روش طرح توحید درقرآن
( خداپرستی یاخداشناسی)
سال ۱۴۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ معـــصـومه قهـــــــرمانی
چكيده
يكي از مطالعات مهم و راهبردي در موضوعات ديني، شناخت روش ها و اسـلوب ديـن در طـرح موضوعات ديني است. اين مطالعه محققان را به لايه هايي از اغراض و مقاصـد گـزاره هـاي دينـي رهنمون ميسازد كه در غيرآن حاصل نمي شود. شايد يكي از مهمتـرين ايـن موضـوعات، شـيوة بيان توحيد در قرآن است. تحقيـق پـيشرو، در صـدد بررسـي روش خـاص قـرآن در ارائـة ايـن موضوع است. رويكرد اصلي بحث، توجه به كشف روش با عنايت به سيرترتيب نـزول سـوره هـاميباشد. به نظر ميرسد قرآن با محوريت توحيد پرستش، به مقولة خدا پرداختـه و بـا رويكـردي تربيتي مباحث توحيدي را پيگيري نموده است . هرچند توحيد افعالي به گستردگي در قرآن آمده است، اما در خدمت به بارنشاندن توحيد عبادت است . همچنين بحـث از ذات و صـفات الهـي بـه تناسب ويا در قالب لطايف واسرارآيات مورد توجه قرار گرفته است.
واژگان كليدي:
خدا،توحيد،ذات،صفات،افعال،عبوديت ياپرستش،معبود،روش،ترتيب نزول.
مقدمه
عبادت از جمله كهن ترين، گسترده ترين و مانـدگارترين رفتارهـاي انـسان مـيباشـد وبخشي از علوم ديرينهشناسي، جامعه شناسي و روانشناسي در كنار رشته هـاي گونـاگون دينشناسي به مطالعه و بررسي اين رفتار انسانها اختصاص داشته و بناهـاي عبـادت از
جمله پايه هاي ثابت باستان شناسي هاي اقوام و ملل به شمار ميآيد. در تاريخ، گزارش حمايت سـلاطين و پادشـاهان از پرسـتش و بنـدگي امـور والا ـواقعي يا غير واقعي ـ بسيار آمده است و نسبت اين رابطـه آنچنـان بـوده كـه برخـي ازصاحبان انديشه هاي الحادي، دين را اسباب توجيه سلطة زورمداران و آرامـش طبقـات مظلوم و مانع انقلابيگري آنان ميشمردهاند و روحاني ،نا اصحاب مذهب، كليسا، پـاپ،كاردينال و كشيش را توجيهگران قـدرت بـهشـمار مـي آوردنـد ( دورانـت، ۱۳۷۸ ،ج ۹،ص۶۸۵ (و برخي همچون هابز «دين را تخيل ( » ۸ همان، ج ، ص۴۵ ، (اسپنسر «ديـن رابيفايـده» (دورانـت، ۱۳۷۴ ،ص۲۳۵ ،(سـانتيانا «ديـن را رمـزي و زادة تخيـل بـشري »(همان ) و فردريك «همة مذاهب را مبتني بر يك سلـسله قـصههـاي موهـوم ( » تـاريخ تمدن، ج۱ ، ص۷۲۳ (ميدانستند. با اين وجود حتـي آنـانكـه در جايگـاه روشـنفكري
بدبينانهترين نگاه را به دين داشتند، در جايگاه ادارة مردم و حكومت، به جاي تـضعيف نهاد دين، در حمايت و تقويت آن ميكوشيدند. ولتر فيلسوف و مبارز روشنفكر فرانسه با شعار «بكوبيد سـر رسـوايي را» بـه جنـگ
كليسا و دين و عبادت رفت، اما پس از مدتي اذعان كرد كه «اگر خدايي نباشد، بايـد آن را ساخت» (همان، ج۹ ،ص ).۷۰۹ ناپلئون كه خود آخرين ميخ را بر تـابوت حكومـت ديني كليسا زد، به ترويج كليسا و عبـادت پرداخـت و بـالاخره اروپـاي ضـربهديـده ازحكومت ديني كليسائيان، برخي از عرصههاي فـردي و خـدمات اجتمـاعي ديـن را بـه روي مردم گشود (همان، ج۱۱ ،ص۱۶۴ (. نكتة جالب آن است كه در اين ميان موضوع «پرستش» محور اصلي و ماندگار بود وعبادت فردي نه تنها مورد مخالفت قرار نگرفت، بلكه به دليل فوايد و كـاركردهـاي آن؛همچون پشتوانه بودن آن براي اخلاق و نظم اجتماعي و همچنـين ايجـاد اميـد و تـسلي خاطر در طبقات محروم، مورد توجيه قرار گرفت.
نقش پيامبران در پرستش
توجه داشته باشيم كه دين و پرستش، اختراع پيامبران نبود، بلكـه كـار بـزرگ پيـامبران،هدايت بشر به راه صحيح و مستقيم بندگي و پرستش بود . شهيد مطهري معتقد است: طلب خدا، خواست او و جـستوجـوى او در طبيعـت و سرشـت انـسان هـست . دراينصورت حالت پيغمبران در دعوت مردم به پرستش خدا، حالت باغبانى مىشود كـه گلى يا درختى را پرورش مىدهد، كه در خود اين درخت يا گل يك استعدادى، يعنـى يك طلبى براى يك شىء خاص هست. در انسان فطرتى- بـه معنـاى يـك تقاضـايى –وجود دارد. بعثت پيغمبران، پاسخگويى به تقاضايى است كه اين تقاضا در سرشت بشر
وجود دارد (مطهرى، ۱۳۷۶ ج، ۳ ص، ۶۰۲( . انبيا آمدند تا مصداق و فرد شايستة بندگي و پرستش را معنا كنند و انسانهـا را بـه سوي او راهنمايي كنند، در بيان كيفيت و شـيوههـاي بنـدگي و دلايـل نفـي اطاعـت وبندگي غير خدا با زبان برهان و حكمت سخن گفتند و در برابر انحرافـات در موضـوع پرستش به جدال احسن پرداختند : « اُدعُ إلي سبیل رَبَّکَ بالحکمَه وَموَعظَه الحَسنة وَجادلهُم بالّتی هی َـأحسن .. : با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كـن و بـاآنان به [شيوهاى] كه نيكوتر است، » مجادله نماى (نحل: ).۱۲۵ همة پياميران و از جمله خاتم آنان حضرت محمد مصطفي۶مـردم را دعـوت به پروردگار ميكردند و براي آنها از شيو ة برهانهاي استوار و قانعكنندة عقل و موعظه و پندهاي نرمكنندة دل و جدال نيكو با مخالفان دستگاه بندگي توحيدي بهره ميگرفتند.
بندگي خدا محور دعوت انبيا
پرستش نخستين ترين و كليدي ترين موضوع دعوت ديني قلمداد شده است. قرآن كريم پيام مشترك تمام پيامبران را در مرحلة اول، دعوت به توحيد بندگي و پرسـتش دانـسته است و مهمترين درگيري انبيا را هم در همين زمينه ميداند . خداي متعال دعوت انبياي بزرگ خود همچون نوح، هود، صالح و شعيب علیه السلام را دعوت مردم به بندگي و پرستش خدا شمرده است (ر.ك: اعراف: ۵۹ ،۶۵ ،۷۳ ،۸۵ (و در عبارتي جامع دربارة همـة انبيـاميفرمايد كه آن حضرات بعثت خود را با دعوت مردم به بندگي (= پرستش و اطاعت)
خدا و اجتناب از اطاعت طا توغ ها : آغاز كردند «و لَقَد بعثْنَا فىِ كُلّ أُمةٍ رسولاً أَنِ اعبدواْ اللَّه واجتَنِبواْ الطَّاغُوت» (نحل: ).۳۶
لازم است ذكر شود كه «رب «از ريشه «ربب» به معناي مالـك و صـاحب اختيـار وتدبيرگر و مراعات كننـدة حـال چيـزي آمـده اسـت (ر . ك. ابـن منظـور، ۱۴۰۸ق، ج ۱،
ص۳۹۹-۴۰۱ .(اين واژه به همين اعتبار بر رشددادن مستمر و شكوفاساختن گام بـه گـام يك موجود تا رساندن او به مرحلة نهايي اطـلاق شـده اسـت (ر.ك: راغـب اصـفهاني،
۱۳۷۹ق، ص ).۱۸۹ عبد نيز به كسي كه زير بار اطاعت از مالك و صاحب اختيار ديگري ميرود، اطلاق ميشود. اين معنا دربارة كسي كه به اختيار خود ديگري را بندگي كند، اطلاق ميگـردد. بـه
چنين فردي عابد ميگويند؛ چنانكه به گروهي كه بردگي ديگران را بنمايند و به اجبار زير
سلطة ديگران قرار گيرند، عبيد گفته ميشود (راغب اصفهاني، همان، ص ).۳۳۱
در آيات قرآن و روايات اسلامي عبـادت بـه معنـاي پـذيرش صـاحب اختيـاري ومالكيت ديگري است و عبد كسي است كه با اختيار خود زير چتر ربوبي خداي متعـال ميرود. بهتر است بگوييم پرستش و عبادت اظهـار تـذلل و خـواري در برابـر ديگـري است (همان، ۵ ص ) و سجده و ركوع دو نماد آنانـد. پرسـتش، اظهـار بنـدگي ديگـري است و پيامبران تـلاش مـيكردنـد تـا بـا معرفـي «رب» و صـاحب اختيـار شايـسته ومنحصربه فرد هستي و انسان، مـردم را بـه بنـدگي خـدا بخواننـد و از پرسـتش غيـر اوبرهانند؛ زيرا او تنها مالك و صاحب اختيار بود و اطاعت غير او از هركس كـه باشـد و
پذيرش مالكيت و اختيارداري مستقل هر موجود ديگر، بندگي آن موجود به شمار ميرود. عبادت در اصطلاح قرآن مفهوم گسترده تري دارد. يك درجه كـه عـاليتـرين مرتبـه است، عبارت از سجد انسان در مقابل چيزي است، ولي از آن مرحله كه بگذريم، قرآن
هر نوع اطاعتي را عبادت ميشمرد؛ لذا توحيد عملـي، اعـم از توحيـد عملـي فـردي وتوحيد عملي اجتماعي، عبارت است از يگانه شدن فرد در جهـت يگانـه پرسـتي خـدا ونفي هرگونه پرستش قلبي از قبيل هواپرستي، پول پرستي، جاه طلبي و غيره و يگانه شـدن جامعه در جهت يگانه پرستي حق از طريق نفي طاغوتها، تبعيض ها و بی عدالتيها. فردو جامعه تا به يگانگي نرسد، به سعادت نائل نميگردد و جز در پرتـو حـق پرسـتي بـه يگانگي نميرسد ( ج،مطهري، همان ۲ ، ص ).۱۱۷
يكي از تجليات بندگي، استمرار و پيوستگي مؤمنان بر نماز است: «الذين هم علـي صلاتهم دائمون؛ آنان كه پيوسته در نمازشانند» (معارج: ).۲۳ مفاد اين آيه رعايت كامـل ميثاقهاي بندگي نمازگزاران با خدا در سراسر روز و پايـداري آنـان بـر تعهـد بنـدگي
است كه در نماز اعلام داشتهانـد. هرگونـه اطاعـت از غيـر خـدا، هـر نـوع لغـزش بـه خواهشهاي پست و كوچك با استمرار بر نماز منافات دارد و شكـستن بـاطن نمـاز وميثاقهاي اعلام شده در قرآن به حساب ميآيد.
« خوشا آنان كه دائم در نمازند بهشت جاودان بازارشان بي»
از اين رو، در قرآن گونه هاي پرستش گسترش يافته و هرگونه اطاعـتهـايي كـه دربرابر خواست خدا باشد، نوعي از عبادت و برخلاف توحيد بندگي به شمار آمده است:
۱» .افرايت من اتخذ الهه هواه…؛ آيا مينگري آن را كه خواست خـودش را معبـودخود قرار داد» (جاثيه: ۲۳» (اِله» و«آلِهة» بر موجودي كه بندگي شود، گفتـه مـيشـود و«االله» اشاره به معبود خاص، يعني ذات باري تعـالي دارد. خـداي متعـال در ايـن آيـه از
خودپرستان ياد كرده و معلوم است كه خودپرست، يعني خودمُطاع! و كسي كه از خـوداطاعت كند. امين الاسلام طَبرِسي به نقل از ابنعباس، حـسن و قتـاده و در معنـاي آيـه مينويسد: يعني آنچه را ميلش بخواهد، دين خود قرار ميدهد و هر آنچه دلـش هـوس كرد، مرتكب ميشود (طبرسي، ۱۳۷۲ ج، ۵ ، ص ).۷۸ » .الم اعهد اليكم يا نبي آدم ان لا تعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين و ان اعبـدوني
هذا صراط مستقيم؛ اي فرزندان آدم! آيا با شما پيمان نبستم كـه شـيطان را نپرسـتيد. اودشمن آشكار شماست و مرا بپرستيد كه راه راست اين است» (يس: ۶۰ و ۶۱ (. طبرسي توضيح ميدهد كه مراد از بندگي شـيطان، اطاعـت از فـرامين و وسوسـه هـاي اوسـت
(همان، ج۴ ،ص۴۳۰ .(همين مطلب مورد توافق ديگر مفسران اسـت (ر.ك: طباطبـائي،همان، ج۱۷ ،ص۱۰۶ /فيض كاشاني، ۱۴۱۵ق، ج ۴، ص۲۵۷ /فضل الـه، ۱۴۱۹ق، ج۱۹،ص۱۵۸ .(…/
يكي از مقاومت هاي بزرگي كه در برابر دعوت توحيدي پيـامبران شـكل گرفـت، ازناحية زورمداران، پادشاهان و چشمپركنها بود. اين درگيريها ريشه در تعارض دعوت انبيا با جايگاه اجتماعي و حكمراني و رياسـت آنهـا داشـت. فرعـون در برابـر دعـوت
حضرت موسي بـه مالـك و اختيـاردار حقيقـي هـستي ايـستادگي كـرد و خـود رابزرگترين اختياردار مردم به حساب آورد: «فقال انا ربكم الاعلي: [ و گفت اي مردم] من بزرگترين اختياردار شما هستم» (نازعات: ).۳۴
او موسي را تهديد كرد كه اگر معبـودي غيـر از مـرا انتخـاب كنـي، زنـداني ات خواهم كرد: «قال لئن اتخذت الهاً غيري لا جعلنك من المسجونين» (شعراء: ۲۹ .(و بـه
مردمش ميگفت: «يا ايها الملاء ما علمت لكم من اله غيري» (قصص: ۳۸ .( در آيـه اي در مقـام انتقـاد از يهـود و نـصار،ا آنـان را مـشرك شـمرده و اربابـان واختيارداران ادعائيشان را دانشمندان و راهبـان و حـضرت مـسيح دانـسته اسـت:
«اتخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباً من دون االله و المسيح بن مريم و مـا امـروا الا ليعبـدواالله الها و احداً لا اله الا هو سبحانه عما يشركون» (توبه: ۳۱ .(از امـام بـاقر علیه السلام روايـت
وارد شده است كه نصارا و يهود براي احبار و علماي خود نمـاز و روزه نمـي گرفتنـد،بلكه حلال ايشان را حلال و حرام ايشان را حرام ميدانستند و به جهت همـين تابعيـت محض بود كه آنها (علما واحبار) را ارباب گرفتند و همچنانكه خدا را بايد در اوامر و نـواهي
عبادت كرد، احبار و رهبان خود را اطاعت و بدينوسيله آنها راعبادت ميكردند.
از امام جواد علیه السلام در تعريف بندگي چنين آمده است:
من اصغي الي ناطق فقد عبده فإ ن كان الناطق يؤدي عن االله عز و جل فقد عبد االله و ان كان الناطق يؤدي عن الشّيطان فقد عبد الشّيطان : كـسي كـه بـه سـخن گوينـدهاي گوش كند، او را بندگي كرده است حال اگر اين گوينده از جانب خدا بگويد، پس فرد
خدا را بندگي كرده و اگر از جانب شيطان بگويد، شنونده شيطان را بندگي كرده اسـت(كليني، ۱۳۶۵ ش، ۶ ج ص، ۴۳۴(. از امام صادق علیه السلام نيز وارد شده كه فرمود: « من اَطَاع رجلاً فِـي معصیه فقدعبدهُ كسي كه مردي را در راه معصيتي اطاعت كند، بندگي او را نموده است» (كليني، همـان،ج۲ ص، ).۳۹۸
از آنچه گذشت معلوم شد كه بيشترين حجم مبارزات پيامبران علیه السلام با صاحبان قدرت و ثروت در موضع پرستش و بندگي بوده است؛ آنان همگي به توحيد بندگي و بنـدگي موحدانه فراميخواندند؛ اما مخالفان آنان سـعي داشـتند تـا مهـار بنـدگي و پرسـتش واطاعت مردم را به دست گيرند و توجه مردم را به اطاعت خود جلب كنند و از اطاعت پروردگار متعال منصرف و يا از انحصار به اين پرستش باز دارند. گستردگي و فراوانـي بحث توحيد در قرآن، نمود و روشني دارد. آنچـه مهـم اسـت، بررسـي شـيوه و روش خاصي است كه قرآن در طرح نظرية توحيـد داشـته اسـت. در اينجـا بـه بررسـي ايـن موضوع ميپردازيم:
ابعاد مختلف توحيد
دانشمندان علم كلام اسلامي براي توحيد ابعاد چهارگانة توحيـد ذات، توحيـد صـفات،نكتة مهـم آنكـه د توحيد افعال و توحيد عبادت يا عبوديت يا پرستش را برشمردهاند.
آموزش و تعليم ابعـاد توحيـد، ابتـدا بحـث از توحيـد ذات مطـرح مـيشـود. پـس ازمعلومشدن وحدت ذات پروردگار و معلومشدن «خودآيي» و واجب الوجـودي آن ذات ربوبي، به بيان صفات سلبي و ثبوتي و توضيح اقسام و گستردگي و اطلاق آنها پرداخته و براي دفع توهم ازدياد آنها بر ذات الهي و يا دفع مغايرت مصداقي صفات از يكديگر،به توضيح عينيت ذات و صفات و وحدت صفات ميپردازند؛ بـه گونـه ايكـه آن كامـل مطلق، واحد و بسيط مجازاً داراي صفات گوناگون شمرده ميشود. در غير اين صـورت«كمال التوحيد نفي الصفات عنه» (نهج البلاغه، خطبه اول .) پس از آن به توضيح توحيدافعالي ميپردازند و رابطة تمام اسباب و مسببات را با فعل الهي توضيح مـيدهنـد و بـااستفاده از بحث صفات فعلي و ذات، ميان برخي از اين افعـال و صـفات تفـاوتهـايي مطرح ميشود و در نهايت به موضوع توحيد پرستش و اطاعت ميپردازدآنچه در گفتمان غالب ديني – كه با رويكرد آموزشي است – نبايد ايـن تـوهم را بـه وجود آورد كه ارزش و رتبة توحيد به همان ترتيبي است كه عرضه ميشود. شهيد بهشتي در كتاب ارزشمند خود خدا از ديدگاه قرآن اين موضوع را پي گرفته است. وي با بررسي تطبيقي روشهاي طـرح خـدا در مباحـث دانـشمندان مـسلمان ومقايسة آن با شيوة ارائه قرآني به تفاوت ايـندو شـيوه توجـه كـرده اسـت. بـه بـاور اوبرخلاف نظريه هاي فلاسفه، مسةلئ اثبات وجود خدا و اثبات صانع در قرآن به صـورت يك مسئله پيچيده كه جاي جرّوبحث داشته باشد، مطرح نـشده اسـت و هرچنـد شـكدربارة وجود خدا را به كلّي ناديده نگرفته است، اما به همين مقدار كه انسان را در برابرچند سؤال قرار دهد، اكتفا كرده است ( بهشتي، ۱۳۷۴ ،ص۶۸ .(به نظر وي ايـن سـير و
سلوك توحيدي بر معرفي ساده ترين دريافتهاي دروني انسان تكيه دارد و نيـازي بـه پيچوخمهاي نفي و استدلالهاي سنگين و متّصل ندارد. شهيد بهشتي در اينجا به داوري در راهها و استدلالهاي فلسفي- عرفاني نيز توجه ميكند و آنها را واجد نـوعي تطبيـق
بر آيات قرآني و نوعي تحميل در پارهاي موارد ميشمرد (همان .) وي در فصل ديگر كتاب به توضيح موضوع توحيد و دلايل آن و نيـز دلايـل ابطـال نظرية چندخدايي ميپردازد و با ذكر مراتب توحيد از جملـه توحيـد ذات و صـفات وافعال و عبادت در نتيجهگيري بحث مينويسد: در كتابهاي فلسفه و كلام معمولاً از چهار توحيـد دربـارة خـدا صـحبت شـده اسـت:
توحيد ذاتي، توحيد صفاتي، توحيد افعالي و توحيد عبادي. از ايـن چهـار نـوع توحيـد،توحيد افعالي و توحيد عبادي مستقيماً و بهسادگي از آيات قرآن فهميده مـيشـود؛ ولـي
توحيد ذاتي و صفاتي را به آن سادگي نميتوان به قرآن مربوط كرد. اگر بـدون مباحـثبس ظريف فلسفه و عرفان در قرآن بنگريم، شايد حتي به يـك آيـه هـم برنخـوريم كـه مستقيماً اين مفاهيم دقيق توحيدي را به ذهن ما آورد. ولي اگر پـس از آشـنايي بـا ايـن معاني بس ظريف و عرفان به آيات قرآن روي آوريم و در آنها تدبر كنيم، درمييابيم كـهقسمتي از آيات با اين معاني پيوندي جالب دارند و با اين ديـد اسـت كـه بـراي آيـات محتوايي بس ظريف و برتر از محتواي معمولي مييابيم. در فهم آيات با محتـوايي برتـراز سطح معمول است كه مباحث توحيد ذات و صفات نيز با همـة ظرافـت و دقـتش ازقرآن بيگانه نمينمايد و از پرتو تفسير و تأويلي، با آن مربوط ميگردد (همان، ص۱۴۵ .شهيد بهشتي بخش پايـاني كتـاب را بـه موضـوع صـفات خـداي تبـارك و تعـالي اختصاص ميدهد و ضمن تأكيد بر فراواني اسما و صفات الهي در قرآن، بـا توجـه بـه ارتباط ميان افعال و صفات، بر امكان انتساب اسـما و صـفات فـراوان بـه خـدا اصـرارميكند و در اين موضوع به اشتراك روية قرآن و فلاسفه و عرفا نظر مـي دهـد (همـان،ص۲۲۳ .(وي در نهايت شناخت قرآني از خدا را مستند به وحي ميكند، ولي در عـين حال متكي بر آگاهيهايي كه انسان ميتواند از راه تدبر در آيات و نشانه ةها دربـار او صفاتش به دست آورد، معرفي ميكند (همان، ص ).۲۳۴» اين شناخت هم تشنة معرفت را در حدود امكان كموبيش سيراب ميكند و هم در عمـل بـهكـار مـيآيـد و مـا را دربزرگترين مسئلهاي كه با آن روبرو هستيم، يعني جهت زندگي، ياري ميكند ( » همان).
در اين خداشناسي اثري از بحثهاي جنجالي، نيرو بر باددِه و سرگرمكننده كه آفت بزرگي براي زندگي فردي و امت است، نمييابيم و اين خود درسي است بس آموزنـده كه در بحثهاي متافيزيكي از اينگونه بحث هاي بيفرجام بگريز ؛مي بحثهاييكه عموماًبه نتيجه روشن نميرسند و غالباً با اظهار نظر هاي ظنّي و جهتگيريهاي تعجبآميز وجاهلانه همراه ميگردد (همان).
توضيح چند نكته در تبيين ديدگاه شهيد بهشتي ضروري مينمايد:
.۱ آنچه در مباحث فلسفي و كلامي مـورد نظـر اسـت، انتقـال و آمـوزش محتـواي مطلوب و نظاممند به مخاطب است؛ بـهگونـهاي كـه منـشوري از دانـش توحيـدي بـه مخاطب منتقل شود. اما دربار قرآن بايد به اهداف تربيتي توجـه داشـت و آيـات را درپرتو رويكردي كه منجر به تربيت شود، مورد تأمل قرار داد. در رويكرد تربيتـي، آيـات به تدريج نازل ميشود، و مباحث يكجا و كامل عرضه نميشود، بلكه از هـر بحـث آن مقدار كه به كار تربيت مخاطب آيد، عرضه مي گردد ( بهجتپور، ۱۳۷۸ ،ج۱ ،ص ).۲۴۸
آنچه تفاوت حجم و كيفيت پرداختن به ابعاد مباحث توحيدي را در كلام و فلـسفه و حتي عرفان، از قرآن جدا ميكند، تفاوت رسالت آمـوزش علـوم بـا رسـالت تربيـت قرآني است. در قرآن توحيد بندگي و اطاعتكردن، در كانون توجه و محور رسـتگاري قرار دارد « : ما خلقت الجن و الانس الا » ليعبدون . جمله : «قولوا لا اله الا االله تفلحوا » كه شعار اسلام و از اولين تقاضاهاي پيامبر۶ است، بهخوبي نمايان ميكند كـه انتظـاراسلام، پذيرش اصل بندگيِ توحيدي خداي متعال و اعلام آن است. اين گفته مـدخلي بر نفي پرستش و اطاعت ديگران و آغازي بر اطاعت و پرستش پروردگار متعال است وهمين مطلب شاهكليد حركـت اصـلاح و گـذر و رهـايي از لجنـزار گنـاه و ظلمـات و
حركت به سوي كانون نور و معنويت اسـت « : كِتَـاب أَنزَلْنَـه إِلَيـك لِتُخْـرِج النَّـاس مِـنَ الظلمات الی النورِ بِإِذْنِ ربهِم إِلى صِرَاطِ الْعزِيزِ الحَمِيد ( » ابراهيم: ۱ .(
براساس اين آيه، پيامبر۶ بهعنوان مربي انسانها، حركت اصلاحي خـود را بـا
محوريت قرآن و با هدف خروج مردم از ظلمات به سوي نور آغاز مي كنـد. قـرآن نيـزكانون اين حركت را پذيرش بندگي انحصاري خداي متعال قرار ميدهد؛ زيرا تنهـادرساية اطاعت و كرنش در برابر دستورات خداي متعال است كه فـلاح و رسـتگاري بـه دست خواهد آمد: « َصِبغة اللَّهِ و منْ أَحسنُ مِنَ اللَّهِ صِبغَه؛ رنگ آميزي الهي است و چه رنگ آميزي بهتر از خدا» (بقره: ).۱۳۸
۲ .انسان چهار رابطه با خدا، خود، جامعه و هستي دارد. مسير سعادت و رستگاري انسان از هريك از آنها ميگذرد (نصري، ۱۳۷۸ ،ص۳۱۷ .(در اين ميان، رابطة انسان بـا خدا محور ديگر روابط است؛ يعني شخص موح ةد از دريچ تنظيم رابطة خود با خداي متعال و اولويتي كه به پذيرش بندگي او ميدهد: «اياك نعبـد» از پروردگـار در پيمـودن راه صحيح رستگاري در ديگر ابعاد زندگي و روابط خود ياري ميجويد: «اياك نستعين،اهدنا الصراط المستقيم .»
شايد سرّ ناميده شدن سورة حمد به فاتحة الكتاب همين باشد؛ زيـرا ايـن سـوره بـه
تنظيم روابط انسان با خداي متعال ميپردازد و پذيرش اين رابطه، راه را بـراي پـذيرش هدايت الهي در ابعاد مختلف زندگي فراهم ميسازد. موح ةد از دريچ ارتباط بـا خـداي متعال و اطاعت از دستورهاي او، رابطه با خود را برقرار ميكند و به رشد ابعاد بينـشي،گرايشي و رفتاري خود اهتمام ميورز ،د رابطهاش را با خانواده و جامعة مؤمنان برقـرار ميكند، دشمنشناس مي شود وگونة درست برخورد با دشمن را فرا ميگيرد. در همـين چارچوب، رابطهاش را با نعمتهاي دنيا برقرار كرده و براي آخرت خود تدبير مينمايد.
۳ .براساس مطالب پيشگفته، توحيد عبادي اساس همة ابعاد توحيدي خواهد بود و
هر آنچه از ابعاد ديگر توحيد گفته ميشود، در خدمت بهسـامان رسـيدن ايـن حقيقـت ميباشد. بنابراين، توحيد عبادي محور مباحث قرآني است. آيات قرآن بندگي موحدانـه را به بار مينشاند و براي اينكه توحيد به بار بنشيند، يعني رابطة انسان بـا خـدا شـكوفا شود، بايد نقشهاي پروردگار بر هستي، انسان و زنـدگي فـرد معلـوم شـود و تـا ايـن نقش ،ها روشن نشود انسان بندگي نميكند.
همة انسانهاي عابدـ اعم از موحد و مشرك ـ نقش رها و تأثي هاي غيـر خـود را بـرهستي انسان درك ميكنند و همين مطلب موجب ميشود كـه بـه بنـدگي و اطاعـت واكنش در برابر قدرتهاي فوقالعاده و ياريگرفتن از توان آنان آورند. بنده و عبد كـسياست كه صاحب اختياري و تأثير ديگري را بر خود تشخيص دهد. نقطة مشترك بندگي موحدانه و مشركانه همين است.
البته تفاوت ايندو- مشرك و موحد – در تشخيص نقش يكپارچه يـا جـداي ايـن اسباب و علل بر هستي و زندگيِ بنده است. مشركان تأثير خورشيد، ماه، ابر، درخت، و… را بــر خــود درك مــيكننــد، امــا بــه ســازوارگي، يــككــانوني و همــاهنگي ويكسيستميبودن اين اسباب دست نمييابند، در نتيجه آنهـا را جـداي از هـم ديـده ومشرك ميشوند؛ اما موحد به بلوغ فكري رسيده و درك هماهنگديـدن ايـن مجموعـه اسباب به ظاهر جدا و متفرق را دارد. از اينجاست كه مسئله توحيد فاعلي مطرح ميشود
وتوحيد عبادت با توحيد افعالي گره ميخورد: «إِنِّي وجهت وجهِي لِلَّذي فَطَرَ السماواتِ و الْأَرض حنيفاً و ما أَنَا مِنَ الْمشْرِكينَ ( » انعام: ).۷۹
همين معنا زمينة آشنايي موحدان با توحيد ذات و صفات را فراهم مي كنـد چ؛ راكـه توحيد افعالي آينة شناخت ذات صادركنندة اين افعال و صفات او ميشود. قرآن نيز بـه ايندو بعد از ابعاد توحيد پرداخته است . البته از آنجا كه مباحث صفات با افعال پيونـد
دارند و مباحث افعال در قرآن گسترده آمده است، بهتبع آن، مباحث مربوط به صفات،گستردهتر از موضوعات مرتبط با ذات بيان شدهاند، بلكه بحث ذات در قرآن به شكل ضمني و جزئي آورده شده است. ملاحظة بسامد مجموعة آيات قرآن در باب توحيد نيز
با اين رويكرد توافق كامل دارد. حديث قدسي و سلـسله الـذهب بـر جايگـاه مركـزي توحيد بندگي در منظومة ديني اشاره دارد: از رسول اكرم۶و ايشان از جبرئيل واو از خداي تبارك و تعالي نقل ميكند كه فرمود « : ةُملِكَ لاَ اِله اِلاّ االلهُ حِ نِص ي و منْ د لَخَـ نِصحِ نَمِي أَ مِنْ عِذَابي : كلمة «معبودي جز خدا وجود ندارد» قلعة من است و هركس درقلعة من داخل شود، از عذاب من ايمني مييابد» (صدوق، ۱۴۰۴ق، ۲ ج ص، ۱۳۵ (. بنابراين، پرستش و اطاعت جهت اصلي دعوت توحيدي قـرآن بـهشـمار مـيآيـد وديگر ابعاد توحيد در خدمت به بارنشستن توحيد عبادت ميباشند.
توحيد افعالي دليل توحيد عبادت
قرآن كريم براي دعوت مـردم بـه توحيـد پرسـتش و اطاعـت خالـصانة خـداي متعـال برهان هايي را اقامه كرده است كه بهطور عمده بر محور توحيـدافعـالي دور مـيزننـد .
به عبارت بهتر، پرستش و اطاعت، انتظـار خـدا از انـسان اسـت و ايـن انتظـار هنگـامي توجيه پذير است كه نقش هاي مؤثر، بلكه بينظير معبـود بـر زنـدگي عابـدان – چـه بـاواسطه و چه بيواسطه- معلوم گردد؛ بهگونهاي كه اطاعت از معبود را با حق يـا دانـش وي نسبت به مصالح و مفاسد عابدان و مطيعان مربوط سازد. بيان افعال الهي و توضـيح
نقشهاي بيبديل او در تمام هستي و حيات بشر در راسـتاي بـه بارنشـستن اطاعـت وبندگي است. به همين جهت، آيات قرآن اين جنبه را موضوع عنايـت قـرار داده : اسـت«اقرء باسم ربك الذي خلق، خلق الانسان من علق، اقرء و ربك الاكرم الذي علم بالقلم،علم الانسان ما لم يعلم» (علق: ۱(. ۵ ـ خداوند در همين نخستين آياتيكه در آغاز رسالت پيامبر اسلام بيـان مـيكنـد، او راأمور ميسازد تا مردم را به پروردگارش بخواند؛ پروردگاري كه آفريدگار همـة هـستي است؛ آفريدگار انسان و مربي ويژگيهاي منحصر به فرد ( انسان است ر.ك: بهجتپور،همان، ۱ ج ص، ۹۵ ـ ).۱۰۴
تأكيد بر واژههاي «رب» به معناي موجودي كه ديگري را بهتدريج رشد ميدهد و ازقوه به فعل در ميآورد، او را شكوفا ساخته، استعداد هاي نهفتهاش را بروز ميدهد و يـامعناي صاحب اختيار، مدبر و سياستگذار ديگري، گوياي اين نكته اسـت كـه خـداي متعال اراده فرموده تا هم پيامبرو هم مؤمنان، خداي متعال را از دريچة نقـش اودر تدبير و پرورش امور عالم بشناسند. جالب آنكه قرآن براي معرفي ايـن پروردگـار وشايستگي او در پروردگاري، بر ديگر نقشهاي وي بر هستي و انسان كه جملگی الهي اند، تأكيد ميكند. آفرينش موجودات بدون هيچ سـابقهاي، آفـرينش انـسان از يـك كرمواره و پيگيري تمام مراحل آفرينش او تا آنجا كه تبديل به انساني كامـل بـا انـدام واعضا و جوارح لازم شود؛ نيـز تربيـت كريمانـة بعـد علمـي انـسان كـه او را از ديگـرموجودات جدا ميكند، همگي افعال و نقشهاي خدايند كـه در حيـات بـشر سـاري وجارياند. از اين نقشها و افعال به اوج دانايي پروردگار مـي رسـيم. بـهعبـارت ديگـر،انسان موجودي در يك سيستم است؛ سيستميكه از آن به هستي ياد ميشـود. در ايـن سيستم و تعاملات است كه رشد و تكامل وي رقم ميخورد. كسي كه نقش تربيـتِ بـاتدبير اين انسان را برعهده ميگيرد، بايد بيشترين دانايي را به اين سيستم داشته باشد تـابتواند با شناخت فرصتها و تهديدهاي موجود در اين سيستم، بلكه توجيه سيـستم بـه سمت تأمين نيازهاي اساسي انسان و عدم ممانعت سيستم از تحقق كمال انسان، تـدبيرلازم را بنمايد و او را در اين شرايط به كمال شايسته برساند. حـال پرسـش ايـن اسـت
«چه كسي بهتر از آفريدگار سيستم، اين مجموعه را ميشناسد و يا توان علمي گذراندن او را از اين معبر دارد»؟ حال اگر به اين آگاهي اطلاع بر همة ظرفيتها و استعدادها راكه در انسان هست اضافه كنيم، براي شكوفايي آنها، چه كسي جـز آفريـدگار انـسان راميتوان يافت كه بيشترين آگاهي بر اين موجود (انسان) و ظرفيتهاي وي داشته باشد؟و باز اگر اضافه كنيم تربيت ويژگي و ما به الامتياز انسان، يعني علم و دانايي او را، چـه موجودي بهتر از اين مربي ميتواند براي او بگويد كه تو چه هستي، چه ظرفيتـي داري و چگونه ميتواني اين ظرفيت را شكوفا و بالفعل سازي؟ اين حقيقت از منظـر دانـش،ارزش دارد و تربيت متكي بر اين حجم از دانش را توجيه ميكند. بهعبارت بهتر، كـسي ميتواند به انسان بگويد چگونه باش كه انسان را آن گونه كه هست، بشناسد و جهـان وسيستمي را كه انسان در آن به سر ميبرد، بشناسد. در غير اين صـورت تـضميني بـراي به ثمر نشستن برنامة تربيتي او نيست. ،افزون بر اين با نگاهي ديگر ميتوان گفت: كسيكـه آفريـدگار هـستي و آفريـدگار
انسان در همة مراحل و تربيتكنند ة ظرفيت خاص اوست، تنها صاحب حقي است كـه ميتواند بر انسان فرمان براند و امور او را تدبير كند، نـه ديگرانـي كـه چنـين حقّـي راندارند ! مع الاسف برخي از مردم چنين فقري را به پروردگار شايـسته (خـداي متعـال) احساس نميكنند، در نتيجه در برابر دستورات صادره از او و پذيرش اطاعت بندگی
او مقاومت ميكنند: «كلّا ان الانسان ليطغي ان راه استغني» (علق: .)۷-۶
ملاحظه ميشود كه محور بحث، رساندن مخاطب به ضرورت اطاعت و كـرنش دربرابر خواست پروردگار است و مجموعه مباحث مربـوط بـه توحيـد افعـالي بـراي بـه بارنشاندن اين امر بيان شد.
به همين شكل، آيات سورة علق، يعني نخستين سورة نازلشده در مكه ادامه مييابد:
كسيكه در برابر پروردگار طغيان ميكند، گمان نكند اين طغيانگري رهايي وي را به دنبـال داشته باشد، او بايد بداند كه به حسابش رسيدگي خواهد شـد و پيـامبر اكـرم ص نيـزمطلع باشد كه زحماتي كه از ناحية اين گروه متوجه او خواهد شد، مورد توجه است وروي آنها حساب ميشود: «انّ الي ربك الرجعي» (علق: ۸ .(بنا بر اين است كه طغيـانگر
را هشدار دهند. چه هشداري بهتر از اينكه سروكار تو با ما خواهد بود و بالاخره مرجع و نهايت سير تو به سوي ما خواهد بود؛ يعني باز با بيان فعل ديگري از افعال الهي براي جلوگيري از طغيان بنده مواجه هستيم. همين مطلب در ادامة سوره تعقيب شـده اسـت.
خداي حكيم با يادآوري شكلگيري دو جريان طاغي و عابد به نقـش خـود در تنبيـه ومجازات طغيانگران– در صورتيكه از طغيان و سركشي دست نكشند – اشاره ميكند وبرخي از افعال خود را در اين زمينه يادآوري ميكند: «كلّا لئن لم ينته لنفـسعا بالناصـيه،
ناصيه كاذبه خاطئه فليدع ناديه ،سندع الزبانيه) «علق: ۱۶-۱۸ (. سـپس سـوره را بـا ايـن
خطاب معنادار به پيامبر كه تو بايد به خواست طاغي تن ندهي و مطيع كامل ارادة الهـي
باشي كه اين راه تقرّب تو به درگاه حقّ است، به پايان ميرساند.
ملاحظه ميگردد كه چگونه ميان نقشها و فعلهـاي خـداي متعـال و دعـوت بـه توحيد اطاعت و بندگي ارتباط برقرار ميشود. همين روند در سورة قلم ـ كـه براسـاس گزارش غالب جدولهاي ترتيب نزول، دومين سورة مكي ميباشدـ به چشم ميخـورد.
پيامبر اكرم ص در اين زمان با مخالفتهـا و برخـورد شـديد مـردم مكـه و بـه ويـژه صاحبان قدرت و ثروت روبروست. آن حضرت را بهدليل دعوت بـه توحيـد بنـدگي وبيان شاخصهاي پروردگار شايستة پرستش و اطاعت، به باد تهمت و استهزا گرفته انـد.
در اين شرايط سخت، اين سوره فرود آمد و در ۵۲ آيه به تحليل اوضاع، تعيـين وظيفـة پيامبر و و توجيه و تسليت وي پرداخت. در ايـن آيـات كـه بـر محـور باقی ماندن آن حضرت بر راه مستقيم اطاعت از خدا و تعقيب رسالت الهي و نيز هـشدار از سـازش ونرمش با جريان تكذيب گر و معاند است، بر پارهاي از نقشهاي خداي متعال و افعـال اوتأكيد ميشود؛ به طور مثال، پاداشدهندگي خداي متعال (قلم: )۳ ، علم فعلـي پروردگـاربه هدايتشدگان و گمراهان (قلم: )۷ ، تنبيه و داغزدن بر چهرة صاحبان قدرت و ثروت(قلم: ۱۶ ،( ابتلا و امتحان الهي (قلم: ۱۷ ،(عذاب و نابودي نعمتهـاي دنيـوي طاغيـان(قلم: ۱۹ ،(تبديل نقمت به نعمت (قلم: ۳۲ ،(استدراج اهـل تكـذيب قـرآن (قلـم: ۴۴،( اجتبا و برگزيدن رسول (قلم: ۵۵ ( و… . بنابر آنچه از سوره مشاهده ميشود، باقيمانـدن بر صراط مستقيم انجام رسالت الهي و تبعيت ازفرمان الهي در ساية تأكيد بر نقشهـا وتاثيرهاي خداي متعال بر زندگي مردم و پديدههاي حيات اجتماعي توضيح داده شد.
همين شيوه در سورة مزمل ـ سومين سورة نازل شده در مكّه ـ مشاهده ميشود. دراين سوره كه بهطور عمده خطاب به پيامبر اكرم است، شاهد تأكيد بر اطاعت وپرستش خداي متعال هستيم. دستورهايي به آن حضرت داده مي ،شـود از وي خواسـته ميشود تا خود را به انجام بعضي از عبادات مشغول سازد و نسبت به فراغت دل بـراي خدا، توكل بر او و صبر و شكيب در راه انجام فرامين او اهتمام ورزد. در اين سوره راه
رسيدن و تحصيل اين كمالات و بندگي و اطاعت حضرت حقّ در اين امور معلوم شده است و در آنها برخي از افعال الهي پشتوانه يا عامـل تحقّـق ايـن فـرامين دانـسته شـده است؛ بهطور مثال: افكندن و القاكردن گفتار سنگين به پيامبر (قرآن) از سـوي خداسـت(مزمل: ۵ .(يادكرد خدمت پرورگاريِ پروردگار موجب فراغت قلب پيامبر از غير است؛يعني يادكرد صفت يا فعلي از افعال الهـي در حـصول ايـن كمـال روحـي مـؤثر اسـت(مزمل: )۸ . توجه به ربوبيت هستي در توكل نقش دارد (مزمـل: )۹ ، بـه واگـذاري كـار مخالفان و معاندان به پرودگار كه به جهت فعل الهي ـ منتقم ـ (مزمـل: ۱۰-۱۸ (و علـم فعلي خداوند به طاعت و توان بندگان (مزمل: ۱۹ (و … ارتباط دارد.
در سورة مدثر كه چهارمين سورة مكي است يكي از مراحل سنگين دعوت پيـامبرآمده است. در اين صحنه كه جلوهاي از ارتباط آمرانة خدا با پيامبر بهعنوان مأمور است، آن جناب موظف ميشود تا مردم را هشدار دهد و آنان را نسبت به آينـده دغدغـه منـدسازد. قرآن در راه انجام اين طاعت، دستور ياه ي مكمل و اطلاعات و توجيهاتي متوجـه پيامبر ميكند و در آنها به خوبي بر صفات فعل توجه داده ميشود. صفت تـدبير و تنبيـه توطئهگران عليه رسالت پيامبر و كرامت قرآن (مدثر: ۱۱-۱۹ ،(گمـراه كـردن كـسانيكـه مستحق گمراهياند و دانش به تعداد سپاهيان حـضرت حـق (مـدثر: ۲۰ (و تقـدم ارادةالهي بر ارادة ديگران (مدثر: ۵۶ (از جمله اوصافي است كه در سوره مورد توجه بوده است. سورة حمد پنجمين سورة مكي در نظر غالب جداول ترتيـب نـزول اسـت. در ايـن سوره به نقشهاي خدا بر زندگي بشر توجه ميشود و اين نقشها، مقدمة اعلام توحيد بندگي و استعانت قرار ميگيرند: حمد- يعني مدح بر فعل اختيـاري زيبـا- منحـصر درخدا ميشود؛ خدايي كه پروردگار جهانيان است. استعدادهاي عام و خاص بـشر را بـه رحمت رحماني خود پرورش ميدهد و صاحب هنگامة جزا و پاداش است.
اينها همه صفات فاعلياند كه با نگاه انحصاري به خدا بيان ميشوند (حمـد: )۴-۲ ؛اما پس از آن توحيد بندگي و استعانت مطرح ميشوند. اين هـردو در پرتـو آن توحيـدافعالي توجيه ميشوند و در نهايت تقاضاي هدايت به راه مستقيم اسـت كـه متكـي بـرصفت نعمت بخشي پروردگار ميباشد.)(حمد۵-۷)
نتيجه گيري
۱ .همانگونهكه در اين سير ملاحظه شد، جريان توحيد بندگي و اطاعت در سورههـاي
قرآن نقش محوري داشته و توحيد افعال الهي، نقـش پـشتيبان و توضـيحدهنـدة علـت
بندگي موحدانه به حساب آمده است. اين، رويكـرد غالـب قـرآن اسـت؛ رويكـرديكـه
مخاطب را با توجه به نيازهاي انسان و نقشهاي خدا در تأمين مهمتـرين نيازهـاي وي
پيوند ميدهد . بنابراين، موضوع خدا در قرآن از مباحـث ذهنـي و انتزاعـي مثـل بحـث
اثبات ذات و صفات ذاتي آغاز نميشود . بهعبارت ديگر، كاركرد موضوع خدا در قـرآن،
خداپرستي است؛ در حاليكه مباحث آموزشي رسمي با رويكرد كلامـي و فلـسفي بـر
مدار خداشناسي دور ميزند. در قرآن اصل بر اصلاح گرايشهاست و آمـوزش، ارزش
تبعي دارد، اما در روش غير قرآني، شناخت اصالت مييابد و البته گرايش، نتيجة قهري
آموزشها نيست . در قرآن مباحث توحيدي بـر محـور توحيـد عبـادت اسـت، امـا در
روشهاي ديگر بر محور توحيد ذات.
۲ .طرح اين مباحث، اختصاص به عرب معاصر پيامبر۶نـدارد و بـا توجـه بـه
آيات قرآن معلوم ميشود كه اين مدل عموميت دارد و طرح حكيمانة خداي متعـال در
طول تاريخ دعوت ديني است. مجموعة آيات مربوط به رسالت ديگر رسـولان، شـاهد
اين مدعاست.
۳ .اين سبك ارائة توحيد به سرعت كاربست تربيتي يافته و در فرايند رشد و كمـال
به كار گرفته ميشود و مخاطب به فراخور شناخت و معرفتي ذهني، تـأثيرات روحـي و
رواني و عملي و بيروني اين آموزهها را در زندگي خود احساس ميكند؛ در صورتيكـه
خدايي كه در كلام و فلسفه مطرح ميشود تا پيداكردن نقش عينـي در زنـدگي، فاصـلة
بسيار دارد؛ فاصلهايكه بر اصحاب فكر و انديشه پوشيده نيست.
۴ .اين روشِ ارائة توحيد كه با توحيد عبادي شروع ميشود و آن را در پرتو توحيد
افعالي تشريح و توضيح داده و مدلّل ميسازد، درجه به درجه ذهـن را آمـادة شـناخت
كمالات ناديده و غير قابل دركِ عيني و تفصيلي خدا قرار ميدهد؛ به گونهاي كه زحمت
استدلال و بيان برهان را بسيار اندك مينمايد. به همين جهت، در مجموعه آيات قـرآن
صفات و ذات پروردگار به موضوع اصلي، محوري و عمومي آيات تبـديل نمـيشـود،
بلكه از لابلاي عبارات فخيم و فاخر آيات قرآن واسرار و لطايف آن به دست ميآيد.
۵ .البته قرآن كريم به ذات و صفات الهي نيز توجه كرده است. همانگونه كه تاكنون
ملاحظه شد، سير نزول سورههاي قرآن بهگونـهاي رقـم خـورد كـه در سـورة حمـد از
توحيد عبادت و توحيد افعالي بهوضوح سخن گفته شد. در ادامه سـير نـزول سـورههـا
همين رويكرد ادامه دارد تا آنكه در سورة كافرون كه در ترتيب نزول هجدهمين سـورة
مكي دانسته شده است، پيامبر اكرم ص مأموريت مييابـد تـا بـهطـور صـريح صـف
اعتقادي خود را از كافران جدا سازد و اعلام دارد كه در موضوع پرسـتش و اطاعـت و
راهي كه در اطاعت انتخاب ميكند، مسيري بر خلاف مسير كـافران مـيرود: «بـسم االله
الرحمن الرّحيم قل يا ايها الكافرون لا اعبد ما تعبدون و لا انتم عابدون ما اعبـد و لا انـا
عابد ما عبدتم و لا انتم عابدون ما اعبد، لكم دينكم و لي ديـن : بگـو اي كـافران، آنچـه
ميپرستيد، نميپرستم و آنچه عبادت ميكنم، شما عبادت نميكنيد و نه آنچه را عبادت
ميكنيد، من عبادت ميكنم و نه آنچه عبادت ميكنم، شما عبادت مـيكنيـد، ديـن شـما
براي خودتان و دين من براي خـودم». پـس از ايـن صـفكـشي روشـن، آن حـضرت
مأموريت مييابد تا در سورة بيستودوم، يعني سوره اخلاص از توحيد ذات و صـفات
الهي ياد كند: «قل هو االله الاحد، االله الصمد، لم يلد و لم يولد و لم يكن لـه كفـواً احـد :
بگو او معبود يكتاست، معبودي بينياز، نه كس را زاده و نه زاييده از ديگـري اسـت، او
را هيچ همتايي نيست» و سپس در سورة بيستوسوم، يعني سورة نجـم همـين معنـا را
تعقيب كند و پيرايههايي را كه مشركان در رابطة با ذات و صفات الهي ادعا مـيكردنـد،
مردود بشمارد: «افرايتم اللات و العزي و مناه الثالثه الاخري. الكم الذكر و له الاثني تلك
اذا قسمه ضيزي ان هي الاسماء سميتموها انتم و اباءكم ما انزل االله بها من سلطان… : بـه
من خبر دهيد از لات و عزي و منات كه سومين ديگر آنهاست، [ آيا بـه خيالتـان] بـراي
شما پسر است و براي او ( خدا) دختر؟ در اين صورت اين تقسيم نادرستي است، ايـن
[امور] جز نامهايي بيش نيستند كه شما از پدرانتان نامگذاري كردهايد و خدا بر حقاني ات
آنها هيچ دليلي نفرستاده است» (نجم: ۱۹-۲۴ (. طبق اين آيات معلوم ميشود كه مشركان، دختراني براي
خدا اعتقاد داشـتند و ذاتاو را واحد نميدانستند و يا براي او همانند و شريك در ذات يا صفات معتقد بودند كه
در اين آيات مورد انكار قرار گرفتند.
با توجه به سير نزول سورهها معلوم ميشود كـه مباحـث توحيـد ذات و صـفات و
اصلاً بحث ذات و صفات در منظومة مباحث معرفتي قرآن بحث محوري و اصلي نبود؛
هرچند عبارات فاخر و ارزشمندي در مورد خدا وارد شد . نمونة آن، آية نـور در سـورة
نور، آيه الكرسي در سورة بقره، آيات انتهايي سورة حشر، آيات ابتدايي سورة حديـد و
بسياري از ديگر آيات است كه با توجه به موشكافيهاي عرفاني و فلسفي از لطـايف و
اسرار آيات استخراج ميشود ( بهشتي، ۱۳۷۴ش، بحث اسما و صفات خدا).
منابع و ماخذ
• قرآن مجيد
.۱ ابنمنظور، محمد بن مكرم؛ لسان العرب المحيط؛ ۱ ج ، چاپ سـوم، بيـروت: دارصادر، ۱۴۱۴ق.
.۲ بهجتپور، عبدالكريم؛ تفـسير همگـام بـا وحـي؛ ۱ ج ، چـاپ دوم، قـم: سـبط
.۱۳۸۷ ،۶النبي
.۳ بهشتي، محمدحسين؛ خدا از ديدگاه قرآن؛ چاپ اول، تهران: دفتر نشر فرهنـگ
اسلامي، ۱۳۷۴ .
.۴ راغب اصفهاني، حسين بنمحمـد؛ المفـردات فـي غريـب القـرآن؛ چـاپ اول،
بيروت : دار العلم، الدار الشامية، ۱۴۱۲ق.
.۵ الصدوق، محمد بن علي بن حسين؛ عيون اخبار الرضا؛ تصحيح حسين اعلمـي،
ج۲ ،چاپ اول، بيروت: مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، ۱۴۰۴ق.
.۶ طبرسي، فضلبنحسن؛ مجمع البيان فـي تفـسير القـرآن؛ چـاپ سـوم، تهـران :
انتشارات ناصر خسرو، ۱۳۷۲ .
.۷ طريحي، فخرالدين؛ مجمع البحرين؛ چاپ سوم، تهـران: كتابفروشـي مرتـضوي، .۱۳۷۵
.۸ كليني، محمد بن يعقوب؛ الكافي؛ بيچا، تهران: دار الكتب الاسلامية، ۱۳۶۵ .
.۹ مجلسي، محمد باقر؛ بحـارالانوار؛ ۲ ج ، چـاپ دوم، بيـروت : مؤسـسة الوفـاء،۱۴۰۳ق.
۱۰ .مطهري، مرتضي؛ مجموعه آثار ج؛ ۲ ۳ و ، چاپ سوم، قم: صدرا، ۱۳۷۶ .
۱۱ .مكارم شيرازي، ناصر و ديگران؛ تفسير نمونه ج؛ ۱۸ ،چاپ اول، تهران : دارالكتـب
الاسلامية، ۱۳۷۴ .
۱۲ .نصري، عبداالله؛ تكاپوگر انديشهها؛ چاپ اول، تهران : مؤسسه فرهنگـي دانـش و
انديشه معاصر، ۱۳۷۶٫
ثبت دیدگاه