امام سجّاد(عليه السّلام) در عبارات معرفتبخش خويش در قالب دعا با توجه به اين مطلب که انسان گاهي به مخالفت با دستورات الهي برميخيزد، پيروان خويش را به باورمندي به اختيارداری انسان رهنمون ميسازد: «بار خدايا من آن بندهي توام که پيش از آفرينش و پس از آن او را نعمت دادي، پس او را از کساني قرار دادي که به دين خود راهنمايي نمودي و براي انجام حقّ خويش توفيق دادي، و او را به ريسمان خود نگاه داشتي، و در حزب و گروه خويشتن درآوردي و به دوستداري دوستانت و دشمني دشمنانت رهبري فرمودي، سپس او را فرمان دادي پس فرمان نبرد، و منع نمودي پس باز نايستاد، و از معصيت و نافرماني نهي فرمودي پس خلاف فرمانت نموده و نهيت را مرتکب گشته است.» [۱]
آن حضرت همچنين با بيان ضعف انسان در برابر شهوات، براي توانمندي در راستاي غلبه بر شهوات از خداي سبحان طلب توفيق مينمايند. ايشان از اين طريق يادآور اين مطلب ميشوند که هر فرد قادر است با ياري خداي سبحان و استفاده از اختيار خويش از گناه دوري نمايد و بر ضعف خود غلبه کند: «خدايا ما را هيچ جنبشي نيست مگر نيروي تو و هيچ نيرويي نيست مگر به ياري تو و . . .، پس هيچ يک از اعضاي ما را در نافرماني خود پيشرفت مده. »[۲]
همچنين ميفرمايند: «و چون به دو چيز تصميم گيرم که يکي از آن دو تو را از ما خشنود گرداند و ديگري به خشم آرد پس ما را به آن چه تو را خشنود ميگرداند برگردان، و نيروي ما را از آن چه تو را بر ما خشمگين مينمايد سست نما و در آن هنگام نفسهاي ما را در اختيار خودشان مگذار، چون آنها جز آن چه تو توفيق دهي، باطل و نادرستي را اختيار مينمايند، و جز آن چه تو رحم فرمايي به بدي امر ميکنند. » [۳]
همچنين امام سجّاد(عليه السّلام) در آغازيکي از نيايشهاي معرفتبخش خويش ميفرمايد: «اللّهُمَّ إنّکَ کَلّفتَني مِن نَفسِي ما أنتَ أَملِکُ به منّي، و قدرتُک عَليهِ وَ عَليَّ أغلبُ مِن قُدرَتي»[۴]. اين عبارت حاکي از دو گزارهي بنيادين معرفتي است که عبارتند از: ۱ـ انسان و قدرت او، واقعي است نه خيالي و پنداري؛ در عبارت آن حضرت سخن از قدرت و تکليف واقعي انسان است. اين دو واقعيّت، اختيار انسان را از ديدگاه ايشان اثبات مينمايد و جبر را نفي ميکند. اما نفي جبر، به گونهاي است که او را به ورطهي تفويض نميکشاند و واقعيّت«أو کَيفَ يَستَطيعُ أن يَهرِبُ مِنکَ مِن لا حَياة لَهُ إلّا بِرِزقِکَ»[۵] را ناديده نميگيرند از ا ينرو در ادامه ميفرمايند: ۲ـ نفس انسان مالکيّتي در نفع و ضرر خويش ندارد؛ همهي حرکات سلبي و ايجابي فاعلي نفس انسان و توانمنديهاي انسان در تملّک خداي سبحان است و قدرت الهي بر قدرت انسان غلبه دارد. لذا در ديدگاه امام سجّاد(عليه السّلام) قدرت خداي سبحان فوق قدرت انسان و مالکيّتش فوق مالکيّت انساني است.[۶]
در ريشهيابى اعتقاد جبرگراها در، اين حقيقت دريافته ميشود كه حكومتهاى مكتب خلافت، به خصوص بنىاميّه در جهت دستيابي به اهداف سودجويانهي خويش، مروّج اعتقاد به جبر و عدم اختيار انسان بودهاند. امامان معصوم(عليهم السّلام) در راستاي تبيين معارف اسلام به شيوههاي گوناگون نادرستي اين تفکّر را ابراز مينمودند. از جمله شاهدي که براي اين مدّعا قابل اشاره است اين است که: بعد از حادثهي عظيم کربلا، هنگامي که کاروان اسرا را در بند اسيرى به دارالإمارهي كوفه، نزد ابنزياد بردند، در همان مجلس، ابنزياد از حضرت سجّاد(عليه السّلام) پرسيد: چه نام دارى؟
آن حضرت فرمود: علىبنالحسين(عليهما السّلام).
ابنزياد گفت: مگر خدا علىبنالحسين(عليهما السّلام) را نكشت؟!
حضرت در جوابش فرمود: برادرى داشتم كه نام او نيز على(عليه السّلام) بود؛ مردم او را كشتند.
ابنزياد گفت: چنين نيست، خدا او را كشت.
حضرت سجّاد(عليه السّلام) آيات زير را تلاوت فرمود: *اللَّهُ يتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها*[۷] و*وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ*[۸].
و پس از آن، ابنزياد در مسجد كوفه خطبهاى خواند و در آن گفت: خداوند حسينبنعلى(عليهما السّلام) و يارانش را كشت.
و نيز يزيد در مجلس خلافت به حضرت سجّاد(عليه السّلام) گفت:
پدرت حقّ مرا ندانست و در حكومت با من منازعه كرد. خدا هم به او كرد آنچه را كه ديدى.
حضرت سجّاد(عليه السّلام) نيز با همان آيهي قرآن او را پاسخ گفت.
در اين گفتگو، ابنزياد كشتار ذرّيهي پيامبر(صلّ الله عليه و آله و سلّم) را به خدا نسبت مىدهد و حضرت سجّاد(عليه السّلام)، آن كشتار را به بندگان خدا نسبت مىدهند.[۹]
در روايت ديگري از امام دربارهي نسبت تقدير الهي با افعال انسانها وارد شده است که تأييدکنندهي ديدگاه انديشمندان شيعي در اعتقاد به عقيدهي«الأمر بين الأمرين» است:
مردى به امام سجّاد(عليه السّلام) عرض كرد: «فدايت شوم، آيا آنچه به مردم مىرسد، به واسطهي قدر است، يا به واسطهي عمل؟ » امام(عليه السّلام) فرمود: «قدر و عمل بهسان روح و كالبدند؛ روح بدون كالبد محسوس نيست؛ و كالبد بدون روح صورتى است بدون جنبش؛ پس اگر با هم جمع شدند، داراى قوّت وصلاحيت مىشوند؛ همچنين است عمل و قدر. پس اگر قدر به عمل تعلّق نگيرد، آفريننده از آفريده امتياز نيابد؛ وقدر امرى نامحسوس خواهد بود؛ واگر عمل با هماهنگىِ قدر نباشد، اجرا نشود و به تماميّت نرسد؛ اما چون باهم جمع شدند، توانا گشتند. » [۱۰]
[۱]. « اللهُمّ وَ أَنَا عَبدكَ الَّذي أَنْعَمتَ عَلَيهِ قَبلَ خَلقكَ لهُ وَ بَعدَ خَلقِكَ إِياهُ ، فَجعَلتَهُ مِمّن هَديتَهُ لِدِينِكَ ، وَ وَفَّقتَهُ لِحقّكَ ، وَ عَصمتَهُ بِحبلِكَ ، وَ أَدخَلتَهُ فِي حِزبِكَ ، وَ أَرشدتَهُ لِمُوالَاةِ أَولِيائِكَ ، وَ مُعاداةِ أَعدائِكَ»، الصّحيفة السجّادية، دعاي ۴۷، بند ۶۷٫
[۲]. «وَ لَا تُخلِّ فِي ذَلكَ بَينَ نُفوسِنَا وَ اختيارهَا ، فَإِنَّهَا مُختارةٌ لِلباطِلِ إِلّا مَا وَفّقتَ ، أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلّا مَا رَحِمتَ، اللهمَّ وَ إِنّكَ مِنَ الضُّعف خَلَقتنَا ، وَ عَلَى الْوَهْنِ بَنيتنَا ، وَ مِن مَاءٍ مَهينٍ ابْتَدأْتَنا ، فلَا حَولَ لنَا إِلَّا بِقُوّتِكَ ، وَ لَا قُوّةَ لَنَا إِلّا بِعَونكَ» ، همان، دعاي ۹، بندهاي ۴ و ۵٫
[۳].«وَ إِذا هَممنَا بِهَمّينِ يرضِيكَ أَحَدهمَا عَنَا ، وَ يسخِطُكَ الآْخَرُ عَلينَا ، فَمِل بنَا إِلَى مَا يرضِيكَ عَنَا ، وَ أَوهِنْ قُوَتنَا عَمّا يسخِطُكَ عَلَينَا»، همان، دعاي ۹، بند ۳
[۴] «پروردگارا، تو به چيزى مرا مكلّف فرمودهاى كه خود به انجام آن از من تواناترى، و توانايى تو بر آن و بر من بيشتر از توانايى من است. » ، الصّحيفة السّجّادية، دعاي ۲۲، بند ۱٫
[۵] «کسي که جز به روزي تو زنده نتواند بود چگونه توان فرار از تو را دارد؟ » ، الصّحيفة السّجّادية، دعاي ۱، بند۵۲٫
[۶] ر. ک: آفاق الروح، شرح دعاي بيست و دوّم از الصّحيفة السّجّادية.
[۷]. «خداوند جانها را به هنگام مرگ آنها مىگيرد. » ، الزمر، ۴۲٫
[۸]. «و هيچ كس جز به اذن الهى نمىميرد. » ، آل عمران، ۱۴۵٫
[۹]. ر. ک: نقش ائمه در احياى دين، ج ۲، صص ۴۳۳ و ۴۳۴٫
[۱۰]. رسائل توحيدى، ص ۱۰۲٫
ثبت دیدگاه