نقش مؤلّف (متکلم)
اگر این پرسش مطرح شود که محور تفسیر را فهم متن و کشف رموز پنهان آن بدانیم یا کشف مقصود مؤلّف. هم مکتبی که معتقد است متون الهی و آسمانی چندین لایه و بطن دارند و به کمک ظاهر متن باید به سراغ معنا رفت (باطنگرایان) و هم مکتبی که فقط به ظاهر متن اعتماد میکنند (ظاهرگرایان)، تفسیر را چیزی جز فهم مقصود مؤلّف متن نمیدانند (ر.ک خامنهای، ۱۳۸۵: ۱۲-۱۳). اما صدرا در پاسخ، مقصود متن و مؤلّف را یکسان میداند؛ زیراکه هر دو با توجه به اشتراک معنوی و اختلاف در مراتب وجود بررسی میشود؛ اما در عین یکسانی مقاصد، او میان فهم از مسیر متن و فهم از مسیر مؤلّف متن تمایز قائل میشود و تذکّر میدهد که هدف نهایی و کمال مطلوب آن است که فهم و ادراک از مؤلّف (متکلم) باشد، نه فهم از متن (کلام). برای ملاصدرا در فهم متن، قصد مؤلّف اصالت دارد؛ بنابراین او فهم معنای متن را در فرایندی از مسیر شناخت مؤلّف (متکلم) به معنای متن (کلام) امکانپذیر میداند و نه بر عکس. صدرا فهم متن (کلام) را ازطریق مؤلّف که کمال مطلوب اوست ویژه افرادی خاص معرفی میکند و فهم از متن ازطریق متن را ویژه عامّه میداند؛ اما تذکّر میدهد که فهم متن تنها از طریق مؤلّف میسّر است. قصد متن را جز آن کسی که کلام بر قلبش فرود آمده دیگری نخواهد دانست. وی میگوید که فهم و ادراک از متکلّم اختصاص به خاصّان دربار قدس الهی دارد؛ ولی فهم کلام خداوند را همه کس بهرهمند میشوند. پس هرکس که از متکلّم و گوینده قرآن فهمید، کلام را هم میفهد؛ اما این قضیّه عکس ندارد. در فهم متن ازطریق مؤلّف، معنای نزول قرآن عبارت از «تلاوت حق بر عبد» خواهد بود و در فهم متن ازطریق متن، «تلاوت عبد بر حق» است (ملاصدرا، ۱۳۶۳: ۶۶). اگر فهم از متن در ظاهر متن متوقّف بماند، بیان صدرا صریحتر میشود و میگوید که فهم کلام خداوند منحصر در آنچه اهل زبان عربی بر آن توافق و همراهی دارند نیست؛ زیراکه این فهم واقعی و حقیقی نیست. او به بازماندهگان در راه یافتن به حقایق باطنی متن توصیه میکند که فهم معنی متشابهات قرآنی را به خداوند و راسخین در علوم قرآنی واگذارند و منتظر گشایشی از جانب پرودگار (مؤلّف زنده، حاضر و ناظر) در جهت فهم آن معانی باشد. نهایت فهم متن نیز در اتّحاد میان فرد با مؤلّف است. در این مسیر، میان فرد با حقیقت متن طی حرکت جوهری اتّحاد حاصل میشود و به تناسب مرتبه وجودی فرد با مرتبه وجودی متن یگانگی پدید میآید (علوی، ۱۳۸۷: ۸۷ – ۹۳). نهایت این یگانگی با خداوند است که معنای نهایی، اصیل و حقیقی متن است.
نقش متن
صدرا ازیکسو بر اهمیت ظاهر متن و حفظ آن تأکید دارد و ازسویدیگر، معتقد است که باید از ظاهر فراتر رفت. به همین منظور، صدرا در آسیبشناسی فهم عموم در تفسیر قرآن، دلیل آنکه مردم از قرآن چیزی نمیدانند جز آنچه که از برخی تفاسیر ظاهری نقل شده است را در غلبه ظاهر بر مردم و نارسایی ادراک آنها از درک باطن قرآن و همچنین بدفهمی حدیث مشهور پیامبر(ص) 13 درباره پرهیز از تفسیر به رأی میداند. وی ضمن بیان معانی مختلف درمورد تفسیر به رأی و نقد هرکدام، به توضیح حدیث پیامبر(ص) پرداخته است و نتیجه میگیرد که معنای این حدیث، رهاکردن آزاداندیشی فهم و ادراک و بسندهکردن به ظاهر گفتار نیست. وی توضیح میدهد که نخستین مرحله ظاهر تفسیر، نقل و شنیدن است تا مفسّر از مکانهایی که گمان خطا و اشتباه در آن است دوری کند؛ زیراکه هرکس ظاهر تفسیر را محکم و استوار نکرده باشد و به دریافت معانی آن تنها با دانستن عربی روی آورد، آنگاه اشتباهات وی بسیار خواهد بود و داخل در گروهی است که قرآن را به رأی خود تفسیر میکند. درواقع، با وجود بهرهبردن از اشتراک معنوی انحای وجود در تأویل، صدرا تلاش دارد تأویل وحی را به گونهای تبیین کند که به پراکندهشدن و ترک ظاهر منتهی نشود؛ هرچند وحی در هنگام ظهور در قالب الفاظ به نوعی دربردارندة محدودیّتهای زبان میشود. ملاصدرا آساننبودن فهم متشابهات قرآن کریم و حقایق آن را از خصوصیّات وحی میداند و میگوید اینگونه نیست که هرکس با زبان عرب و قواعد تفسیر آشنا باشد به کنه آنها دست یابد. این حکیم اسلامی بر این باور است که مثال در متشابهات قرآنی نمیتواند بدون حقیقت آن باشد و درباره متشابهاتی که در قرآن یا حدیث است اگر حمل بر خیال و مثالِ بدون حقیقت شود، باب سفسطه و انکار بدیهیّات، باز و باب اعتقاد به حقایق بسته میشود. او تذکر میدهد که اگر کسی به حقایق متن نرسید یا حمل کردن معنا بر ظاهرِ کلمات موجب ضدیت با اصول صحیح دینی و عقاید واقعی یقینی شد، بهتر است صورت ظاهری الفاظ و کلمات به همان شکل و اصل خود پابرجا گذاشته شود. با این تأکیدات، اهمیت و جایگاه ظاهر متن در فرایند فهم آن از نگاه صدرا مشخصتر میشود. صدرا تصریح میکند که متن (کلام) از فهم جدا نیست. او درباره نقش خواننده در فرایند فهم متن معتقد است که ظاهر به کمک خواننده آمده است تا فهم وجودیاش را ارتقا دهد و معبری برای ورود خواننده به مراحل بالاتر باشد؛ حتی فهم ظاهر کلام را هم بینصیب از بهرهگرفتن از دریای مکاشفه نمیداند؛ اما اگر فرد معنی ویژه و یا اشاره و تحقیقی از متن را کشف کرد، نباید ظاهر آن معنی مفهومش را باطل کند و باطنش مبنای آن را بشکند و صورت آن مخالف معنایش باشد. (همان: ۸۷-۸۸) از نظر صدرا مقصود متشابهات متن مقدّس تنها تصویر و تمثیل نیست که هرکس قوّه امتیاز و تصرّف در افکار را داشت با بهکاربردن میزان فکر و قیاس (منطق) و بدون مراجعه به شاهراه الهی و مشاهده اسرار قرآنی بتواند آن معانی بلند را دریافت کند (همان: ۷۶-۷۸).
نقش فرد (خواننده، تأویلگر یا مفسر)
صدرا معتقد است ماندن در مفاهیم اولیه از سوی برخی عالمان بیتجربه، از نارسایی فهم و ناتوانی گامهای رونده آنان است؛ بنابراین مکاشفه را در فهم ظاهر کلام مؤثر میداند. در این راستا نورانیّت شخصی فرد و قدرت شهود او عواملی هستند که فهم معنای متن مقدّس اتّکای بسیاری بر آن دارد؛ بهگونهای که حتی عنصر تاریخ و زمان 14 را هم تحت تأثیر قرار میدهند؛ چنانچه گفته شده که «ممکن است تفسیر مفسران گذشته از قرآن از تفسیر امروزی عمیقتر باشد.» (خامنهای، ۱۳۸۵: ۳۴). صدرا در یک دور هرمنوتیکی پیشرونده، شرایطی را برای تعامل میان خواننده و متن مقدّس ترسیم میکند تا خواننده در چارچوب خاصی برای نیل به فهم صحیح قرار گیرد. او در حوزه هرمنوتیکی خوانش متن، برای خواندن قرآن سه مرتبه قرار میدهد و متوقّع است که خواننده برای فهم متن اموری را انجام دهد. در پایینترین مراتب، وی بیان داشته است که خواننده باید چنین بیندیشد که قرآن را در حضور خداوند میخواند و درحالیکه در محضر خداوند ایستاده خداوند نیز به بنده مینگرد و قرآن خواندن وی را میشنود. در این شرایط باید حال خواننده قرآن، خواهش، فروتنی، زاری و ناله باشد. در دومین مرتبه، خواننده باید به قلب خود گواهی دهد که پروردگارش او را به انواع لطف و مهربانی مخاطب قرار داده است. با او گفتوگو میکند و به احسان و بخشش او را سرافراز کرده است. پس مقام خواننده، حیا، تعظیم، گوشدادن و فهم از خداست. در سومین و بالاترین مراتب خوانش قرآن، خواننده در کلام متکلّم و کلمات، صفات را مشاهده میکند. خواننده در این مقام نه به خود مینگرد و نه به بخششی که به او شده است؛ بلکه تمام نیروی خود را بر متکلّم (پروردگار) موقوف کرده است و بر او تفکر و اندیشه میکند. وی همچنین آداب و روشهایی را برای اندیشه و تدبّر در قرآن ارائه میدهد. او درصدد همراهی با متن برای فهم آن است؛ متنی که طبق مبانی صدرا در تجانس با انسان است. او تلاش دارد در مفتاح اول و دوم کتاب مفاتیحالغیب، کیفیّت این همراهی را توضیح دهد. درواقع، او هم متکلّم و مؤلّف را زنده و حاضر میداند، هم متن را واقعی، زنده و حاضر میداند و هم خواننده متن را دعوت میکند تا زنده، حاضر و مؤثّر شود تا فهم عمیق و واقعی از متن به دست آورد. صدرا مسیری را میگشاید که در آن هم متن، هم مؤلّف و هم خواننده، زنده، حاضر و ناظر هستند. تعامل میان خواننده، متن و مؤلّف میتواند تا آن حد پیش رود که تجانس میان این سه به اتّحاد میان آنّها بینجامد. درواقع به همان میزان و مرتبه وجودی، فهم حاصل میشود که به همان میزان و مرتبه وجودی، فرد با متن و مؤلّف به اتّحاد برسد.
نقش و تأثیر پیشفرضها در تفسیر و تأویل
با بیان نقش فرد و اصالت مؤلّف در هرمنوتیک صدرا مناسب است تا به نقش پیشفرضها در فرایند تأویل و فهم متن در هرمنوتیک صدرایی پرداخته شود. به این مسئله پاسخهایی داده شده است، ازجمله اینکه:
۱- اگر برای فهم و شناخت، یک قاعده کلّی در نظر بگیریم و ساختار شناخت را نظاممند بدانیم، بهگونهای که فرایندهای منجر به فهم در نتیجة قرارگیری دادههای مختلف و پراکنده در بخشهای گوناگون آن شکل گیرد، در این صورت، فهم یک متن وابسته به یک نظام ساختاری در پسزمینه خواهد بود؛ چنانچه «ساختار عقلانیّت عرفی»، نظام پسزمینهای دیدگاه ظاهرگرایان و «ساختار عقلانیّت نظری»، نظام پسزمینهای دیدگاه باطنگرایان در فهم قرآن است. برایناساس، ملاصدرا سیستم فراگیر، متکثّر و منسجمی را ارائه میدهد که در آن نقش پیشفرضها را قبول میکند (ر.ک کیاشمشکی، ۱۳۷۹: ۱۹۹-۲۱۸).
۲- برخی وجود یک قاعده کلی برای فهم و شناخت را نفی میکنند و فهم بشری را پیچیدهتر از آن میدانند که بتوان آن را منحصر و محدود به یک قاعده کلی کرد. ضمن آنکه آزادی و آگاهی انسان علتی برای ممانعت از تأثیر پیشفرضها شمرده شده است. برایناساس، دخالت مفسّر و تأثیر پیشفرضها در متن مقدّس ناصحیح دانسته میشود نه اینکه بیتأثیر است (ر.ک خامنهای، ۱۳۸۵: ۸۷).
۳- اگر بپذیریم که در جهان یک فهم عام، مشترک، مطلق، حقیقی، نهایی و به تعبیری یک فهم جهانی (universal) وجود دارد که سبب میشود هر انسانی خود را با دیگران در فهم یک پدیدة مشخص مشترک ببیند، آنگاه سخنگفتن از تأثیر پیشفرضها منجر به نادرستشدن تفسیر و تأویل میشود؛ چنانچه نظریّه واهبالصور و همچنین عقل مستفاد و اتّحاد آن با عقل فعال در نظر فلاسفه مسلمان، چنین اشارهای به ادراکهای نفسالامری دارد (همان).
مشخص است که هر یک از سه پاسخ مذکور، تأثیر پیشفرضها را در فرایند تأویل و تفسیر پذیرفتهاند؛ اما محل بحث را بر درستی یا نادرستی نتایج حاصل از آن پیشفرضها بردهاند. اینکه صدرا پاسخی صریح به پرسش درمورد نقش و تأثیر پیشفرضها در فرایند تفسیر و تأویل داده باشد مردود است؛ اما نگارنده معتقد است، هرچند گفته شود که در تفسیر یا تأویل، فرد باید عاری از پیشفرضها باشد، بااینحال اگر آنچه را که صدرا در تعامل میان فرد با متن قرآن برای خوانش و فهم آن بیان میکند در نظر بگیریم، میتوان گفت که او برای خواننده شرایطی را قرار داده است تا فرد در چارچوب خاصی حرکت کند و به تأویل صحیح برسد. در این موقعیت، پارادایم صدرایی پیشفرضهای تأویل را شکل میدهد. همچنین از زاویهای دیگر، صدرا به شرح و نقد روشهای تفسیری قرآن میپردازد؛ بنابراین میتوان نتیجه گرفت که وی قائل به تأثیر پیشفرضها بر تفسیر و تأویل است؛ اما این نکته به معنای تأیید نتایج تأثیر آنها نیست. ملاصدرا نقش پیشفرضها را میپذیرد؛ اما لزوماً آن را منجر به تأویل صحیح نمیداند. او تأویل صحیح را تنها در چارچوب روش راسخین در علم میسّر میداند.
ثبت دیدگاه