قرآن، تفسیری دارد که مفسّران فراوانی به این توفیق موفق شدند به این نعمت موفق شدند؛ اما ولایت، تفسیر می خواهد، آن روایت ها و جمله های کوتاه که امامت و ولایت را شرح می دهد آنها لازم بود ولی کافی نبود؛ وجود مبارک امام دهم امام هادی (سلام الله علیه) امامت و ولایت را تفسیر کرده است. این زیارت نورانی «جامعه کبیر» به منزله تفسیر امامت است. که اهل بیت (علیهم السلام) همسان قرآن کریم اند، چیزی در عالَم نیست که انسان آن چیز را با ائمه (علیهم السلام) همسان و همتا بداند فقط قرآن کریم است که همسان و همتای اهل بیت عصمت و طهارت است.
قرآن، تفسیری دارد که مفسّران فراوانی به این توفیق موفق شدند به این نعمت موفق شدند؛ اما ولایت، تفسیر می خواهد، آن روایت ها و جمله های کوتاه که امامت و ولایت را شرح می دهد آنها لازم بود ولی کافی نبود؛ وجود مبارک امام دهم امام هادی (سلام الله علیه) امامت و ولایت را تفسیر کرده است. این زیارت نورانی «جامعه کبیر» به منزله تفسیر امامت است و ولایت که امامت یعنی چه؟ مقام ولایت یعنی چه؟ امام در جهان هستی چه کارهای هست؟ این جزء رکن جهان هستی است. این بیانات را که امام هادی (سلام الله علیه) در زیارت «جامعه کبیر» بیان فرمودند به منزله تفسیر امامت است؛ یعنی همان طوری که قرآن، احتیاج به تفسیر دارد امامت هم احتیاج به تفسیر دارد که هر کدام از ائمه (علیهم السلام) یک یا چند آیه قرآن را تفسیر کردند، ولی وجود مبارک امام هادی کلّ قرآن را تفسیر کرد؛ چون عترت و قرآن همتای هم هستند، این مطلب اوّل. مطلب دوم آن است که ما اگر خواستیم انسان را بشناسیم به وسیله خود انسان کامل باید بشناسیم؛ زیرا انسان کامل یعنی اهل بیت (علیهم السلام) که همتای قرآن کریم اند اینها خلیفه خدای سبحان اند و این خلیفه می تواند از مستخلف عنه خود باخبر بشود و انسان را معرفی کند. اگر فرشته ها شاگرد خلیفه خدا هستند یعنی شاگرد آدم اند منظور، شاگردِ انسان کامل اند. امروز آن کسی که خلیفه خداست که انسان کامل است و معلّم فرشته هاست وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) است، اصولاً امام هادی (سلام الله علیه) در وصف انسان ـ چه انسان خوب چه انسان بد ـ مطلبی را دارد که این شرح مطلبی است که وجود مبارک امیرالمؤمنین فرمودند. امیرالمؤمنین در نهج البلاغه یک اصل کلّی را بیان کرد امام هادی (سلام الله علیه) آن اصل را شرح کرد. در نهج البلاغه امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) فرمود هر فاعلی بهتر از فعل خودش است، اگر این فعل، فعل خوبی باشد و بدتر از فعلِ خودش است اگر آن فعل، فعل بدی باشد این یک اصل عقلی است، چرا؟ چون فعل آدم، گفتار آدم، رفتار آدم، نوشتار آدم، اثر آدم است و انسان، مؤثرِ در این اثر است؛ این روشن است که هر فاعلی قوی تر از فعل خودش است، هر صاحب کاری از آن کار بالاتر است؛ زیرا آن کار، اثر اوست، هر مبدأیی از آن اثری که از مبدأ صادر می شود قوی تر است. این اصل کلّی را حضرت در نهج البلاغه بیان کرد «خَیرٌ مِنَ الْخَیرِ فَاعِلُهُ»[۱]بعد این را وجود مبارک امام هادی در کلمات نورانی اش شرح کرد چه در بخش خوب چه در بخش بد. فرمود: «خَیرٌ مِنَ الْخَیرِ فَاعِلُهُ، وَ أَجْمَلُ مِنَ الْجَمِیلِ قَائِلُهُ، وَ أَرْجَحُ مِنَ الْعِلْمِ حَامِلُه»؛[۲] فرمود اگر فلان فضیلت مثلاً خدمت کردن به جامعه، عدالت، احسان، اینها یک اوصاف خوبی است، عادل بالاتر از عدالت است، چرا؟ چون عدالت، وصف اوست، کار اوست، اثر اوست هر کاری از صاحب کار نشأت می گیرد از آن جان نشأت می گیرد. عدالت هر اندازه که خوب است عادل بالاتر است اوست، صدق و راستگویی هر اندازه زیباست راستگو بهتر از اوست؛ زیرا راستگویی اثر راستگوست، عدالت اثر انسان عادل است؛ «خَیرٌ مِنَ الْخَیرِ فَاعِلُهُ، وَ أَجْمَلُ مِنَ الْجَمِیلِ قَائِلُهُ» اگر ما یک کتاب خوبی دیدیم، یک شعر خوبی دیدیم، یک نثر خوبی دیدیم که این نثر و نظم عالمانه بود، آن نوشتار محقّقانه بود آن نویسنده، آن سراینده، آن گوینده، بالاتر و بهتر از این است، زیرا اینها اثر اوست «أَجْمَلُ مِنَ الْجَمِیلِ قَائِلُهُ». اگر یک شعر خوبی را از ادیبی شنیدیم این شعر، جمیل بود آن ادیبی که سراینده این شعر است از این باجمال تر است: «أَجْمَلُ مِنَ الْجَمِیلِ قَائِلُهُ». نوبت به سوم که می رسد حضرت فرمود: «أَرْجَحُ مِنَ الْعِلْمِ حَامِلُه» علم یک فضیلت است، شما بالاتر از علم چه چیزی می خواهید از نظر حکمت نظری؟ فرمود بالاتر از علم، عالِم است؛ زیرا این علم، وصف اوست متّکی به گوهر ذات اوست او در اثر کوشش، این وصف را پیدا کرده است، اگر این وصف محصول کار آن گوهر است؛ پس گوهر ذات عالم بالاتر از علم است؛ «أَرْجَحُ مِنَ الْعِلْمِ حَامِلُه».
این بیانات نورانی در بخش های متوسط است چون برهان، برهان کلّی است، حالا برسیم به مقام ولایت، ولایت بالاتر است یا علی بن ابیطالب؟ علی بن ابیطالب، نبوّت بالاتر است یا پیغمبر؟ پیغمبر، چون این نبوّت، وصف اوست، سِمت اوست، کمال اوست، به گوهر ذات او تکیه می کند، این وصف که در خارج بدون گوهر ذات وجود ندارد، ولایت که بدون ولی الله وجود ندارد. هر اندازه که ما امامت را بشناسیم، ولایت را بشناسیم علی بن ابیطالب بالاتر از آن است؛ زیرا این اصل کلّی را خود حضرت فرمودند، وجود مبارک امام هادی (سلام الله علیه) این را شرح دادند که بالاتر از هر وصف، موصوف آن وصف است، بالاتر از هر قول، قائل آن قول است، بالاتر از هر کتاب، نویسنده آن کتاب است. اگر این چنین است؛ پس «خیرٌ من الولایة الولی، خیرٌ من النبوّة النبی، خیرٌ من الرسالة الرسول». این است که وجود مبارک پیغمبر (ص) فرمود علی را و مرا غیر از خدای سبحان کسی نشناخت؛[۳] چون کسی به حقیقت گوهر ذات اینها وقتی می تواند پی ببرد که به حقیقت ولایت و نبوّت و رسالت پی ببرد، آن حقایق چون برای ما به طور اجمال شناخته شده است نه به طور تفصیل؛ پس گوهر ذات اینها را هم ما نمی توانیم بشناسیم از این جهت فرشته ها شاگردان اینها هستند که خدای سبحان به آدم (سلام الله علیه) فرمود: ﴿یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ﴾[۴] اگر فرشتگان شاگردان بلاواسطه خدا می بودند خدا تعلیم می داد اما مع الواسطه اند.
بنابراین ما در ایامی هستیم که دست ما به خود آن ذات نمی رسد به آثار و گفتار و کلمات و سیره آنها می رسد به همان اندازه که از این آثار و مآثر اینها استفاده کنیم تشیع ما محفوظ است؛ لذا در قرآن کریم ذات اقدس الهی به رسولش (ص) فرمود اگر جریان ولایت حضرت امیر را بازگو نکرده باشی اصل رسالتت زیر سؤال است ﴿وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾[۵] این به تعبیر اهل منطق، یک مقدم و تالی دارد؛ معنای این آیه این نیست که اگر ولایت علی بن ابیطالب را در غدیر مثلاً بیان نکرده باشی این پیام را نرساندی! اینکه مقدّم و تالی می شود، دیگر نمی شود گفت اگر این مطلب را نگفته باشی این مطلب را نگفتی. مقدم و تالی حتماً باید با هم فرق داشته باشند؛ یعنی اگر این ولایت را نگفته باشی، اصل رسالتت زیر سؤال است، نه رسالتت در خصوص این زمینه ﴿وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾؛ یعنی «فی اصل الدین» نه «فما بلغت رسالته فی امر الولایة». یک وقت فرمود: ﴿یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک﴾؛[۶]یعنی جریان غدیر را سامان بده، ولایت علی بن ابیطالب (سلام الله علیه) را برای مردم بیان کن! بعد آیه نازل بشود که اگر این مطلب را ابلاغ نکردی همین مطلب را ابلاغ نکردی؛ اینکه شرط و مشروط، مقدم و تالی یکی می شود؛ منظور آ ن است که اگر این مطلب را نگفتی گویا اصل اسلام را منتشر نکردی؛ زیرا بعد از تو اگر اهل بیت این خلأ را پر نکنند جای تو ننشینند قرآن ناطق نباشد؛ آن وقت قرآن و دین به وسیله قبیله تیم و عدی می افتد می شود یک حزب، چه اینکه خواستند با تشکیل سقیفه، دین را به صورت یک حزب در بیاورند؛ لذا فرمود: ﴿وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾؛ اصل رسالتت زیر سؤال می رود.
این دعاهایی که ما اصرار می کنیم خوانده شود چه در نماز چه بعد از نماز، اینها جزء تعقیبات نماز نیست جزء معارف است در نماز می شود خواند بعد از نماز می شود خواند، وجود مبارک امام صادق وقتی زراره از او سؤال کرد ما در عصر غیبت چه بکنیم؟ فرمود این دعا را بخوانید که «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَک فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَک لَمْ أَعْرِفْ نَبِیک اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَک فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَک لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَک اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَک فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَک ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی»؛[۷]این فرق جوهری غدیر و سقیفه است آیا امام جانشین مردم است وکیل مردم است نماینده مردم است که مردم به او رأی می دهند می شود امام تا حرف مردم را بزند یا امام، خلیفه رسول است و رسول، خلیفة الله است حرف الله را به مردم می رساند. سقیفه عصاره اش این است که جانشین پیغمبر در حقیقت وکیل مردم است حرف مردم را باید بزند. غدیر حرفش این است که جانشین پیغمبر و امام مردم، خلیفه الله است حرف الله را باید بزند؛ لذا در این دعا عرض می کنیم خدایا امام جانشین پیغمبر است پیغمبر، خلیفه توست شناخت خلیفه بدون شناخت مستخلف عنه ممکن نیست ما اگر تو را نشناسیم خلیفه تو را نمی شناسیم، اگر رسول تو را نشناسیم خلیفه او را نمی شناسیم «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَک فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَک لَمْ أَعْرِفْ نَبِیک»؛ چون رسول، نماینده مردم نیست جانشین توست اگر مستخلف عنه شناخته نشود جانشین او هم شناخته نمی شود. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَک فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَک لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَک»؛ خدایا پیغمبر و پیغمبری را به ما بشناسان؛ زیرا اگر ما پیغمبر را نشناختیم جانشین پیغمبر را که امام است نمی شناسیم. شاید الآن ده بار ما این حدیث را معنا کردیم؛ برای اینکه این ریشه اعتقادی ماست. از ما سؤال بکنند آن فرق اساسی غدیر و سقیفه چیست؟ این دعا دست ماست. اینکه ما ده بار حداقل این حدیث را امسال نقل کردیم؛ برای اینکه شیعه باید با این شناسنامه شناخته شود که اگر از او مخصوصاً از یک طلبه و روحانی سؤال کنند که فرق جوهری غدیر و سقیفه چیست؟ این باید سؤالش طبق روایتی که امام صادق به زراره داد دستش نقد باشد که سقیفه می گوید حاکم بر مردم، نماینده مردم است غدیر می گوید حاکم بر مردم، نماینده خداست این سه جمله نظیر جمله «لا تنقض الیقین باشک»[۸] نیست که طلبه ها بعد از چند سال درس خواندن بتوانند بفهمند این یک مطلب فلسفی کلامی عقلی دقیق أنیق عریق است که ما تا مستخلف عنه را نشناسیم خلیفه را نمی شناسیم. آن فرق جوهری غدیر و سقیفه این است که حاکم بر مردم «خلیفة الله» است، نه «وکیل الرعایا»، نه اینکه حرف مردم را باید بزند حرف الله را باید بزند؛ زیرا مردم را مردم آفرین اداره می کند مردم یک مسافری اند همه ما یک مسافر هستیم از جایی آمدیم که نمی دانیم کجاست به جایی هم می رویم که نمی دانیم کجاست، ما فقط چاله ای می بینیم به نام قبر؛ اما اینکه قبر «رَوضَةٌ مِن رِیاضِ الجنَة» یا ـ خدای ناکرده ـ «حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّار»؛[۹]قبر باغی است از باغ های بهشت این را که ما نمی فهمیم یا ـ خدای ناکرده ـ گودالی است از گودال های جهنم این را که نمی فهمیم. آن که برزخ و روح را آفرید او باید بگوید روح یعنی چه؟ مگر روح از بین می رود. روح نه متزمّن است نه متمکن؛ نه در یک زمان خاص جای دارد نه در مکان مخصوص. الآن ما درباره افرادی که چند هزار سال قبل بودند اظهارنظر می کنیم می گوییم فلان شخص این فکری که دوهزار سال قبل داشت، فکر او صحیح است یا فلان فکر باطل است، از این طرف دو هزار سال قبل رفتیم، از آن طرف دو هزار سال بعد می رویم، یک منجّم ماهرِ دقیق فنی الآن می تواند کاملاً استخراج کند که دو هزار سال بعد در فلان روز آفتاب می گیرد یا نه، از بس عالم منظم است، این یک؛ و روح متزمّن نیست در زمان نیست در نبش زمان و زمین پا گذاشته، این دو؛ اگر روح مجرّد است زمان و زمین در اختیار اوست، اگر منجّمِ بفهم داشته باشیم این کاملاً می تواند بفهمد از الآن تا دو هزار سال بعد مرتب بگوید در فلان روز کسوف است در فلان روز خسوف است و فلان ماه کسر دارد فلان ماه کسر ندارد، از بس این عالم منظم است، یک؛ و روح بالاتر از زمان و زمین است، دو؛ این روح را کسی باید تربیت کند که خالق این روح است و آن خداست و خلیفه او از اوست. یک وقت کسی انسان را همین شناسنامه می داند خیال می کند مرگ پوسیدن است؛ اینکه انسان را نشناخت. وقتی امام هادی دارد انسان را معرفی می کند می گوید عدالت چقدر فضیلت دارد، صدق و هنر چقدر فضیلت دارد، احسان و خیر، مسجدسازی چقدر فضیلت دارد، درمانگاه سازی چقدر فضیلت دارد راهسازی چقدر فضیلت دارد. راهساز، مدرسه ساز، خیر و آن محقق از همه این فضایل بالاتر است؛ انسان یعنی این! ما عدالت را خیلی شیرین میدانیم، هست و خیلی هم کمال می دانیم، هست؛ اما امام هادی می فرماید عادل بالاتر از عدالت است. علم، اجتهاد، فقاهت و فلسفه و کلام را کمال می دانیم؛ ولی امام هادی می فرماید عالم بالاتر از علم است، این مقام شامخ انسانیت است.
این انسان را کسی باید هدایت کند که انسان را آفریده باشد و تنها کسی که انسان را آفرید ذات اقدس الهی است و خلیفه او که وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء) است از خدا خبر دارد، به برکت آن حضرت، اهل بیت عصمت و طهارت باخبرند؛ لذا هم بیانات نورانی حضرت هادی مشخص می شود هم آیه سوره مبارکه «مائده» که خدا فرمود اگر جریان غدیر را به مردم نگویی اصلِ رسالتت را ابلاغ نکردی: ﴿وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾ که امیدواریم ذات اقدس الهی آن توفیق را به ما بدهد هم معارف قرآن کریم هم معارف اهل بیت مخصوصاً سخنان نورانی امام هادی(ص) آشنا بشویم و عمل کنیم.
پی نوشت ها
[۱] نهج البلاغة، حکمت۳۲؛ «فَاعِلُ الْخَيْرِ خَيْرٌ مِنْهُ وَ فَاعِلُ الشَّرِّ شَرٌّ مِنْه».
[۲] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص۱۴۲٫
[۳] روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط ـ القديمة)، ج۱۳، ص۲۷۳؛ « قال رسول الله(صلی الله عليه و آله و سلم) لعلي بن أبي طالب(عليه السلام) يا عليُّ لا يعرف الله تعالى إلا أنا و أنت و لا يعرفني إلا الله و أنت و لا يعرفك إلا الله و أنا».
[۴] سوره بقره، آيه۳۳٫
[۵] سوره مائده، آيه۶۷٫
[۶] سوره مائده، آيه۶۷٫
[۷] الکافی(ط ـ الاسلامية)، ج۱، ص۳۳۷٫
[۸] تهذيب الاحکام، ج ۱، ص۸٫
[۹] الكافی(ط ـ الاسلاميه)، ج۳، ص۲۴۲٫
ثبت دیدگاه