح این بیان امام علی(علیه السلام) که مخلوقات توسط خدا شناخته میشوند این مطلب قابل اشاره است که مخلوقات الهی صرفاً مرتبط و وابسته به خدا هستند و چون وابستگی و ارتباط بدون شیء مستقل معنا نداردبرای شناخت موجود وابسته لازم است در ابتدا موجود مستقل شناخته شود تا در پرتو آن، امر وابسته نیز شناخته شود. به تعبیری میتوان گفت این دو مفهوم از یک جهت، مانند مفاهیم متضایفند که یک مفهوم در ارتباط با دیگری معنا پیدا میکند. البته این وابستگی و تلازم یک طرفه است؛ بدین معنا که مفهوم موجود مستقل بدون موجود وابسته نیز معنا دارد و فقط مفهوم موجود وابسته بدون موجود مستقل معنا ندارد ولی موجود مستقل و غنی به تنهایی معنادار میباشد.[۴۴]
«… ولقد نَظَرْتُ في الملكوت بإذن ربّي فما غاب عنّي ما كان قبلي ولا ما يأتي بعدي… »[۴۵]؛ «… سبحانك ما أعظم مانري من خلقك و ما أصغر كل عظيمةٍ في جنب قدرتك وما أهول ما نري من ملكوتك».[۴۶] نظر در ملكوت آسمانها و زمين همان است كه خداي سبحان انسانها را به آن ترغيب فرموده است[۴۷]: نظر به معناي نگاه عقلي است، نه نظر حسي؛ زيرا اين آيه همگان را به نظر در ملكوت دعوت ميكند، خواه مخاطب او بينا باشد يا نابينا. پس ناظر اعم از اعمي و بصير است؛ چنانكه منظور خصوص ملكوت است كه با نظر حسّي نگاه نميشود. قهراً چنين نظري به معناي نظريه پردازي است، نه نظر به معناي نگاه فيزيكي. نظر گاهي به بَصَر و رؤيت ميرسد و گاهي به آن نميرسد، ليكن برخي نظرها حتماً به بصر و رؤيت بار مييابد. آنچه در بيان علوي(عليهالسلام) آمده ناظر به نظرِ منتهي به رؤيت است، نه منقطع از آن؛ زيرا اين نظر خصوصي كه به اذن خداي سبحان صورت پذيرفته باعث حضور همه اشيا و اشخاص شده و چيزي از قلمرو آن نظر پنهان نمانده است. از اين رو آن حضرت(عليهالسلام) در اين باره چنين فرمود: «چيزي از گذشته و آينده از من غايب و مستور نمانده است»؛ يعني نه تنها به همه امور جهان عالم شدم، بلكه همه آنها در محضر و مشهد من قرار گرفت و چيزي از من غايب نمانده و اين همان علم شهودي به اشياست كه انسان كامل از آن برخوردار است؛[۴۸]
[۱]. ر. ك. علی ربانی گلپایگانی، فطرت و دين، تهران، کانون اندیشه جوان، ۱۳۸۸،ص ۱۶۳- ۱۷۶
[۲]. محمدتقی مصباح یزدی، آموزش قلسفه، قم، انتشارات مؤسسهی پژوهشی امام خمینی(ره)، ج۱، ص ۱۷۲٫
[۳]. ر. ک: همان ص ۲۱۳٫
[۴]. مwww.mesbahyazdi.org/lib/ar_akhlag1/ch2_1.htm
[۵]. محمد حسینزاده، علم حضوری(ویژگیها، اقسام و گستره)، معرفت فلسفی،س ۴، ش ۱۴، زمستان ۱۳۸۵ص ۱۰۵ تا ۱۴۶٫
[۶]. سیدرضی، نهج البلاغه، ترجمه فیضالاسلام، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، ۱۳۶۸،خ ۱۶۴، ص ۵۳۵٫ «در مورد آن چه راجع به طاووس بیان کردم، تو را به مشاهده و دیدن حواله میدهم، نه مانند کسی که گفتارش را بر سند ضعیف و نادرست حواله میدهد».
[۷]. سیدرضی، همان، نامه ۷۸، ص ۱۰۸۳٫ «زیانکار و بدبخت کسی است که از سود عقل و تجربهای که به او داده شده بیبهره ماند.»
[۸]. سیدرضی، همان، حکمت ۴۱۳، ص ۱۲۸۴٫«بس است تو را عقل و خردی که راههای گمراهیت را از راههای رستگاریت آشکار میسازد.»
[۹]. سیدرضی، همان ،خ ۲۱۳، ص ۷۰۵٫ «خداوند ذکر و یاد خود را صیقل و روشنایی دلها قرار داد که به سبب آن بعد از کری میشنوند و بعد از تاریکی میبینند.»
[۱۰]. سیدرضی، همان، خ ۱۷۵، ص ۵۶۸٫ «و بدانید این قرآن پنددهندهای است که خیانت نمیکند و راهنمایی است که گمراه نمیکند و سخنگویی است که دروغ نمیگوید و کسی با این قرآن ننشست، مگر این که چون از پیش آن برخاست، هدایت و رستگاری او افزایش یافت و کوری و گمراهی او کم گردید. بدانید کسی را پس از (آموختن) قرآن نیازمندی نیست و نه برای کسی پیش از قرآن بی نیازی محقق میگردد. اندیشههایتان را که بر خلاف قرآن است متّهم سازید و خواهشهایتان را در برابر آن خیانت کار بدانید».
[۱۱]. سیدرضی، همان، خ ۱۶۴، ص ۵۳۰٫ «و نمونههایی از لطافت صنعتگری و قدرت عظیم خویش به پا داشت، چندان که تمام اندیشهها را به اعتراف واداشته است.»
[۱۲].
[۱۳]. سیدرضی، همان، خ ۱، ص
[۱۴] بار خدايا! اى گسترانندهی هر گسترده و اى نگهدارنده آسمانها و اى آفرينندهی دلها بر فطرتهاى خويش: دلهاى رستگار و دلهاى شقاوت زده.
[۱۵]. محمدروحانى علىآبادى، زندگانى حضرت زهرا(علیهاالسلام)، تهران، مهام. ۱۳۷۹، ص ۱۰۴۴٫
[۱۶]. سیدرضی، همان، ح ۹۶، ص ۱۱۳۱٫ «خدایا، تو به من از من داناتری و من به خود از آنها داناتر هستم».
[۱۷]. سیدرضی،همان، خ ۲۰۴، ص ۶۴۷٫ خداوند به همه چیز دانا است، بدون آموختن از دیگری و بدون احتیاج به افزودن و بدون استناد»:
[۱۸]. سیدرضی همان، خ ۱۷۸، ص ۵۸۳٫ آیا پروردگارت را دیدهای؟ امام(ع) فرمودند: آیا چیزی را که نمیبینم پرستش میکنم؟ ذعلب گفت: چگونه او را میبینی؟ امام(ع) فرمودند: چشمها او را درک نمیکند، لکن دلها به وسیله حقایق ایمان او را درک مینمایند».
[۱۹].مرتضی مطهری،مجموعهآثار،ج۱۶، ص۳۸۶٫
[۲۰]. سیدرضی، همان، خ۹۱،«و برای روشن ساختن حجّت و برهان برای مردم حقائقی بدیع و حیرتانگیزی که آثار صنعت و علائم حکمتش به وجود آورده آشکار شده است. در نتیجه، هرچه که او آفریده است، برای [اثبات عظمت] او حجت و دلیل گشته است.»
[۲۱]. سیدرضی،همان، خ ۲۲۷٫
[۲۲]. مرتضی مطهری، همان.
[۲۳]. همان.
[۲۴]. سیدرضی،همان، خ ۱،«آن کس که خداوند سبحان را توصیف کند، همسان برای ذات بیهمتایش سازد و دویی در یگانگیاش درآورد و مقام والای احدیت را تجزیه نماید، پندار تجزیه در وحدت ذاتش نشان نادانی است که خدا را قابل اشاره انگارد و با آن اشاره محدودش سازد و چون معدودها به شمارشش درآورد.»
[۲۵]. ناصر مکارم شیرازى،پیام امام امیرالمؤمنین(علیهالسلام)؛ شرح تازه و جامعى بر نهجالبلاغه، قم، مدرسه امیرالمؤمنین(علیهالسلام). ۱۳۷۵،ص ۸۹-۸۸٫
[۲۶]. همان، ص ۹۱٫
[۲۷]. سیدرضی،همان،ح ۲۷۴،«علم خود را نادانی و یقین خود را شک و تردید مپندارید، پس هرگاه دانستید عمل کنید و چون به یقین رسیدید، اقدام کنید».
[۲۸]. سیدرضی،همان، خ ۲۳۱٫
[۲۹]. سیدرضی،همان، خ۱، «آدم یقین خود را به شک، و رسوخ و پایداری را به دودلی بفروخت، شادی درونی را به خوف مبدل ساخت و بالیدن و نازش را به پشیمانی».
[۳۰]. سیدرضی،همان، خ ۴۹،«عقلها را بر حدّ و نهایت خود آگاه نساخته، ولی آنها را از شناختن خویش(خداوند) به قدر واجب بازنداشته است»
[۳۱]. (خطبه ۲۲۸) «آنچه کنه ذاتش شناخته شده مصنوع است، و آنچه بقایش به دیگری باشد، دارای علت و آفرینندهای است.»
[۳۲]. عبدالله جوادی آملی، علی(علیهالسلام) و فلسفه الهی کاوشی در نهجالبلاغه، (مقالههای کنگره سوم)، بیجا، بنیاد نهجالبلاغه، ۱۳۶۴٫
[۳۳]. سیدرضی،همان، خ ۲۲۰٫
[۳۴]. مرتضی مطهری، همان ،ج۱۳، ص ۳۸۱٫
[۳۵]. سیدرضی،همان ،خ ۱۹۲ و ۱۹۷،
[۳۶]. عمادافروغ، گفتارهای انتقادی، تهران، سوره مهر، ص۲۴ـ ۲۶٫
[۳۷]. در بحث راههای معرفت : ر. ک: عباس عزیزی، «درآمدی بر معرفتپژوهی در نهجالبلاغه»،مجله پژوهش و حوزه، ش۱۲،اردیبهشت ۱۳۸۷، ص ۸۰ـ۹۰٫
[۳۸]. سیدرضی،همان ،خ ۸۴، ص ۲۰۳٫ «دلها کیفیت و چگونگی او را تصدیق نمینمایند و چشمها و دلها بر او احاطه ندارند.»
[۳۹]. «آیا کافی نیست که پروردگارت بر هر چیزی شاهد و گواه است».
.[۴۰] «خدا گواهی می دهد که جز او هیچ معبودی نیست».
[۴۱]. محمدباقرمجلسی، بحارالانوار،بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ه.ق، ج۸۴، ص۳۳۹،«ای کسی که ذات تو، بر ذات تو گواهی میدهد».
[۴۲]. شیخ صدوق. التّوحيد، ترجمهي هاشم حسيني، قم، جامعهي مدرّسين، ۱۳۹۸ ، ج۴، ص ۲۸۶٫
[۴۳] . محمدباقر مجلسی،همان، ج۳، ص۲۷۰٫
[۴۴]. ر. ک: محمد محمدرضایی، «برهان صدیقین بر وجود خدا از دیدگاه امام علی (ع)»، مجله کلام اسلامی،س ۱۰، ش ۳۸، تابستان ۱۳۸۰، ص۵۶ـ ۶۵٫
[۴۵]. محمد بن حسن شیخ طوسی، امالي، قم، اندیشه هادی، ۱۳۸۸،ص۲۰۵، ح۳۵۱٫
[۴۶]. سیدرضی،همان،نهجالبلاغه، خ۱۰۹
[۴۷]. اعراف(۷)، آیه ۱۸۵٫
[۴۸]. عبدالله جوادی آملی،حيات عارفانه امام علي(عليهالسلام)، قم، اسراء، ۱۳۸۵،ص ۴۳٫
ثبت دیدگاه