بسم الله الرحمن الرحیم
نویسنده:زهرا یوسف نیا
واژگان کلیدی:
اوصاف الاشراف حکمت نظری حکمت عملی عرفان عملی سیر و سلوک فنا فی الله ایمان تمهید مقدمات حرکت ازاله موانع خواجه نصیرالدین طوسی
چکیده:
آنجاکه انسان با حضور در گستره ی تعریف شده ی عالم هستی در مقام انفعال با هست ها و نیست ها آشنا واز حقایق عالم تأثیر میگیرد مفهوم حکمت نظری تعریف میشود ووقتی انسان مورد نظر ما در مقام اثرگذاری و فعل و عمل در میدان زندگی با باید ها ونباید ها التزام می یابد و آن را نسبت به خود و خانواده و اجتماع انجام میدهد یعنی اثر میگذارد حکمت عملی تعریف میشود. اگر غایت آن بخش از حکمت عملی یعنی اخلاق که به بعد فردی انسان و ساختن او مربوط است ، رساندن انسان به اعتدال ونجات از افراط و تفریط باشد، آنگونه که معتدل گردد واشراف یابد بر قوای غضب و شهوت و…؛ میتواند لباس مشمولیت عرفان عملی را بر تن کند.
غایت و هدف عرفان عملی تربیت انسان کامل که باید از بهترین اخلاق برخوردار باشد، است. مخلوقی گردد جامع جمیع نشآت وجود و غایت آفرینش ماسوا که میتواند باطن هستی و حقیقت وحدت را شهود کند . از علم ماده ،عقل ومثال به جهت قرب حق، گذر کند به صفات خداوندی متصف وتسلیم و فنای از ذات و صفات وفعل گردد. این جستار به بررسی رساله ی اوصاف الاشراف که در عرفان عملی وبیان سیر اولیا بر قآعده ی سالکان وطالبان طریقت وحقیقت نگاشته شده میپردازد. بیان های عارفانه رساله مبنی بر قواعدعقلی وسمعی ومبتنی از دقائق نظری وعلمی به قالب فنى درآمده که هم از آیات و روایات دور نیست و هم از براهین عقلى مهجور نمیباشد.
مقدمه:
بررسی رساله این شائبه را کنار میزند که «اوصاف الاشراف» تحت تأثیر هیچ گونه فشاری نبوده چنانکه خصلت ذاتی خواجه در بیان مبانی سیر وسلوک اهل معرفت بر اساس آیات قرآن نمایان میگردد که او یک صوفی واقعی است. در تعریف زیبای ابو علی رودباری راجع به صوفی واقعی آمده: « صوفی کسی است که بر اساس صفا پشمینه بپوشد نه ریا واز شریعت و دین محمد (ص) پیروی نماید دنیا را سه طلاقه کند ونزد او طلا و نقره وسنگ ریزه وکلوخ فرق نکند.»
<br>خواجه بسیار صریح وشفاف ازمبانی اهل تصوف راستین سخن میگوید واز دوشخصیت با یزید بسطامی و منصور حلاج دفاع کرده وایراد میکند آنچه به اقتضای وقت و حال انجام دادیم اگر وافی به مقصود بوده پس به مراد رسیده ایم وچون همه محمول حق هستیم وحامل ما خداوند لطیف و خبیر است و از همه جا وهمه چیز باخبر؛ اوست که ما را تأیید کند.
<br>خواجه در مقدمه ی خود اشاره دارد اگر هر کس صادقانه در خود فرو رود و بدون هیچ مانعی اندیشه کند درمی یابد به خودی خود ناقص است وآرزو دارد کمالاتی را کسب کند ، در مسیر کسب کمالات تلاش میکند، میخواهد از رخداد برخی اعمال و حصول بعضی مسائل جلوگیری کند اما نمی تواند. پس معلوم میگردد موجودی ناقص و محدود است. من بسیار همت کردم کاری انجام دهم اما نقض شد این نشان دهنده عجز و نقص من است . انسان هرچه مقتدر و … باشد گاه تصمیماتش به اجرا نمی رسد چون ، نه خود ونه داشته هایش مطلق نیست.
<br>امیرالمؤمنین میفرماید:
<br>«عَرَفْتُ اللهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَم» (نهج البلاغه ۲۵۰)
<br>خداوند را به شکسته شدن تصمیم ها و باز شدن عهد هاو گره ها و به هم خوردن نیت ها و همت ها شناختم.
<br>انسان از ضعف آفریده شده و دل او ملتفت به مبدأ و منشأ کمال است .کمالی که بایست آن را شکوفا کند و ایمان و اعتقاد اینگونه پدیدار میشود که آغاز سیر انسان درک این نقطه است. نباید کار را به غفلت کشاند غافل شدن انسان از این امر سرآغاز سقوط و حذف از گردونه ی تکامل است.
<br>«يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» (فاطر۱۵)
اى مردم! اين شماييد كه به خداوند نياز داريد و (تنها) خداوند، بىنياز و ستوده است.
<br>غنای خداوند عین ذات اوست وکسبی نیست و ذات او عین هستی است.تقابل موجود بین غنای خدا و فقر انسان ایجاب میکند همانطور که غنای خدا را اثبات میکنیم که زائد بر ذاتش نیست، بر خود اثبات کنیم تشکل و تقوم ذات انسان برفقر و نیاز است که عین ذات ماست پس در برابر نقص ما «کمال» مفقود و لزوم کسب و شوق تحصیل آن، حرکت را موجب میگردد. حرکت نیاز به مقدمات و ازاله موانع دارد پس انسان به شوق تحصیل کمال، مقدمات را فراهم می سازد ، موانع را کشف و برطرف کرده، حرکت حاصل می شود. در طول حرکت حالات ومراحلی پیش می آید آن را منازل و مقامات نامند . در هر مقام و منزلی از ابتدا،، اواسط و نهایت حرکت، حکمی هست تا زمانی که سالک را به مقصد برساند و به نتیجه نهایی دست یابد وسکون و آرامش در رسد. .
<br>اوصاف الاشراف در شش باب مرتب شده است.
<br>باب اول : تمهید مقدمات حرکت.
<br> برای رسیدن به مقصد در هرحرکت صوری یا ظاهری تمهید مقدمات نیازمند است.
<br>مقدمات این حرکت در شش امر است. ایمان ، ثبات ، نیت ، صدق ، انابت ، اخلاص.
<br>نبود هر یک از این مقدمات در حدوث و تحقق حرکت ایجاد مشکل میکند.
<br>
<br>باب دوم: ازاله ی موانع
<br>سالک پس از مقدمات حرکت باید موانع را از سر راه بردارد. شش مانع سلوکی توبه ، زهد ، فقر ، ریاضت ، محاسبت و مراقبت و تقوا
<br>
<br>باب سوم: ذکر حالات وارده بر سالک در ابتدای حرکت که بر شش حال است.خلوت ، تفکر ، خوف و حزن ، رجا ، صبر ، شکر.
<br>
<br>باب چهارم: ذکر حالات مقارن سلوک تا وصول به مقصد که در اواسط سیر و سلوک ایجاد می شود. در شش حال است. ارادت ، شوق ، محبت ، معرفت ، یقین ، سکون.
<br>
<br>باب پنجم: ذکر حالاتی که اهل وصول راسانح شود و در پایان سیر برای شخص واصل عارض میگردد.بر شش حالت است.توکل ، رضا ، تسلیم ، توحید ، اتحاد، وحدت.
<br>
<br>باب ششم: فانی شدن و مقام وصول به لقاءالله. دیگر از تکثر و فصول خبری نیست.فقط و فقط وحدت مطرح است. دیگر انانیت در کار نیست. سالک به این حقیقت میرسد که« لا اله الا الله، وحده، وحده، وحده » سه وحده برای مراتب فنا.
<br>فنای افعالی .تمام افعال را فانی در فعل الله میبیند.
<br>فنای صفاتی.تمام صفات را فانی در صفات حق میبیند.
<br>فنای ذاتی. تمام ذوات را فانی در ذات و هستی حق میبیند.(دست یابی به این نهایت کار هر عارف و سالک نیست.) هنر و ارزش انسان این است که در نشئه ی دنیا با توفیق و جذبه وعنایت پروردگار و یا ریاضت و سیر و سلوک مرتبه ی فنای ذاتی را چشیده و تجربه کند. استاد حسن زاده آملی حفظه الله ، استاد خویش حضرت علامه طباطبایی رحمة الله علیه را در رسیدن به مرتبه ی فنای ذاتی اینگونه میستاید: « المرتقی الی جنة الذات»
<br> اما خلاصه وجان کلام در زمانه ی اکنون، من باب توقف نکردن. مقصد به انسان امروزی شناسانده نشده است. همه علوم رسمی ،علوم انسانی، فلسفه فیزیک ، شیمی و… در مقایسه با جهل و نادانی کمال است. اما آیا نقصی در این اوضاع نیست؟! عالم نباید توقف کند، باید عبور کند وبه علم عاشقی نائل گردد .
<br> «حسنات الابرار سیئات المقربین »
<br>قرنهاست در فلسفه ، اصول، فقه ، پزشکی و …توقف کرده ایم و به سوی منزل محبوب و معشوق حرکت نمیکنیم . و البته به قول شیخ بهایی دچار تلبیس ابلیس شقی شده ایم. علوم را مقدمه ی عبور نکردیم. در معرفی عالم فاضل و عاشق عارف به بشرالکن وناتوان بودیم. واین آغاز سقوط انسانی بوده و هست.
<br>علم رسمی سر به سر قیل است و قال
<br>نه از او کیفیتی حاصل، نه حال
<br>علم نبود غیر علم عاشقی
<br>مابقی تلبیس ابلیس شقی
<br>این علوم و این خیالات و صور
<br>فضله ی شیطان بود بر آن حجر
<br> حکمت آن است که متکی به وحی و قول معصوم باشد و آنچه این ویژگی را ندارد، قابل اعتماد نیست. آنچه عقل به دست آورده، در موافقت با وحی پذیرفتنی است. ملاصدرا کشف را به تنهایی نمی پذیرد زیرا از خطا مصون نیست؛ اما اگر در محضر وحی قرار گیرد و با آن مطابقت داشته باشد، مورد اعتماد و صحیح است. قرآن و معارف قرآنی میزان و ملاک تصحیح همه ی خواطر و معارف است و حاملان قرآن، یعنی معصومان، معیار حق و حقیقتند. عقل و نقل در این که غایت تکون کائنات و نتیجه ی وجود ممکنات چیزی جز نیل به معرفت حق تعالی نیست، متفقاند.
<br>عقل، رسول باطن و رسول، عقل ظاهر است. یعنی هردو حجّت الهیاند. وعدم هماهنگی میان دو حجت الهی محال است. کسی که عقل و شرع را جمع نکند و در صدد برهانی کردن دین و دینی کردن برهان برنیاید، گرفتار گمراهی خواهد شد؛ که شدیم. فلسفه باید در خدمت وحی باشد. تا زندگی انسان امروز را صاحب سبک کند. حصول علم دو راه دارد: عقل و شهود. این دو راه مطابق همان تقسیم اولیه ی علم، حضوری وحصولی است. عرفان سازمان کشف و شهود است که علم حضوری را نتیجه میدهد و علم حصولی و اکتسابی ارمغان عقل و برهان است. کوشش درجمع این دو راه است تا بتوان با حرکت علوم حصولی به علم حضوری آن را به روشنی به جویندگان حکمت بنمایانیم.
<br>پس میتوان نتیجه گرفت برهان و عرفان لازم الجمعند؛ زیرا باید هر دو با هم و در خدمت وحی قرار گیرند غایت فلسفه همانند غایت عرفان عملی تشبه به باری تعالی را محقق میسازد.
<br> «العارف الحکیم هو بالحقیقة من یعرف الحقائق الالهیة والعالم الربوبیة علی وجه البرهان الحقیقی الذی لایتطرق الیه وصمة وریب وشک»
<br>
<br>متن: مبدأ حرکت و آن چه از آن چاره نباشد تا حرکت میسر شود. فصل اول « ایمان»
<br>الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ « انعام۸۲»
<br>كسانى كه ايمان آورده و ايمانشان را به ستم و شرك نيالودند، آنانند كه برايشان ايمنى (از عذاب) است و آنان هدايت يافتگانند.
<br>خواجه در ابتدای هر فصل به آیه ای استشهاد میکند. انسان در مسیر سیر وسلوک با مشکلات و گمراهی های متعدد همراه با خوف وخطر مواجه میگردد برای حرکت به سوی مقصد ودر امنیت قرار گرفتن تمسک به ایمانی لازم است که تحت الشعاع ظلم قرار نگرفته باشد .یعنی چه؟! ظلم یک مقوله ی عملی (یعنی قرار دادن شی در غیر موضع خودش)در برابر عدل ( قراردادن شی در موضع خود وبه زمان خودش) قراردارد. فرد مؤمن در حال خواندن نماز، فریاد کمک برای نجات غریق را بشنود الویت با نجات جان بشر است یا خواندن نماز واجب؟! بنابراین کسی که ایمان دارد و به ایمانش لباس ظلم نپوشاند در امنیت است. أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ یعنی غیر این افراد مهتدی نیستند. فقط ایمان دار عادل که کار را علی ما ینبغی و کما ینبغی ، به جا و به موقع انجام دهد. هر واژه در کنار معنی لغوی (مطلق و عام)، معنی اصطلاحی(خاص)، دارد. ایمان در لغت به معنی مطلق ، تصدیق و در اصطلاح ، تصدیق خاص است. در مسیر سیر و سلوک انسان اهل تصدیق ومنقاد ومطیع ، متقی است. یعنی به طور خاص به غیب ایمان داشته باشد و چون تقوا فقط از مؤمن ساخته است آنکه به خدا، معاد، رسالت، نبوت، کتاب و امامت معتقد است متقی است. برای مراعات تقوا قدم نخست ایمان است و ایمان با تقلید وخیال به دست نمی آید با تدبر(پی گیری)و تفکر( اندیشه کردن)و تحلیل (بررسی کردن)و تعقل(فهمیدن) میسر میگردد. برای رسیدن به ایمان باید اهل تفکر و تدبر بود. خدا قدرت تعقل و تفکر را در وجود بشر نهادینه کرده است. سرمایه ی تفکر و تعقل ما انسان ها بدیهیات است. بدیهی است انسان به رغم قدرت ظاهری وصوری، فقر و احتیاج تمام وجود اوست .وقتی مست شکوه وتوانایی ظاهری خود باشد باوری بر فقر ندارد . این یک امر بدیهی است که با تدبر و تفکر و تعقل ما به خداوند کامل تکیه کنیم ، به سوی او حرکت کرده تا به کمال برسیم . تعقل و تدبر ما را به ایمان می رساند. حال انسان یا ایمانش درست نیست باید عقایدش را اصلاح کند .یا ایمانش درست است ولی دچار غفلت میشود بایست با مراقبه غفلت را دور کند. اینکه ایمان به معنای مطلق و عام تصدیق و باور را گویند ودر معنی اصطلاحی تصدیق و باوری ویژه است یعنی: به مبدأ، معاد، به حقانیت رسالت پیامبر اکرم(ص)، قرآن، احکام شرع، مستحبات، مکروهات، باور داشته وهمه را تصدیق کند. مگر میشود پیامبر را قبول کنیم اما خدا را قبول نکنیم؟ این خداوند است که پیامبر را فرستاده است.
<br>آیا ایمان سالک قابل زیادت و نقصان( کمیت) و شدت و ضعف( کیفیت)است؟ قرآن در این باره میفرماید: ایمان به بعض و کفر به بعض معنا ندارد نمیشود انسان وجود خدا را باور کند ، معاد را انکار؛ مبدأ و معاد را بپذیرد ولی وحی را انکار کند.این عقاید به هم پیوسته اند . لذا ایمان قابل زیادت و نقصان نیست. البته می توان برای ایمان مراتب کمال قائل بود. اگر سالک حتی یکی از ارکان دین را مراعات نکند مؤمن حقیقی نخواهد بود.پس ایمان را نمیشود کم یا زیاد کرد ولی وقتی که حد نصاب آن آمد قابل کمال هست که مراد همان شدت یافتن و دست یابی به مراتب بالاتر ایمان است. آری، ایمان شدت و ضعف و مراتب و درجات دارد. نشان باور و ایمان آن است که دانستنی، گفتنی و کردنی را انجام دهیم و آنچه احتراز کردنی است احتراز نمائیم.
<br>امام رضا (ع) در تعریف ایمان میگوید: « حقیقت ایمان، عقد قلبی و اقرار زبانی وپایبندی عملی به احکام و ارکان است» که در مجموع آن را « عمل صالح » مینامند.عمل ، بر اساس اختیاری که خدا به ما داده، قابل زیادت و نقصان است. مثال: فرائض را انجام دهیم و نوافل را رها کنیم. اینها قابل زیادت و نقصانند و لازمه ی آن تصدیق قلبی و ایمان اصطلاحی است. برخی افراط میکنند عمل را جزو ایمان به حساب می آورند. برخی نیز تفریط میکنند و میگویند :هرکس اعتقاد داشته باشد مؤمن است هرچند هیچ عملی نداشته باشد. نه عمل جزو ایمان است و نه بایست میان عمل و ایمان تا بدانجا فاصله باشد که مرد بی عمل را مؤمن بدانیم.عمل لازمه ی ایمان است.
<br>در منطق میگوییم جنس و فصل مقوم نوع اند. عمل صالح مقوم نوع بشر نیست ولی لازمه ی انسانیت است. عمل صالح را نمیتوان از ایمان جدا کرد.اما نباید آن را جزو مقومات ایمان دانست. یعنی عمل صالح نه عرضی مفارق نه مقوم ایمان است. ولی عرضی لازم است. برای همین قرآن کریم همواره ایمان را با عمل صالح قرین میداند و در تمام مواضع میفرماید: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»
<br>ایمان دارای مراتبی است.مرتبه ی نخست ایمان، اقرار زبانی صرف است یعنی هنوز به دل شخص راه نیافته، لذا خدا حقیقت ایمان را از آن سلب وفقط آن را اسلام نامیده است.قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «حجرات۱۴»
<br>آن اعراب باديهنشين گفتند: ما ايمان آوردهايم، به آنان بگو: شما هنوز ايمان نياوردهايد، بلكه بگوئيد: اسلام آوردهايم و هنوز ايمان در دلهاى شما وارد نشده است و اگر خدا و رسولش را اطاعت كنيد، خداوند ذرّهاى از اعمال شما كم نمىكند. همانا خداوند آمرزنده مهربان است. همچنین در سوره نساء به کسانی که ادعای ایمان داشتند میفرماید: آنچه شما انجام دادیدایمان نبود اقراری در حد زبان بود. ایمان را به قلب خود وارد نمایید، تا نام مؤمن به راستی بر شما صدق کند. يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلى رَسُولِهِ …« نساء۱۳۶»
<br>اى كسانى كه ايمان آوردهايد! به خداوند و پيامبرش و كتابى كه بر پيامبرش نازل كرده و كتابى كه پيشتر فرستاده است، (به همهى آنها) ايمان (واقعى) بياوريد.
<br> مرتبه ی دوم ایمان ، ایمان تقلیدی است. ایمان بسیاری از مردم عوام، همین گونه است. به والدین، اجداد، علما، انبیا که در طول تاریخ آمده اند و رفته اند و آثار آنان باقیست اعتقاد پیدا میکنند و مقلد آنها میشوند. استدلال آنها این است که خودمان چیزی نمیدانیم اما بزرگان دین دروغ نمیگویند و گفتارشان بر صدق است. این موضوع غیر اقرار زبانی است. اقرار زبانی تنها در حد لفظ و زبان است ولی تصدیق مقلد از آن جهت است که بر دلش نشسته، تصدیق از باب تقلید نه از باب بصیرت.
<br>ایمان پس از شک ایمانی با ثبات وبی تزلزل است و شخص مؤمن بر اساس تحقیق و بصیرت و آگاهی، به وجود خدای سبحان وحقانیت رسول اکرم وکلام حق ایمان می آورد. این ایمان در مرتبه ی سوم است.
<br>و مرتبه ی چهارم ،ایمان با کمال. ایمانی چنان عمیق و والا که هر گاه یاد خدا کنند، دلشان بلرزد و چون آیات خدا را بر ایشان بخوانند بر ایمانشان افزوده گردد زیرا از حقیقتی ورای دیگران آگاهند. مؤمنی که از جایگاه وعظمت انسان کامل آگاه باشد نیز ،در نتیجه ی دیدار دچار خشیت و بیم میگردد و این به میزان معرفت فرد بستگی دارد. جناب خواجه نصیرالدین طوسی مرتبه ی کمال ایمان را بر اساس آیه ی شریف،
<br>إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ « انفال ۲»
<br>مؤمنان، تنها كسانى هستند كه هرگاه نام خدا برده شود، دلهايشان (از عظمت او) لرزان شود و هرگاه آيات خدا بر آنان تلاوت شود، ايمانشان را مىافزايد و تنها برپروردگارشان توكّل مىكنند ، را اشاره کردند. نتیجه : ایمان مراتب و درجاتی داردو اگر چه از نظر کمیت قابل زیادت و نقصان نیست اما از نظر کیفیت قابل شدت و ضعف است ایمان زبانی، ایمان تقلیدی. که زوالش ممکن است ولی تا زمانیکه زائل نشود لم یرتابوا یعنی برنمیتابند جازمانه تصدیق میکنند، وجاهدوا به همین دلیل که شک و ارتیاب نیست هم با نفس خود، هم با دشمن خارجی، جهاد میکنند. ایمان به غیب. چون این ایمان من وراء حجاب است گفته شده بصر وچشم ظاهر نیست .بصیرت و چشم باطن است. و مؤمن ورای آن حجاب را تصدیق میکند. این غیب حتی برای پیامبر هم غیب است چنان که میفرمایند: مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ وَ مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِك_آن گونه که سزاوار است تو را عبادت ننمودیم و آنگونه که باید تو را نشناختیم.(یعنی اگر جلوه یار نباشد هیچیم). و ایمان در کمال. که برترین درجه ی ایمان است که یقین به معنای اخص را به دنبال دارد.
<br> وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ
ثبت دیدگاه