توحید ذاتی
در ابتدا به تبیین توحيد ذاتي به طور مختصر پرداخته ميشود:
توحيد ذاتي: شناختن ذات حق به وحدت و يگانگي است و در چند فراز معنايي تبیین ميشود:
الف) توحيد در وجوب وجود بالذّات؛ يعني هيچ موجودي جز ذات مقدّس الهي، واجب الوجود بالذّات نيست. از نظر علّامه طباطبایی(رحمة الله عليه) چون وجود واجب عین هویّتش است پس واجب دیگری غیر از ذات مقدّس الهي وجود ندارد. [۱]
ب) توحید به معنای نفی مماثل، مجانس، مشابه، مساوی و . . . از وجود واجب متعال. بنابر نظر علّامه طباطبایی(رحمة الله عليه) چون حقیقت واجب بالذّات حقّهی محضه است، معنایی از معانی یا مفهومی از مفاهیم مانند ماهیّات یا آنچه به ماهیّات برميگردد از جمله مماثل، مجانس، مشابه، مساوی، مطابق، محاذی و مناسب با واجب الوجود مشارکت ندارند. [۲] این همان توحید حقّهی خدای سبحان است و به این معناست که شیءای از تمام جهات متّصف به صفات وحدت باشد و هیچ گونه کثرتی در آن نباشد، در این صورت وحدتش حقیقی است.[۳]
ج) توحيد به معناي صرافت، بساطت و عدم تركيب خداوند؛[۴] ترکيب به حسب استقراء، داراي هشت نوع است، لذا توحيد ذاتي در اين فراز، به معناي نفي موارد هشتگانهي ترکيب است که عبارتند از: ترکيب شيميايي؛ ۲٫ ترکيب از مادّه و صورت خارجي؛ ۳٫ ترکيب از جنس و فصل که به اجزاي ماهوي يا اجزاي حدّي حملي هم معروفاند؛ ۴٫ ترکيب از مادّه و صورت ذهني؛ ۵٫ ترکيب از اجزاي مقداري که به اجزاي بالقوّه يا اجزاي فرضي هم مشهورند؛ ۶٫ ترکيب از وجود و ماهيّت؛ ۷٫ ترکيب از وجود و عدم که از آنها با تعبير وجدان و فقدان، ايجاب و سلب، و اثبات و نفي هم ياد ميکنند؛ ۸٫ ترکيب از جوهر و عرض.[۵]
گاهي نفي کثرت دروني يا نفي ترکيب را «توحيد احدي» و نفي ترکيب بيروني را «توحيد واحدي» مينامند.[۶]
این رو، معانی دیگر توحید اعم از توحید عددی و توحید نوعی درباره خداوند درست نیست.
۱ـ ۴ـ ۲ـ توحید ذاتی از نظر امام علی(علیه السلام)
از دیدگاه حضرت علی(علیه السلام) نیز توحید ذاتی نفی شریک، شبیه و جزء از ذات خداست. چنانچه
در روایتی ارزشمند، بعد از تبیین اقسام واحد، وحدت ذات را روشن مینمایند:
در جنگ جمل، مردی اعرابی از امام علی(علیه السلام) پرسید: «آیا خداوند واحد است؟» اصحاب بر او تاختند و گفتند: «اکنون چه جای این پرسش است که علی در حال جنگ است؟ !»
امام علی(علیه السلام) علیه السلام فرمود: «بگذارید بپرسد که جنگ ما نیز بر سر همین است.» آن گاه فرمود:
یا اعرابی ان القول فی ان الله واحد علی اربعة اقسام: فوجهان منها لا یجوزان علی الله عزوجل، و وجهان یثبتان فیه، فاما اللذان لا یجوزان علیه، فقول القائل: واحد یقصد به باب الاعداد، فهذا ما لا یجوز، لان ما لا ثانی له لا یدخل فی باب الاعداد، اما تری انه کفر من قال: ثالث ثلثة و قول القائل: هو واحد من الناس، یرید به النوع من الجنس، فهذا ما لا یجوز علیه لانه تشبیه، و جل ربنا عن ذلک و تعالی . و اما الوجهان اللذان یثبتان فیه فقول القائل هو واحد لیس له فی الاشیاء شبه، کذلک ربنا و قول القائل انه عزوجل احدی المعنی، یعنی به انه لا ینقسم فی وجود و لا عقل و لا وهم کذلک ربنا عز و جل.[۷]
بنا بر این روایت، واحد چهار معنا دارد: واحد عددی، واحد نوعی، واحد به معنای موجود بینظیر و واحد به معنای موجود تجزیهناپذیر. دو معنای اول، دربارهی خداوند مردود و دو معنای دیگر معنای توحید ذاتی است.
۱ـ ۴ـ ۳ـ توحید عددی
«واحد عددی» واحدی است که تکثر و تعددپذیر است، هرچند این کثرات با یکدیگر مجانس نباشند. برای موجودی عدد «یک» به کار میرود که قابلیت«دو» ،«سه » و . . . شدن را نیز دارا باشد. این نوع واحد برای خداوند متعال به کار نمیرود; زیرا ذات مقدس حضرت حق تعددبردار نیست سخن کفرآمیز نصارا که می گویند: «ان الله ثالث ثلاثة »[۸]در حقیقت به معنای اعتقاد به عددی بودن و احدیت خدا است که رد میشود.
تعبیرهای دیگری نیز در نهج البلاغه برای رد کردن وحدت عددی برای خدای سبحان قابل اشاره است:
«واحد لا بعدد؛ یگانه است نه به شماره»[۹]؛ «الاحد بلا تاویل عدد؛ یگانه است نه به معنای شماره» [۱۰]
«واحد لا من عدد؛ یگانه است نه به شماره»[۱۱].
توحید نوعی
مراد از واحد نوعی، واحدی است که تعدد بردار است همچنین افراد این واحد با یکدیگر مجانس هستند. در حقیقت«نوع» برای افراد مشابه و مجانس به کار میرود;[۱۲] چنانچه بر همین اساس در عبارت «لیس هذا من نوع ذاک»، منظور نفی مشابهت و همجنسی است. [۱۳] همچنین عبارت «واحد من الناس» حاکی از این است که آن شخص، یکی از افراد مشابه و همجنس مردم است. بنابراین، در وحدت نوعی تعدد و تشابه هست. بر این اساس وحدت خدا وحدت نوعی نیست، زیرا لازمهی آن تشابه خدا با دیگر موجودات است. چنانچه ائمهی اطهار(علیهم السلام) بر عدم مشابهت خدای سبحان اشاره نمودهاند:«لا کالاشیاء».[۱۴]
توحید به معنای بیشبیهبودن
معنای دیگر وحدت که در عبارت مذکور از امام علی( علیه السلام) آمده است واحد به معنای بیشبیه بودن میباشد:« واحد لیس له فی الاشیاء شبیه»،که ظاهر عبارت دلالت دارد بر اینکه این مفهوم وحدت برای خدای سبحان کاربرد دارد.
توحید به معنای تجزیهناپذیری
مفهوم دیگر وحدت، نفی هر گونه تجزیه و تقسیم از ذات اقدس الهی است: یعنی هرگونه تقسیم(اعم از تقسیم خارجی، تقسیم عقلی و تقسیم وهمی )[۱۵] دربارهی خداوند منتفی است:«و لا تناله التجزئة و التبعیض; جزء جزء شدن و پاره پاره گشتن در او راه ندارد».[۱۶] در این عبارت تجزیه از خدای سبحان نفی شده است. همچنین عبارت دیگری که به این معنا اشاره دارد عبارت است از:«لا یوصف بشی من الاجزا و لا بالجوارح والاعضاء، و لا بعرض و لا بالغیریة و الابعاض; نه جزئی دارد که به آن وصفش کنند و نه جوارح دارد و نه اعضا و عرض و نه توانند بدین وصفش کنند که بگویند غیر از دیگران است و بعض بعض است .»[۱۷]
لذا ترکیب در ذات خدای تعالی به هیچوجه راه ندارد و او تجزیه و تحلیلپذیر نیست و فاعلیت حق متعال، فاعلیت ارادی و خلقت او از لامن شئ است نه این که خلقت به صدور و فیضان باشد و وجودات همهی موجودات همسنخ وجودی خدای تعالی و بلکه عین وجود او باشند.[۱۸]
در وصیت امام علی(عليه السلام) به امام حسن مجتبى(عليه السلام) بر توحید ذاتی تأکید شده است:[۱۹]
«و اعلم يا بنى انه لو كان لربك شريك لا تتك رسله و لرايت اثار ملكه و سلطانه و لعرفت افعاله و صفاته و لكنه اله واحد كما وصف نفسه لا يضاده فى ملكه احد و لا يزول ابدا و لم يزل..»و [۲۰]
براهين عقلی متعددی از این عبارت به دست میآید که از جمله موارد زیر قابل اشاره است:
برهان نخست که از عبارت مذکور قابل برداشت است، عبارت است از: اگر ذات اله حكيم متعدد باشد و شريك و ثانى و تالى در وجود با او فرض شود حق تعدد اله حكيم خواهد بود و بر هر يك از آنها بعث رسل براى دعوت به شرك و تعدد اله كه على هذا الفرض حق است، واجب است ولی چون تالی باطل است، مقدم نیز باطل میگردد. در حقیقت از عدم معلول و اينكه پيغمبرى كه دعوت به شرك كند نيامده است،عدم علت كه وجود شريك باشد دانسته میشود و باطل بودن شرك و حق بودن توحيد ثابت مىشود.
در برهان دیگری که از عبارت مذکور به دست میآید نیز توحید ذاتی اثبات میگردد، چنانچه اگر براى خداوند متعال كه رب ما و همهی ماسوى است شريكى باشد، اين شريك هم مثل او قادر و حكيم و داراى صفات كمال و اسماء الحسنى است.بر شريك حكيم نیز واجب است که براى رفع جهل و راهنمايى عباد بعث انبيا نمايد و اگر چنین نکند، يا حكيم و هادى نیست يا عاجز است.در این قضیه نیز تالی باطل است یعنی بعثی صورت نگرفته است و لذا مقدم نیز باطل خواهد بود و لذا شریک باری وجود ندارد.
برخی مستشکلین ممکن است که قائل شوند به این امر که بر فرض قبول یکی بودن فاعل و خالق این عالم، احتمال اینکه عالم ديگر و خالق ديگر نيز باشد توسط این دلیل نفی نمیگردد. در جواب لازم است بیان شود كه موضوع اثبات وحدت خالق اين عالم نیست بلکه وحدت خالق به صورت مطلق مراد است، در حقیقت هر عالم دیگری هم در نظر گرفته شود مخلوق همین خداست.
در برهان دیگر که برای اثبات وحدت خالق مبتنی بر عبارت مذکور قابل استناد است این است که برای اثبات وجود شریک باری نیاز به برهان است و بدون اقامهی برهان، ادعایی صرف خواهد بود از عدم اقامهی برهان و عدم وجود آثاری مانند ارسال رسل که دال بر وجود شریک باشند، عدم شریک دریافته میشود. به عبارت ديگر از عدم معلول پى به عدم علت برده میشود. در حقیقت اساس رسالت و نبوت وحدانيت و دعوت به توحيد است و علاوه بر آنكه بر وجود شريك بارى دلالت ندارند با كمال تاكيد و صراحت آن را نفى مىكنند و آثار و افعال و مخلوقات اگر بر وحدت دلالت نکنند به طریق اولی بر شرکت نیز دلالتی ندارند.
در برهان دیگری که از عبارت دریافته میشود عدم ارسال نبی از جانب شريك باری بر جهل و عدم حكمت و بخل يا عجز او دلالت دارد معلوم مى شود. در حقیقت هر یک از این عدمها مساوق با عدم شريك بارى و دليل بر عدم وجود اوست چون ارسال رسل و بعث انبيا يكى از افعال الهى است كه بر حسب حكمت و علم و قدرت و رحمانيت و رحيميت و صفات ديگر صدور آن واجب است لذا از عدم آن پى به عدم اين صفات و از عدم آن صفات پى به عدم موصوف آن برده میشود. همچنین ارسال رسولان توسط شریک و در نتیجه عدم لزوم ارسال نبی توسط شریک دیگر استقلال هر کدام از آنها را مخدوش نموده و نیز عجز یکی از آنها را ثابت مینماید. همچنین اشکالاتی چون ترجیح بلا مرجح در صورت ارسال رسل از جانب یکی از آنها پیش میآید و همچنین این سؤال ایجاد میگردد که چه چیز ارسال رسول توسط یکی را باعث شده است.
در برهان دیگر از عدم وجود آثار شریک باری اعدم وجودش ثابت مىشود. آثار صنع الهی را نیز نمیتوان به شریک نسبت داد و آثار تعدد صانع را ثابت نمیکنند.
بر اساس برهان دیگر ثابت میشود که عدم شناخت نسبت به صفات و افعال شریک باری دلیلی بر عدم وجودش است، شناختن صفات به واسطهی ذات باری نیز تعدد موصوف به این صفات را ثابت نمیکند.
بر اساس براهین مذکوربه دست میآید که برهانی بر وجود شريك بارى و طرف نقيض توحيد ذاتى وجود ندارد همچنانکه امتناع شریک باری را نیز برخی از براهین ثابت نمود. به عبارت دیگر شريك بارى به فرض وجود ممكنالوجود نيست بلکه به دلیل شراکت با باری تعالی واجبالوجود است، و با اثبات عدم وجودش امتناع وجود آن معلوم مىگردد و لذا توحيد ذاتى واقع و حق خواهد بود.
چنانچه در تعریف ذاتی ذکر شد، توحید ذاتی به معنای توحید واحدی و توحید احدی است یعنی هم ذات یکی است و هم اینکه درون ذات ترکیبی وجود ندارد. بخش نخست از سخنان امام علی(علیه السلام) بر تأیید توحید احدی دلالت مینمود چنانچه در بخش اخیر و بررسی وصیت آن حضرت توحید واحدی نتیجه گرفته میشود.
در عبارات دیگری از نهج البلاغه نیز شبيه و نظير نداشتن خدای سبحان به دست میآید:« كل شى ء خاشع له و كل شىء قائم به، غنى كل فقير و عز كل ذليل و قوه كل ضعيف و مفزع كل ملهوف، من تكلم سمع نطقه و من سكت علم سره و من عاش فعليه رزقه و من مات فاليه منقلبه» [۲۱]
«هر چيزى براى او فروتن و خاضع است و هر چيزى به او برپاست، بىنيازى و توانگرى هر فقير و نيازمند است و عزت هر ذليل و قوت هر ضعيف و پناهگاه هر مضطر اندوهگين است هر كس سخن بگويد سخنش را مىشنود و هر كس ساكت گردد از سر و رازش آگاه است و هر كس زندگانى نمايد روزيش بر او و هر كس بميرد بازگشتش به سوى اوست». بر اساس این عبارت همه چیز برای خدا خاضع است و شریک باری در صورتی که شیء باشد، خاشع است و لذا شریک نیست و اگر شیئیتی ندارد که عدم است و مطلوب که عدم وجود شریک است تأیید میگردد.[۲۲]
[۱]. محمدحسین طباطبایی،نهاية الحکمة، ، تصحيح و تعليقهي غلامرضا فياضي، قم، انتشارات مؤسّسهي امام خميني(ره)، بيتا.ص ۲۷۸٫
[۲]. همان، ص ۲۸۳٫
[۳]. ر. ک: محمد حسین طباطبایی، رسائل توحیدی، صص ۳۲ تا ۳۳٫
[۴]. محمدحسین طباطبایی، نهایهالحکمه، صص 275 تا ۲۷۸٫
[۵]. ر. ک: عبدالله جوادی آملی،رحيق مختوم، قم، اسراء، بیتا، ج ۱۰، صص ۳۲۲ ،۳۲۳٫
[۶]. ر. ک:جعفر سبحانی، الإلهيات على هدى الكتاب و السنة و العقل،بیروت، الدار الاسلامية للطباعة والنشر والتوزيع،۱۹۸۹، ج۲، ص۱۲٫
[۷] . شیخ صدوق، همان، ص ۸۳، ح ۳ .
[۸]. مائده(۵) ، آیه ۷۳٫
[۹] سیدرضی،همان، خ ۱۸۰ .
[۱۰] سیدرضی،همان، خ ۱۴۸ .
[۱۱] . شیخ صدوق،همان،ص ۷۰ ،ح ۲۶ .
[۱۲]. ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، قم، مکتب الاعلام الاسلامي، ۱۴۰۴، ج ۵، ص ۲۷۰ .
[۱۳]. ابن فارس، همان، ج ۵، ص ۳۷۰ .
[۱۴]. شیخ کليني، اصول کافي،قم، دارالحدیث،بیتا، ج ۱،
[۱۵] تقسيم خارجى مانند تقسيم انسان به بدن و روح . تقسيم عقلى مانند تقسيم انسان به حيوان و ناطق . و تقسيم وهمى مانند تقسيم انسان به دو نصف .
[۱۶] سیدرضی،همان، خ۸۱ .
[۱۷] سیدرضی،همان، خ ۱۷۹ .
[۱۸] سید جعفر سیدان، قبسات، ش ۱۹، ۸۰،
[۱۹]. سیدرضی،همان، نامهى ۳۱، ص ۹۰۶٫
[۲۰]. همان، ص ۹۱۸٫
[۲۱]. ،همان، خ ۱۰۸ ص ۳۲۶
[۲۲][۲۲].لطف الله صافی گلپایگانی،ادله توحيد ذاتى در نهج البلاغه، قم، مركز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامى حوزه، بیتا، ص ۲۰۷ تا ۲۱۳٫
ثبت دیدگاه