هر كمالي را كه ذات اقدس اله در قرآن نقل مي كند، فرعِ تقرّب به خدا مي داند حتي علومي چون فقه و اصول، تفسير، فلسفه و عرفان را كه جزو بالاترين علوم اسلامي اند، فرع تقرّب الي اللَّه مي داند.
قرآن مي فرمايد:
«أمّن هو قانت آناءَ اللّيل ساجداً وقائماً يحذر الآخرة ويرجو رحمة ربّه قُل هل يستوي الّذين يعلمون والّذين لا يعلمون انّما يتذكّر أُولو الألباب» (سوره زمر/۹)
آيا آن كسي كه در طول شب در سجده و قيام، اطاعت خدا مي كند و از آخرت مي ترسد و رحمت پروردگارش را اميد دارد؟ بگو آيا كساني كه مي دانند و كساني كه نمي دانند يكسانند؟ تنها خردمندانند كه پند پذيرند.
ول اصل را مطرح مي كند و مي فرمايد: آيا آنها كه شب زنده دارند با ديگران يكسانند؟ آيا آنها كه اهل ركوع و سجودند، آنها كه اهل قنوت و خضوع و تواضع و بندگي و بردگي در ساحت قدس اله هستند با ديگران همتايند؟ آيا آنها كه به رحمت خدا اميدوارند و از آينده خودشان نگرانند، با ديگران همسانند؟
آنگاه در ذيل اين اصل به عنوان تبصره مي فرمايد: آيا عالم و غير عالم برابرند؟
منظور از علم، علمي است كه تبصره آن اصل باشد.
يعني اول قنوت، خضوع، بندگي در ساحت قدس اله، اول ناله شبانه كردن، به رحمت خدا اميدوار بودن و از آينده خود ترسيدن.
و بعد عالم شدن، كه اگر آن اصل نباشد، اين علم، وبالي بيش نيست.
«رُبّ عالم قد قتله جهله وعلمه معه لا ينفعه» (نهج البلاغه، فیض، حکمت ۱۰۴)
در بيانات نوراني اميرالمؤمنين ـ عليه افضل صلوات المصلين ـ آمده است كه چه بسا افراد عالمي كه كشته جهلشان هستند، عالمند ولي عاقل نيستند و چون عاقل نيستند، جاهلند ـ يعني جهل در برابر عقل نه جهل در برابر علم ـ زيرا كه جهل در برابر علم را برطرف كردند، اما جهل در برابر عقل را سركوب نكردند. با اين كه عالمند، امّا در جبهه جهاد درون شكست خورده و به هلاكت رسيده اند. كاري كه از عقل ساخته است از علم ساخته نيست، و آن عقل، با ناله پيدا مي شود. پس اگر قرآن، علم را مزيت و فضيلت مي داند، اين را تبصره الحاقي اصل تقرب به خدا مي شمارد.
ثبت دیدگاه