بسم الله الرحمن الرحیم
چکیده: روش زندگی اسلامی یعنی زندگی مبتنی بر باورها و ارزشهای اسلامی و حاکم کردن نگاه توحیدی و برپا نمودن سلطنت خدا در زندگی. توحید صرفاً یک اعتقاد و باور و یک نظر نیست، اگر این باور در زندگی پیاده شد خداوند جان جدیدی به این زندگی خواهد داد؛ پیاده نمودن این اصول یعنی پایبندی به کلیدهایی طلایی که خداوند برای گشودن دربهای بسته تعبیه نموده و به وسیله آن میتوان به سرعت راه خروج را گشوده و از هر تنگنایی خارج شد. خداوند قصد آزار بندگان خویش را ندارد اما آدمی را در مرتبه و مقامی آفریده است که باید بزنگاهها را بشناسد و درمان و راه حل هر مسئله را با قدرت تعقل و ایمان و توکل خود شناسایی و در آن راه مجاهدت نماید و بیشک هر کس که چنین کند در هیچ بنبستی اسیر و گرفتار نخواهد ماند.
کلمات کلیدی : سبک زندگی توحیدی،تقوی،خروج ازبن بست ها،انفاق،برالوالدین،حدکفاف،ادای حقوق
مقدمه: در علم منطق یک مرحله جمادی داریم و چندین مرحله ی بالاتر، اگر جوهر و جسمی نمو داشت نبات است، در مرحله بالاتر حیوان است که علاوه بر نمو، حساسیت و حرکت ارادی خواهد داشت، انسان یک پله از حیوان نیز بالاتر است و علاوه بر نمو و حساسیت و حرکت، حیات عقلانی دارد و حیوان ناطق است ( در مرحله حیوانیت است ) اگر جان جدیدی از سوی خداوند گرفت الهی میشود و از ملک بالاتر خواهد رفت (من عمل صالحاً من ذکر أو انثی فهو مؤمن فلنحیینهم حیات طیبه) اینجان جدید را پیامبر به ما میدهد و ما را احیا میکند و ما را از مرحله زندگی حیوانی بالاتر میبرد ( یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعا کم لما یحییکم) اجابت کنید خدا و رسول را تا شما را زنده کنیم! اگر سبک زندگی ما این باشد جان جدید و حیات طیبه پیدا میکنیم ، اگر خدا و رسول در زندگی ما مرده باشد حیات ما مرده است والا حیات ما حیاة طیبه خواهد بود، اگر حیاتمان طیبه باشد دائماً نشاط خواهیم داشت و بالاترین رضایت ها حاصل خواهد شد، حال چه کنیم تا به حیات طیبه برسیم؟ قرآن کریم آیه ۱۸۹سوره بقره میفرماید از درب خانهها وارد آن شوید، طبیعتاً هر عاقل و غیر عاقلی از درب خانه به خانه وارد می شود! مراد این است که در زندگی در هر کاری راهی وجود دارد که از همان راه باید وارد شد ! سعادت هم راهی دارد اگر از راه آن وارد شویم به آن خواهیم رسید. امام جواد علیهالسلام میفرماید کسی که راههای ورود را بلد نباشد راههای خروج او را ملول و خسته خواهد کرد،هر کاری حتی دعا کردن انسان هم راه خودش را دارد! حضرت موسی به مردی رسید که دستها را بالا برده و دعا میکرد بعد از هفت شبانهروز بازگشت و باز همان مرد را در آنجا دید که دستها را رو به آسمان گشوده و دعا میکند اما هنوز به استجابت نرسیده است حضرت موسی به خدا وند عرض کرد خدایا این بنده تو حاجتی دارد و هفت شبانهروز است که گریه و زاری میکند چرا دعایش را به اجابت نمیرسانی ؟خداوند وحی کرد که ای موسی اگر آنقدر دعا کند تا دستانش افتاده و زبانش قطع گردد نیز دعایش را مستجاب نخواهند کرد تا اینکه از راهش وارد شود ( حتی یأتی من باب الذی أمرته) در اسلام هر امری از شئون زندگی راه خود را دارد اگر از راهها وارد شویم مشکلات هر شأن حل خواهد شد و اگر از راهها وارد نشویم بر گرفتاری و مصائب ما افزوده خواهد شد.
راه کلی و قاعده اصلی چیست؟
رسول خدا دائماً تکرار میکردند من آیهای در قرآن میشناسم که هر که به آن تمسک بجوید و عمل نماید مشکلش حل خواهد شد! ( هر کس تقوی پیشه کند برای او راه خروج قرار داده و او را از جاییکه گمان نمیکند روزی خواهیم داد) با همین معنا روایتی نیز داریم که اگر شخص تقوا پیشه نماید از بنبستها خارج میشود و اگر گروه و قریه و شهری نیز تقوا پیشه کنند از بنبستها و مشکلات خروج خواهند کرد( ولو ان اهل القری آمنوا…. ) به همین معنا روایتی نیز از امام صادق ع موجود است که میفرماید ( اما بعد فأوصیک بتقوی الله فان الله قد ضمن لمن اتقاه ان یحول له ما یکره الی ما یحب ) اکنون شما در گرفتاری و خسران و ضرر هستید و این شما را ناراحت میکند خداوند میتواند این حال شما را برگرداند و شما را از غصه و غم نجات دهد و به سوی حال خوب روگردان کند به شرط آنکه تقوای خدا را پیشه کنید! حتی وقتی کسی در مقام و مسند قضاوت قرار دارد چارهای از رعایت تقوا ندارد،اگر مراعات تقوای گذشته را نکرده باشد در زمان حال در مسند قضاوت نخواهد توانست طرف حق را بگیرد و در بزنگاه به حق نخواهد رسید! خیلیها میکوشند تا در قضاوت به باطل نرسند و به حق برسند اما سر از باطل درمیآورند!چرا اینچنین است؟ چون تقوا را رعایت نکرده اند! ما تشویق به استخاره نشدهایم و نیازی به استخاره نداریم ، اگر تقوا را رعایت کنیم حق در بزنگاه بر ما روشن خواهد شد و به سمت آن خواهیم رفت! امام باقر(ع) فرمودند خداوند به واسطه تقوا انسان را در جایی که عقلش قدرت تشخیص ندارد یاری میکند و به وسیله تقوا حق را به او نشان می دهد تا از بین مصلحت و مفسده و حق و باطل تشخیص درست بدهد لذا تقوا حلال مشکلات است حتی در مسائل علمی نیز این طور است و تقوا کمک میکند تا انسان به حق برسد،علم فقط به خواندن نیست بعضی وقتها کسانی هستند که بسیاری از علوم را فرا می گیرند اما درنهایت به باطل می رسند! اگر تقوا پیشه شود نوری در قلب ایجاد خواهد شد که به واسطه همین نور حق را دریافت خواهیم کرد و به واسطه تقوا پردههای جهل از چشمان آدمی کنار رفته و نور علم حقیقی هویدا می شود!
تقوا به چه چیز محقق می شود؟
اگر تقوا باشد نیاز واقعی انسان برآورده خواهد شد نه توهم نیاز! علامه طباطبایی ذیل آیه (من یتق الله یجعل له مخرجا…) کلام رسایی دارند و میرمایند که آنچه را که متقی آرزو میکند خدا انجام می دهد البته آنچه را که با فطرت مایه خوشی و سعادت می داند نه آنچه را که واهمه کاذب اش مایه سعادت میداند! برای مثال فردی سعادت خود را در میلیاردها دلار سرمایه و تجمل و ثروت میداند اما نیاز واقعی او و مایه آرامش و سعادت او چیز دیگری است! خداوند آن نیاز واقعی را برطرف خواهد کرد پس تقوا یعنی دنبال نیازهای واقعی باشی و به این ایمان داشته باشی که قطعاً خداوند نیازهای حقیقی تو را مرتفع خواهد کرد و دیگر اینکه در این راه باید باور داشت که امتحاناتی در بین خواهد بودو آدمی ناگزیر از قطع تعلقات و چشمپوشی از دل خواستهها خواهد بود و امتحانات نیز در همین راستا هستند اگر امتحان نشدید مطمئن باشید که دل نکنده و قطع تعلق نیز ننمودهاید. یک فرمول ثابت و همیشگی وجود دارد که اصل آن به فرق میان شیعیان و سایر مذاهب برمیگردد، میدانیم هر کس کار خیر و شری انجام دهد حتی اگر به اندازه یک مثقال باشد جزا ی آن را خواهد دید حال اگر کافری کار خیری کرد یعنی حسن فاعلی داشت اما به دلیل عدم ایمان به خدا حسن فعلی نداشت ( مانند نیکی کردن به پدر و مادرش ) او جزای این کار خیر را در همین دنیا خواهد دید زیرا کافر به بهشت نخواهد رفت تا بتواند جزای اعمال خیرش را ببیند اما اگر مؤمنی کار خیری انجام دهد معمولاً به این صورت است که جزای آن را در عالم آخرت و در بهشت خواهد دید،و اگر کافر کار شر انجام دهد جزای آن به آخرت موکول میشود اما جزای شرور مؤمن در همین دنیا خواهد بود با این حساب اگر مؤمن و کافری هر دو ده کار خیر انجام دهند میبینیم که مشکلات مؤمن در دنیا به مراتب بیشتر و زندگی کافر مرفهتر و دارای مشکلات کمتری خواهد بود! لذا اگر مؤمنان بخواهند زندگی دنیایی آنان بسیار زیباتر از کافران باشد چارهای به غیر از تقوا ندارند لذا اگر تقوا پیشه کنند وضعیتی بهمراتب بهتر از سایرین خواهند داشت و اگر تقوا پیشه نکنند بهمراتب از سایرین گرفتارتر خواهند بود. درضمن این تنها کیفیت ظاهری زندگی کافرانه است که خوب جلوه میکند و ما آنها را در اوج رفاه و نشاط میبینیم اما در واقعیت کسی که پشتوانه خداباوری و اتکاء و اتکال به خداوند را ندارد از آرامش حقیقی زندگی محروم است،خداوند در قرآن کریم سوره توبه آیه پنجاه و پنج میفرماید ( فلا تعجبک أموالهم و اولادهم ان نما یرید الله لیعذب أن بها فی الدنیا )
حال این سوال مهم مطرح میشود که پایههای تقوا چیست؟
در این نوشتار چهار مورد از اساسی ترین شاخصه های تقوا مورد بررسی قرار خواهد گرفت؛ قرآن کریم میفرماید ( لن تنالو البر حتی تنفقوا مما تحبون ) بههیچوجه به سعادت واقعی نخواهید رسید مگر اینکه از مالی که نزد شما محبوب است انفاق بکنید، انفاق یکی از برترین مصادیق تقواست؛ (سیجنبها الأتقی الذّی یؤتی ماله یتزکی) آنکه تقوی پیشه کند و ازمالش انفاق کند تا پاک گردد از جهنم به دور خواهد بود. معمولاً این کلیشه ذهنی در انسان ایجاد میشود که با بذل و بخشش مال،انسان فقیر خواهد شد اگر در ذهن آدمی احساس فقر وجود داشته باشد بهیقین فقر محقق خواهد شد زیرا شیطان به انسان مکرراً وعده فقر میدهد اما خداوند میخواهد این احساس درونی از انسان دور شود و برای اینکه از انفاق لذت ببرد باید از مقدار پایین و کم شروع نماید و استمرار داشته باشد تا روح انفاق در او پرورانده شود.
احساس و ذهنیت فقر حتی با وجود ثروت انسان را به فقر خواهد کشاند، اگر انسان از لحاظ ذهنی یقین به فقر داشته باشد حتی اگر در خارج ثروتمند نیز باشد، این یقین وترس او را به حیطه فقر خواهد کشاند. شخصی در محضر امام صادق علیهالسلام به شیعه بودن خود فخر فروشی نمود، امام به او فرمود آیا شما شیعه ما هستی؟عرض کرد بلی! فرمود آیا اینکه مال ات را برای خود صرف کنی برای تو محبوبتر است یا اینکه آن را به برادران مؤمنت انفاق نمایی؟ عرض کرد خب معلوم است آقا! صرف آن برای خودم محبوبتر است! امام فرمود پس تو از شیعیان ما نیستی! ما از اینکه به دیگران ببخشیم بیشتر لذت میبریم تااینکه مال خود را صرف خود کنیم! برای اینکه ما به این مرحله برسیم و از به دیگران لذت ببریم نیاز به مداومت و استمرار در انفاق داریم تا این ویژگی در جان ما نهادینه و ملکه شود.
شرایط انفاق چیست؟
اول اینکه از مالی که دوست دارید و محبوب شماست انفاق کنید نه مالی که آن را دوست ندارید و بی ارزش است، دوم این که انفاق باید از مال حلال باشد. یکی از اصحاب امام صادق (علیهالسّلام) گوید: به آن حضرت عرض کردم: من دو آیه از قرآن را امتحان کردم به نتیجه نرسیدهام، حضرت فرمود: کدامند؟ گفتم: این آیه که خدا فرموده: مرا بخوانید من دعای شما را اجابت میکنم. ادعونی اَستَجِب لکم. ما او را میخوانیم اجابت را نمیبینیم! فرمود: آیا چنین میبینی که خدا خلف وعده میکند؟ گفتم: نه. فرمود: پس چگونه است؟ گفتم: نمیدانم، فرمود: من تو را از آن خبر میدهم: هر که خدا را در آنچه به آن فرمان داده فرمان برد، آنگاه او را از جهت و ناحیه دعا بخواند، اجابت خواهد کرد. گفتم: جهت و ناحیه دعا چیست؟ حضرت فرمود: ابتداء میکنی بنام خدا، سپس او را ثنا میگویی و به بزرگی یاد میکنی و نعمتهای او را که بر تو ارزانی داشته یاد مینمایی، سپس او را شکر میکنی، آنگاه بر پیامبر و آل او درود میفرستی، بعد گناهان خود را متذکر میشوی، پس اقرار به آن مینمایی. سپس پرسید: آیه دیگر کدام است؟ گفتم: گفتار خدا: «و ما انفقتُم من شیءٍ فهوَ یخلِفهُ؛ آنچه انفاق میکنید از چیزی پس خدا آن را عوض میدهد.» و من انفاق میکنم و بدل آن را نمیبینم! حضرت فرمود: آیا خلف وعده را در او میبینی؟ گفتم: نه فرمود: پس چگونه است؟ گفتم: نمیدانم. حضرت فرمود: اگر یکی از شما مال حلالی را کسب کند و در راه خدا انفاق نماید، هیچ درهمی را انفاق نمیکند، مگر آنکه خدا عوض آن را خواهد داد. «لو انّ احدکُمُ اکتسَبَ المالَ من حلّهِ و انفَقَ فی حقّهِ لَم یَنفق درهماً الا اخلف الله علیه.» سوم اینکه انفاق باید احترامآمیز باشد آیا ما که انفاق می کنیم بهره و ثواب بیشتری میبریم یا کسی که انفاق ما را دریافت می کند؟ درحقیقت فقیر و نیازمندی که انفاق ما را دریافت می کند ثواب و جزای بیشتری خواهد داشت! زیرا باعث انفاق ما شده و گناه ما را پاک میکند و با مالی که به او میبخشیم روزی ما توسعه پیدا میکند! با این دید نگاه به سائل فرق خواهد کرد و با احترام بیشتری با او برخورد خواهیم کرد؛ درواقع این ماییم که به او بدهکاریم نه او به ما! زیرا اوست که ما را به سوی بهشت فرا میخواند. امام باقر علیهالسلام میفرماید فقیر هدیه خداوند به غنی است اگر حاجت فقیر را برطرف کرد هدیه خدا را پذیرفته و اگر او را رد نمود هدیه خدا را رد نموده است.
وقتی انسان در چیزی که خدا به او داده است مالکیت نمیبیند آسان میتواند از آن مال دل کنده و انفاق کند وقتی شخص قدم به قدم پیش می رود و انفاق می کند و آهسته آهسته از دلبستگیها اش میکاهد به مرور در درون خود احساس میکند که او مالک واقعی نیست و وقتی خود را مالک ندید و مال را متعلق له خدا دانست به طریق اولی بیشتر انفاق خواهد نمود،قرآن کریم آیه هفت سوره حدید میفرماید: از چیزهایی که خداوند شما را در مورد آنها خلیفه خود قرار داده انفاق نمایید؛ انفاق امری است که یا دلالت بر وجوب دارد یا استحباب هرچه که هست مربوط به کمال ماست و اگر انفاق کنیم دست خدا را در زندگی خود خواهیم دید و بزودی شاهد خواهیم بود که خداوند مال انفاق شده را به ما بازمیگرداند لذا اطمینان داشته باشید مالی که انفاق می شود برخواهد گشت و این اعجاز قرآن است که میفرماید ( و ماتنفقوا من خیرٍ یُوَفَّ علیکم ) یعنی نهتنها مال خودت را بازمیگرداند بلکه بیشتر از آن را نیز برمی گرداند! علامه طباطبایی میفرماید لازمه قهری صدقه دادن نمو است،یعنی اطمینان ثلبی داشته باشیم مال انفاق شده با نمو بیشتری به سوی ما باز خواهد گشت. انفاق یک امر تکوینی است و چارهای از آن نیست، اگر در راه حلال انفاق نکنیم در راه حرام قطعاً انفاق خواهیم کرد! امام صادق (ع) فرمود اگر انفاق کنید دو امر از جانب خدا برای شماست، غفران ذنوب و وسعت مال و اگر انفاق نکنید دو امر از جانب شیطان برای شماست: وعده ی فقر و دوم امر به فحشاء …
انفاق علاوه بر اینکه رشد و نمو با خود بههمراه دارد موجب دل بریدن و مالکیت قائل نشدن برای خود و نیز تطهیر و تزکیه نفس است، قرآن کریم میفرماید ( خذمن اموالهم صدقة تطهرهم و تزکیهم بها ) از اموال اینان صدقه بگیر این صدقه آنها را تطهیر میکند و نیز موجب تزکیه و رشد آنها میشود درواقع از رذایل اخلاقی و حب دنیا تطهیر میکند و بدنبالش رشد و نمو مالی و اخلاقی نیز دارد. انفاق از مکارم اخلاقی است که اخلاق انسان را بهبود می دهد و با خود سخاوت و محبت و رعایت حقوق را به دنبال دارد و کفاره گناهان و تطهیرکننده است وو غم و اندوه را از بین میبرد و دین مقروض را ادا میکند. مصداق دیگر تقوی راضی بودن به حد کفاف است بهترین معیار برای اینکه بدانیم کسی تقوا دارد این است که ببینیم زندگی او در حد کفاف هست یا نه،فقیر کسی است که کمتر از حد نیاز دارد و ثروتمند کسی است که بیش از حد نیاز دارایی دارد، حد کفاف یعنی هم سطح زندگی عامه مردم زندگی کردن، یعنی در حد نیاز داشتن، از حد کفاف هرچه بالاتر برویم تقوا کاسته میشود و هرچه پائین بیاییم نیز تقوا و ایمان آدمی کم می شود مگر اینکه کسی فقر را اختیاری پیشه کند یعنی هر آنچه دارد ایثار کند و فقر را بر خود ترجیح دهد مانند مولاعلی علیه السلام .
امام کاظم علیهالسلام فرمودند ما تضمین میکنیم کسی که اعتدال و اقتصاد زندگی داشته باشد هیچگاه فقیر نشود ( ضمن لمن إقتصد ان لا یفتقر ) حد کفاف در زمانهای مختلف متفاوت است برای مثال در زمان امیرالمؤمنین مردم در تنگنای معیشتی قرار داشتند و از حداقل های رفاه محروم بودند در چنین زمانی پوشیدن لباس فاخر و داشتن مرکب فاخر و یا خانه بزرگ خروج از حد کفاف است کم اینکه امامجامعه همواره میکوشد در سطح کم بضاعت ترین افراد امت خود زیست کند، اما در زمان امام صادق علیه السلام یک رفاه نسبی در جامعه به وجود آمده است و زمانه این تحمل را دارد تا نوع پوشش و مرکب و سایر شئون امام نیز تغییر کند و در سطحی متناسب با عموم مردم قرار بگیرد لذا وقتی در این باره به امام رضا اشکال وارد میکردند ایشان میفرمود از شیعیان ضعیف الایمان ما هستند کسانی که توقع دارند ما بر پالان الاغ زندگی کنیم ! ولی زمان این تحمل را ندارد ( یعنی زمانه فرق کرده است و معیار میزان تحمل زمان است ) حالا که مردم از تنگنا به درآمدهاند باید سطح زندگی شیعیان بهتر و متناسب با زمان باشد.
اگر به حد کفاف قانع نباشیم و ثروت زیادی از خداوند درخواست نماییم خدا هم در مقابل، از ما عمل زیاد خواهد خواست و به عمل کم ما قانع و راضی نخواهد شد امام رضا علیهالسلام فرمودند کسی که قانع نشود مگر به زیادی روزی، عمل او کفایت نمیکند مگر اینکه زیاد باشد و اگر به رزق کم کفاف نماید خداوند عمل کم او را خواهد پذیرفت. امام علی علیه السلام فرموده اند از یاری کننده ترین امور اخلاقی در دین زهد است، و زهد در نگاه دینی همان اکتفا به حد کفاف است.امام صادق ع فرمود هر خانهای که فوق کفاف انسان باشد در قیامت وزر و وبال انسان خواهد بود حتی روایتی داریم با این مضمون که کسی که مالش حلال نباشد خداوند او را به ساختوساز خانه ها مشغول میکند و مکلف است که این خانهها را در قیامت حمل کند و این بار سنگین را بردارد البته ساختمانسازی نه بهمعنای اینکه کسی زندگی خود را در حد کفاف بسازد و یا برای مردم خانه بسازد بلکه کسی که شهوت ملک دارد و چون ثروتمند است خانههای پرتجمل میسازد و ثروت روی ثروت و ملک روی ملک میگذارد! رسول خدا دعا فرموده است که خدایا کسی که مرا دوست دارد زندگیاش را در حد کفاف قرار بده و به ابوذر میفرماید ای ابوذر من از خدا خواسته ام زندگی کسی که مرا دوست دارد در حد کفاف قرار دهد!از همین پایبندی به حد کفاف در زندگی افراد متوجه میشویم که محبتشان به پیامبر اکرم صلواتاللهعلیه و آله چگونه است. (طوبی لمن أسلم و کان عیشه کفافا)خوشا به حال کسی که اسلام بیاورد و معیشت و زندگانی او در حد کفاف باشد، طوبی به معنای پاکیزهترین است و کسی که اسلام آورده و معیشت او در حد کفاف باشد پاکیزهترین زندگی را خواهد داشت. البته تدبیر نیکو در زندگی هم از ایمان است کسی که زندگی او از حد کفاف پایینتر و همیشه محتاج باشد این باید به کار خود شک کند و بداند که یک جای کار را خراب کرده است! روایت داریم که تدبیر نیکو مال کم را زیاد میکند و ضمانت کردهاند که کسی که در زندگی اقتصاد و میانهروی داشته باشد هیچوقت فقیر نمیشود. او به امام صادق ع عرض شد آقا ما شنیدهایم از پدرتان که فرمودند که اقتصاد و تدبیر در معیشت نیمی از کسب است! امام صادق علیهالسلام فرمودند خیر بلکه تمام کسب و تدبیر نیکوست و تدبیر در معیشت از دین است. تدبیر یعنی وظیفه را درست تشخیص دهیم و به اندازه توان و درآمد و وسع مالی خود در زندگی هزینه کنیم و منابع مالی خود را مدیریت نماییم تا مقروض و بی سرمایه نمانیم و به کسی محتاج نشویم لذا میفرمایند کسی که عاقل باشد به حد کفاف قانع است و کسی که قانع نباشد به بینیازی نخواهد رسید. تا به اینجا دو مورد از مهم ترین مصادیق تقوا را عنوان کردیم، مصداق بعدی که می توان گفت برترین واجب بعد از توحید و حرام ترین حرام بعد از شرک به خداوند است را بیان میکنیم و آن برّ به والدین است در آیات بسیاری از قرآن کریم بزرگترین واجب پس از توحید احسان به والدین معرفی شدهاست:
«وإذ أخذنامیثاق بنیاسرائیل لا تعبدون الا الله و بالوالدین احسانا»
«و قضی ربک أن لاتعبدوا إلّا ایاه و بالوالدین احسانا»
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرمایند مسئله احسان به والدین بعد از مسئله توحید واجبترین واجبات است همچنان که مسئله عقوق بعد از شرک ورزیدن به خدا از بزرگترین گناهان کبیره است و به همین جهت قرآن کریم این مسئله را بعد از توحید و قبل از سایر احکام بکار برده است. روایت میفرماید (بّرالوالدین اکبر فریضه) بر به چه معناست؟ بر به معنای احسان گسترده و فراوان می باشد «ان الله یأمرکم بالعدل و الاحسان» خداوند دستور به عدل و احسان داده است، عدل یعنی خیر را به همان اندازهای که به شما رسیده تلافی کنید و شر را نیز به همان میزان تلافی نمایید اما احسان بالاتر از عدل است و به این معناست که خیر کم دیگران را با خیر زیاد پاسخ داده و شر زیاد دیگران را با کم تلافی نموده و یا تلافی ننماییم ودر مورد والدین برّ را که احسان گسترده و فراوان است به کار بردهاند که بهمراتب از عدل بالاتر است. حال چه کنیم که احسان نسبت به پدر و مادر محقق شود؟ روایت صحیح السندی است که در تفسیر احسان میفرماید احسان مصاحبت نیکو و ملاطفت و گشاده رویی و بشاشیت و هرچیزی که موجب سرور و خشنودی پدر و مادر باشد به شرطی که حرام نباشد باید انجام شود و هرچیزی که موجب ناراحتی آنهاست باید ترک شود زیرا هر ناراحتی موجب عاق والدین می شود. لذا حتی نالیدن ما از فقر و مشکلات زندگیمان در نزد پدر و مادرمان که میتواند موجب غصه خوردن آنان شود ممنوع است، برطرف کردن حاجات پدر و مادر از وظایف ماست و باید قبل از درخواست آنها باشد ولو اینکه آنها از ما بینیاز باشند و وضع مالیخوبی داشته باشند و ما از لحاظ مالی در مضیقه باشیم،برای مثال اگر به خانه والدین که بینیاز از ما هستند رفتیم و مشاهده کردیم که به چیزی احتیاج دارند و باید خریداری نمایند باید قبل از بروز آنها آن نیاز را برطرف نماییم والا به مقام بر نخواهیم رسید حال چه آنها غنی باشند چه فقیر ،چه ما نیازمند باشیم چه نباشیم..
مورد بعدی این است که حتی حق اف گفتن به والدین را نداریم قرآن کریم میفرماید ( ولا تقل لهما اُف ) اگر به آنان اف بگوییم مرتکب گناهی شدهایم که بهمراتب از گناهان دیگر بالاتر است حتی اگر این اف گفتن در پاسخ ناحق گوئی آنها باشد و آنها ما را آزرده کرده و به ستوه آورده باشند.ولو اگر مقصر آنها باشند وحتی اگر والدین در حق ما ظلم کرده و تندی نمایند و حتی اگر ما را کتک بزنند اجازه راندن آنهارا نداریم ( ولاتنهرهما ). تنها پاسخی که مجازیم در ازای ظلم آنها به کار ببریم این است که در مقابل آنها خضوع و خشوع و نرمی و ذلت نشان دهیم به گونهای که آنها متوجه خضوع و خشوع و نرمی ما بشوند و اگر آن را احساس نکنند فایده نخواهد داشت لذا اگر به ما تندی و بدی کردند و ما سر خود را به نشانه بیاعتنایی پایین بیندازیم این مصداق بر نخواهد بود بلکه بر آن است که در عوض رفتار تند آنها رفتار محبتآمیز از خود نشان بدهیم، همچنین اجازه بالا بردن صدا و بالاتر نشستن از والدین و جلوتر حرکت کردن از آنها را نیز نداریم.
بربه والدین بهترین وسیله بهشتی شدن شخص است چنانچه رسول خدا فرمودند که بارّ به والدین هرگز به جهنم داخل نخواهد شد حال این کار یا اثر مستقیم دارد و یا باعث اصلاح سایر امور انسان می شود مثل انفاق که خود اثر مستقیم در سعادت انسان دارد، برای مثال حاتم طایی آنقدر درطول عمر خود انفاق نمود که هیچ جزایی در دنیا کفایت انفاق او را نمیکند لذا با وجود اینکه کافر است خداوند او را از دوزخ دور نگاه داشته است، بر به والدین هم از همین سنخ است؛ در تفسیر المیزان علامه طباطبایی فرموده اند در آیه (و بالوالدین احسانا) حرف ″ب ″ در ″وبالوالدین″ بای مباشرت است یعنی باید خود فرزند متولی امور والدین شود نه اینکه هزینههای او را تکفل نماید و یا برای او پرستار و خادم بگیرد، این بر نیست،بلکه بر با مباشرت محقق خواهد شد. رسول خدا سه مرتبه فرمودند ″بر خاک مالیده باد بینی اش″ آنکه پدر و مادر داشته باشد و یکی از آنها یا هر دو به سن پیری برسند و آن شخص بهشتی نشود! امام باقر ع فرمودند از نشانههای شناخت خوب بنده از خداوند بربه والدین است و در ادامه فرمودند هیچ عبادتی مانند حرمت نگه داشتن برای والدین نیست که انسان را سریع به خدا و رضایت خدا برساند.رسول خدا میفرمایند سه چیز است که انجام آن شقی را سعید میکند یکی از آن سه چیز بربه والدین است.
چهارمین و آخرین شاخصه و مصداق تقوی در بحث ما،حق پذیری، حق گویی و عمل به حق و ادا نمودن حقوق هر امر و هر فرد و هر شئ است. رسول گرامی اسلام فرمودند:(أتّق الناس من قال الحق فیما لهُ و علیهه)باتقواترین مردم کسی است که حق را بگوید چه به نفعش باشد و چه بر علیه اش باشد از امام سجاد ع پرسیده شد از جمیع شرایع دین چیست فرمودند قول الحق و الحکم بالعدل والوفاء بالهد. گاهی انسان ها حق را درست تشخیص نمیدهند و در شناخت مصادیق آن دچار اشتباه میشود و برای همین بحق نمیرسند و سخن حق نمیگویند،گفتار حق پذیرش قلبی حق را میطلبد ولازمه پذیرش قلبی شناخت عمیق و دقیق حق است. مولا علی(ع) میفرماید برترین مردم کسی است که عمل کردن به حق برایش محبوبتر باشد. رسول خدا فرمودند ای اباذر حق سنگین و تلخ و باطل سبک و شیرین است؛ حقیقتا پذیرش حق و عمل به حق مشکل و یکی از برترین مصداقهای مکرمت اخلاقی است چنان که ائمه معصومین آن را بهعنوان یکی ازبرترین مکارم اخلاقی ونشانه عزت عنوان مینمایند و میفرماید (ما ترَکَ الحقَّ عزیزٌ الّا ذَلَّ ولا أخذ بهِ ذلیلٌ إلاّ عزَّ) هیچ عزیزی حق را ترک نگفت مگر اینکه ذلیل شد و هیچ ذلیلی جانب حق را نگرفت الا اینکه به عزت رسید. شاید سؤال شود حق چیست باید گفت حق سیطره وسیعی از اعمال و رفتار و گفتار و… را دربر میگیرد و نه تنها درمورد انسانها و حیوانات بلکه در مورد ،گیاهان وجمادات و هر آن چیزی که خداوند خلق نموده است حقوقی متصور است! برای مثال حتی لباس وکفشی که ما میپوشیم شامل حقوقی است؛ تمیز نگه داشتن ورسیدگی ب آنها و انتخاب کفش ولباس مناسب حقی است که از ناحیه آنها بر عهده ماست و یا در مورد بدن،نظافت این بدن و رسیدگی به آن حقی است که بدن بر عهده ما میگذارد و همین طور در سایر موارد دیگر حقوقی وجود دارد که ما بهعنوان یک انسان دینی موظف به رعایت آن هستیم. نظافت خانهای که در آن زندگی میکنیم و رسیدگی به امور آن و برطرف کردن ایرادات و نواقص آن حقی است که بیت بر گردن ما دارد؛ رسیدگی به مو و محاسن و شانه زدن و اصلاح آن و مرتب کردنش حقی است از ناحیه ی مو ومحاسن بر عهده ی ما! در خرید مایحتاج خانه و خانواده از خرید نان و گوشت و میوه گرفته تا پوشاک و سایر لوازم و مایحتاج مورد نیاز خانواده این که به حد کفاف و ضرورت خریداری کنیم و جنس مرغوب و سالم بخریم حقی است که در مورد اعضای خانواده موظفیم بهدرستی ادایش نماییم و کوتاهی ننماییم . این حقوق در مورد مشاغل و سایر امور نیز مطرح است برای مثال اگر شما یک آبدارچی یک شرکت باشید اینکه استکانهای چای را تمیز شسته و چای باکیفیتی به کارمندان بدهید حقی است بر گردن شما اگر در انجام کار خود کوتاهی کنید حق را رعایت نکردهاید و وقتی نتوانید حقوق کوچک را رعایت نمایید بعید است بتوانید حقوق بزرگ را رعایت کنید! کمااینکه اگر کسی نتواند از مال کم خود انفاق نماید به طریق اولی نخواهد توانست از مال زیاد خود دل کنده و انفاق نماید!
عبدالله بن سنان از حضرت امام جعفر صادق(ع) روایت می کند که: نزد پیامبر(ص)آمدند و گفتند: «سعد بن معاذ در گذشته است.» پیامبر برخاست و اصحاب به همراه او برخاستند. آن حضرت دستور داد تا سعد را بشویند. مردم سعد را به قبرستان آوردند و به لب گور نهادند. پیامبر اکرم(ص) به درون قبر سعد رفت و لحد وی را چید و آن را با دست خود درست کرد و پیوسته می فرمود: «سنگ بدهید! گل بدهید!» و بدین گونه میان خشتها را محکم کرد. هنگامی که کار ساختن لحد را پایان داد و بر آن خاک ریخت و گور را پر کرد، فرمود: من می دانم که این قبر به زودی فرسوده می شود و می پوسد!ولی خدا بنده ای را دوست دارد که چون کاری انجام دهد، آن را درست و استوار به انجام برساند.» در این ماجرا پیامبر اکرم(ص) حتی در ساختمان قبر، محکم کاری را رعایت کرده است و حق آنرا ادا نموده است! حتی امام صادق(ع) درباره کم نگذاشتن در ساختمان سازی و استحکام بنا فرموده اند هر که ساختمانی بسازد و از آن کم بگذارد، ا جری ندارد.» متأسفانه بسیاری از ما در مقوله مراعات حقوق همیشه درحال افراط و تفریط هستیم و آنگونه که شایسته است عمل نمیکنیم؛برای نمونه بخش عمدهای از بیکاری ها تنها از روی نشناختن حق و عدم انجام وظیفه است! جوانی که اوقات خود را با بیکاری سپری می کند درواقع حق خود ،حق والدین و حق خدا را مراعات نکرده است راوي میگويد از امام صادق ـ عليه السّلام ـ سؤال كردم: وظيفه بنده در طلب روزي چيست؟ امام ـ عليه السّلام ـ پاسخ داد: «وقتي مغازه خود را گشودي و بساط خود را پهن كردي، وظيفه خود را به انجام رساندهاي.» مشخص ميشود كه وظيفه انسان براي جلب رزق و روزي، خود را در معرض روزي قرار دادن و «طلب» آن است. رزق و روزي، گمشده و يا گنجينهاي نيست كه ما مكلّف باشيم به هر قيمتي كه شده آن را به چنگ آوريم و تصاحب كنيم، بلكه ما مكلّف به فراهم كردن «زمينه» روزي هستيم نه «بدست آوردن» آن و این تکلیف در حوزه ی کسب روزی حقی است بر گردن ما… وقتی حق را بهدرستی تشخیص دهیم و با اتکاء به خداوند در مسیر آن قدم بگذاریم خداوند شرایط حرکت صحیح در مسیر و رسیدن به مقصد را برای ما مهیا خواهد نمود. این قبول نمودن، حق عمل به حق، توجیه نکردن در برابر حق و اعتراف به حق در تمام شئون زندگی انسان مؤمن و متقی جاری و ساری است امیرالمؤمنین در بخشی از خطبه متقین در توصیف متقین میفرماید (منطقهم الثواب و نشاطهم فی هدی) یعنی در هدایت دیگران نشاط دارند! طلبه و استاد و معلمی که برای کار ارشادی وهدایتگرانه خود ارزش قائل باشد در هدایت شاگردان خود دارای نشاط است، مزد بگیرد یا نگیرد جدای از حقوق و ساعت مقرر تدریس در ساعات دیگر نیز بیتفاوت نیست و برای هدایت دیگران شأن قائل است و بدین گونه حق معلمی خود را رعایت کرده است این قداست قایل شدن برای حق است که نه در مورد این شغل بلکه در تمام مشاغل و امور زندگی مؤمنین باید مورد توجه باشد.. پائینترین امری که انسان مؤمن را از ایمان خارج میکند این است که نظری مخالف حق داشته باشد ولی بر آن اصرار کرده و از آن دست برندارد اگر ما با فردی مشورت کردیم که دارای عقل علم و تجربه و تقوا و دلسوزی باشد ( که طبق روایات این پنج ویژگی باید در کسی که با او مشورت میکنیم وجود داشته باشد ) و در این مشاور او رأی و نظری بدهد که خلاف خواسته ماست و قبول آن برای ما سنگین است اینجا وظیفه ما تسلیم است ولو کاملاً با آن مخالف باشیم زیراکه نفس انسان در اینجا از قبول حق خودداری میکند و وسوسه میکند که این تصمیم بر اساس حق نیست اما اگر کسی را با این ویژگیهای عنوان شده بهعنوان مشاور پذیرفتیم، باید سخن و رآی او را بعنوان حق پذیرفته و از قبول آن خودداری نکنیم. انسان مؤمن و متقی همواره به دنبال شناخت حق و کسب آن است و هر کجا شاهد بود که حقی در حال تضییع است به دفاع از آن برمیخیزد حتی اگر آن حق ،حق بسیار کوچکی باشد برای مثال اگر میبیند که نانوا نان خوبی به مردم نمیدهد خاموش نمیایستد و اعتراض می کند! بااینحال گاهی ممکن است لازم باشد که انسان از حق خود کوتاه بیاید و آن جایی است که کسی از شیعیان حقی از حقوق ما را ضایع کرده، اگر اصل ایمانی «اِنَمَا المؤمِنونَ اِخوَه» در مدیریت و جامعه اسلامی حاکم نباشد سطح ایمانی به سطح اسلام اعرابی تنزل پیدا می کند و قانون «حساب حساب است و کاکا برادر» حکمفرما می شود و آنگاه است که جامعه به سطح جاهلیت می رسد. مؤمنین نسبت به یکدیگر تساهل و گذشت مالی دارند، اگر به این سطح برسیم دیگر دادگاههای ما به این شلوغی نخواهد بود، هیچگاه بخاطر مسائل کوچک و بی اهمیت این مقدار مرافعات به دادگاهها کشیده نخواهد شد!در روایت داریم که دو شریک مشکل پیدا کردند ویکی از آنها خدمت امام جعفر صادق (ع) آمد و عرض کرد که ما دو نفر شریک هستیم اما رفیق من خیلی حساب کشی می کند (مته به خشخاش می گذارد) در حین این شکایت شریک دوم هم آمد. امام فرمودند که با برادرت چه کردی؟ او گفت چه کردم؟! حساب حساب است و کاکا برادر اگر بیش از حق خودم خواستم باید مورد عتاب قرار بگیرم. امام ناراحت شدند و فرمودند مگر این آیه را نشنیدی ؟ آنرا چگونه تفسیر می کنی؟ آیا گمان کردی که خدا بد حساب است که مؤمنان از او می ترسند؟! «و یخافونَ سوءَ الحسابِ» این «سوء الحساب» بدین معنا است که خداوند ریز و درشت اعمال تو را در قیامت حساب کشی کند همان گونه که تو از برادر مؤمنت حساب کشی می کنی خداوند هم با تو همینگونه حساب می کند. مدارا کن تا خداوند با تو مدارا کند. برای اینکه بتوانیم حقوق خداوند را مراعات کنیم باید پیش از آن حقوق مردم و جامعه را مراعات کرده باشیم و برای اینکه حقوق دیگران را مراعات نماییم باید از حقوق کوچک خودمان که بر ذمه داریم شروع نماییم یعنی از بدن خود،از جمادات و حیوانات، از خانه و زندگی خود و وسایل ریز و درشت اطرافمان و سپس ازخانواده خودمان شروع نماییم، علی علیهالسلام فرمود (جعل الله حقوق عباده مقدماًلحقوقه و من قام بحقوق عبادالله کان ذلک مؤدّیا ) کسی که حقوق بندگان خدا را مراعات کند این منجر به مراعات حقوق خداوند خواهد شد..
پیشکار امام صادق علیهالسلام ( معلی ابن خنیس ) یک مرد باصلابت و در سطح بالایی از دیانت قرار داشت که بعدها توسط حاکم مدینه به علت شیعه بودن به شهادت میرسد، زمانی که با اصرار در چند مرتبه متوالی از امام درخواست میکند که حق مؤمن بر مؤمن را مشخص کند، امام با ناراحتی میفرمایند من ظرفیتش را نمیبینم و اگر بگویم و نتوانی انجام دهی کافر خواهی شد! این بیانگر اهمیت مسئله است که حتی چنین فرد متدین و باعظمتی هم خوف آن میرود که توان انجامش را نداشته باشد ! در روایات تا سی حق برای مؤمن برعهده مؤمن برشمرده شده است که یک نمونه آن مواسات می باشد مواسات و تعاون باید فراتر از مرتبه اسلام و مسلمانی باشد یعنی حتی اگر مسیحی و یهودی و کافر هم از مسلمانی کمک بخواهند باید به انهاهمکمک شود! در قرآن کریم داریم که از زکات و حقوق شرعی که از مسلمانان گرفته میشود در جهت رفع مشکلات یهودیان و مسیحیان نیز استفاده کنید تا قلب آنها با مسلمانان الفت پیدا کند! وقتی از کمک به مسلمان دریغ کنیم مشکلات او را به مصیبت میکشاند و رغبت او به دین کم میشود و این موجب انحطاط او می شود! آن مقدار از همکاری و مساعدت و همیاری که در جوامع اسلامی و غیراسلامی معمول است و حتی غیرمسلمانان هم در سطح عواطف انسانی به همنوع خود کمک می کند ملاک سخن ما نیست آنچه از جامعه اسلامی انتظار میرود تعاون و همکاری ای فراتر از این مقاطع ابتدایی است یهسوره مائده میفرماید (تعاونواعلی البرّ والتقوی) یکدیگر را در نیکوکاری و تقوا کمکرسانی و یاری کنید ؛نقل است عدهای از مردم خراسان که از اصحاب امام رضا علیهالسلام بودند به محضر امام مشرف شده و اجازه حضور خواستند، امام مدتی به ایشان اجازه ورود ندادند و آنان را معطل نگاه داشتند، چون این عده از راه دور و به عشق امام آمده بودند از این برخورد دلگیر شده و وقتی اجازه ورود پیدا کردند علت این برخورد را از امام جویا شدند، حضرت از ایشان پرسیدند که آیا شما شیعه هستید؟ با تعجب عرض کردند بله یابن رسولالله! امام پرسید آیا روابط شما به گونهای هست که وقتی برادر مؤمنتان محتاج شود بتواند براحتی و به قدر نیاز از جیب شما پول بردارد و شما ناراحت نشوید؟؟ یا اگر لباسی دارید به سراغ گنجه شما رفته و بردارد؟عرض کردند اینگونه و تا این حد خیر! امام فرمود پس شما هنوز شیعه نیستید! حتی بر عهده ی شیعیان است که وقتی شیعه ای وارد شهرشان میشود و در آنجا غریب است برخود فرض بدانند که او را مهمان کنند واوباید به خانه مؤمنین برود و رفتن به هتل و مسافرخانه با سبک زندگی دینی همخوانی ندارد! از امام باقر علیهالسلام نقل شدهاست که هر گاه یک مسلمان شیعه وارد شهری شد میهمان مردم آن شهر است و هرکس باید در حد توان خود به او کمک و از او پذیرایی نماید … عده ای از مستمندان در سقیفه سکونت داشتند و امام سجاد علیهالسلام شبانه و پنهانی برای آنان طعام میبردند ابوخالد کابلی میگوید از امام پرسیدم آیا میدانید این مستمندان و کسانی هستند که مدام به اهلبیت اهانت می کنند؟ امام فرمود این مقدار کمک برای آنست که اینان شیعه نیستند و به ما اهانت میکنند اگر شیعه بودند حقوقشان به مراتب فراتر از این بود!! در حدیث آمده است که امام صادق علیهالسلام از اصحاب خود سؤال کردند که آیا اگر زکات اموال خود را بدهید ( خمس و زکات و واجبات اولیه ) آیا حق دیگری نیز بر گردن شما هست؟ اصحاب عرض کردند: نه! دیگر تکلیفی نداریم! حضرت فرمود سبحان الله! پس این آیه چیست که میفرماید ( والذین فی اموالهم حق لسائل و المحروم ) اصحاب یکه خورده و متعجب شدند! گویا هرگز ین آیه به گوششان نخورده بود! منظور حضرت این است که این امر واجبی است که زمان ندارد بلکه هر گاه با یک مؤمن نیازمند مواجه شویم ( هر ساعت و هر جا ) بسته به امکان باید او را کمک و یاری کنیم و اگر امکان ما کمتر از نیاز او باشد باید با تلاش، بخشی را از خود و بخشی را از دیگران تهیه و در اختیار او بگذاریم فیالواقع اینجا همان بحث ( انما المؤمنون اخوة ) مطرح است.. در اینجا تنها به بخش کوچکی از حقوقی که بر عهده مؤمنین است اشاره نمودهایم و بررسی پیرامون سایر حقوق امری است که در این مجال نمیگنجد و نیاز به مقالات متعدد دارد و پرداختن به آن از عهده بحث ما خارج است مانند حقوق همسران، حقوق والدین، حقوق فرزندان ،حقوق همسایگان و … باشد که با چهار اصل اساسی یعنی انفاق مستمر و اکتفا به حد کفاف در زندگی و سرلوحه قرار دادن برّالوالدین و تسلیم دربرابر حق و عمل به آن در زمره متقین قرار بگیریم و راه نیک بختی و سعادت را در دنیا و آخرت با سرعت بیشتر و بدون توقف بپیماییم.
نتیجه گیری:
سبک زندگی غیر توحیدی عملاً برای مشکلات زندگی انسانها به بنبست رسیده است و هیچ راهکاری ندارد اما سبک زندگی اسلامی برای تمام مشکلات بشری راهکارهای معجزهآسایی دارد که قطعاً به نتیجه منجر خواهد شد؛ بالا بودن آمار طلاق و از هم پاشیدگی بنیان خانوادهها، عدم تفاهم زوجین، ناسازگاری فرزندان، بیماریها، دیون و بدهیها، عدم همخوانی درآمدها با هزینههای سرسامآور زندگی در دنیای مدرن، نبودن مورد مناسب ازدواج، شرایط سخت ازدواج و تشکیل خانواده تنها گوشهای از بحرانهایی است که جامعه انسانی از حل آنها عاجز مانده است و تنها راه برون رفت ازین بحران در دست خداوند است،نسخه ای که خداوند در قالب اسلام ناب محمدی ارائه میدهد هر چند سختی های خاص خود را دارد اما چاره و درمان تمام دردهاست و پاکیزهترین زندگیها را به انسانها عرضه میکند..
درمان دردهای بشری از آنجایی آغاز میشود که انسان از تعلقات نفسانی خود دل میبرد! ابراهیم(ع) درست زمانی که از فرزند خود اسماعیل دل برید و او را برای ذبح به قربانگاه برد ،او را بدست آورد و علاوه بر او صاحب یک قربانی و هدیه از طرف خداوند نیز شد! و یا زلیخا عاشق دلخسته ی معروف که نام او ورد زبانهاست تنها زمانی که از یوسف گذشت او را به دست آورد ! وقتی اولین برده را به عشق یوسف آزاد کرد کمکم دل بریدنهای او شروع شد و وقتی دل بریدنها شروع میشود ابتلائات و امتحانات شروع میشود و این امتحانات اگر با صبر همراه شود سرآغاز رسیدن به موفقیت های بزرگ است! بنا به نص صریح قرآن کریم تقوا خارج کننده انسان از بنبستها است همانطور که آیه شریفه میفرماید ( من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه إن الله بالغ امره قد جعل الله لکل شئ قدرا) و اصل اساسی در تقوا چشم پوشیدن از خواستههای نفسانی و چشم گفتن به اوامر حضرت باریتعالی است، بی شک تقوا تمام نیازهای واقعی انسان را برآورده میکند و هر آنچه را که با فطرت انسان همخوانی داشته و مایه سعادت او شود به انسان می رساند اما باید توجه داشت که در تقوا اصل این است که بهدنبال نیازهای واقعی باشیم و مطمئن باشیم که با شروع دل بریدنها امتحانات و ابتلائات ما قطعی خواهد بود و سختیهایی در راه است که اگر بر این سختیها صبر پیشه کنیم حتماً به دستاوردهای بزرگی خواهیم رسید.
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاة
سحرمحمدرضایی
تیرماه ۱۳۹۹
ثبت دیدگاه