امتحان حضرت زهرا قبل از افرینش
مرحوم آیت الله علی سعادت پرور در کتاب شریف جلوه نور ص۲۲۴ در توضیح این مطلب می فرمایند: جمله ی «یا ممتحنه امتحنک الله الذی خلقک قبل ان یخلقک» به هر کدام از احتمالات ذیل معنا شود، خلقتی غیر از خلقت مادی را برای حضرت زهرا (ع) اثبات می کند .احتمال اول:
اینکه: ظرف «قبل» در جمله، متعلق به «خلقک» باشد، که به این ترتیب معنای این قسمت از زیارت این گونه می شود: ای کسی که مورد امتحان الهی واقع شدی و خداوند تو را امتحان کرد و در آن صابر یافت، خداوندی که تو را پیش از خلقت مادی در عوالم نوری آفرید. به این معنا، این جمله فقط خلقتی غیر از خلقت مادی را اثبات می کند، و دلالتی ندارد که امتحان آن حضرت و صبر بر آن در عوالم غیر عالم مادی بوده است.
احتمال دوم:
آن است که، ظرف «قبل» متعلق به «امتحنک» باشد، به این ترتیب معنای جمله این گونه می شود: ای کسی که مورد امتحان الهی واقع شدی، و خداوند پیش از آنکه تو را در عالم مادی خلق نماید، امتحانت کرد و تو را صابر یافت و سپس در عالم مادی خلق نمود. بنابراین احتمال، ممکن است مراد از «قبل» در «قبل ان یخلقک» عالم برزخی آن حضرت بوده و امتحان در آنجا واقع شده باشد، چنانکه آدم ابوالبشر «علیه السلام» هم در آنجا در معرض امتحان الهی واقع شد. ولی گویا بنابراین احتمال، مراد از «قبل»در «قبل ان یخلقک» عالم نوری و تمثلی آن حضرت است، و این امتحان در آنجا صورت گرفته است.
در اینجا این سوال مطرح می شود که:
o امتحان الهی در عوالم نوری و تمثلی و یا برزخی چگونه بوده است؟
o مراد از آن چیست؟
o آیا امتحان جز با دار تکلیف و عالم ماده سازگار است؟
در جواب باید گفت: اینکه نحوه ی امتحان چگونه بوده برای ما معلوم نیست، ولی مسلما در هر عالم باشد باید مناسب با همان عالم بوده باشد. در دار تکلیف و عالم مادی به تناسب خود، و در عوالم نوری و یا برزخی به تناسب خود. و برای مخلصین «به فتح لام» به طریقی، و برای غیر مخلصین به طریق دیگر.
اما شاید بتوان گفت: امتحان الهی در خلقت نوری همان پیمان و «عهد عبودیتی» باشد که خداوند از فرزندان آدم«علیه السلام» گرفت، چنانکه می فرماید: «الم اعهد إلیکم یا بنی ادم، ان لا تعبدوا الشیطان، انه لکم عدو مبین، و ان اعبدونی، هذا صراط مستقیم».[ یس: ۶۰] ای فرزندان آدم، آیا از شما عهد و پیمان نگرفتم که شیطان را بندگی نکنید، که وی دشمن آشکار شماست. و مرا بندگی کنید که این صراط مستقیم و راه راست است.
و یا ممکن است: مراد، امتحان الهی باشد که به صورت «اخذ میثاق» از فرزندان آدم علیه السلام بوده است، چنانکه می فرماید: «و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم، و اشهدهم علی انفسهم: الست بربکم؟ قالوا: بلی».[ اعراف: ۱۷۲] و هنگامی که پروردگارت از صلب فرزندان آدم، ذریه و نسل آنها را برگرفت و آنها را بر خود گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بله.
و نیز ممکن است: مراد از امتحان الهی، همان «میثاق غلیظ» و پیمان محکمی باشد که از عده ای از انبیای برجسته و یا از همه انبیا گرفته شده، و از حضرت فاطمه «علیهاالسلام» نیز به لحاظ قرین بودن با انبیا و یا با انبیای برجسته، اخذ شده باشد، چنانکه می فرماید: «و اذ اخذنا من النبیین میثاقهم و منک و من نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم، و اخذنا منهم میثاقا غلیظا، لیسئل الصادقین عن صدقهم، و اعد للکافرین عذابا الیما».[ احزاب: ۷ و ۸] و هنگامی که از پیامبران عهد و میثاق گرفتیم و هم از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم، از همه پیمان محکم گرفتیم، تا خداوند از راستگویان از گفتار صدقشان باز پرسد، و برای کافران عذاب دردناک آماده کند.
و شاید بتوان گفت: موضوع عهد عبودیت «الم اعهد الیکم…»، و گرفتن میثاق مطلق « از تمامی فرزندان آدم علیه السلام »، و اخذ میثاق از انبیا، یک پیمان نیست، بلکه سه پیمان جداگانه است، و گویا هر کدام از آنها در عالم و خلقتی از مراحل خلقت نوری بوده است، والله اعلم.
در هر حال، بیانات فوق به یک سوی امتحان اشاره دارد، و سوی دیگر که جلوه ی خارجی امتحان است در عالم ماده واقع می شود، و در قیامت نیز از نتیجه ی آزمایش سوال می گردد.
معنای جملات دیگر این زیارتنامه «فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صابِرَةً» این است که: تو در امتحان خود صابر بودی….. صابره بودن ان حضرت شاید به این معنی باشد که خداوند عالم، قبل از اینکه آن حضرت را در این بدن انسانی و مادی خلقت کند یعنی در زمان خلقت نوریه حضرت آن حضرت را عالم کرد به همه مصائب که در دنیا می بیند و تمام ابتلائاتی که در دنیا می بیند همه را به او نشان داد و او را آگاه فرمود و حضرت زهرا سلام الله علیها بعد از آگاهی صبر و تحمل فرمود : و پیوسته در تمام این مراحل شاکر و صابر بود.
ذکر یک شبهه: بعضی از روایاتی که در مصائب حضرت زهرا سلام الله علیها وارد شده است مثل اینکه می گویند حضرت شب و روز گریه می کردند و همچنین روایتی که می گوید حضرت آنقدر گریه کرد که اهل مدینه از گریه حضرت اذیت شدند این موارد با تقدیر خداوند و مقام صبر منافاتی دارد …..« این چکیده در مقام جواب به این شبهه نیست»
جواب اجمالى: در زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها چنین می خوانیم. “السلام علیک یا ممتحنة امتحنک الذی خلقک قبل أن یخلقک” سلام بر تو ای امتحان شده! قبل از این که تو را بیافریند، آزمایشت نمود و تو صبر کرده و از آزمایش سرافراز بیرون آمدی” مراد از این جمله چنین می تواند باشد که خداوند قبل از خلقت حضرت زهرا سلام الله علیها می دانست که ایشان برای رسیدن به کمالات معنوی آزمایش می شود و بر مصایب و سختی ها صبر می کند و همه را به خاطر خدا تحمل می کند و از آزمایش سربلند بیرون می آید. بنابراین حقیقت وجود او قبل از آفرینش، سربلند از هر امتحانی دانسته شده است.
البته علم خداوند نسبت به همه این طور است، یعنی قبل از خلقتِ هر کس، آینده او را میداند. در این زیارت نامه امتیاز حضرت زهرا سلام الله علیها این مسئله ذکر شده که حضرت از جمله کسانی است که خوب از عهده امتحان بر آمده است. مسئلة آزمایش برای هر انسانی حتمی است و خوشبخت کسی است که آزمایش را خوب انجام دهد.
قرآن کریم می فرماید: أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ “آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: ایمان آوردیم، به حال خود رها می شوند و آزمایش نخواهند شد؟! اما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم « این ها را نیز امتحان میکنیم. باید علم خدا دربارة کسانی که راست می گویند و کسانی که دروغ میگویند،تحقق یابد”. (سوره مبارکه عنکبوت، آیه دوم)
ب. پاسخ به بیانی دیگر
« خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ » یعنی خداوند متعال قبل از آنکه به تو خلقت مادّی دهد تو را به خلقت نوری خلق نمود. دیگر مردمان اوّلین تمایزی که یافتند و وجود شخصی پیدا کردند ، بعد از خلقت آدم (ع) بود که وجود ذرّی آنها در صلب آدم (ع) خلق گردید و از آن هنگام تا رسیدن به صلب پدر خودشان و انتقال به رحم مادر خودشان ، همواره در سیر بودند ؛ و فرد مذکوری نبودند. امّا برخی از انسانها مثل اهل بیت و انبیاء (ع) حتّی در عالم ملکوت و جبروت و فوق آن نیز وجود متمایز و شخصی داشتند ؛ لکن به وجود نوری ؛ و نور دیگر مردمان در نور آن بزرگواران مستتر بود. کما اینکه در رتبه ای از هستی ، حتّی انبیاء (ع) نیز وجود نوری متمایز نداشته اند و نور وجودشان در نور اهل بیت (ع) مستهلک بوده ؛ و باز انوار ائمه (ع) و فاطمه زهرا(س) در رتبه های آغازین هستی در نور علی (ع) مکنون بود ؛ و نور خود امیرمومنان(ع) در نور رسول الله (ص) فانی بود ؛ و اوّل وجود نوری که خلقت یافت ، نور رسول اکرم (ص) بود.
« عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ لِمَ سُمِّیَتْ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ زَهْرَاءَ فَقَالَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ فَلَمَّا أَشْرَقَتْ أَضَاءَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ بِنُورِهَا وَ غَشِیَتْ أَبْصَارُ الْمَلَائِکَةِ وَ خَرَّتِ الْمَلَائِکَةُ لِلَّهِ سَاجِدِینَ وَ قَالُوا إِلَهَنَا وَ سَیِّدَنَا مَا لِهَذَا النُّورِ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِمْ هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِی أَسْکَنْتُهُ فِی سَمَائِی خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِی أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِیَائِی أُفَضِّلُهُ عَلَى جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِکَ النُّورِ أَئِمَّةً یَقُومُونَ بِأَمْرِی یَهْدُونَ إِلَى حَقِّی وَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِی فِی أَرْضِی بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْیِی ـــــــ جابر مى گوید: محضر مبارک امام صادق علیه السّلام عرض کردم: براى چه فاطمه زهراء سلام اللَّه علیها به زهراء موسوم گردید؟ حضرت فرمودند: زیرا حقّ عزّ و جلّ او را از نور عظمت خودش آفرید، و هنگامى که نور وجود فاطمه سلام اللَّه علیها درخشید آسمانها و زمین به نورش روشن شده و دیدگان فرشتگان از شدّت نورش بسته شد و تمام ملائکه ، حقّ تبارک و تعالى را سجده نموده و عرض کردند: ای اله و معبود ما و سرور و مولاى ما ! این نور چه خصوصیّتى دارد که این قدر تابان و روشن است؟ خداوند متعال به آنها وحى فرمود: این نور از نور من است که در آسمان ساکنش کرده ام آن را از عظمت خویش آفریدم ، آن را از صلب پیامبرى از پیامبران که بر تمام انبیاء برتریش داده ام خارج خواهم ساخت و از این نور پیشوایانى را بیرون مى آورم که به امر من قیام مى کنند و مردم را به طرف من هدایت مى نمایند ، این پیشوایان را پس از انقطاع وحى خلفای خود در زمین قرار مى دهم.» (علل الشرائع ، ج ۱ ،ص۱۸۰ )
این حدیث شریف اشاره دارد به خلقت ملکوتی حضرت فاطمه زهرا (س) که قبل از خلقت مادّی حضرتش بوده است ؛ امّا بعد از خلقت ملائک جبروتی. البته آن حضرت را خلقتی قبل از این رتبه نیز بوده است که ملائک را از آن درکی نیست.
« عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص صَلَّى صَلَاةَ الْفَجْرِ ثُمَّ اسْتَوَى فِی مِحْرَابِهِ کَالْبَدْرِ فِی تَمَامِهِ فَقُلْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ رَأَیْتَ أَنْ تُفَسِّرَ لَنَا هَذِهِ الْآیَةَ قَوْلَهُ تَعَالَى فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ فَقَالَ النَّبِیُّ ص أَمَّا النَّبِیُّونَ فَأَنَا وَ أَمَّا الصِّدِّیقُونَ فَعَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ أَمَّا الشُّهَدَاءُ فَعَمِّی حَمْزَةُ- وَ أَمَّا الصَّالِحُونَ فَابْنَتِی فَاطِمَةُ وَ وَلَدَاهَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَنَهَضَ الْعَبَّاسُ مِنْ زَاوِیَةِ الْمَسْجِدِ إِلَى بَیْنِ یَدَیْهِ ص وَ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَسْتُ أَنَا وَ أَنْتَ وَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ مِنْ یَنْبُوعٍ وَاحِدٍ قَالَ ص وَ مَا وَرَاءَ ذَلِکَ یَا عَمَّاهْ قَالَ لِأَنَّکَ لَمْ تَذْکُرْنِی حِینَ ذَکَرْتَهُمْ وَ لَمْ تُشَرِّفْنِی حِینَ شَرَّفْتَهُمْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَا عَمَّاهْ أَمَّا قَوْلُکَ أَنَا وَ أَنْتَ وَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ مِنْ یَنْبُوعٍ وَاحِدٍ فَصَدَقْتَ وَ لَکِنْ خَلَقَنَا اللَّهُ نَحْنُ حَیْثُ لَا سَمَاءَ مَبْنِیَّةَ وَ لَا أَرْضَ مَدْحِیَّةَ وَ لَا عَرْشَ وَ لَا جَنَّةَ وَ لَا نَارَ کُنَّا نُسَبِّحُهُ حِینَ لَا تَسْبِیحَ وَ نُقَدِّسُهُ حِینَ لَا تَقْدِیسَ فَلَمَّا أَرَادَ اللَّهُ بَدْءَ الصَّنْعَةِ فَتَقَ نُورِی فَخَلَقَ مِنْهُ الْعَرْشَ فَنُورُ الْعَرْشِ مِنْ نُورِی وَ نُورِی مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ أَنَا أَفْضَلُ مِنَ الْعَرْشِ ثُمَّ فَتَقَ نُورَ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ فَخَلَقَ مِنْهُ الْمَلَائِکَةَ فَنُورُ الْمَلَائِکَةِ مِنْ نُورِ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ نُورُ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ نُورُ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ أَفْضَلُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ فَتَقَ نُورَ ابْنَتِی فَاطِمَةَ مِنْهُ فَخَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فَنُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مِنْ نُورِ ابْنَتِی فَاطِمَةَ وَ نُورُ فَاطِمَةَ مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ فَاطِمَةُ أَفْضَلُ مِنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ فَتَقَ نُورَ الْحَسَنِ فَخَلَقَ مِنْهُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ فَنُورُ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ مِنْ نُورِ الْحَسَنِ وَ نُورُ الْحَسَنِ مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ الْحَسَنُ أَفْضَلُ مِنَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ ثُمَّ فَتَقَ نُورَ الْحُسَیْنِ فَخَلَقَ مِنْهُ الْجَنَّةَ وَ الْحُورَ الْعِینَ فَنُورُ الْجَنَّةِ وَ الْحُورِ الْعِینِ مِنْ نُورِ الْحُسَیْنِ وَ نُورُ الْحُسَیْنِ مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ الْحُسَیْنُ أَفْضَلُ مِنَ الْجَنَّةِ وَ الْحُورِ الْعِینِ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الظُّلْمَةَ بِالْقُدْرَةِ فَأَرْسَلَهَا فِی سَحَائِبِ الْبَصَرِ فَقَالَتِ الْمَلَائِکَةُ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبَّنَا مُذْ عَرَفْنَا هَذِهِ الْأَشْبَاحَ مَا رَأَیْنَا سُوءاً فَبِحُرْمَتِهِمْ إِلَّا کَشَفْتَ مَا نَزَلَ بِنَا فَهُنَالِکَ خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى قَنَادِیلَ الرَّحْمَةِ وَ عَلَّقَهَا عَلَى سُرَادِقِ الْعَرْشِ فَقَالَتْ إِلَهَنَا لِمَنْ هَذِهِ الْفَضِیلَةُ وَ هَذِهِ الْأَنْوَارُ فَقَالَ هَذَا نُورُ أَمَتِی فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ فَلِذَلِکَ سُمِّیَتْ أَمَتِیَ «۱» الزَّهْرَاءَ لِأَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ بِنُورِهَا ظَهَرَتْ وَ هِیَ ابْنَةُ نَبِیِّی وَ زَوْجَةُ وَصِیِّی وَ حُجَّتِی عَلَى خَلْقِی أُشْهِدُکُمْ یَا مَلَائِکَتِی أَنِّی قَدْ جَعَلْتُ ثَوَابَ تَسْبِیحِکُمْ وَ تَقْدِیسِکُمْ لِهَذِهِ الْمَرْأَةِ وَ شِیعَتِهَا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَعِنْدَ ذَلِکَ نَهَضَ الْعَبَّاسُ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ قَبَّلَ مَا بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ قَالَ یَا عَلِیُّ لَقَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُجَّةً بَالِغَةً عَلَى الْعِبَادِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة ــــــــــــــ انس بن مالک گفت: یک روز پیامبر اکرم به نماز صبح اشتغال داشت در محراب ایستاد چون ماه تابان ؛ عرض کردم اگر صلاح بدانید این آیه را براى ما تفسیر فرمائید: « فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ. » فرمودند: منظور از پیامبران من هستم ، صدیقین علی بن ابى طالب است و امّا شهدا عمویم حمزه و امّا صالحین دخترم زهرا و فرزندانش حسن و حسین می باشند. عباس (عموی پیامبر) از گوشه مسجد به خدمت پیامبر اکرم آمده گفت: مگر من و شما و علی و فاطمه و حسن و حسین از یک سرچشمه نیستیم؟ فرمودند: منظورت چیست عمو جان؟ عرض کرد: زیرا مرا نام نبردى و به این مقام مفتخر نکردى. فرمود عمو جان اینکه گفتى من و تو و علی و حسن و حسین از یک سرچشمه هستیم صحیح است ولى خداوند ما را موقعى آفرید که نه آسمان افراشته و نه زمین گسترده و نه عرش و نه بهشت و نه جهنم بود ؛ ما او را تسبیح و تقدیس می کردیم هنگامى که تسبیح و تقدیسى وجود نداشت. وقتى خدا اراده کرد ابتداى آفرینش را نور مرا شکافت و از آن عرش را آفرید ؛ نور عرش از نور من است و نور من از نور خدا است. سپس نور علی بن ابى طالب را شکافت و از آن ملائکه را آفرید پس نور ملائکه از نور علی بن ابى طالب است و نور پسر ابى طالب از نور خدا است. نور دخترم فاطمه را شکافت و آسمانها و زمین را آفرید ؛ نور آسمانها و زمین از نور دخترم فاطمه است و نور فاطمه از نور خدا است ؛ و فاطمه برتر از آسمانها و زمین است. سپس نور حسن را شکافت و از آن خورشید و ماه را آفرید ؛ پس نور خورشید و ماه از نور حسن است و نور حسن از نور خدا است و حسن از خورشید و ماه برتر است. آنگاه نور حسین را شکافت و از آن بهشت و حور العین را آفرید ؛ پس نور بهشت و حور العین از نور حسین است و نور حسین از نور خدا است و حسین از بهشت و حور العین برتر است. سپس خداوند به قدرت خود ظلمت را آفرید و آن را بر پرده ی چشمها افشاند ؛ ملائکه گفتند: سبوح و قدوسی ای پروردگار ما ؛ خدایا از وقتى این اشباح را شناخته ایم چیز بدى مشاهده نکردیم تو را سوگند می دهم به مقام آنها که این گرفتارى را از ما برطرف فرما ! در این موقع خداوند قندیل هاى رحمت را آفرید و بر سرادق عرش آویخت. گفتند خدایا این فضیلت و نورها از کیست ، خطاب نمود این نور کنیزم فاطمه زهرا است به همین جهت او را زهرا (نورانی) نامیدم ؛ چون آسمانها و زمین به واسطه ی نور او پدیدار شد. او دختر پیامبرم و همسر وصىّ او و حجّت من بر خلق است. شما را گواه می گیرم که ثواب تسبیح و تقدیس شما را به این بانو و شیعیانش دادم تا روز قیامت. در این موقع عباس از جاى خود حرکت کرد و پیشانى علی بن ابى طالب را بوسیده و گفت: یا علی خدا تو را حجّت بالغه بر مردم قرار داده تا روز قیامت.» ( بحار الأنوار ، ج ۲۵ ،ص ۱۷ )
بخشی از این حدیث شریف اشاره به نور جبروتی حضرتش دارد و بخشی دیگر از نور ملکوتی حضرتش سخن می گوید.
امام صادق (ع) در تفسیر آیه ۳۵ نور فرمودند: « فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فَاطِمَةُ ع فِیها مِصْباحٌ الْحَسَنُ الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ الْحُسَیْنُ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ فَاطِمَةُ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ بَیْنَ نِسَاءِ أَهْلِ الدُّنْیَا یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ إِبْرَاهِیمُ ع زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ لَا یَهُودِیَّةٍ وَ لَا نَصْرَانِیَّةٍ یَکادُ زَیْتُها یُضِی ءُ یَکَادُ الْعِلْمُ یَنْفَجِرُ بِهَا وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ إِمَامٌ مِنْهَا بَعْدَ إِمَامٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ یَهْدِی اللَّهُ لِلْأَئِمَّةِ مَنْ یَشَاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ ــــــــــ « خدا نور آسمانها و زمین است، حکایت نور او چون فانوسى است» آن فانوس فاطمه علیها السلام است «که در آن فانوس چراغی است» آن چراغ حسن است «چراغ در آبگینه است» آبگینه حسین است «آبگینه مانند اختر درخشانى است» آن اختر درخشان فاطمه است در میان زنان جهان «از درخت پر برکتى برافروزد» آن درخت حضرت ابراهیم (ع) است «درخت زیتونى است نه شرقی و نه غربی» یعنی نه یهودى و نه نصرانى «که نزدیک است روغنش برافروزد» نزدیک است علم از آن بجوشد «اگر چه آتشى به او نرسد، نوری است روى نورى» از فاطمه امامى پس از امامى آید «خدا هر که را خواهد به نور خود رهبرى کند» هر که را خدا خواهد به امامان رهبرى کند «و خدا براى مردم مثلها می زند»» (الکافی، ج ۱، ص: ۱۹۵ )
در این حدیث شریف نیز به دو مقام از مقامات نوری حضرتش اشارت رفته است که یکی فوق انوار یازده امام معصوم (ع) می باشد و دیگری مادون آن و فوق مقام نوری حضرت ابراهیم (ع). امّا شرح این امور را باید در کلاس رسمی عرفان نظری جست. همین اندازه گفته شود که حضرتش از جهتی ذرّیّه ی ابراهیم (ع) و از جهتی مادر اوست ؛ همانگونه که مراتبی از وجود رسول الله (ص) پدر حضرت فاطمه(س) می باشد و مراتبی از وجود حضرت صدّیقه ی کبری مادر پدر خویش می باشد. لذا حضرتش را امّ ابیها گفته اند.
۲ـ « یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ »
در لغتنامه لسان العرب گفته است:« أَصل المَحْنِ: الضَّرْبُ بالسَّوْط . و امتَحَنتُ الذهب و الفضة إِذا أَذبتهما لتختبرهما حتى خَلَّصْتَ الذهب و الفضة»( اصل کلمه محن به معنی زدن با شلاق است. و وقتی طلا و نقره را ذوب کردی تا آن دو را آزمایش کنی و از خلوص آن دو باخبر شوی می گویی امتحان کردم طلا و نقره را.) و گفته است :« امتَحن القولَ: نظر فیه و دَبَّره … و امتَحْنتُه: بمنزلة اختبرته و ابتَلَیْتُه. »( سخن را امتحان کرد یعنی در آن نظر کرد و تدبّر نمود. و آن را امتحان کردم به معنی از او خبر گرفتم و آن را آزمایش کردم است.»
در فرهنگ ابجدی گفته است : « مَحَنَ مَحْناً الفضّةَ: نقره را پاک و خالص نمود. مَحَنَ مَحْناً الأدیم: پوست دباغى شده را نرم و پهن کرد. مَحَنَ مَحْناً البِئرَ: خاک و گل را از چاه بیرون آورد. »
بنا بر این در امتحان و ابتلاء فقط جنبه خبر یافتن لحاظ نشده بلکه مطلوبیّت نیز در آن ملحوظ است. یعنی امتحان و ابتلا فقط و فقط برای خبردار شدن نیست ؛ بلکه امتحان کننده می خواهد از راه امتحان ، شیء مطلوب و خالص را به دست آورد. وقتی کسی را شلاق می زنند مراد این است که او را اصلاح کنند لذا کلمه محن در این مورد به کار می رود. همچنین طلا و نقره را ذوب می کنند تا ناخالصی آن ظاهر شود و طلا و نقره خالص به دست آید ؛ لذا در این مورد نیز واژه امتحان به کار می رود. امتحان سخن نیز برای این است که سخن ارزشمندی حاصل شود. دباغی پوست را نیز امتحان می گویند چون در اثر دباغی ، پوست نرم و لطیف می شود. معلّم هم که دانش آموز را امتحان می کند صرفاً برای آگاه شدن از میزان اطلاعات دانش آموز نیست ؛ بلکه غرض اصلی امتحان ، این است که دانش آموزان وادار به درس خواندن شوند و رشد کنند. و کسانی به کلاس بالاتر روند که مراتب پایینتر را به خوبی یاد گرفته اند. لذا بسیاری اوقات معلّمین ، امتحان میان ترمی می گیرند و چه بسا شاگردان را تهدید می کنند که نمره میان ترمشان را در نمره ترم آنها دخالت خواهند داد ؛ ولی در عمل چنین نمی کنند. چون مقصودشان صرفاً تحریک نمودن دانش آموزان به درس خواندن است.
بنا بر این ، از آنجایی که با برهان اثبات شده که خداوند متعال کمال محض است و جهل در او راه ندارد ،لذا در امتحان او جنبه ی خبر گرفتن را باید کنار گذاشت. پس امتحان خدا فقط برای اغراضی است که به امتحان شونده بر می گردد نه به امتحان کننده. و این اغراض بسته به افراد مختلف متفاوت است. امتحان انبیاء و ائمه و اولیاء برای این است که کمالات وجودی آنها برای دیگران آشکار گردد. و برای مومنین عادی وسیله خالص شدن از شرکهای خفی است ؛ همانگونه که آتش با ذوب نمودن سنگ طلا ، ناخالصی آن را جدا می کند ، و در نهایت طلایی خالص حاصل می شود. امتحان الهی برای عدّه ای نیز مجازات است.
حضرت على علیه السّلام فرمودند: « إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَةٌ وَ لِلْأَوْلِیَاءِ کَرَامَة ـــــــــ بلا و گرفتارى براى ستمگر ادب است ، و براى مؤمن امتحان ، و براى پیامبران درجه و براى اولیاء کرامت می باشد.» (بحار الأنوار ، ج ۶۴ ،ص۲۳۵)
یعنی خداوند متعال با مصائب و بلایا ستمگران را مجازات می کند تا شاید ادب شوند و از ظلم خود باز گردند. مؤمنان را گرفتار بلایا می کند تا امتحانشان نماید ؛ و امتحان نیز برای شکوفا ساختن استعدادهای الهی است. امّا انبیاء که ظلمی ندارند و استعدادات الهی آنها نیز شکوفاست ، به سبب بلایا ، اوصاف کمال موجودشان قویتر و شدیدتر می گردد ؛ لذا بلا برای آن بزرگواران موجب ارتقاء درجه است. بر همین اساس بود که خداوند متعال حضرت ابراهیم را در انواع سختی ها قرار داد تا به مقام امامت نائل گردد. « وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ ــــــ و (به خاطر آورید) هنگامى را که خداوند، ابراهیم را با امور گوناگونى آزمود. و او به خوبى از عهده ی این آزمایشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من نیز » خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمى رسد.» (البقرة:۱۲۴)
امّا برای اولیاء الهی ، بلا و گرفتاری نشان بزرگواری آنهاست ؛ یعنی موجب می شود که بزرگواری آنها ظهور خارجی یابد و مردم ، بزرگواری و عظمت روحی آنها را در بلایا مشاهده نمایند ؛ یا گرفتاری در بلایای عظیم نشان می دهد که آنها مورد توجّه خاصّ خدا هستند ؛ چرا که در پیشگاه خداوند متعال هر که مقرّبتر است ، جام بلا بیشترش می دهند.
امّا امتحانی که قبل از خلقت دنیایی صورت می گیرد ، یقیناً نمی تواند برای تکامل باشد ؛ چرا که تکامل اوّلاً فرع بر حرکت است ؛ که اختصاص به عالم مادّه دارد. ثانیاً تکامل در قوس صعود معنی دارد نه در قوس نزول که قوس خلقت است. پس امتحان در قوس نزول فقط به این غرض می تواند باشد که کرامات ذاتی موجود امتحان شونده برای خلائق آشکار شود. لذا خداوند متعال با امتحان نمودن اهل بیت (ع) و مِن جمله حضرت فاطمه زهرا(س) و دیگر انبیاء (ع) ، قبل از خلقت دنیایی ، به موجودات عالم و از جمله ملائک نشان داد که اینان ذاتاً صاحب کرامت می باشند ؛ و تنها اینانند که قابلیّت ذاتی برای هدایت خلق را دارند.
اگر در روایات فوق الذکر نظر فرمایید این معنا به وضوح دیده می شود که خداوند متعال با ظاهر نمودن آن انوار قدسی در عالم ملکوت و جبروت به ملائک نشان می داد که انوار حضرات معصومین (ع) چه مقام بلندی در نظام هستی دارند. کما اینکه در قضیّه ی میثاق الست ، اوّل کسانی که به الوهیّت خداوند متعال شهادت دادند همین ذوات مقدّسه بودند. لذا از این قضیّه نیز به عنوان امتحان یاد شده است ؛ امّا امتحان نه برای کسب کمال ؛ بلکه امتحان برای اظهار کمالات ذاتی. یک وقت سنگ طلا را امتحان می کنند تا خالصش کنند ؛ یعنی آن را مکرّر ذوب می کنند تا به خلوص برسد ؛ و یک وقت هم طلا فروش ، پیش چشم مشتری طلای ۲۴ عیار را امتحان می کند تا او مشاهده کند که این طلا خالص است و ناخالصی ندارد. خداوند متعال نیز انسان کامل را امتحان نمی کند تا کمالی برای او حاصل گردد ؛ چون کمالی از کمالات امکانی نیست که انسان کامل نداشته باشد. پس آنها را امتحان می نماید تا کرامت (بزرگواری) ذاتی آنها را اظهار نماید. لذا جریان عاشورا برای حاضران در آن صحنه امتحان بود تا کسب کمال نمایند ، امام حسین (ع) فاقد کمالی نبود تا در این صحنه بدان برسد ؛ بلکه این صحنه کمالات وجودی حضرتش را برای جهانیان نمایان ساخت. دیگران امتحان دادند تا به مقام صبر و رضا برسند ولی امام حسین (ع) امتحان داد تا مقام صبر و رضای او برای دیگران آشکار گردد.
امتحاناتی هم که معصومین (ع) در قوس نزول داشته اند ، برای همین مقصود بوده است تا خلائق بدانند که اینها ذاتاً لایق مقام هدایتگری می باشند. همانگونه که خداوند متعال آدم (ع) را آفرید و به او تعلیم اسماء نمود و آنگاه که ملائک منکر فضل او شدند ، خداوند متعال او را امر نمود که : « … یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ ــــ اى آدم! آنان را از اسمائشان آگاه کن! هنگامى که آنان را آگاه کرد، خداوند فرمود: آیا به شما نگفتم که من، غیب آسمانها و زمین را می دانم؟! و نیز می دانم آنچه را شما آشکار می کنید، و آنچه را پنهان می داشتید» (البقرة:۳۳) ؛ یعنی خداوند متعال در دیدگاه ملائک حضرت آدم (ع) را آزمایش نمود تا بفهماند که او چه قابلیّتها و کمالات عظیمی دارد. به همین نحو اهل بیت (ع) را نیز در عوالم گوناگون در دیدگاه ملائک و انبیاء و ذرّیّه ی آدم (ع) مورد آزمایش قرار داد تا بفهماند که خالصتر و کاملتر از اینها مخلوقی نیست.
ثبت دیدگاه