حدیث روز
امام علی (علیه السلام) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

پنج شنبه, ۱ آذر , ۱۴۰۳ 20 جماد أول 1446 Thursday, 21 November , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 469 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 11 تعداد دیدگاهها : 2×
حسنات الابرار، سیئات المقربین(آیت الله رمضانی)
۲۳ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۷:۴۴
شناسه : 1196
35

خلاصه و جان کلام این است که “حسنات الابرار، سیئات المقربین” ؛ یعنی گاهی انسان به منزلی می‌رسد که آن منزل برای او مطلوب و حسنه است؛ اما همین منزلِ نسبت به مراحل برتر و بالاتر برای او سیّئه است و باید از آن دست بردارد و  از آن بگذرد و در آن توقف نکند، […]

ارسال توسط :
پ
پ

خلاصه و جان کلام این است که “حسنات الابرار، سیئات المقربین” ؛ یعنی گاهی انسان به منزلی می‌رسد که آن منزل برای او مطلوب و حسنه است؛ اما همین منزلِ نسبت به مراحل برتر و بالاتر برای او سیّئه است و باید از آن دست بردارد و  از آن بگذرد و در آن توقف نکند، و اگر بخواهد در آن توقف کند، همین منزلی که در سابق برای او حسنه بود، به سیئه تبدیل می‌شود. قبل از این‌که سالک به این منزل برسد، منزل مزبور برایش حسنه بود و می‌بایست آن را به دست می‌آورد؛ اما وقتی که به آن رسید ــ چون این منزل مقدمه  منزل بعد است ــ  اگر در آن توقف کند، همین منزل که حسنه بود، مبدّل به سیئه می‌شود.

برای شخصی که می‌خواهد مقرب شود و  جلو برود، توقف در منازل میانی و وسط معنا ندارد. لذا پیامبرQ فرمود: «من استوی یوماه فهو مغبون/ هرکس دو روزش مساوی باشد مغبون است»[۲]

 چنان که در حرکت‌های صوری، ظاهری و مکانی، حصول ‌هر مرحله‌ از مراحل حرکت، مسبوق به مرحله ای و مستعقب مرحله‌ای دیگر است، در سلوک عارفان نیزهمین روال وجود دارد و هر مرحله‌ای مسبوق به مرحله‌ای و مستعقب مرحله‌ای دیگر است.

مگر مرحلۀ نهایی که مستعقب مرحله‌ای دیگر نیست، مسبوق به مرحله‌ای هست؛ اما مستعقب مرحله‌ای دیگر نیست.

خلاصۀ کلام آن ‌که در سیر و سلوک “الی اللّه” منازل و مقاماتی داریم. این منزل یا این مقام  نسبت به مقام یا منزل سابق مطلوب و نسبت به لاحق، مهروبٌ عنه است و باید در آن توقف نکرد، بلکه باید برای رسیدن به مقصد، از آن در گذشت و فرار کرد.

در واقع اگر بخواهیم توقف کنیم، ایستادن و توقف در آن، در حالی‌که توجه به حالِ بعد از آن مطلوب باشد، نقصان محسوب می‌شود.

شیخ بهایی  uهمین فرمایش را نسبت به علوم رسمی دارد؛ چون قریب به این مضمون می‌فرماید:

«علوم رسمی در مقایسه با جهل مطلوب است، این‌که انسان چیزی را بداند در مقایسه با این‌که چیزی را نداند، یقیناً دانستن مطلوب است، جهل، نقص است و انسان باید از جهل به علم سِیر کند و عالم بشود. علوم رسمی نسبت به جهل و نادانی کمال است؛ اما شخص عالِم نیز نباید بر علوم رسمی توقف کند، بلکه باید از علوم رسمی عبور کند و به علم حال برسد».

داستان ملاقات مولوی و شمس تبریزی شاهد این مطلب است.

 اولین ملاقاتی که شمس تبریزی با مولوی داشت در حیاط منزل یا مدرسه‌ای بود. در این حیاط، حوض آبی و نیز  تختی وجود داشت و مولوی کنار حوض و بر روی تخت  مشغول مطالعه و نوشتن بود، در این زمان شمس تبریزی وارد شد و مولوی را غرق در نوشتن و مطالعه دید، ناگهان کتاب‌های قیمتی و منحصربه ‌فرد او را از روی تخت برداشت و همه را در حوض انداخت. مولوی از این کار برآشفت و به او اعتراض کرد که این کتاب ‌ها منحصر به فرد بودند، بعضی از آن ‌ها  مکتوبات پدرم بود که از او به من به ارث رسیده بود؛ اما تو همه آن ها را ضایع کرده و از بین بردی. این بار شمس کتاب‌ها را از درون حوض، خشک و سالم بیرون آورد و روی تخت گذاشت. مولوی از این کار تعجب کرد و گفت: در این کار ها چه سرّی نهفته است؟ شمس پاسخ داد: «آن  چه تو بدان مشغول بودی و هستی، علم رسمی و علم قیل و قال است وآن چه من انجام دادم، علم حال».

نوشتن مطالب، ورق‌زدنِ کتاب‌ها و مطالعه‌کردن، اصطلاح یادگرفتن و معناکردنِ عبارات، هرچند نسبت به جهل و نادانی کمال است، ولی در مقایسه با علم حال، هنری نیست و ارزش چندانی ندارد، لذا باید از این مرحله عبور کرد و از علم رسمی به علم عاشقی رسید. شیخ بهایی u هم ناظر به همین مطلب، سروده است:

علم رسمی سر به سر قیل است و قال

نه از او کیفیتی حاصل، نه حال

علم نبود غیر علم عاشقی

مابقی تلبیس ابلیس شقی

این علوم و این خیالات و صور

فضلۀ شیطان بود بر آن حجر[۳]

معنای عبارت “مابقی تلبیس ابلیس شقی”، این است که اگر در فلسفه، اصول، فقه، فیزیک، شیمی و سایر علوم توقف کنیم، همان‌ها را ملاک قرار دهیم و به سوی محبوب و معشوق سِیر نکنیم، دچار تلبیس ابلیس شقی شده‌ایم؛ اما اگر همۀ این علوم مقدمه‌ای برای عبور شد، عالمِ فاضل و عاشق عارف خواهیم شد و اصل سخن همین است، در حالی‌که اگر بخواهیم توقف کنیم و بگوییم همین بس است و تمام شد، آغاز سقوطِ انسان است. منازل و مقامات نیز همین‌گونه هستند، هر منزلی نسبت به منزل سابق، کمال است؛ اما توقف در آن و نرفتن به منزل بعدی نقصان است.

نپنداری که گشته پخته خامی

به هرگامی تمام و ناتمامی[۴]

مبادا گمان کنیم که پخته شده‌ایم و دیگر کار تمام شده‌است، بلکه هرگامی و هرمنزلی به اعتبار سابق، تمام می‌شود ولی به اعتبار لاحق، ناتمام است.

<hr size=2 width=”100%” align=center> </hr[۱] . سعدیِ شیرازی، گلستان، حکایت شمارۀ ۱۰، در اخلاق درویشان

[۲] . معانی الاخبار، ص۳۴۲.

[۳] . شیخ بهایی، بخش چهارم، نان و حلوا.

[۴] . حیدر تهرانی متخلص به معجزه.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.