مقدمه
برهان نظم از قدیمی ترین براهین اثبات وجود خداست. انسان همواره با مشاهده پدیده های منظم و هماهنگ در جستجوی علت پدیدآورنده این نظم بود که آیا خود اجزاء با همکاری یکدیگر این نظم را پدید آوردهاند یا این که ناظمی حکیم و با تدبیر، چنین ساختار منظمی را پدید آورده است. این برهان در فرهنگ غربی برای اثبات وجود خدا استفاده شده ولی در میان فیلسوفان اسلامی این برهان نه برای اثبات وجود خداوند، بلکه برای اثبات اوصاف الهی استفاده شده است.[۱] در حقیقت فلاسفه مشاء، اشراق و متعالیه به دلیل محدودیتی که این برهان در ذات خود دارد، برای اثبات ذات خدا از این برهان استفاده نکردهاند بلکه در بحث اوصاف الاهی مانند وحدت و علم از آن بهره گرفتهاند.[۲] علاوه بر کاربرد این برهان در رویکرد فلسفی در بحث اوصاف الاهی، برهان نظم در کلام اسلامی به عنوان یکی از راههای اثبات وجود خدا سابقه دیرینهای دارد. البته به رغم این سابقه، پرسشها و ابهامهای فراوانی پیرامون صغری، کبری و تقریرات برهان نظم وجود دارد. آنچه بیش از همه بر ابهام میافزاید، تعریف «نظم» و تعیین قسم خاصی از نظم در تقریرات برهان نظم است. انحصار نظم در این برهان به نظم غایی، دلیل روشنی ندارد؛ با استفاده از نظم فاعلی نیز میتوان برهان را تقریر کرد. نیازمندی به هدف، رکن تقریر استدلال با استفاده از نظم غایی است، در حالی که تعیین هدف از راه تجربه سخت یا غیرممکن است و استفاده از استدلالهای فلسفی برای تعیین هدف، برهان نظم را از سادگی و همهفهم بودن میاندازد. [3]
در ابتدا ذکر این نکته ضروری است که کاربرد برهان در قرآن کریم با منطق متفاوت است، چنانکه در منطق، عبارت است از دلیل عقلی منتج از مقدمات یقینی و شامل علم شهودی و معجزه و جدال احسن نمیشود.[۴] طرح برهان نظم در قرآن، در اثبات اصل ذات و یا توحید ذات و خالق بودن خدا نیست بلکه برای بیان این امر است که نظم موجود در عالم مخلوق بتها و یا امری تصادفی و اتفاقی نیست.[۵]
تعریف نظم
نظم يک نوع رابطه هماهنگ ميان اجزاى يک مجموعه، براى تحقق يافتن هدف مشخص است، به گونهاى كه هر جزئى از اجزاى مجموعه مكمل ديگرى بوده، و فقدان هر يک سبب مىشود كه مجموعه، هدف خاص و اثر ويژه خود را از دست بدهد. و به ديگر سخن: نظم عبارت است از گرد آمدن اجزاى مختلف از مجموعهاى، از نظر كميت و كيفيت، تا در اثر همكارى اجزاى گوناگون مجموعه، هدف و غايت خاصى تحقق پذيرد. در حقیقت واژه نظم از مفاهیمی است که معنای روشنی دارد و در برابر هرج ومرج وآشفتگی به کار میرود. پدیده منظم، مجموعهای است که اجزای آن به گونهای با هم ارتباط دارند، که همگی هدف واحد و مشخصی را دنبال میکنند. به عبارت دیگر، نظم، گردآمدن اجزای متفاوت با کیفیت و کمیت ویژهای در یک مجموعه است، به گونهای که همکاری و هماهنگی آنها هدفی معین را تعقیب میکند. بنابراین سه عنصر اصلی را در هر پدیده منظم می توان ذکر کرد؛۱٫ طراحی و برنامهریزی دقیق. ۲٫ سازمان دهی حساب شده. ۳٫ هدفمندی. [۶]
برخی در نقد برهان نظم، قائلند برخلاف برداشت اولیه، تعریف نظم کار آسانی نیست و دلیل عدم بداهت مفهوم نظم را این دانستهاند که افراد مختلف برداشت یکسانی در منظم بودن یا بینظمی یک پدیده ندارند، چنانکه ممکن است امری برای یک فرد منظم باشد و برای دیگری نامنظم. [7]
ویژگیهای برهان نظم
این روش ساده اثبات وجود خداوند دارای ویژگیهایی است، ازجمله این که:
۱٫ این راه نیازی به مقدمات پیچیده و فنی ندارد و سادهترین بیانی است که میتوان دراین زمینه مطرح کرد و به همین دلیل برای همه مردم در هر سطحی که از معلومات که باشند، قابل فهم و هضم است.
۲٫ این راه مستقیما به سوی خدای آفریننده دانا و توانا رهنمون میشود، برخلاف بسیاری از براهین فلسفی، کلامی که نخست موجودی رابه عنوان «واجب الوجود» را اثبات میکنند و علم و قدرت و حکمت و خالقیت و ربوبیت و دیگر صفات او را باید با براهین دیگر اثبات کرد.
۳٫این راه بیش از هر چیز نقش بیدار کردن فطرت و به آگاهی رساندن معرفت فطری را ایفا می کند و با تأمل در موارد آن، حالتی عرفانی به انسان دست میدهد که گویا دست خدا را در ایجاد و تدبیر پدیده های جهان مشاهده میکند.[۸]
تقریر برهان نظم
برهان نظم به صورت های مختلفی تقریر میشود. هسته مشترک همه این تقریرات را میتوان به این صورت بیان کرد؛ مقدمه اول: عالم طبیعت دارای نظم وهماهنگی است و پدیدههای بسیار منظمی در عالم وجود دارد.
مقدمه دوم: براساس عقل هرکسی، هر نظمی از یک ناظم باشعور وحکیم ناشی میشود که از روی علم وآگاهی، اجزاء پدیده منظم را با هماهنگی وآرایش خاصی و برای رسیدن به هدف مشخصی کنارهم نهاده است .
نتیجه: بنابراین، عالم طبیعت براثر طرح و تدبیر یک ناظم باشعور و عالمی بوجود آمده است و نظم دهندهای دارد که خدای علیم و حکیم است.[۹]
این استدلال بطور خلاصه چنین است:
مقدمه اول (صغری:عالم منظم است.
مقدمه دوم (کبری: هر منظمی دارای ناظم است.
نتیجه: عالم دارای ناظم است.
کسانی که از این برهان استفاده میکنند غالبا از کشفیات علم جدید برای تایید این برهان استفاده می کنند. به همین دلیل در آغاز مدرنیسم که علم با پیشرفت چشمگیری به پیش میرفت، در فرهنگ غربی این برهان از مقبولیت عام برخوردار شد. به نظر مدافعین این برهان هر یک از این پیشرفت ها نشانگر قدرت و خیر الهی در عالم طبیعت بود. [۱۰]
اثبات مقدمه دوم
برای اثبات این مقدمه، چند روش ارائه شده است:
روش اول: مقایسه جهان و انسان:
بر اساس این روش، همانطور که هر نظمی در ساختههای دست انسان نشان دهنده این است که این نظم، اثر یک تدبیرکننده هدفمندی بوده است، میفهمیم که نظم جاری و جهان شمول در جهان طبیعت در اثر تدبیر و هدفمندی کامل موجودی هوشمند و هدفمند است.[۱۱]
روش دوم: بر اساس قاعده حساب احتمالات:
بر اساس این روش، احتمال پیدایش اتفاقی یک ساختار منظم، چندان اندک است که نزدیک به صفر درصد است و چنین احتمالی در پیش عقلا قابل اعتنا نیست.[۱۲]
روش سوم: براساس اصل الاتفاقی لا یکون دائمیا و لا اکثریا:
بر اساس این اصل، هرگز امور اتفاقی نمیتواند به صورت همیشگی یا غالب موارد روی بدهد. یعنی اموری که اتفاقی هستند و دلیلی ندارند، به ندرت اتفاق میافتند و به صورت تکراری، آن هم همیشگی یا در بیشتر موارد، هرگز روی نمیدهند.[۱۳]
روش چهارم: بر اساس سنخیت میان علت ومعلول:
در این روش، برخی از فلاسفه معاصر تلاش کردهاند تا این مسئله را به صورت برهانی اثبات کنند.
بر اساس این روش، نظم همانند هر پدیدهای از علتی سرچشمه میگیرد.
این علت و معلول باید از یک نوع باشند و به اصطلاح با هم سنخیت داشته باشند.
و وقتی نظم امری هوشمند و همراه با هدف است، فاعل و علت آن نیز باید شعور و هدف باشد.[۱۴]
وجود نظم درهستی
برای استفاده از این برهان ضروری است در ابتدا وجود نظم درجهان اثبات گردد. سپس براساس اصل عقلی «هرنظمی نیاز به ناظمی دارد» وجود ناظم برای جهان اثبات شود. برای این منظور میتوان گفت که نظم موجود درجهان هستی در چند بخش مطرح است:
۱٫ نظم فاعلی؛ یعنی جهان آفرینش بر اساس نظام سبب و مسبب تنظیم شده است و شروع کننده آن یک فاعل مسقل و بینیاز مطلق، یعنی خداوند سبحان است. «والله انزل من السماء ماءً فاحیا به الارض بعد موتها»( نحل : ۶۵)؛ یعنی خداوند است که از آسمان آبی فرو فرستاد و بواسطه آن زمین مرده را زنده کرد.
۲٫ نظام درونی و بیرونی؛ یعنی هر موجودی آن چنان منظم و مجهزآفریده شده است که از دادن هیج یک از لوازم مورد نیاز او و جهازی که درتکامل او نقش دارد، فروگذار نشده است. تعبیر «احسن الخالقین(مومنون : ۱۴)؛یعنی بهترین خلقکنندگان که خداوند نسبت به خودش به کاربرده است، نشان دهنده این نظم است.
۳٫نظام غایی؛ یعنی هریک از موجودات هدف و مقصد خاص و مشخصی را تعقیب میکند و اصل و سرسلسله غایتها چیزی جز وجود خدای سبحان نیست و همه موجودات اعم از ثابت و سیار، طالب کمال بالذات و دنبال کمال مطلق و نامحدودند و خداوند علاوه بر این که «اول الاولین» است متصف به صفت «آخرالاخرین» نیز هست.
جامعترین آیهای که به همه این نظامهای حاکم بر جهان هستی اشاره میکند، آیهای است که حضرت موسی در مقابل فرعون که سئوال کرد خدای تو کیست؟ بیان میکند: «ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی( طه : ۵۰)؛ «خدای من کسی است که خلقت هر چیزی را به او داد و سپس او را هدایت کرد.»
ازسوی دیگر باید توجه داشت که محور بحث در وجود نظم گاهی موجودات مادی و طبیعی هستند. در این صورت باید علوم تجربی وجود چنین نظمی را اثبات کنند. گاهی هم موجودهای مجردی که به امور مادی تعلق دارند منظور هستند که وجود نظم در چنین موجوداتی را باید علوم ریاضی به اثبات برساند. در برخی موارد هم وجود نظم درموجودات مجردی است که ذاتاً تعلقی به امور مادی ندارند ولی آنچه که این موجودات از آنها حکایت می کنند گاهی مادی وگاهی مجرد هستند، مانند افکار و اندیشههای منظم که به صورت برهان در اذهان ظهور میکند و بر اشیاء خارجی اعم از مجرد و مادی دلالت میکند و از آنها حکایت دارد. وجود چنین نظمی را هم باید منطق وحکمت و کلام اثبات کند. از بین همه این موارد نظم، آنچه که در برهان نظم مورد نظر است، همان نظم طبیعی در موجودات مادی است که اثبات آن به عهده علوم تجربی است.
«ویلیام پالی» یکی از فیلسوفان قرن هیجدهم درغرب برای تدوین کلاسیک این برهان چشم انسان را به عنوان نمونه مورد توجه قرار داده است وآنرا با یک ساعت مقایسه کرده است. او روی این مطلب تأکید کرده است که اجزاء مختلف چشم برای ایجاد بینایی به روش پیچیدهای با هم همکاری میکنند. او سپس استدلال میکند که فقط در صورت فرض یک ناظم و مدبر مافوق طبیعی است که میتوان سازگاری این اجزاء را درجهت این هدف خاص تبیین کرد. پالی استدلال میکند که اگر شخصی که دریک جزیره دورافتاده زندگی میکند، ساعتی را پیدا کند، حتما این فرض را تصدیق خواهد کرد که این ساعت توسط یک موجود هوشمندی ساخته شده است. به همین دلیل انسان حق دارد که با بررسی چشم خود، این نتیجه را بگیرد که این چشم توسط موجود هوشمندی ساخته شده است. و از آنجا که ما هیچ مدبر و طراحی را مشاهده نمیکنیم، باید یک طراح نامریی را در پشت صحنه فرض کنیم.[۱۵]
ارزش معرفتی دلیل نظم
درباره اعتبار و قلمرو برهان نظم در اثبات خداوند سه رهیافت وجود دارد که عبارتند از:
الف) برخی از متالهان بر این باورند که دلیل نظم خود به تنهایییک برهان عقلی و منطقی برای اثبات وجود خداوند حکیم و خیرخواه است، این رویکرد در فلسفه غرب و کلام مسیحی طرفداران بسیاری داشته است. دلیلی که از سوی این افراد ارائه میشود این مطلب است که آن را به برهان شبه لمی ارجاع میدهند و رابطه نظم و ناظم را رابطه بین دو متلازم دانستهاند به گونهای که نظم با علم و هوشمندی عجین شده است و لذا رابطه نظم و ناظم رابطه علت و معلول نیست که به برهان انی ملحق شود. دلیل دیگر برهان نظم که از عبارات صدرا اخذ شده است، فطریانگاری نیاز نظم به ناظم و فاعل ذیشعور است.
ب) دیدگاه دوم، این برهان را به تنهایی مثبت وجود خداوند توصیف نمیکند بلکه معتقد است این دلیل حداکثر وجود یک نیروی قاهر و مدیر و مدبر را نشان میدهد که به جهان نظم و سامان بخشیده است و دلیل نظم حداکثر منبه دیگر دلایل خداشناسی است. اکثر متفکران مسلمان مانند شهیدمطهری، جوادی آملی، مصباح یزدی، سبحانی موافق این دیدگاه هستند. برخی اندیشهورزان غربی مانند ایان بابور و ویلیام جیمز از این رهیافت جانبداری نمودهاند.
ج) در رهیافت سوم، برخلاف دو رهیافت پیشین که دلالت نظم بر ناظم را به صورت فیالجمله میپذیرفتند، این رهیافت منکر هرگونه دلالت نظم بر ناظم است و آن را معلول صدفه میداند.
برخی دیگر از مخالفان منکر وجود اصل نظم در جهان هستند.
با توجه به توضیحاتی که در تقریر دلیل نظم ارائه شد، سستی این رهیافت روشن است.[۱۶]
اشکالات بر برهان نظم
بر برهان نظم اشکالات و شبهات مختلفی وارد شده است که در ادامه گزارش و نقد میشود:
۱) ابهام در تعریف نظم و دخالت غایت ان
نظم را به دو صورت میتوان تعریف نمود: با لحاظ غایت یا بدون ملاحظه غایت، در فرض تعریف نظم بدون لحاظ غایت، تعریف ناقص و غیر معقول است بلکه حذف غایت نظم از تعریف آن، اصل وجود نظم را زیر سؤال میبرد و این امر با فرض ناظم ذیشعور منافات دارد. تعریف نظم با در نظرگرفتن غایت نیز مشکلاتی دارد، مثل اینکه هدف یا اهداف ناظم چیست و اینکه برای هر شی مرکب یا بسیطی میتوان اهدافی لحاظ نمود که با این اهداف، آن شیء داخل تعریف نظم میشود، اما در واقع شیء منظم نیست، مثلا هدف چشم دیدن است ولی بدون دیدن هم چشم منظم است و از هم نمیپاشد، در حقیت با لحاظ غایت در تعریف نظم، هر شیء بینظمی هم داخل در نظم قرار میگیرد زیرا میتوان برای هر شیءای هدف یا اهدافی در نظر گرفت.
نقد
در نقد این اشکال، باید متذکر شد که در تعریف حقیقت نظم و دلالت ان بر ناظم ذیشعور غایت لحاظ میشود و لذا اشکال تعمیم نظم بر هر شیء بینظم پدید نمیآید، زیرا غایت هر شیء متناسب و به حسب خود آن شیء است. همچنین در صورت ایجاد اخلال در برخی مجموعههای منظم، بر این اساس که این اخلالها خود مستند به علل و زمینههای خاص دیگری هستند، میتوان انها را داخل در نظم دیگری لحاظ کرد و جایگزین آن نظم اولیه، بینظمی نیست بلکه نظم دیگری ایجاد شده است.
۲) نظم ایده ذهنی و امر نسبی
اشکال دیگر این است که نظم امری نسبی و ذهنی استکه تحقق آن با ملاحظه امور دیگر ممکن است و در واقع برای لحاظ نظم اشیاء دیگری از جهان را لحاظ میکنیم، بر این اساس نظم تنها در افراد و موارد خاص و جزئی صدق میکند، اما در کل جهان صادق نیست، چون معیاری خارج از جهان برای سنجش نظم جهان در دسترس نیست. لذا به دلیل نداشتن معیاری برای تعریف نظم جهان، نمیتوان نظم را به کل جهان نسبت داد تا از این طریق ناظم هوشمند استنتاج گردد. و نظم جهان فقز اعتبار و قرارد ماست و ما ان را فرض کردهایم.
نقد
در تعریف نظم ذکر شد که نظم صرف مفهوم ذهنی نیست بلکه از اجزاء و عناصر مرتبط و منسجم به منظور تحصیل غایتی انتزاع میشود. در حقیقت نظم بیانگر واقعیتی خارجی است که از آن مفهومگیری شده است و به عبارتی نظم از جمله معقولات ثانیه فلسفی است که از واقعیت خارجی حکایت میکند و آنچه باعث تحقق نظم میشود رابطه علی معلولی در نظام تکوین است. همچنین درباره نظم کل جهان باید گفت چون جهان به عنوان کل همان اجزاء و عناصر تشکیلدهنده آن است و با توجه به اینکه نظم این اجزاء و عناصر اثبات شده است، نظم کل جهان قابل استنتاج است. این در صورتی است که جهان ره به عنوان کل، امری اعتباری باشد ولی حتی اگر جهان یک مرکب حقیقی هم در نظر گرفته شود با وجود اینکه علم به غایت این مرکب دشوار است ولی جهل به غایت خللی در اصل وجود نظم و ناظم فراطبیعت ایجاد نمیکند، زیرا با دیدن نظمهای جزئی به وجود ناظم حکم میشود هر چند علم به غایت و هدف وجود نداشته باشد.
۳) حساب احتمالات
منتقدان برهان نظم در صددند تا نشان دهند احتمال تحقق نظم بدون ناظم هرچند صرف احتمال است ولی این احتمال بعید و با محال نیست و صرف احتمال کافی است که به وجود ناظم یقین نداشته باشیم.
نقد
در تقریر برهان نظم و در توجیه نظم آفرینش، عقل اصل صدفه را برنمیتابد و لذا بر اساس اصل علیت، وجود ناظم تأیید میشود. هر احتمالی نیازمند سپری شدن مقدمات خاصی است که عین علیت و نیازمندی هر احتمالی به علت خاص خود است، همچنین استمرار نظم در پدیدهها حساب احتمالات و صدفه را باطل میکند و عقل بالضروره ثابت میکند که ممکن نیست نظم پدیدههای جهان در طول میلیونها سال به حسب اتفاق و بدون دخالت ناظم هوشمند استمرار یابد.
۴) انکار حکم عقل بر ضرورت نیاز نظم به ناظم
بر اساس این شبهه، عقل نیاز نظم به ناظم را بدیهی نمیداند و انکار آن را نیز مستلزم تناقض نمیداند و لذا برهان نظم حکم عقل نیستف چرا که در این صورت عقل میبایست آن را بدیهی مییافت ولی آنچه دیده میشود این است که منکران زیادی دارد.
نقد
در نقد این شبهه نخست باید مراتب مختلف بدیهی و تناقض ظاهری و پنهانی اشاره نمود به این معنا که انکار بدیهی ظاهری و صریح در نظر همه به تناقض منجر میشود اما برهان نظم بدیهی صریح نیست و بعد از استدلال روشن میشود. به عبارتی به دلیل وجود واسطه و استدلال در برهان نظم، منکران، انکار نظم را غیر بدیهی و غیرمنجر به تناقض میدانندف لکن باید توجه داشت که بدیهی دارای اقسامی است و برهان نظم از جمله اقسام بدیهی ثانوی است که علم به وجود ناظم به تصور یک واسطه و حکم عقلی نیازمند است.
حاصل آنکه برای توجیه نظم موجود در عالم دو راهحل وجود دارد: یکی تصور ناظم هوشمند و دیگری احتمال صدفه، عقل با رد صدفه به ضرورت وجود ناظم هوشمند حکم میکند و انکار آن را بعد از این استدلال بدیهی و منکر آن را انکار علت یک معلول میداند که به تناقض میانجامد.
۵) قیاس به مصنوع بشری
هیوم قائل است طرفداران دلیل نظم، مصنوعات و نظم در طبیعت را به مصنوعات بشری قیاس و تشبیه نمودهاند، خطای انسان در تعمیم وتسری نیازمندی از مصنوعات دستساخته خود به طراح و ناظم به مصنوعات طبیعی، اشتباه است زیرا این نیازمندی در مصنوعات بشری صحیح است اما در مصنوعات طبیعی وجود ندارد و طبیعت با مرور و تکرار حوادث خود میتواند آفریدگار نظم خود باشد و نیازی به طراح خارجی ندارد.
نقد
نیاز نظم به ناظم حکم عقل است و عقل با مشاهده هرگونه نظم و بدون هیچ تشبیه و قیاسیف وجود ظراح را ضروری میداند و نیاز به طراح در مصنوعات بشری شاهدی بر این استدلال عقلی است.
۶) نظم معلول طبیعت
هیوم قائل است اگر نظم به ناظم نیاز داردف ناظم ان نه از برون بلکه اط خود طبیعت نشأت میگیرد. در اشیاء مرکب، اجزائ و ترکیب انها در کنار هم، نظم و خاصیت سومی ایجاد میکند و ناظم بیرونی نیاز ندارد.
نقد
در نقد این شبهه لازم است روشن شود که ماده و طبیعتی که به جهان نظم و سامان میبخشد، آیا دارای شعور است یا خیر؟ در صورت نخست، مدعای نظریه نظم ثابت میشود که هر نظمی به ناظم نیاز دارد هرچند آن ناظم طبیعت باشد که در ادامه باید روشن شود که طبیعت شعور خود را از کجا آورده است که ناچارا به علت مجرد و وجود خدا منتهی خواهد شد. در صورت دوم که طبیعت فاقد شعور باشدکه در این صورت این اشکال ایجاد میشود چگونه ممکن است طبیعتی که خود فاقد شعور است نظمی هوشمند بیافریند.
همچنین در نقد این توجیه که نظم و شعور معلول ترکیب خاص اجزاء مرکب است، باید گفت اثر اجزاء مرکبات همان اثر عناصر است و اثر مستقلی از عناصر و بیرون ایجاد نخواهد شد. لذا فهم و شعور به وجود آمده از مرکبات یا به اجزاء ذیشعور مرکب مستند است که اشکال علت فاعلی هوشمندی آن عناصر تکرار میشود یا به اجزاء فاقد شعور مستند است که اشکال«فاقد شیء نمیتواند معطی شیئ باشد» لازم میآید.
همچنین استناد نظم در نباتات و حیوانات از طریق غریزه و انتقال به واسطه وراثت باید گفت که حیوان اولین کهفاقد والدین بوده است، این نظم را از طریق وراثت دریافت نکرده است ولذا وجود ناظم بیرون از طبیعت تأیید میشود.
۷)نظم معلول صدفه
برخی از زیستشناسان و کیهانشناسان، خلقت آیمانها و زمین را معلول تصادف دانستهاند و نظم موجود در طبیعت نیازمند ناظم نیست بلکه محصول تکررات مداوم طبیعت است که در اثر این تکرار بالاخره آسمان و زمین نظم خاصی یافته است، نظریاتی چون نظریه لاپلاس(تصادف ستارهای با خورشید و انشقاق زمین از خورشید و سرد شدن تدریجی زمین و ایجاد حیات در آن) آغاز حیات از یک موجود تکسلولی(با پیدایش زمین و وجود قابلیت برای رشد و نموگیاهان و حیوانات در آن، به مرور زمان و با برخوردهای مداوم عناصر و ترکیب آنها سلولهای اولیه ایجاد شد) و نیز فرضیه تکامل داروین(بر اساس تنازع برای بقا، از میان انواع موجودات اولیه در پرتو جدالی طبیعی، موجودات تکامل یافتهاند) در همین راستاست.
نقد
این نظریات برخی در حد یک نظریه ماندهاند و برخی مخالفان جدی نیز دارند، علاوه بر اینکه با وجود پذیرش این نظریات با وجود ناظم و طراح منافاتی ندارد، چرا که به عنوان مثال انشقاق زمین از خورشید . یا وجود شرایطی برای پیدایش اصل حیات از یک موجود تکسلولی و حتی تکامل تدریجی انواع موجودات مانند انسان از جمله برنامهها و طرحهای، ناظم و طراح هوشمند مورد ادعای برهان نظم باشد.
۸)نظم معلول انتفاع انسانها
هیوم قائل است نظم در جهان خارج وجود ندارد و انسانبه دلیل انتفاع و نفع خود از امور خارجی نام ان را نظم میگذارد،در حقیقت نظم بر انسانمداری متوقف است و انسان به عنوان اشرف مخلوقاتف منافع همه اشیائ و حیوانات را برای خود میخواهد.
نقد
اشکال فوق از انتظارات ناموجه از دلیل نظم نشأت گرفته است، دلیل نظم تنها مفید این مطلب است که ناظم و طراحی برای نظم جهان وجود دارد. اما پاسخ اینکه انسان اشرف مخلوقات است و راز بقای وی چیست را دلیل نظم جواب نمیدهد، هرچند راز بقای انسان چه محبوبیت و چه مقاومت او باشد حاکی از دخالت ناظم و طراح خواهد بود. همچنین سستی اشکال هیوم بر انکار اصل نظم در خارج و ابتنای آن بر انتفاع انسان نیازی به توضیح ندارد زیرا نظم موجود در آسمانها و زمین موضوعی مستقل است و ارتباطی با انتفاع انسان ندارد و اعم از اینکه انسان نفعی ببرد یا نه، در نظم سایر موجودات خللی وارد نمیشود.
۹) امکان نسبت نظم به ناظم جوهر مجرد
تفتازانی دلالت نظم بر ناظم را دلالتی اقناعی و از باب مشهورات دانسته است و قائل است برای توجیه نظم میتوان آن را به جوهری مجرد نسبت داد بدون آنکه ضرورتی برای وجود خدا داشته باشد. خود مستشکل در پاسخ قائل است که علم حدسی و تخمینی حکم میکند که خالق این نظم فقط غنی مطلق میتواند باشد.
نقد
دلیل نظم بر احتیاج نظم مجموعه جهان به ناظم قادر دلالت دارد، اما بر اینکه خود خداوند مستقیما ناظم باشد یا یکی از آفریدههای او، تأکیدی ندارد.
۱۰)سازگاری نظم با تعدد ناظم و خدا
هیوم قائل است که وجود نظم و دلالت بر ناظم، خدای ادیان را ثابت نمیکند زیرا وجود نظم در جهان با تعدد ناظمها سازگاری دارد و لذا چند فاعل میتوانندبا توافق یکدیگر به جهان نظم ببخشند و همچنین لازم نیست ناظم عادل و خیرخواه باشد.
نقد
این اشکال هیوم متوجه برهان نظم نیست، زیرا این برهان عهدهدار اثبات وحدت و یا عدم تنافی صفات خداوند نیست.
۱۱)نیاز خدا به ناظم
برخی ملحدان قائلند اگر هر نظمی به ناظم نیاز دارد، خداوند نیز چون موجود باشعوری است باید ناظمی داشته باشد.
نقد
دلیل نیاز نظم به ناظم عبارت است از دارای اجزای مختلف بودن و ارتباط آنها با یکدیگر به منظور تحصیل غایت، علاوه بر اینکه وجود این مجموع نیز به دلیل امکان و حدوث نیاز به علت هوشمند دارد که هیچ کدام از این ملاکها در خداوند موجود نیست؛ زیرا خداوند دارای ذات بسیط و غنی مطلق و واحد است.
۱۲)ناسازگاری بساطت خدا با فاعلیت ذیشعور
مخالف برهان نظم، بعد از دریافت این نکته که اشکال پیشین وی وجهی ندارد، اشکال خود را درباره بساطت مطرح میکند: بساطت به چه معناست؟ چطور چیزی میتواند بسیط باشد و کاری انجام دهد یا شعوری داشته باشد؟
نقد
معنای بساطت از طریق براهین فلسفی و عقلی اثبات میشود و چنین نیست که این معنا به خدا نسبت داده شود زیار مستلزم نیازمندی واجبالوجود خواهد بود.
در تبیین معنای بساطت نیز باید گفت که نهایت توصری که از خدا داریم این است که وجودی محض و بدون ترکیب دارد و این امر نیز امری معقول است. اینکه موجود بسیط چگونه فعلی انجام میدهد بر اساس قاعده الواحد در فلسفه تبیین میشود که بر این اساس خداوند مستقیما یک خلقی دارد که آن صادر اول با فاعلیتی که از خدا اخذ میکند افعال دیگری را انجام میدهد.
۱۳) ماده وجود بسیط و ناظم جهان
از شبهات سست مخالفان، نسبت دادن بساطت به وجود مادی است تا وجود مادی را مانند خدا بسیط فرض کنند و ناظمیت را به ماده نسبت دهند.
نقد
این ادعا در برابر اصول علمی که ثابت میکند ماده از هزاران اتم تشکیل شده است سست است، همچنین در فلسفه بساطت خداوند بر اساس استدلالهای عقلی ثابت شده است.
۱۴)ناسازگاری شرور با نظم
وجود شرور با ناظم طراح منافات دارد، زیرا اگر ناظمی بود اجازه نمیداد این همه بینظمی و حوادث ناگوار در عالم اتفاق بیفتد.
نقد
بر اساس برهان نظم ثابت میشود که هر پدیدهای در جهان خلقت دارای علل و اسباب طبیعی و مادی است که معلول خاص خود را میطلبند که این نظاممندی از وجود نظام علیت در جهان طبیعت حکایت میکند، لذا ادعای اینکه جهان بینظم است بدون دلیل است. همچنین درست است که انسان از بعضی پدیدههای طبیعی متضرر میشود ولی این به معنای این نیست که بر مجموعه منظم طبیعت جرحی وارد شود مگر اینکه ملاک صدق نظم در هر پدیدهای انتفاع انسان فرض شود به گونهای که اگر پدیدهای برای انسان خیر داشت منظم استف لکن موضوعیت انسان برای تعریف نظم بدون ملاک و غیرمنطقی است.
۱۵) وجود شرور ناسازگار با خدا خدای خیرخواه و قادر همهتوان
حتی اگر حوادث ناگوار مخالف حقیقت نظم نباشد، به ضرر انسان است و با خدای قادر و خیرخواه منافات دارد.
نقد
برهان نظم تنها در صدد اثبات ناظم و نظم عالم است. [۱۷]
[۱] . علیزاده، اثبات وجود خدا از طریق برهان نظم، تبیان، ۸/۳/۸۹٫
[۲] . جوادی املی، تبیین براهیم اثبات خدا، ص ۲۲۷٫
[۳] . جواد پورروستایی، بررسی برهان نظم از منظر اندیشمندان اسلامی معاصر، پزوهشهای فلسفی کلامی، دوره ۱۱، ۴۳ ـ ۴۴، بهار ۱۳۸۹، صفحه 51-74
[۴] . جوادی املی، توحید در قرآن، ص ۵۹٫
[۵] . جوادی املی، توحید در قرآن، ص ۱۰۶٫
[۶] . رضا میرزایی، برهان نظم، سایت پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام.
[۷] . جواد پورروستایی، همان.
[۸] . محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص۵۰٫
[۹] . رضا میرزایی، همان.
[۱۰] . علیزاده، اثبات وجود خدا از طریق برهان نظم، تبیان، ۸/۳/۸۹٫
[۱۱] . نگاه کنید: غزالی، احیاء العلوم، ج۱، ص۱۲۹.
[۱۲] . صدر، موجر فی اصول الدین، ص۲۳-۳۴.
[۱۳] . صدرالدین، المبدأ، ص۲۳.
[۱۴] . هیک، جان، وجود خدا، ترجمهٔ عبدالرحیم گواهی، 2 39 تا ۴۳٫
[۱۵] . رضا میرزایی، برهان نظم، سایت پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام.
[۱۶] . محمدحسن قدردان قراملکی، پاسخ به شبهات کلامی(خداشناسی)، ص ۱۶۰ تا ۱۶۴٫
[۱۷] . ر. ک: همان، از ص ۱۶۴ تا ۱۸۷٫
ثبت دیدگاه