اگر انبیاء براى تتمیم شرایط كامل انسانها مبعوث شدهاند چرا با وجود ایشان این همه فساد و انحطاط، پدید آمده و اكثریت مردم در اكثر زمانها مبتلى به كفر و عصیان شدهاند و حتى پیروان ادیان آسمانى نیز به دشمنى و ستیز با یكدیگر برخاستهاند و جنگهاى خونین و خانمان براندازى برپا ساخته اند؟ آیا حكمت الهى، اقتضاء نداشت كه خداى متعال اسباب دیگرى نیز فراهم كند كه جلو این فسادها گرفته شود و دست كم، پیروان انبیاء به نبرد با یكدیگر برنخیزند؟
پاسخ این سؤال از تأمّل در ویژگى اختیارى بودن تكامل انسان، روشن مىشود زیرا چنانكه گفته شد حكمت الهى، اقتضاء دارد كه اسباب و شرایط تكامل اختیارى (و نه جبرى) براى انسانها فراهم شود تا كسانى كه بخواهند، بتوانند راه حق را بشناسند و با پیمودن آن به كمال و سعادت خودشان برسند، ولى فراهم شدن اسباب و شرایط براى چنین تكاملى بدین معنى نیست كه همه انسانها از آنها حسن استفاده كرده لزوماً راه صحیح را برگزینند. و به تعبیر قرآن كریم، خداى متعال انسانها را در شرایط این جهانى بدین منظور، آفریده است كه ایشان را بیازماید كه كدامیك نیكوكارترند۱٫ و همچنانكه مكرراً در قرآن كریم، تأكید شده است اگر خداى متعال مىخواست مىتوانست همه را به راه راست بدارد و جلو انحراف و كجروى را بطور كلى بگیرد۲، ولى در این صورت، زمینهاى براى انتخاب و گزینش، باقى نمىماند و رفتار انسانها فاقد ارزش انسانى مىشد و غرض الهى از آفرینش انسان مختار و انتخابگر، نقض مىگشت.
حاصل آنكه: گرایش انسانها به فساد و تبهكارى و كفر و عصیان، مستند به سوء اختیار خودشان است و داشتن قدرت بر چنین رفتارهایى در متن آفرینش ایشان ملحوظ است و رسیدن به لوازم و تبعات آنها مقصود بالتَبَع مىباشد. و هر چند اراده الهى اصالت به تكامل انسانها تعلق گرفته است ولى چون متعلق این اراده مشروط به اختیاریّت مىباشد سقوط و انحطاط ناشى از سوء اختیار را نفى نمىكند و مقتضاى حكمت الهى، این نیست كه همه انسانها خواه ناخواه در مسیر صحیح به حركت در آیند هر چند برخلاف میل و اراده ایشان باشد.
ثبت دیدگاه