بنام خداوند بخشنده مهربان
شرح حدیث عنوان بصری استاد رمضانی
فاطمه صبوری
انسان دارای دو بعد است بعد ملکی و بعد ملکوتی بعد ملکی بعد جسمانی انسان است و بعد ملکوتی بعد روحانی بعد جسمانی مربوط است به بدن و بعد روحانی مربوط است به روح و نفس ناطقه انسان و هرکدام از این دو بعد رشد تکامل و تعالی و ترقی دارد .همانطور که در بعد جسم متوقف بر خرد انسان به خوردن و آشامیدن و بهداشت است و روح ما هم متوقف است بر نوعی خوردن و نوشیدن و درمان اگر انسان در بعد جسم از پروتئینها بهره نگیرد متوقف میشود و اگر بخورد و بیاشامد و بهداشت را رعایت نکند مریض می شود در بعد روح هم همین طور است اگر از خوردن و آشامیدن و بهداشت بهره نگیرد اینجا هم رشدش متوقف میشود و نمیتواند یک انسان تکامل رو به رشد یافته به مقصد رسد.
خوردنی و آشامیدنی و بهداشت در بعد روح چیست ؟خوردنی مناسب با روح عمل است فعالیت و کار و تلاش است انسان ماهو به انسان فعالیت و رشد کوشش است کسی که به لقاء الله می خواهد برسد و خلیفةالله باشد پس عمل کند از آرزو فاصله بگیرد و اهل کوشش و تلاش شود این خوردنی روح است .مثل گوشت و نان که جسم را رشد میدهد عمل هم روح را رشد میدهد آب در اینجا به معنی علم و معرفت است علم و معرفت به منزله آب است با علم می توانید به عملکرد صحیح علم پیش از عمل است پس اول فراگیری علم را داشته باشید پس آنچه که منزله آب از حلم و منزله گوشت و نان عمل است،حیوان یا انسان از بعد حیوانیاش باید بنوشد تا چاق وفرح به شود و انسان با توجه به بعد انسانیاش و چاق شدنش از طریق گوش است نوشیدن در بعد جسم است و گوش کردن بعد روح است انسان باید بشنوند تا بالا رود شنیدن حیات دل است حیات روح است .علم اساس داستان و اساس قضیه است فراگیری در علم هم نیازی به معلم دارد معلم احیاگر است معلم پیامآور حیات است زندگی را نشر می دهد گسترش می دهد معلم شمع است که خود میسوزد و فضا را روشن میکند و نمیگذارد در دل ظلمت گیر کند و در دره بیفتد و یا در دریا غرق شود و انسان دچار افت و انحراف نمیشود معلم شمع اش این است .علم در فضا و هوا نیست و حتی در این کتاب نیست که با مطالعه بشود عالم علم در نزد عالم معلم و آنهم نه هر معلمی آن عالم ملکوتی که آن سویی که خودش لبی تر کرده و چیزی چشیده این عالم معلم کامل مکملی که میتواند انسان را به اوج برساند یک انسان الهی و ملکوتی که خود در این مسیر گام نهاده و از حقایق و معارف بهره برده و خودش بزرگ شده مانند مادری است که دست فرزند را می گیرد و قدم به قدم راه رفتن یاد می دهد .قابلیت مهم است لیاقت مهم است ایجاد انگیزه در شخص قابل هم مهم است عالم ربانی وقتی که قابل را تشخیص بدهد برای او انگیزه ایجاد می کند او را تشنه میکند معلوم میشود جناب بهعنوان قابل بود ولی عطش دراونبود بنابراین امام صادق علیهالسلام دفعه اول نپذیرفت و راند که با عطش بیشتر به سراغش بیاید از خدا خواست که دل جعفر بن محمد را بر او منعطف کند این مقدمات رسیدن انسان کامل فراهم آمد و این حدیث ثمره چنین ملاقاتی است .خودعبودیت زمینهای است برای علم حتیالامکان مستحبات و مکروهات مورد توجه بود همواره مشکلگشا بود علم به تعلم نیست گمان نکنید علم خلاصه میشود در تعلم صرف درس باید باشد نوشتن مطالعه کردن نظم و انضباط باید باشد منتها تأیید الهی هم باید باشد.در هر کاری که انجام می دهیم خوردن آشامیدن خوابیدن و هر کاری که باید به کمک خدا باشد مثلاً تا خدا نخواهد عطش ما رفع نخواهد شد یا با خوردن سیر نخواهیم شدیا هر کاری علم نوری است که از جانب خدا حواله می شود در دل کسی که خداوند میخواهد او را هدایت کند .این قسمت عبارت حدیث مهم این است که تعلم در فراگیری علم نقشی ندارد همانطور که عرض کردیم این برداشت کماینبغی نیست مراد از این عبارت این است که معلم واقعی خداست و خداوند تبارک و تعالی عنایتی نکند توجهی نکند انسان عالم نمیشود هرچند از نوشتن و خواندن بهره بگیرد. حقیقت همانی است که خداوند حواله می کند .البته میشود طور دیگری هم برداشت کرد اجمالاً آشنایی با حقایق عالم بر چند وجه ممکن است و هر وجهی طرفدارانی دارد وجه نخست تعقل است انسان عقل خودش را بکار گیرد استنتاج کند اشکال شرایط ،اشکال از بدیهیات و اولیات و محسوسات شروع میشود تا اینکه بتواند بر تکه معلومات سابق کشف کند این کار حکمای مشی است،حکمای مشی از طریق اندیشهای که اثری که اندیشه به حق میرسد،از اولیات شروع کنید تا به نظریات برسید تا قدم به قدم به علوم شما اضافه شود روش تزکیه و تهذیب است پالایش دل از جلابخشیدن قلب است درست مثل آیینه اگر صاف و صیقلی باشد و چرک در آن نباشد آنچه که در اطراف است در آن منعکس می شود همین که صاف شد پاک شد همه چیز منعکس می شود دل هم همین طور از دل هم از رذایل اخلاقی و غیره پاک باشد تمام حقایق دنیا به اندازه گنجایش سر درمیآورد که به اینها میگویند تصوف، تصوف یعنی تزکیه تهذیب پاکسازی ، عرفا تصوف را اینطور تعریف کردهاند .علومی که در دین پیاده می شود آیینه صاف دل جلا پیدا می کند علم های اهل تن اعمالشان علمهای اهل دل حمالشان این علم همان است که حمل میکنداین علم پاینده نیست . کسانی که عالم بیعمل هستند اینها فقط کتابها را حمل میکنند این علم پاینده نیست.اگر از خواستههای نفسانی به دور باشی انبار نور مییابی یهر کس ذائقه خاص خود را دارد از راه مناسب و قابلیت او است که به جایی میرسد ، کمال منحصر در یک مسیر نیست برخی این طور و برخی آن طور باید مراجعه کند و اهل دل همانی که قابلش هست در همان مسیر گام بردارد اولیا و بندگان ویژه خدا انبیا در مقام اخذ و تلقی علوم، از راه تهذیب نفس میکردند اما در مقام تبلیغ و ارشاد از دلیل و استدلال استفاده میکردند.
معنای نخست آیه تعلم، زمینه بدست آوردن علم است نه اینکه خود تعلم علم بوده باشد تعلم کاری است که عبد انجام میدهد و خداوند حرکت میاندازد و علم را میفهماند به مدرسه و دنبال علم بروید تا خداوند هم به او نور بدهد باید به دنبال آب بروید تا آب بخوری و خداوند رفع عطش کند از اونی که رفع گرسنگی و عطش می کند خداوند است نحوه دوم فضای تنوع انسانها برای بدست آوردن علم و معرفت برخی تکیه بر تهذیب دارند و عقلانیت تهذیب باشند و برخی تکیه بر عقلانیت ، برداشت هایی داریم که از طریق این برداشتها به حقانیت میرسیم برای بدست آوردن معارف گوش به فرمان انبیا و اولیا دهیم اینها متکلمین هستند برای فلسفه جایگاهی قائل نیستند به تهذیب هم کاری ندارند و متصوفین را قبول ندارند هیچ ملاکی در اینها نیست .(روایات ،قرآن، حدیث) متکلمین جوهره اش به این است .در قرآن عصمت و معصومیت در کار است اما در عقلانیت چون عصمت در کار نیست ممکن است خطایی صورت بگیرد به اقتضای شخصی که کشف را برای خود رقم میزند به آن جهت اشتباه صورت می گیرد .چون این امر محتمل و شدنی است گاهی با یک فیلسوفی درگیر میشود با تکیه بر برداشتهایی که دارد به گردن شخص خواهد گذاشت .از معلم و درس و کتاب رسمی بهعنوان زمینه و مقدمه تعلم استفاده کنیم حقیقت امور توسط حق و فرشته حق بر علم ما اضافه می شود چون در شرق و غرب علوم دینی و غیردینی باشد از ناحیه حق با تمهید این مقدمات صورت می گیرد معنی دوم اشاره دارد به اهل تصوف اگر انسان قلب خودش را پاک کند خود این تهذیب موجود می شود دلش آیینه هستی شود و منعکس شود بدون درس و کتاب و معلم .راه تزکیه راه انبیا و اولیا و تصوف واقعی پیامبر اکرم (ص ) بود که در هیچ جایی درس نخواند درحالیکه تمام کتابخانهها پر از سخنان پرگهر ایشان است که این قابلیت و لیاقت ویژه میخواهد که همه هم این قابلیت را ندارند.اگر او بخواهد قلم و کتاب استاد برای او علم می شود او نخواهد هیچ اثری ندارد تمام عالم سر تا پا بشود تیغ و چاقو و شیشه تا خدا نخواهد بریده نخواهد شد اگر میخواهی عالم واقعی شوی علم واقعی نورانی و حقیقت علم را بیابی باید در خودت این عبودیت و حقیقت عبودیت را بیابی ، حقیقت عبودیت چیست حقیقت عبودیت درسه چیز است ۱-ع چه کسی عبد است آن که بهخودیخود عدم است عین عدم بهخودیخود هیچ است ما از خود چیزی نداریم همه از خداوند است ۲-ب، بدل است هرچه از خودداریم وجود است ظهورا ذاتاً عمل است وجود نما وجود مطلق تو هستی مابقی هر چه هست عدم است. ۳- دال عبد فانی در او دک در او دال عبد دک حقیقت عبودیت این است این اصل است و بعدش که میفرماید کسی که تصدیق کند که من به خودی خود و عدم و دک هستم این نه برای خودش مالی قائل است که دارایی و هیچ چیز قائل نیست همه چیز را مال خدا و از آن خدا می داند حقیقت عبودیت را در دلت طلب کن هر مرتبهای از علم مرتبط بر مرتبهای از علم است اول علم بعد از عمل مبتنی بر علم و عمل میرود و ساختمان با اروجی بالا می رود علم و عمل دوتا بال هستند برای انسان علم و عمل انسانساز هستند کسی که لله علم را فرابگیرد و به دیگران تعلم کند به ملکوت دست مییابد .امام صادق علیهالسلام اگر علم میخواهی باید حقیقت را در خودت به جویی علم با استعمال علم طلب می شود علم را باید بکار گرفت اگر عمل نباشد دنبالش عدم است علم عمل را صدا می کند اگر عمل جواب داد ان کار خودش را میکند و اثرش را میگذارد والا علم کوچ می کند شخص کوچ میکند و جاهل میشود و در لیست جاهل فهرست می شود امام فرمودند که از خدا طلب علم کن که ولی فهم وصاحب فهم خداوند است امام صادق ع حقیقت عبودیت را سه چیز میداند که بیراه از آنچه که گفتیم نیست انسان عبد هیچگاه آنچه را که در اختیار دارد ملک خود نمیداند خود را مالک به حساب نمیآورد عبد هیچگاه برای خودش احساس مالکیت ندارد و اگر خودش را مالک بداند خودش را عبد نمیداند و اگر علمی هست که شکی نیست علم و عمل از آن خداوند است دو ابر هیچ گاه به نظر خودش برنامهای ترتیب نمیدهد در برابر آنچه که خدا مشخص کرده برنامه دیگری را تدبیر نمیکند ما عبد هستی آنچه را که خدا مقدر کرده باید عمل کنیم تمام حرکات و سکنات در تقدیر خداوند می باشد و هرچه صادر میشود از تدبیر خداوند است نه از تدبیر خود و سوم کل یوم هو فی شان هر لحظه هر روز دائماً در کار است مشغولیتی ندارد جز اوامر و نواهی حق
نتیجه،(نتیجه این سه خصوصیت وقتیکه عبد خودش را نبیند راحت می تواند انفاق کند چون مال او نیست مال خداست و کسی که مال خود بداند انفاق کردن برای او سخت است مثل اینکه عضوی از بدنش را جدا کنند دوم عبد تدبیر امورش را به خدا قائل میشود و فرد رضا امری الیالله ان الله بصیر بالعباد اگر کسی این طور باشد خاصیتش این است که تحمل مصائب و مشکلات دنیا برایش آسان می شود خاصیت سوم مربوط به جوهره سوم دلمشغولی اوامر و نواهی الهی است این است که کار خود را به بطالت نمیگذرانند
یک برداشت از امام صادق علیهالسلام تعلم ملاک علم نیست علم همان نورانیت دل است علم زمینه را فراهم می کند برداشت دوم تمرکز بر تزکیه و عبودیت خداوند است که این شخص حقایق را میفهمد ، آیا جز این است که نه قرآن و نه روایات از توسعه آن ضرر نمیکنیم هرچه عقلانیت خالصتر باشد میفهمیم که آنها خیلی بالاتر هستند و نورانیت زیادی دارند هیچ ضربهای نمیبینیم ولی از ظلم و ستم و غضب و این مورد ضربه میبینیم قرآن وروایات باعث توسعه علم می شوند در رأس همه اینها آیه قرآن و بشر عباد خداوند به اینها این طور توجه دارد که به بندگان بشارت بدهد که دنبال احسن هستید هیچگاه ائمه (ع )،آیات و روایات جلوی تعقل و تفکر و غیره را نگرفتند و همواره توصیه کردهاند و همچنین تهذیب و دنبال تهذیب دنبال انسان کامل بودن باشیم دنبال ظن و گمان نباشیم گول هر کس را نخوریم هیچگاه بروید دنبال علم و معرفت آنی که ما دفاع میکنیم عقلانیت و تهذیب و صداقت است که انسان را به نتیجه می رساند که در حکمت همه عقلانیت و تهذیب و آنچه که با مباحث عقلی گنجیده شده در خودش هضم کرده وفلسفه عقلی و حکمت متعالی شده است.
ثبت دیدگاه