چکیده
در این مقاله به بررسی برنامهریزی از منظر نهجالبلاغه پرداخته شده است و هدف این است که خواننده، پس از مطالعهی مطالب این مقاله ضرورت برنامهریزی را در زندگی خود بیشتر احساس کند و در واقع تلنگری است به ذهن غلفتزده ما تا شروع کوچکی باشد برای تغییری بزرگ.
طبق بررسیهای انجام شده در این موضوع تحقیق زیادی صورت نگرفته است و کتاب خاصی که فقط مخصوص این بحث باشد نیز از نظر دینی چندان موجود نبود. کتب در دسترس و مرتبط با این موضوع اکثرا از منظر روانشناسی غربی بود که برای این مقاله مناسب نبود و خیلی مورد استفاده قرار نگرفت.
در آغاز این مقاله زمان از منظر قرآن مورد بررسی قرار گرفت. سپس به بررسی اهمیّت زمان و ویژگیهای آن از منظر نهجالبلاغه پرداخته شد. و در ادامه به بعضی از راهکارهای لازم برای استفاده بهتر از عمر؛ مثل تعیین هدف و یاد مرگ و رعایت نظم پرداخته شد.
واژگان کلیدی: امام علی (علیهالسّلام)، نهجالبلاغه، زمان، برنامهریزی، نظم
مقدمه
ما انسانها از زمانی که پای در این دنیای خاکی میگذاریم، بدون آنکه بخواهیم از ساعت شنی عمرمان لحظه لحظه کاسته میشود؛ هرچند ما این گذر زمان را احساس نمیکنیم و اغلبمان در غفلتی هولناک فرورفتهایم. ولی عمر با سرعت و بیرحمانه در حال گذشتن است و روز به روز و دقیقه به دقیقه به مرگ نزدیک میشویم. حضرت علی (ع) در این باره میفرمایند: وَاستعِدّوا للموتِ فقد اَظَلّکُم. (نهجالبلاغه، خطبه ۶۴) آماده مرگ باشید که بر شما سایه افکنده. امیرالمومنین با چنین سخنانی سعی دارند ما را از خواب غفلتی که دنیا با زینتهایش و شیطان با وعده امروز و فردا کردنهایش برایمان ایجاد کردهاند بیدار کنند.
در جایی حضرت علی(ع) راه استفاده صحیح از گوهر عمر را “برنامهریزی درست” معرفی کردهاند. در حدیثی از امام باقر (ع) از پدرشان از امام علی(ع) روایت میکنند که فرمودند: مردی به حقیقت ایمان نمیرسد مگر اینکه در او سه خصلت باشد؛ فهم در دین، صبر در مصیبتها و برنامهریزی درست در زندگی. (مجلسی، جلد ۶۸، ص ۸۵) طبق این حدیث اهمیت برنامهریزی به قدری والاست که در کنار فهم دین و صبر، در راه رسیدن به حقیقت ایمان قرار گرفته تا نجات بخش ما انسانها باشد.
در واقع میتوان گفت که داشتن برنامهریزی برای لحظات عمر، عمل کردن به سفارش اولیاء و انبیاء خداست. صالحان پاکی که جز سعادت ما را نمیخواهند و جز به صلاح ما سخن نگفتهاند. پس ما نیز باید به عنوان دوستداران آنان از این توصیه ها در جهت نجات خود و جامعهمان استفاده کنیم.
در این مقاله به طور خاص از کلام مولا امیرالمومنین در موضوع «نقش برنامهریزی در زندگی بشر» بهره میبریم.
ارزش وقت از دیدگاه قرآن
در قرآن کریم به قدری به وقت احترام شده که گویی در اوج ارزشها و مادر فضایل است، تا آن¬جا که
خداوند به آن سوگند یاد نموده و می¬فرماید: « والعصر: سوگند به وقت» ( عصر/۱) (حسین خنیفر، ۱۳۹۰، ص۵۵)
زمان خیلی ارزشمند و بلکه مقدس است و نباید آن را بیهوده از دست دهیم. خداوند به تمام بخشهای زمان سوگند یاد کرده است، «والصبح» به صبح سوگند، «والضحی» به چاشت سوگند، «والنّهار» به روز سوگند، «والعصر» به عصر سوگند. جالب آنکه به سحر ۳ بار سوگند یاد کرده است؛ «والّیل اذا یَسر»، «والّیل اذا عسعس»، « والّیل اذا ادبر» به شب سوگند آنگاه که رو به آخر میرود، یعنی به هنگام سحر سوگند. (قرائتی،۱۳۸۰،ص۴۷۲)
همانطور که در بالا مشاهده کردیم، یکی از سورههایی که در آن به زمان سوگند یاد شده سوره عصر است. جامعیّت این سوره به حدّی است که به گفته بعضی از مفسّران بعد از سوره حمد، تمام علوم و مقاصد قرآن در این سوره خلاصه شده است. در ابتدای این سوره میفرماید: «به عصر سوگند»(والعصر)
واژه “عصر” در اصل به معنی “فشردن” است و سپس به وقت عصر اطلاق شده، به خاطر اینکه برنامهها و کارهای روزانه در آن پیچیده و فشرده میشود. (خنیفر،۱۳۹۰،ص۶۱)
در آیه بعدی به چیزی اشاره میکند که این سوگند مهم برای آن یاد شده است، میفرماید: به یقین انسانها همه در زیانند «انَّ الانسان لفی خسرٍ». سرمایههای وجودی خود را چه بخواهید یا نخواهید از دست میدهید. ساعات و ایّام و ماهها و سالهای عمر به سرعت می¬گذرد. نیروهای معنوی و مادی تحلیل میرود و توان و قدرت کاسته میشود.(خنیفر،۱۳۹۰،ص۶۲)
در آیه سوم این سوره راه حل گریز از این خسران برای ما بیان شده است.
آیه ۳ میفرماید: مگر کسانی که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند و یکدیگر را به حق سفارش کرده و یکدیگر را به شکیبایی و استقامت توصیه نمودهاند. «الّا الّذین آمنوا و عملو الصالحات و تواصو بالحق و تواصو بالصّبر».
علامه طباطبایی در مورد این آیه مینویسند: سرمایه آدمی زندگی او است، با زندگی است که میتواند وسیله عیش خود در زندگی آخرت را کسب کند، اگر در عقیده و عمل حق را پیروی کند، تجارتش سود بخش بوده، و در کسبش برکت داشته است، و در آیندهاش از شر ایمن است، و اگر باطل را پیروی کند، و از ایمان به خدا و عمل صالح اعراض نماید، تجارتش ضرر کرده، نه تنها از سرمایه عمر چیزی زاید بر خود سرمایه به دست نیاورده بلکه از خود سرمایه خورده، و سرمایه را وسیله بدبختی خود کرده است، و در آخرتش از خیر محروم شده. (طباطبایی، جلد۲۰، ص۶۱۱)
در قرآن کریم آنچه را که موجب اتلاف وقت میشود به عنوان لغو، باطل، افراط و به طور کلی بیهودهگرایی و پوچی، از آن سرزنش شده است، چرا که موجب نابودی عالیترین سرمایه زندگی، و آفت زندگی است.(خنیفر،۱۳۹۰، ص۵۵)
خداوند متعال در تعریف انسان با ایمان می¬فرماید: «والّذین هُم عَنِ اللّغوِ مُعرِضون» مومنان از کارهای بیهوده رویگردان هستند. (مومنون/۳)
و نیز در چندین آیه، خسارت و آه و افسوس آنان را که به وقت اهمیّت ندادند، در قیامت متذکر شده و در یک جا میفرماید: «وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلونَ» در قیامت اهل باطل و اتلافگران وقت زیان خواهند دید. (غافر/۷۸) تا آنجا که با ناله و فریاد میگویند: به دنیا بازگردیم و از وقت استفاده کنیم، ولی به آنها گفته میشود، ما عمر و وقت وسیعی در اختیار شما گذاشتیم، چرا استفاده نکردید؟
و هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیها رَبّنا اَخرِجْنا نَعْمَل صَالِحاً غَیْرَ الَّذی کُنّا نَعمَلُ…» دوزخیان فریاد میزنند، پروردگارا، ما را از دوزخ خارج کن تا عمل صالحی انجام دهیم، غیر از آنچه انجام دادیم (در پاسخ به آنان گفته میشود) آیا شما را به اندازهای وقت ندادیم به طوری که پند پذیر است، پندها را را پذیرید، آیا انذار کننده الهی به سراغ شما نیامد؟ اکنون عذاب الهی را بچشید که برای ظالمان هیچ یاوری نیست. (فاطر/۳۷)
چنانکه ملاحظه میکنید قرآن با تعبیرات گوناگون و هشدارهای شدید، ما را به بهرهگیری صحیح از وقت فراخوانده و اتلافگران وقت را به عذابهای سختی تهدید نموده است، بنابراین آنان که وقت خود را به بطالت میگذرانند در حقیقت برخلاف نص قرآن کریم گام برداشته، و در راه گمراهی افتادهاند، چرا که قرآن قدردانی از وقت را از ارکان اصلی ایمان، و وسیله نجات و پیروزی قرار داده است.( خنیفر،۱۳۹۰، ص۵۵)
دیگر سخن اینکه به فرموده قرآن یکی از پرسشهایی که کافران از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمودند در مورد فواید ماهها بود، خداوند به پیامبر(ص) وحی کرد: «قل هی مواقیتُ للنّاس» بگو این ماهها نشان دهنده وقتها برای نظام زندگی مردم است.(بقره/۱۸۹) از این عبارت میتوان این نتیجه را گرفت که: زندگی فردی و اجتماعی هیچ کس بدون وقتشناسی و ایجاد نظم و برنامه به سامان نمیرسد، نظم در تقسیم صحیح وقت، نظم در برنامهریزی، نظم در مدیریت و اجراء. (خنیفر، ۱۳۹۰،ص۵۶)
ویژگیهای زمان
ما انسانها برای این که بتوانیم پدیدهای را مورد بررسی دقیق قرار دهیم، ابتدا نیاز داریم که آن پدیده را با ویژگیهایش بشناسیم. به همین دلیل در این قسمت از مقاله به بررسی ویژگیهای زمان میپردازیم.
گذر سریع زمان
تکرار شب و روز و عادت به روزها و ماهها، ما انسانها را به خوابی غفلتگونه فروبرده که گذر زمان را آنطور که باید حس نمیکنیم و فکر میکنیم که زمان ثابت است و تغییری در آن نمیبینیم در حالی که واقعیت این است که زمان با سرعتی زیاد در حال عبور است و این ماییم که بدون تغییر ماندهایم. حضرت علی (علیهالسلام) در این باره میفرمایند: وَاعلَمْ یا بُنَیَّ انَّ مَنْ کانَتْ مَطِیَّتُهُ اللّیلَ وَالنَّهارَ، فاِنَّهُ یُسَارُ بَهِ وَ اِن کانَ واقِفاً، وَ یَقْطَعُ الْمَسافَةَ وَ اِنْ کانَ مُقیماً وادِعاً. ( نهجالبلاغه، نامه۳۱، بند۱۳) پسرم! بدان آن کس که مرکبش شب و روز آماده است، همواره در حرکت خواهد بود، هرچند خود را ساکن پندارد، و همواره راه میپیماید، هر چند در جای خود ایستاده و راحت باشد.
و در جای دیگر امیرالمومنین می¬فرمایند: الفُرصَهٌ تَمُرُّ مَرّ السَّحابِ فانتَهِزوا فُرَصَ الخَیر. (نهج¬البلاغه، حکمت ۲۰) فرصتها جون ابرهها میگذرند، پس فرصتهای نیک را غنیمت شمارید.
و نیز میفرمایند: عَلیکم بِالصَّبْر عَلَی طاعَهِ وَالْمَجانَبَهِ لِمَعْصِیَتِهِ فَاِنْ غَداً مِنَ الْیومِ قَریبٌ ما اَسْرَعَ السّاعاتِ فیالیَوْمِ وَ اَسْرَعَ الشهورَ فیالسنَةِ وَ اَسْرَعَ السِنینَ فیالعُمْرِ. (نهجالبلاغه، خطبه۱۸۸) بر شما باد به صبر بر طاعت الهی و دوری از معصیت او، پس به درستی که فردا نسبت به امروز نزدیک است. چه قدر سرعت دارند[گذر] ماهها در سال و چقدر سریعند[گذر] ساهها در عمر.
امام رضا (علیهالسلام) از امیرالمومنین(علیهالسلام) نقل میفرمایند که حضرت فرمود: «اَلْفُرْصَهُ خُلْسَه» (بحارالانوار، مجلسی، ج۷۵،ص۳۴)(به نقل از: «آقاتهرانی، ص۱۹) اگر به کتب لغت مراجعه کنیم، میبینیم که در کلمه «خُلسه» هم معنای سرعت نهفته شده و هم معنای خدعه؛ یعنی این فرصتها به گونهای است که باسرعت و یا نوعی نیرنگ در حال گذر است، بدون اینکه ما متوجّه گذر آنها شویم. (معجمالوسیط، لسان العرب، معجمالبحرین، ماده خلس)(به نقل از: آقاتهرانی، ، ص۱۹)
نعمتی محدود و غیرقابل بازگشت
وقت یکی از بزگترین نعمتهایی است که خدا به انسان ارزانی داشته؛ و ما باید تا این نعمت را در اختیار داریم از آن به خوبی استفاده کنیم والّا اگر آن را از دست بدهیم راهی برای بازگرداندن آن وجود نداد. حضرت علی(علیهالسلام) در اینباره میفرمایند: اِحذرو نِفارَ النِّعَمِ فَمَا کلُّ شَاردٍ بِمَرْدودٍ.(نهجالبلاغه، حکمت۲۴۶) از این که نعمتی تنفّر پیدا کند و به شما پشت کند بر حذر باشید، زیرا اینچنین نیست که هر چیزی با وحشت پشت کرد و رفت، دوباره بازگردد.
گاهی انسان با ناشکری نمودن نسبت به یک نعمت، فرصتها را از دست میدهد. حضرت علی(علیه-السلام) در این باره میفرمایند: اِذا وَصَلَتْ اِلَیْکَمْ اَطْرافُ النِّعَمِ فَلا تُنْفِرو اقصاها بِقِلَّةِ الشُّکر.(نهجالبلاغه،حکمت۱۳) چون نشانهها نعمت پروردگار آشکار شد، با ناسپاسی نعمتها را از خود دور نسازید.
حال که فهمیدیم فرصت یکی از نعمتهای مهم خدا به ما است و باید شکرش را به جا آوریم و به جای از دست دادن فرصتها و فرصتسوزی، فرصتسازی و فرصتیابی بکنیم.
شهید مطهّری درباره فرصتیابی فرمودهاند: استفاده از فرصتها یکی از انواع شکرگزاری از نعمت ها و موهبتهای الهی است، همان طور که از دست دادن آن یک نوع کفران نعمت است.( مطهری، حکمتها و اندرزها، ج۲، ص۲۶)( به نقل از: آقاتهرانی،۱۳۸۹، ص۲۶)
انسانهای اهل برنامه، از فرصتهایی که گاهی دست میدهد، به خوبی بهره میگیرند. به خلاف کسانی که با برنامه پیش نمیروند که معمولاً این فرصتها را هدر میدهند. ( آقاتهرانی،۱۳۸۹ ، ص۲۸)
جوانی هم یکی از نعماتی است که که در راستای نعمت زمان قرار دارد و اگر این زمان محدودتر نسبت به عمرمان را قدر ندانیم، حسرتی جانسوز در دوران پیری وجودمان را میگیرد که قابل جبران نیست.
حضرت علی(علیهالسلام) در اینباره میفرمایند: فَهَلْ یَنْتَظِرُ اَهْلُ بَضاضَةِ الشَّبابِ اِلّا حَوَانِیَ الْهَرَمِ؟ وَ اَهْلُ غَضَارَةِ الصِحَّةِ اَلّا نَوازِلَ السَّقَمِ؟ وَ اَهْلُ مُدَّةِ الْبَقَاءِ اِلَّا آوِنَةَ الْفَناءِ؟ (نهجالبلاغه،خطبه۸۳،بخش۸) آیا جوانانَ شاداب، انتظاری جز خمیدگی ِ پیری دارند؟
جوانان، به سرعت به سوی پیری میروند و شادابی جوانی به پژمردگی کهولت سن، مبدلّ میشود و بهار عمر، جای خود را به پاییز آن میدهد؛ سلامت جسم و جان با ورود انواع بیماریها محو میگردد و با گذشت زمان، نشانههای نزدیک شدنِ سفرِ آخرت، آشکار میگردد. (مکارم شیرازی، ج۳ ،۱۳۸۶، ص۳۹۳)
در این خطبه حضرت پس از توجه دادن ما به عبور سریع از فرصت جوانی و یادآوری دوران فرسودگی و پیری، برخی ویژگیهای دوران برایمان برمیشمرند، از جمله اینکه سلامت جسم کم میشود و گویا با بیان این مطلب در ادامه مطلب قبلی که در مورد شادابی و قدرت جوانی بود میخواهند هشداری به ما بدهند که اگر از جوانی استفاده نکنیم در پیری که دیگر توانی در بدن نداریم چطور میتوانیم کارهایی که در جوانی باید انجام میدادیم همچون مبارزه با نفس را شروع کنیم. دورانی که هم توان جسمیمان کم شده و هم توان نفس قوی شده است. جناب مولوی دراین باره شعری زیبا دارند که میفرمایند:
خاربُن در قُوَّت و برخاستن خارکن در پیری و در کاستن
خاربُن هر روز و هر دم سبزتر خارکن هر روز زار و خشکتر
اوجوانتر میشود تو پیرتر زود باش و روزگار خود مبر
خاربُن دان هر یکی خوی بدت بارها در پای خار آخر زدت
مثنوی معنوی، دفتر دوم،
پس نتیجه میگیریم؛ جوانی فرصتی است بزرگ برای تغییری عظیم در وجودمان که در پیری نه توانش را داریم نه دیگر نفسمان به ما اجازه میدهد که از این فرصت باقیمانده در جهت تغییر و مبارزه با نفس استفاده کنیم.
راهکارهایی برای استفاده بهتر از زمان
تعیین اهداف
همه افراد به نوعی روزهایی را عمر خود را با بلاتکلیفی سپری کردهاند و میدانند بلاتکلیفی بسیار رنجآور است، نوعاً افراد در روزهای بلاتکلیفی به کارهایی رو میآورند که مقصد مشخصی ندارند، به طوری که خودشان نیز متوجه چرایی انجام کارها و گذر عمرشان نمیشوند. فقدان مقصد مشخص در پیش روی فرد، در هر حال موجب عقبافتادگی او خواهد شد. طبیعتاً در این حالت امکان برنامهریزی برای فرد وجود نخواهد داشت.
بنابراین اولین شرط برنامهریزی تعیین مقصد کلی برای زندگی و همچنین تعیین مقاصدی جزئی برای هر فعالیت، کار، عمل و برنامهای است که انسان میخواهد در زندگیاش به آن بپردازد.(اخوت؛۱۳۹۰،ص۹۹و۱۰۰)
حضرت (علیهالسلام) در مورد در نهجالبلاغه میفرمایند: «رَحِمَ اللهُ امْرَاً سَمِعَ حُکْماً فَوَعَی و…رَمی غَرَضاً وَ اَحزَرَ عِوَضاً»(نهجالبلاغه،خطبه۷۶) خداوند رحمت کند کسی را که تیر خود را به سوی هدفی نشانه بَرَد نه اینکه بیهدف آن را پرتاب کند. این عبارت کوتاه وپرمغز کنایه از این دارد که در طول عمر سعی کنیم هدفمند زندگی کنیم. با توجه به اینکه «وَعَی» را به معنای حفظ و فهم و قبول یک مطلب دانستهاند، بنابراین معنای قسمت اول این حدیث روشن میشود که حضرت فرموده است: خداوند رحمت کند کسی را که حکمی را بشنود و آن را بفهمد و حفظ کند و بپذیرد. و نیز با توجّه به اینکه «غرض» به معنای هدف است و «احرز عوض» به معنای به دست آوردن ثواب در کارها است، بنابراین معنای جمله دوّم همچنین است که: خداوند رحمت کند کسی را که [در طول عمر خود] به سمت هدفی که همان حقّ است، نشانهگیری کند و با نایل شدن به آن، عوض و ثوابی را به دست آورد. بنابراین روشن شد که حضرت امیر(علیهالسلام) خیلی مساله هدف¬گیری در زندگی را مهم میدانند که میفرمایند: کسانی که در زندگی هدفِ حق و بایستهای را دنبال می¬کنند، حتماً مورد ترحّم خدای متعال قرار میگیرند.(آقاتهرانی،۱۳۸۹،ص۳۳و۳۴)
پس حضرت در این قسمت از خطبه ما را به تعیین هدف تشویق میکنند. و البته نوع کلی هدف را هم مشخص میفرمایند که باید هدف از جنس حق و حقیقت باشد.
در واقع هدفی که ما برای زندگی خود در نظر میگیریم همه زندگی ما را تحت تاثیر قرار میدهد؛ به تعبیر دیگر به زندگی «جهت» و «معنی» میدهد و انسان هدفمند، انسان روشمند است. اگر انسانها در زندگی خود روشهای متفاوتی دارند به این دلیل است که هدفهای مختلفی را دنبال میکنند؛ هرقدر این هدف باارزش و والاتر باشد، به همان اندازه انسان از ارزش و کیفیت عالیتری برخوردار خواهد شد؛ بنابراین سعادت و کمال انسان در گرو «شناخت هدف» و آگاهی از «فلسفه حیات» است و همین امر باعث میشود تا در زندگی خویش روشمندی را جایگزین کند، زیرا انسان هدفمند، مهارت¬جو و روشمند است.(خنیفر،۱۳۹۱،ص۳۵)
هر فرد بر اساس تصوری که از زندگی ونظام قوانین حاکم بر آن دارد حرکت کرده است و برای خود برنامههایی را مشخص و برطبق آن برنامهریزی میکند. تفاوت است بین کسی که زندگیاش را تمتّع صِرف از دنیا قرار دهد و کسی که بخواهد لحظه به لحظه دنیایش را برای یافتن آنچه بهتر و خیرتر است صرف کند.(اخوت،شهیدزاده،۱۳۹۰،ص۴۱)
در این جا خوب است نظر حضرت امیر را در این مورد که هدف خدا از آفرینش دنیا چه بوده بیان کنیم؟ امیرالمومنین میفرمایند: الدنیا خُلِقَتْ لِغَیْرِها وَلَمْ تَخْلُقْ لِنَفْسِها.(نهجالبلاغه،حکمت۴۶۳) دنیا برای رسیدن به آخرت آفریده شده نه برای رسیدن به خود. پس در این جا حضرت تکلیف ما را روشن نمودند که باید هدف ما از زندگی در دنیا، آماده شدنمان برای آخرت باشد. چون خدایی که خالق ما است چنین هدفی را برای ما تعیین کرده است. پس ما نیز بر همین اساس باید هدف زندگی خودمان را تعیین کنیم. والا جزو کسانی میشویم که از دنیا برای آخرت بهره نجستند و هم در دنیا و هم درآخرت زیان کردند. حضرت علی(علیهالسلام) در اینباره میفرمایند: النّاس عاملان عامل عمل فی الدنیا للدنیا قد شَغَلَتْهُ دُنیاهُ عَنْ آخِرَتِهِ یَخْشَی عَلَی مَن یَخْلُفُه[یُخَلِّفُ] الفَقْرَ وَ یامَنُهُ علی نَفْسِهِ، فَیُنْفِی عُمُرَهُ فِی مَنْفَعَةِ غَیْرِهِ؛ وَ عامِلٌ عَمِلَ فِی الدُّنیا لِما بَعْدَها، فَجاءهُ الَّذی لَهُ مِنَ الدّنیا بِغَیْرِ عَمَلٍ، فَاحْرَزَ الْحَظَّیْنِ مَعاً، وَ مَلَکَ الدّارَیْنِ جَمیعاً، فاصْبَحَ وَجیهاً عِنْدَاللهِ، لایَسْالُ اللهُ حاجَةً[شیئاً] فَیَمْنَعُهُ.(نهجالبلاغه،حکمت۱۶۹) مردم در دنیا دو دستهاند: یکی آن کس که در دنیا برای دنیا کار کرد، و دنیا او را از آخرتش باز دارد، بر بازماندگان خویش از تهیدستی هراسان، و از تهیدستی خویش در امان است، پس زندگانی خود را در راه سود دیگران از دست میدهد. و دیگری آنکه در دنیا برای آخرت کار میکند، و نعمت¬های دنیا نیز بدون تلاش به او روی میآورد، پس بهرهی هر دو جهان را چشیده، و مالک هر دو جهان میگردد، و با آبرومندی در پیشگاه خدا صبح میکند، و حاجتی را از خدا درخواست نمیکند جز آنکه روا گردد.
حضرت در این بخش به خوبی تفاوت انسانها را در نگاه دنیایی و آخرتی و در واقع هدفی که هر کدام برمیگزیند نشان میدهد و که یکی هدفش را دنیا قرار میدهد، پس دنیا او را از آخرتش غافل میکند و حتی از دنیایش هم نمیتواند بهره بگیرد، چرا که برای به دست آوردن دنیا، دچار ترس و اضطراب میشود و همیشه نگران است که آنچه را دارد از دست ندهد و برای فرزندانش از فقر میترسد. پس روی خوش نه در دنیا میبیند و نه در آخرت. ولی دیگری که هدفش آخرت است، هم از نعمتهای دنیا بیشتر بهره میبرد و به گفته حضرت؛ نعمتها به او روی میآورند و هم آخرتش را از دست نداده و سعادتمند دو جهان میشود.
پس میبینیم که چگونه تعیین هدف در زندگی انسانها نقش ایفا میکند و بر طبق انتخاب خود سعادتمند یا شقاوتمند میشود.
توجه به مرگ
یکی دیگر از راهکارهای اساسی برای استفاده بهتر از زمان، اندیشیدن به مرگ و توجه به آن است.
یاد مرگ نوعی «حیاتآگاهی» است. انسان با یاد مرگ برعکس تصوّر عامّه که یاسآلودگی به همراه دارد. اتفاقا یاد مرگ باعث میشود که آدمی قدر فرصتهای خود را بیشتر بداند. یاد مرگ باعث ارزشگذاری هرچه بیشتر فرصتهای عمر میگردد. یاد مرگ؛ فانی بودن حیات فعلی و مزرعه بودن آن را برای آخرت هدیه میسازد.(خنیفر،۱۳۹۰،ص۴۵)
حضرت علی(علیهالسلام) در اینباره میفرمایند: نَفَسُالْمَرْءِ خَطَاءُ اِليَ اَجَلِهِ.(نهجالبلاغه،حکمت۷۱) نفس کشیدن آدمی، گام برداشتن وی به سوی مرگ است.
در واقع نفس کشیدن، بیانگر دو چیز ناسازگار است: از طرفی، با هر تنفّس، حیات و زندگانی انسان و هر موجود زنده دیگری ادامه مییابد و از سوی دیگر، فنا و نابودی او را هشدار میدهد. پس هر نفسی نزدیک شدن به مرگ و نیستی را هشدار میدهد.(نویسنده ،۱۳۸۸، جلد۳، ص۲۱)
یاد مرگ و غفلت نداشتن از آن، آثار تربیتی و اخلاقی فراوانی دارد که در آموزههای دینی بارها به آن اشاره شده است؛ از جمله باعث استفاده بهینه از همه ثانیههای عمر میشود؛ چنانکه امام در این حکمت از این لحظات ارزشمند، به نفس کشیدن تغییر کرده است. در واقع پیام این حکمت این است که اگر کسی قدر عمر و زندگی را بداند، حتّی به اندازه یک نفس کشیدن هم حاضر نیست آنرا هدر بدهد.(نویسنده ،۱۳۸۸،ج۳،ص۲۵)
اصولاً انسان هر چیزی را که ارزش آن بالاتر باشد، به جزءهای کوچک تقسیم میکند تا بهتر بتواند برای آن برنامهریزی کند و از آن بهره کامل ببرد. تقسیم عمر به نفس کشیدن میتواند دلیل اهمیّت فراوان آن نزد امام(علیهالسلام) باشد و معنای مراقبه نیز همین است که انسان دائماً در هر لحظه مراقب فرصتها و ثانیههای زندگی خود در مسیر رشد و سازندگی باشد.( نویسنده:،۱۳۸۸، ج۳، ص۲۵)
حضرت علی(علیهالسلام) میفرمایند: کُلُّ مَعدودٍ مُنْقَضٍ، وَ کُلُّ مُتَوَقَّعٍ آتٍ. (نهجالبلاغه،حکمت۷۲) هرچه شمردنی است، پایان یافتنی است، و هرچه انتظار آن میرود، آمدنی است.
آنچه در این حکمت مورد تاکید قرار گرفته است، زوالپذیری همه پدیدههای دنیوی، جز خالق پدیدههاست؛ یعنی دنیا و آنچه در آن است، به زودی از عرصه هستی رخت خواهد بست؛ چنانکه گویا اصلاً وجود نداشته¬اند. اما تمامی آنچه مربوط به امور اخروی است؛ مانند مرگ و برانگیخته شدن که خداوند وعده آن را داده، قطعاً رخ خواهد داد. پیام اصلی حکمت آن است که دفتر عمر با همه تلخیها و شیرینها، مشخص و شمرده شده است و مرگ که پایان همه انتظارهاست فراخواهد رسید.( نویسنده ،۱۳۸۸، جلد۳، ص۱۳۰)
حال که زمان ماندنمان در این دنیا محدود است، باید برای مرگی که حتمی است چارهای بجوییم و راه توبه و بازگشت از گناه را در پیش گیریم. و تا فرصت باقی است از عمرمان نهایت استفاده را در جهت کمال انسانی ببریم. حضرت علی (علیهالسلام) در این باره میفرمایند: اَلْانَ عِبادَالله و الْخِنَاقُ مُهْمَلٌ، وَالرُّوحُ مُرْسَلٌ، فی فَیْنَهِ الْاِرْشادِ، وَ راحَهٍ الاَجْسَادِ، وَ باحَهِ الاحْتِشَادِ، وَ مَهَلِ الْبَقِیّه، وَ اُنْفِ الْمَشِیَّهِ، وَ اِنظارِ التّوْبَهِ، وَ انفِسَاحِ الْحَوْبَهِ، قَبْلَ الضَّنْکِ وَ الْمَضیِقِ، وَالِّروعِ وَالزُّهُوقِ، وَ قَبْلَ قُدُوم الْغَائِبِ الْمُنْتَظَرِ، وَ اِخْذَهِ العزیز المُقْتَدِرِ.(نهج البلاغه،خطبه۸۳،بخش۱۸) آنچه امام(علیهالسلام) در جملههای بالا فرمود، ابعاد مختلف فرصتهایی است که انسان در دست دارد: باقی بودن عمر، آرامش روح، راحتی جسم، امکان کسب کمالات، امکان اجتماع و مشورت، بقاء فرصت برای تصمیمگیری، توانایی بر توبه و بازگشت از گناه. هر یک از اینها بخشی از فرصت-های عظیم و گرانهای آدمی را تشکیل میدهد که با وجود آن، همه کار میتوان کرد و هر خیر و سعادتی قابل اکتساب است؛ در حالی که ممکن است یک روز دیگر همهی اینها از دست برود و تمام سرمایههای سعادت انسان، نابود گردد و چه غافلند کسانی که به این واقعیتها توجه ندارند و همچون گوسفندان، در این چراگاهِ زندگی به لذّات زودگذر سرگرمند و از گرگ اجل، که یکایک از این کلّه میبرد، بیخبرند و آسوده میچرخند. امام علیهالسلام در این خطبه با مهارت عجیبی به سراغ تمام اموری رفته که بیدار کننده و غفلتزاست و این هدف بزرگ را از ابعاد مختلف دنبال نموده است.( مکارم شیرازی،۱۳۸۶ ، ج۳، ص۴۵۸و۴۵۹) شاید منظور از اینکه فرمودند روح آزاد و بدنها راحت است، یعنی تا وقتی جسمی دارید که روح در آن وجود دارد، میتوانید کاری بکنید ولی وقتی مرگ فرا رسید و روح و جسم از هم جدا شدند و بدن به زیر خاک رفت و روح هم به عالم برزخ برده شد، دیگر فرصتها به پایان رسیده و در آنجا دیگر نمیتوانید از کسی کمکی بگیرید و خود را نجات دهید. پس اکنون که قدرت و فرصت برای تصمیم گرفتن در مورد تعیین مسیر زندگی خود را دارید و میتوانید از گذشته خود توبه کرده و خود را از گناه دور کنید، از از این مهلت استفاده کنید، چرا که این مهلت با مرگ تمام میشود. در جمله بعد با گفتن جمله «مرگ در انتظار» است، گویا میخواهد ما را از غفلت و فراموشی مرگ بیرون بیاورد و به ما بفهماند که ما لحظه به لحظه به زمان مرگی که برایم مقدّر شده است، نزدیکتر میشویم.
و در جای دیگری نیز امیرالمومنین میفرمایند: اوصیکم عبادالله بتَقْوَی الله… وَ وَقَّتَ کُمُ الاجَالَ(نهجالبلاغه،خطبه۸۳،بخش دوم) ای بندگان خدا! شما را به تقوا وترس از خدا سفارش میکنم… همان خداوندی که مدّت زندگی شما را معین فرموده است. آری هرکس و هر امّتی سر آمدِ عمری دارد و مُهر فنا بر جبین همهی موجودات خورده است. بدیهی است انسان هنگامی که توجّه به ناپایداری زندگی دنیا و سرآمد عمر، پیدا کند، به سوی تقوا گام برمیدارد.( مکارم شیرازی،۱۳۸۶، ج۳، ص۳۴۱) امیرالمومنین در ادامه این خطبه میفرماید: فَاَحْصَاکُمْ عَدَداً، وَوَظَّفَ لَکُمْ مُدَداً.(نهج¬البلاغه،خطبه۸۳،بخش دوم) تعداد شما را به خوبی میداند و مدّتهای کوتاهی برای توقّف در این جهان برای شما مقرّر فرموده. منظور این قسمت از کلام مولا: هنگامی که انسان توجّه به مراقبت الهی و محدود بودن عمر، در این دار «امتحان» و «عبرت» پیدا کند، از نافرمانیها به سوی اطاعت خداوند، باز میگردد.( مکارم شیرازی،۱۳۸۶،ج۳، ص۳۴۵)
حضرت (علیهالسّلام) در جای دیگر در مورد کسانی که به آنها عمر طولانی داده شده ولی قدر ندانسته و به بیهودهکاری پرداختند و عاقبت با دست خالی از این جهان به جهان ابدی رفتند صحبت میکند و میفرماید: عِباَدَاللهِ، اَیْنَ الّذینَ عُمِّرو فَنَعِمُوا، وَعُلِّموا فَفَهِّموُا، وَ اُنْظِرُ وفَلَهَوْ، وَ سُلِّموُا فَنَسُوا!(نهجالبلاغه،خطبه۸۳، بخش۱۶) ای بندگان خدا! کجا هستند کسانی که عمر طولانی به آنها داده شده و در ناز ونعمت به سر میبرند( امّا قدر آن را ندانستند) و آنها که تعلیم داده شدند و فهمیدند( ولی هرگز به آن عمل نکردند) وکسانی که به آنان مهلت داده شد ( تا به اصلاح اعمال خویش بپردازند) ولی به بیهودهکاری پرداختند و آنها که سلامت نصیبشان شد، ولی این نعمت بزرگ را فراموش کردند( و هیچگاه شکر آن را به جا نیاوردند.)
به راستی، اگر تاریخ را ورق بزنیم، یا به زندگی گذشته خودمان در این عمر کوتاهمان بیندیشیم و به خاطر بیاوریم؛ چه افراد قدرتمند و مشمول انواع نعمت¬های الهی در جامعه ما و جوامع دیگر زندگی کردند و نه در روز سلامتی، به بیماری اندیشیدند و نه در حال قدرت به ناتوانی! سرانجام با دست خالی، از این جهان، رخت بربستند، و به سوی سرنوشت تاریکشان حرکت کردند.
آری اگر به این امور بیندیشیم به یقین بیدار خواهیم شد و آینده خویش را با چشم خود، در زندگی آنان تماشا خواهیم کرد.( مکارم شیرازی،۱۳۸۶، جلد سوم، ص۴۵۰)
سپس امام در ادامهی این سخن میافزاید: (آری) به آنها برای مدّت طولانی مهلت داده شد و نعمت¬های زیبا در اختیارشان قرار گرفت؛ آنان را از کیفر گناهان برحذر داشتند(تا از آن بپزهیزند) و پاداش¬های بزرگ( در برابر اطاعت فرمان خدا) به آنها وعده داده شد( ولی آن را نیز به فراموشی سپردند)!
اُمْهِلُوا طَویلاً، وَمُنِحُوا جَمیلاً، وَحُذِّرُوا اَلِیماً، وَوُعِدُوا جَسِیماً.(نهجالبلاغه،خطبه۸۳) آری! نه مهلت طولانی مایه بیداری آنها شد و نه نعمتهای گوناگون الهی وجدان خفتهی آنها را برای شکر منعم، بیدار کرد؛ نه وعدهی عذاب الهی آنها را از گناهان بازداشت و نه وعدهی پاداشهای بزرگ، حرکتی به سوی اطاعت در آنان ایجاد کرد!( مکارم شیرازی،۱۳۸۶، جلد سوم، ص۴۵۱)
همیشه پیشوایان بزرگ دین و علمای اخلاق، غافلان بیخبر را به این نکته توجّه دادهاند که اندکی دربارهی اقوامی که پیش از آنها میزیستند، بیندیشند. دربارهی پادشاهان بزرگ، سرداران نیرومند، قهرمانهای تاریخ و ظالمان و ستمگران روزگار؛ ببینند سرانجام، سرنوشت آنها به کجا رسید؛ به کجا رفتند و چه چیز از این دنیا با خود بردند و چه از آنها باقی مانده است. قبرستانهایی خاموش، استخوانهایی پوسیده، قصرهایی ویران شده، و اموال و ثروتهایی که به دست دیگران افتاده است. چنان فراموش شدهاند که گویی هرگز در این دنیا نبودهاند.(مکارم شیرازی،۱۳۸۶، جلد سوم، ص ۴۵۱و۴۵۲)
نظم
در ارزش و اهمیّت «نظم» در زندگی انسان، همین بس که پیشوای پارسایان، حضرت امیرمومنان(علیه-السلام) این گوهر ارزشمند را همردیف دیگر ارزشهای والای اسلامی قرار داده و در واپسین روزهای خویش، در سخنان گوهرینش به فرزندان بزرگوارش و تمام کسانی که این پندهای گرانمایه به آنان میرسد، رعایت آنرا اینگونه سفارش فرموده است: «اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم»(نهجالبلاغه،نامه ۴۷،بند۲) در این بند بلیغ، نظم، همردیف «تقوا» که از والاترین ارزشها است قرار گرفته است و وفای به آن گوشزد گردیده است.( نام نویسنده ،۱۳۸۲، ص۱۰)
میبینیم که مولا امیرالمومنین نظم را همردیف تقوا قرار داده و در جای دیگر نیز به نقش قرآن در ایجاد نظم در امور انسانها اشاره میکند: « اِلّا وَ اِنْ فیه [یعنی فی القرآن] عِلمَ ما یاتی… وَ تَظْمَ ما بَیْنَکُمْ؛(نهج-البلاغه،خطبه۱۵۸،بند۲) قرآن از یک سو؛ حامل علم به آن چیزی است که میآید(حوادث آینده و معارف مربوط به رشد انسانها در آینده). و از سوی دیگر؛ حاوی نسخهای است که عمل به آن، امور شما را نظم میبخشد.
و در جای دیگری در مورد جبران گذشتهها با نظم و برنامهریزی میفرماید: فاستدرکوا بَقیّه ایّامِکم… فَیَهْجُمَ بِکُم الاهان علی المعصیه.(نهجالبلاغه، خطبه۸۶) هر مقدار از عمر خود را با نظم و برنامهریزی سپری کنید، خواهید توانست گذشتهها را جبران کنید و از سردرگمی بیرون خواهید آمد.
و در جای دیگری از نهجالبلاغه نحوه نظم بخشیدن به زمان را به ما میآموزد؛ آنجا که میفرماید: للمومن ثلاث ساعات فَساعَهُ یُخلی بینَ نَفْسِهِ وَ بَیْنَ لَذِتها فیما یَحِلُ وَ یَجْمُلُ وَ لَیْسَ للعاقلِ اَنْ یکُون شاخِصاً اِلّا فی ثَلاثٍ مرمهٍ لِمَعاش اَوْ خُطْوَه فی مَعَاد اُو لِذَّه فی غَیْرِ مُحَرَم.( نهجالبلاغه،حکمت۳۹۰) انسان مومن ساعات زندگیش را به سه بخش تقسیم میکند؛ بخشی را صرف مناجات با پروردگارش مینماید، بخشی را در طریق تامین و اصلاح معاش زندگی به کار میگیرد و بخشی را نیز برای استراحت و بهرهگیری از لذّتهای حلال و دلپسند انتخاب مینماید و برای انسان خردمند صحیح نیست که حرکتش جز در یکی از این ۳ مورد باشد: یا در راه تامین معاش، یا در عبادت و امور آخرت و یا در لذّت و آسایش غیر حرام پس در برنامهریزی لازم است توجه داشته باشیم که هیچ ساعتی را نیاید بدون برنامه باشیم؛ یعنی با رعایت تمام اصول، سعی کنیم برنامه را به صورت فراگیر طراحی کنیم به طوری که برای تمام شبانهروز خود برنامه داشته باشیم.( آقاتهرانی،۱۳۸۹، ص۸۵)
آقاامیرالمومنین میفرمایند: «المومنُ… مشغولٌ وَقْتُهُ»(نهجالبلاغه،حکمت۳۳)
جناب علّامه مجلسی این روایت را چنین معنا میکند. « مشغولٌ وَقْتُهُ اَیْ مُسْتَغْرَقٌ فی العِبادَ، وَالذِکرِ وَالتّفکُرِ فی آیاتِالله وتحصیلِالعِلْمِ وَ بَذْلِهِ وَنَحْوِ ذَلِکَ والحاصِلٌ اَنَّهُ لایَضیعُ العُمْرَ. مشغولیّت وقت به این معنا آن است و حاصل مطلب اینکه مومن عمر خود را ضایع نمیکند.(بحارالانوار،ج۶۴،ص۳۵)(به نقل از: آقاتهرانی،نظم،ص۸۶)
حضرت علی(علیهالسّلام) در جای دیگری از نهجالبلاغه میفرمایند: وَامْضِ لِکُلِّ یوم عَمَلِهِ فَاِنَّ لِکُلِّ یوم ما فیه.(نهجالبلاغه،نامه۵۳) در ابتدای سخن امیرالمومنین دستوری میدهند که از نظر مدیریت خرد و کلان فوق¬العاده اهمیّت دارد. میفرماید: [(به هوش باش) کار هر روز را در همان روز انجام بده ( و به فردا میفکن) زیرا هر روز کاری مخصوص به خود دارد. ( و اگر کار روز دیگر بر آن افزوده شود مشکل آفرین خواهد بود)، (وَامْضِ لِکُلِّ یوم عَمَلِهِ فَاِنَّ لِکُلِّ یوم ما فیه). این گفته منطقی و روشن است که هر روز مشکلات خاص خود را دارد و اگر کار امروز به فردا افکنده شود، مشکلی بر مشکل افزوده میگردد و پاسخگویی به آن آسان نخواهد بود و ممکن است سبب شود که باز کارهایا آن روز به روزهای دیگر موکول شود و سرانجام آنچنان کارهای پیچیده و مختلف روی هم انباشته گردد که مانند بهمنی عظیم بر سر مدیران سقوط کند و آنها را بیچاره سازد. ( مکارم شیرازی، جلد۱۱، ص۸۰و۸۱)
نظم در عبادت
نقش عبادت و نیایش در تربیت و تهذیب انسان و پیوندش با فراخنای عالم هستی، انکارناپذیر است. نیاز روح به این پیوند و ارتباط، نیازی فطری است. پیشوایان دین سفارش میکنند که آدمی شبانهروز خود را به چند بخش تقسیم کند و یک بخش ای آن را به «عبادت» اختصاص دهد.( نام نویسنده ،۱۳۸۲، ص۳۵ )
امامان علیهمالسّلام از تمام وقت خود بهره میجستند، وقتی زندگی آنان را بررسی میکنیم، میبینیم بخشی از زندگیشان در رسیدگی به امور مردم، قسمتی دیگر به تامین معاش و کار و تلاش، ساعتهایی به تلاوت آیات قرآن، بخشی به تعلیم، کمی به استراحت و بخشی به ذکر خدا و عبادت میگذشته است.( نام نویسنده ،۱۳۸۲، ص۱۸و۱۹)
دقّت و تامّل در عبادتهای اسلامی نشان میدهد که موضوع «نظم» در آنها اهمیّتی ویژه دارد. تعیین وقت برای خواندن نمازهای یومیه، روبه قبله ایستادن، لزوم رعایت شرایطی خاص هنگام اقامه نماز، مانند وضو داشتن، معیّن کردن ماهی مشخص برای روزه گرفتن از طلوع فجر تا مغرب، اعلام زمانی ویژه برای انجام دادن اعمال حج و… همه از اهمیّت نظم در عبادات حکایت میکند.( نام نویسنده ،۱۳۸۲، ص۳۵)
بزرگان و اهل معرفت، برای همه ساعتهای شبانهروز خود برنامه دارند و زندگیشان بر محور نظم میچرخد. در حالات حضرت امام خمینی ره گفتهاند: امام، برای کار روزانهاش، جدولی داشتند که خود ایشان آن را تهیّه کرده بودند. در آن جدول، کارهای همه ساعات شبانهروز امام، درج شده بود، به-جز ساعاتی از شب که ایشان برای نماز شب و راز و نیاز با خدا از خواب برمیخواستند. امام، همیشه از ساعت دو و نیم شب تا چهار صبح، برای نماز شب و عبادت برمیخاستند. برنامه زندگیشان، یک برنامه حساب شدهای بود که لحظه لحظه آن، حساب داشت، حتّی ایشان در مواقعی که کسالت و مریضی داشتند نیز برنامههایشان تغییر چندانی نمیکرد. (نام نویسنده ،۱۳۸۲، ص۳۷)
امیرمومنان در نامه ۵۳ نهجالبلاغه درباره نظم در عبادت میفرمایند: و اجعل لنفسک فیما بینک وَ بَیْنَ الله اَفْضَلَ تِلْکَ الْمَواقِیتِ، وَ اَجزَلَ تِلْکَ الاقسامِ وَ اِن کانت کُلُّها للهِ اِذا صَلَحَتْ فیها النیَّهُ وَ سَلِمَتْ مِنْها الرَّعِیَّهُ باید بهترین اوقات و بهترین بخشهای عمرت را برای خلوت با خدا اقرار دهی، هرچند تمام کارهایت برای خداست، اگر نیّت خالص داشته باشی و رعیّت به سبب آن در سلامت و آرامش زندگی کنند.
اشاره به اینکه درست است که انسان هر کاری را که با نیّت خالص کند عبادت محسوب میشود. حتّی غذایی که میخورد اگر به قصد این باشد که برای انجام وظایف الهی نیرو بگیرد عبادت است، خواب و تفریح نیز اگر برای آماده ساختن جسم و روح جهت خدمت به خلق خدا باشد آن هم عبادت بزرگی است؛ ولی با این حال باید بخشی از بهترین اوقات شبانهروز برای راز و نیاز خالصانه به درگاه خدا اختصاص یابد که حاصل زندگی را پربار و پربرکت و پایههای کاخ سعادت انسان را محکم میسازد.(مکارم شیرازی، جلد۱۱، ص۸۰و۸۱)
نکتهای که در همه عبادات باید مدّ نظر قرار گیرد، رعایت “اعتدال و میانهروی” است. چه اینکه افراط و تفریط، شور و نشاط عبادت را از انسان میگیرد. ورع و پرهیزگاری، سبب حضور قلب و توجّه به باطن عبادت میشود. حضرت امیرمومنان(علیهالسلام) نیز در نامه ۳۱ نهجالبلاغه به فرزند گرامیاش، امام مجتبی(علیهالسّلام) چنین میفرمایند: وَاعْلَمْ یا بُنَیَّ اِنَّ اَحَبَّ ما انت آخِذٌ بِهِ اِلیَّ مِنْ وصیّتی تقوی الله و الاقتصاد علی ما فَرضَهُ الله علیک(نهجالبلاغه،نامه۳۱) ای پسرم! بدان که محبوبترین چیزی که دوست میدارم از وصیّتم به کار بندی، تقوای الهی و میانهروی در آن چیزی است که خدا بر تو واجب فرمود.
پس طبق این گفتار باید در همه کارها اعتدال را رعایت کنیم. و از جمله رعایت میانهروی در عبادت است که اگر رعایت نشود باعث میشود، خستگی و دلزدگی نسبت به عبادت ایجاد شود.
نتیجهگیری
باید بدانیم که زمان ویژگیهایی دارد از جمله: سرعت گذر زمان، غیر قابل برگشت بودن، غیرقابل جایگزین بودن (در صورت تلف کردن آن)، غیرقابل ذخیره بودن و غیرقابل خرید بودن که این ویژگیها و صفات دیگر زمان آن را منحصر به فرد نموده و ضروت بهرهبرداری از آن را بر ما لازم نموده است.
ما انسانها به دلیل غفلتمان، این نعمت عظیم الهی برایمان عادی شده و آنگونه که باید قدرش را نمیدانیم. برای درک اهمیت زمان باید اولاً: گذر سریع زمان را برای خود یادآور شویم که این کار نیز با یادآوری مرگ و عبرت گرفتن از سرگذشت پیشینیان امکانپذیر است.
ثانیاً: با راهکارهایی مثل تعیین هدف، برنامهریزی، و نظم و… آن را در بند بکشیم.
ثالثاً: با شناخت موانع و دزدان وقت و از بین بردن آنها زمینه عمل به برنامهریزی و استفاده بهتر از فرصتها را برای خود به وجود آوریم.
منابع و ماخذ
قرآن کریم
نهجالبلاغه
۱٫ آقاتهرانی، مرتضی، نظم( آنچه همه دوست دارند، ولی…)، تهران: انتشارات کتاب یوسف، ۱۳۹۸، چاپ اول
۲٫ اخوت،احمدرضا،شهیدزاده،سارا، مبانی و مهارتهای برنامهریزی، قم: انتشارات کتاب فردا، ۱۳۹۰، چاپ دوم
۳٫ خنیفر،حسین، مهارتهای مدیریت زمان، قم: انتشارات نصایح،۱۳۹۰، چاپ اول
۴٫ خنیفر،حسین، مهارتهای زندگی، قم: نشر هاجر، ۱۳۹۱، چاپ سیزدهم
۵٫ رضازاده، جویباری، محمد، راه روشن، قم: انتشارات نشرا، ۱۳۸۸،چاپ سوم
۶٫ طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، جلد ۲۰،
۷٫ قرائتی، محسن، تفسیر نور، جلد ۱۲، تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، ۱۳۸۸
۸٫عالم زاده نوری، محمد، راه و رسم طلبگی، قم: ولاء منتظر (عج)، ۱۳۷۸، چاپ اول
۹٫ نیلی پور، مهدی، مدیریت زمان، جلد ۱و۲، اصفهان: سلسبیل ، ۱۳۸۵، چاپ اول
۱۰٫ مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام، جلد ۳و۱۱، تهران: دارالکتبالاسلامیه، ۱۳۸۶، چاپ سوم
۱۱٫ مرکز پژوهشهای صدا و سیما، نظم و انضباط، قم: انتشارات بوستان کتاب ،۱۳۸۲
ثبت دیدگاه