رسول اکرم (ص) فرموده اند: «وانّی تارک فیکم ثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی و هو کتاب الله و عترتی اهل بیتی لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض»(۴) لازمه چنین هم سانی آن است که روایات اهل بیت (ع) ملازم و همتای قرآن باشند. از این رو عدم مراجعه به احادیث معتبر در فهم ظواهر آیات قرآن مایه افتراق بین ثقلین و عامل گمراهی قلمداد می شود البته روایات هم در اصل، حجّیت و تأیید محتوا به قرآن وابسته اند و هویت خود را از کلام وحی می گیرند. همچنین عترت طاهرین گرچه به لحاظ های معنوی و در نشئه باطن از قرآن کمتر نمی باشند اما به لحاظ ظاهر و در مدار تعلیم و تفهیم معارف دینی، قرآن کریم را ثقل اکبر و آن بزرگواران را ثقل اصغر می گویند که خود را برای صیانت از قرآن فدا نمایند. نکته دیگر این که روایات از سه جهت می توانند غیر قطعی باشند: سند و اصل صدور زیرا خبر متواتر و یا خبر واحد محفوف به قراین قطع آور نادر است، جهت صدور: از آن رو که احتمال تقیه در روایات وجود دارد، دلالت: زیرا پشتوانه دلالت آن بر محتوای اصول عقلانی همچون اصالت اطلاق، اصالت عموم، اصالت عدم تقیید و اصالت عدم تخصیص و اصالت عدم قرینه و مانند آن می باشد اما قرآن کریم در این ابعاد و محورها قطعی است زیرا اسنادش به پروردگار متعال مسلّم و محتوم است و به لحاظ صدور آسیب پذیر نخواهد بود زیرا خدای سبحان در بیان حقایق تقیه نمی کند. از نظر دلالت چون آیات قرآن از احتمال تحریف از یک سو و احتمال سهو و نسیان و خطا در فهم و عصیان در ابلاغ و املاء از طرف دیگر مصون است به علاوه قرآن عهده دار تبیین خطوط اصلی دین است نه فروع و امور جزئی آن و لذا پس از ارجاع متشابهات به محکمات و حمل مطلق ها بر مقیّدها و عموم ها بر خصوص ها و بازگردانیدن ظواهر به خصوص یا اظهرها و جمع بندی آیات و مطالب، امری یقینی است و قرآن کریم پایگاه قطعی و اطمینان بخش دین است.
علامه طباطبایی به پیروی از توصیه مؤکّد رسول اکرم(ص) برای سنت نبوی و بیان ائمه ارجی گران قائل است و می نویسد قرآن در بیان مقاصد خویش سنت رسول اکرم را اعتبار بخشیده و آن را الگو قرار داده است.
به نظر علامه طباطبایی جدایی مسلمانان از مکتب اهل بیت بزرگ ترین ضربه ای بود که به علوم و معارف قرآنی وارد گردید.
وی بر این اعتقاد اصرار داشت که هرگز قرآن بدون توجه به تفسیر و تبیین اهل بیت(ع)، فهمیده نمی شود زیرا این تفکیک همان افتراقی است که رسول اکرم(ص) به نفی آن خبر داد و اگر جایی قرآن حضور ظاهری داشت و عترت طاهره غایب بودند یا آنها حضور دارند و قرآن کریم غایب است اطمینان حاصل می شود که هر دو غایبند زیرا این دو در معیّت هم هستند.
آن مفسّر عالیقدر که سیری طولانی و توأم با بصیرت و ژرف کاوی در سیره و سنت معصومین داشت، هر آیه که طرح می گردید، به گونه ای آن را تفسیر می نمود که اگر در سنت پیامبر و سخن اهل بیت(ع) دلیل یا تأییدی وجود دارد، از آن به عنوان استدلال یا استمداد بهره برداری شود در غیر این صورت به سبکی آیه مورد بحث را تفسیر می نمود که متعارض با سنت قطعی آن ذوات مقدس نباشد زیرا این تباین همان افتراقی است که پیامبر پیروان خود را از آن نهی می کند.(۹) در واقع وی معانی آیات و آنچه را از قرآن درک و کشف نموده با روایات معصومین تأکید کرده است و تصریح می نماید اگر خبری متواتر یا همراه با قرینه قطعی باشد در حجّیت آن هیچ تردیدی وجود ندارد و اعتقاد دارد بین سنت مسلّم و ظاهر قرآن فاصله ای نمی باشد و می کوشد تا پیچیدگی آیه را بر طرف سازد و توهّم اختلاف ظاهری میان آیه مورد نظر و روایت معتبر و مستند را بر طرف کند.(۱۰) البته به باور علّامه رفع این تعارض بدون آوردن شاهد لفظی از خود قرآن برای کسی که به نبوت و عظمت این مقام معتقد نباشد کافی نخواهد بود.(۱۱) در واقع اگرچه علامه شیوه تفسیر قرآن به قرآن را به عنوان سبک اساسی خود در کشف معانی قرآن و آگاهی بر مدلول های آن برگزیده است ولی هنگام تفسیر آیات و آگاهی از مقاصد آنهااز سنت در تأیید معانی استنباط شده، با تدبّر در آیات، استعانت می جوید و در توجیه روایات و مقایسه بین آراء مفسّران، اعتماد به روش تفسیری قرآن با قرآن را مورد توجه قرار می دهد: تفسیر آیات با تدبر و دقت در آنها و در آیات دیگر و با استفاده از احادیث روش اساسی است که بدان تمسّک جسته ایم و این همان شیوه ای است که رسول اکرم(ص) و اهل بیت او، در احادیث خود، بدان افراد را ترغیب نموده اند.(۱۲)
ثبت دیدگاه