حدیث روز
امام علی (علیه السلام) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

پنج شنبه, ۱ آذر , ۱۴۰۳ 20 جماد أول 1446 Thursday, 21 November , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 469 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 11 تعداد دیدگاهها : 2×
اقسام واحد در فلسفه
۳۰ آبان ۱۴۰۰ - ۲۲:۰۶
شناسه : 1759
14

واحد چیزی است که از جهت وحدتش یا از جهت عدم انقسامش، قابل قسمت نیست. یعنی واحد چیزی است که از آن جهت که واحد است هیچگونه انقسامی ندارد. پس اگر در موجودی هیچ جهت انقسامی نیافتیم، می توانیم آنرا واحد بدانیم. مفهوم واحد مفهومی تشکیکی است؛ یعنی این معنای واحد در موارد مختلف با […]

ارسال توسط : نویسنده : حسن رضایی منبع : پژوهه
پ
پ

واحد چیزی است که از جهت وحدتش یا از جهت عدم انقسامش، قابل قسمت نیست. یعنی واحد چیزی است که از آن جهت که واحد است هیچگونه انقسامی ندارد. پس اگر در موجودی هیچ جهت انقسامی نیافتیم، می توانیم آنرا واحد بدانیم. مفهوم واحد مفهومی تشکیکی است؛ یعنی این معنای واحد در موارد مختلف با اختلاف و به نحو تقدم و تاخر وجود دارد و از این روی صدق مفهوم واحد بر آنها یکنواخت و متواطی نیست بلکه متفاوت و تشکیکی است. و به این علت که اگر مصادیق کاملا متباین باشند تشکیک نیز پدید نمی آید، بنابراین علی رغم آنکه مصادیق متعددند جهت اشتراکی نیز در آنها وجود خواهد داشت و همان جهت وحدت سبب می شود که واحد به طور تشکیکی بر همه افرادش اطلاق شود. این جهت وحدت نیز عبارتست از اینکه بالفعل قسمت‌پذیر نیستند.

البته ذکر این نکته ضروری است که تعریفی که برای واحد ارائه شده است، شامل واحد بالعرض نمی شود، زیرا واحد بالعرض آن است که دو چیز در کنار هم قرار بگیرند و در اثر مقارنت آن دو، نه در اثر اشتراکات ذاتی، این همانی بین آنها ایجاد گردد. در این صورت است که وحدت بالعرض میان آنها حاصل می شود. در نتیجه اطلاق واحد بر اقسام واحد بالعرض، مجازی است و درست نیست که در فلسفه از این گونه وحدتها بحث شود. [1]

علیرغم مطلب فوق، و اینکه وحدت مبدأ عدد است و با تکرر آن است که عدد به وجود می آید، اما مطلبی که مبهم است این است که وحدت چیست؟ آیا تعریفی رایجی که از وحدت ارائه شده است، تعریفی حقیقی است یا صرفا جنبه تنبیهی دارد نه بیان کننده جنس و فصل مفهوم واحد؟ به نظر می رسد اگر بخواهیم این تعریف را حقیقی بدانیم، گرفتار دور می شویم؛ زیرا در این تعریف انقسام، مساوق و مساوی با کثرت قرار داده شده است و وقتی می گوییم وحدت آن است که بالفعل انقسام نپذیرد، نفی انقسام مساوی با نفی کثرت شده است. بنابراین واحد را با نفی کثرت ، تعریف نموده ایم و کثرت را هم با واحد تعریف می نماییم و این چیزی جز دور نیست. پس باید تعریف مذکور را تعریفی تنبیهی دانست.[۲]

تقسیمات واحد

واحد دارای اقسام گوناگونی است. در عام ترین تقسیم بندی، واحد به دو نوع تقسیم می‌شود.این دو عبارتند از، واحد حقیقی و واحد غیرحقیقی. هر یک از این دو نوع، دارای اقسام زیادی است که در ذیل به آنها اشاره می‌شود.

**واحد حقیقی( بالذات)؛

این قسم از واحد چیزی است که اسناد وحدت به آن، اسناد حقیقی باشد و وحدت، وصف برای خود آن امر واحد باشد نه وصف برای متعلقش.[۳] وحدت حقیقی بر دو قسم است:

۱٫ وحدت حقّه؛ (وحدت صرفه)؛ این قسم از وحدت در مورد موجودی است که وجودش عین وحدت است و با فرض بقایش، کثرت و فرد دوم برایش ممتنع است. [4]

در مورد مصداق این قسم از وحدت، دو نظر وجود دارد. علامه طباطبایی معتقد است که مصداق این قسم از وحدت صرف شیء است. این موجود، چیزی است که تکرار پذیر نیست و هیچ گونه جهات کثرت و تمایز در آن وجود ندارد.[۵] بنا بر این نظریه، مصداق این قسم واحد، اختصاصی به واجب الوجود ندارد. از سوی دیگر در مباحث وجود ذهنی بیان شده است که صرف الشیء، شامل وجود صرف و ماهیت صرف می شود. وجود صرف مانند واجب الوجود و ماهیت صرف نیز مانند صرف البیاض تکرار پذیر نیست. در مقابل این نظریه، برخی از محققین معتقدند که مصداق این واحد منحصر در ذات واجب الوجود است. [6] بر طبق تعریفی که این افراد از واحد حقه داده‌اند، واحد حقه شامل ماهیت صرف نیز می‌شود. زیرا واحد حقه بر طبق این نظر، عبارتست از امری که فرض کثرت و دوم برایش محال است و ماهیت صرفه نیز امری است که فرض کثرت برایش ممتنع است.[۷]

یک ایراد در تعریف واحد حقه وجود دارد و آن این است که با توجه به یکی از مصایق این وحدت، قید ” با فرض بقایش ” صحیح نیست؛ زیرا واجب الوجود که دست کم یکی از مصادیق این واحد است، قید ” ما دام ” برایش معنا ندارد و وجود برای واجب الوجود، از نظر فلسفی ضرورت ذاتی و از نظر منطقی ضرورت ازلی است و فرض عدم بقاء برایش معنا ندارد.

۲٫ وحدت غیرحقه؛ وحدتی است که وحدت، وصف امر واحد واقع شده و عارض بر آن گشته است. مانند انسان واحد.[۸] واحد غیر حقّه دو نوع دارد، واحد عام و واحد خاص.

ا. واحد عام؛ واحدی است که در عین واحد بودن، معنای نوعی یا جنسی دارد[۹]. واحد عام ، اقسامی دارد که عبارتند از:

– واحد به عموم وجودی: این نوع از وحدت وصف وجود واحدی است که به واسطه سعه و گستردگی وجودی‌اش، وجودهای خاص و محدود فراوانی را در بر می‌گیرد و بر آنها احاطه دارد.[۱۰] مانند وجودمنبسط[۱۱] و وجود لابشرط. [12]

– واحد به عموم مفهومی: این قسم از واحد در جایی روی می‌دهد که یک مفهوم و ماهیت اگرچه واحد است ولی مصادیق فراوانی را تحت پوشش خود دارد. این قسم بر سه نوع است؛

*واحد نوعی: واحد نوعی واحدی است که وحدت میان چند مفاهیم از جهت نوع باشد و آنها در نوع یکسان باشند. مانند وحدت افراد انسان در انسان بودن. این قسم در الهیات شفا به عنوان واحد بالنوع امده است، اما به نظر می رسد که تعبیر واحد نوعی بهتر است. خود این نوع بر دو قسم است؛ زیرا گاهی وحدت آن امور در نوع قریب است و گاهی در نوع بعید.

*واحد جنسی: واحد جنسی در جایی است که چند موجود در مفهوم جنسی مشترک باشند و جهت وحدت میان آنها در جنسشان باشد. مانند اشتراک انواع تحت مفهوم حیوان. این قسم نیز مانند واحد نوعی بر دو قسم است؛ زیرا گاهی وحدت آن در جنس قریب است، چنانگه انسان و فرس در جنس قریب وحدت جنسی دارند و گاهی وحدت آنها در جنس بعید است چنانچه انسان با شجر در جنس متوسط و انسان و حجر در جنس بعید با هم وحدت جنسی دارند.

*واحد عرضی: این قسم از وحدت نیز در اموری محقق می‌گردد که جهت اشتراک و وحدت میان آنها در یک مفهوم عرضی باشد. مانند اشتراک افراد حیوان در مفهوم ماشی و رونده.

ب.واحد خاص: نوع دوم واحد غیرحقّه، واحد خاص یا واحد عددی است، واحد عددی عبارتست از هر شیء واحدی که اگر تکرار شود از تکرارش، عدد به وجود می‌آید.[۱۳] (عدد یک واحد، ریشه اعداد و عدد ساز است و از منظر حکما، خودش عدد نیست).[۱۴] واحد خاص نیز دارای اقسامی است که عبارتنداز:

– واحدی که نه از جهت وصف وحدت و نه از جهت طبیعتی که وحدت بر آن عارض می‌شود، قابل انقسام نیست.[۱۵] این قسم از واحد خاص دارای اقسامی است که عبارتند از:

* یا همان مفهوم وحدت و عدم انقسام است. به این اعتبار که، خود مفهوم وحدت، نیز واحد است و در تحلیل عقلی، معروض وحدت قرار می‌گیرد. توضیح اینکه وقتی یک شیء متصف به وحدت می‌شود، چون حیثیت وحدت، حیثیت عدم انقسام است، پس از این جهت قابل انقسام نیست، ولی ممکن است از جهت دیگری قابل انقسام باشد یا نباشد.[۱۶]

* یا مفهوم وحدت و عدم انقسام نیست. که این قسم اخیر نیز بر دو قسم است ؛

۸ یا قابل اشاره حسی است مثل یک نقطه که قابل اشاره حسی است ولی چون نه طول دارد نه عرض و نه عمق، قابل انقسام نمی‌باشد؛[۱۷]

۸ یا قابل اشاره حسی نمی‌باشد. که در این صورت نیز؛

v یا هیچ نحوه تعلقی به ماده ندارد، مثل عقل که هم در مقام ذات و هم در مقام فعل، مستقل از ماده است؛

v و یا در مقام فعل، وابسته به ماده است مثل نفس که اگر چه، ذاتاً مستقل از ماده است ولی در مقام انجام کار و فعل، محتاج به ماده است.[۱۸]

– قسم دوم از واحد خاص آن است که اگر چه از جهت وصف وحدت، قابلیت انقسام را ندارد ولی به حسب طبیعت آن چیزی که واحد بر آن عارض می‌شود قابل انقسام است. این واحد نیز دارای اقسامی است که عبارتند از؛

* یا از این جهت، ذاتاً قابل انقسام است، مثل یک متر، یک مترمربع، یک مترمکعب و…

*و یا بالعرض قابل انقسام است، مثل جسم طبیعی واحد که از جهت کمیت و مقداری که بر آن عارض می‌شود، قابل انقسام است.[۱۹]

** واحد غیرحقیقی و بالعرض؛

دومین قسم از اقسام کلی واحد، واحد غیر حقیقی است. این وحدت، وصفی عرضی است که در اثر اتحاد یک شیء با واحد حقیقی و به عرض اتصاف به آن واحد، متصف به وحدت می‌شود و لذا اتصافش به وحدت، مجازی و در واقع وحدت وصف متعلقش است مانند حسن و حسین که در انسان بودن متحدند.[۲۰]

البته اسناد وحدت در این مواقع، در صورتی مجاز است که بین دو چیز، اتحاد یا ارتباطی باشد تا به واسطه آن، حکم اتحاد به مجموع آنها قابل سرایت باشد وگرنه چنین استنادی صحیح نیست.[۲۱] این قسم از وحدت نیز دارای شش قسم است که عبارتند از:

– تمایل: این قسم از وحدت در جایی است که جهت وحدت امری ذاتی باشد و اتحاد در معنای نوع باشد، مانند اتحاد حسن و حسین در انسان بودن؛

– تجانس: این وحدت نیز در جائی تصویر می شود که جهت وحدت، امری است ذاتی و اتحاد در معنای جنس است. مانند اتحاد انسان و گاو در حیوان بودن؛

– تشابه: در این قسم از وحدت، جهت وحدت میان دو شیءامری است عرضی و اتحاد در کیفیت دو چیز است. مانند اتحاد برف و پنبه در سفید بودن؛

– تساوی: این وحدت نیز در جائی است که جهت وحدت امری است عرضی و اتحاد در کیمیت آنها. مانند همسان بودن اندازه دو شیء؛

– تطابق و توازن: این قسم از وحدت نیز در جائی به وجود می‌آید که جهت وحدت امری است عرضی و اتحاد در وضع آنهاست. مانند یکسان بودن جهت دو خط موازی؛

– تناسب: اگر جهت وحت امری عرضی باشد و اتحاد در معنای نسبت بین آنها باشد، رابطه آنها، تناسب است. مانند نصف لیوان و نصف پارچ در نصف بودن. [22]

اهمیت بحث از واحد

بررسی مسئله وحدت و اقسام واحد مسئله بسیار مهمی است و نباید پنداشت که این بحث صرفا به بیان اصطلاحات می پردازد و بی فایده است. زیرا؛

أ‌. بحث وحدت و کثرت از دیرباز در فلسفه مطرح بوده و فیلسوفان، همواره در مورد آن بحث و گفتگو نموده اند که ملاک حقیقی وحدت چیست؟ و چگونه می توان وحدت را اثبات نمود و آنرا از از اشیاء دیگر متمایز کرد؟ این امر علیرغم سادگی ظاهری و ابتدایی اش، آنچنان پیچیده است که اگر کسی ادعا کند که ما تا کنون ملاک دقیقی که واضح و روشن باشد را برای وحدت نیافته ایم، سخنی به گزافه نگفته است.

ب‌. اهمیت دیگر این بحث این است که باید مشخص شود که اساسا وحدت از چه مقوله‌‌ای است و مفهومی که از وحدت و کثرت به دست می آید ، جزء کدامیک از مقولات می گنجد؟[۲۳]

منابع :

[۱]– شیخ الرئیس ابن سینا، حسین بن عبدالله؛ الشفاء( الالهیات)، به تصحیح سعید زاید، قم ، نشر مکتبه آیت الله المرعشى، ۱۴۰۴ه.ق، ص ۹۷٫

[۲]– مصباح یزدی، محمد تقی؛ شرح بر الهیات شفا، قم، موسسه امام خمینی، ۱۳۸۳ه.ش، چاپ اول، ج۲، ص ۲۵۶٫

[۳] . شیروانی، علی؛ ترجمه و شرح نهایه الحکمه، قم، نشر الزهرا، دوم، ۱۳۷۴ش، ج۱، ص ۴۴۸- امام خمینی، سید روح‌الله؛ تقریرات فلسفه، به قلم سید عبدالنفی اردبیلی؛قم، موسسه نشر اثار امام، اول، ۱۳۸۱ش، ج۱، ص ۲۷۶٫

[۴] .فیاضی، غلامرضا؛ تعلیقه برنهایه الحکمه، قم، موسسه امام خمینی، اول، ۱۳۸۲ش، ج۲، ص ۵۳۴٫ – تقریرات فلسفه امام خمینی، همان، ج ۱، ص ۲۷۷٫

[۵]– نهایه الحکمه، ص ۱۸۱٫

[۶] . مصباح یزدی؛ محمدتقی، تعلیقه علی نهایه الحکمه، قم، در راه حق، اول، ۱۴۰۵ق، ص ۲۰۵٫

[۷]. تعلیقه علی نهایه الحکمه، مصباح یزدی، ص ۲۰۵٫

[۸]. طباطبائی؛ محمدتقی؛ تعلیقه علی نهایه الحکمه، قم، نشر اسلامی، هفتم، ۱۴۲۴ق، ص ۱۸۲٫

[۱۰] .حقانی زنجانی، حسین؛ شرح نهایه الحکمه؛ قم، نشر شکوی، اول، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص ۲۹۹٫

[۱۱] .وجود منبسط، در اصل یک اصطلاح عرفانی است. به اعتقاد آنان، وجودی که از واجب تعالی صادر می‌شود، وجودی است که همه موجودات را دربرمی‌گیرد و نوری است که در هر مرتبه‌ای، به صورتی نمایان می‌شود./ ترجمه نهایه شیروانی، ج۱،ص ۴۵۱٫

[۱۲] .شیروانی، همان، ج۱، ص ۴۵۰- تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص ۲۷۸٫

[۱۳] .شرح نهایه زنجانی، ج۱، ص ۲۹۹٫

[۱۴] .نهایه الحکمه، ص ۱۸۲ – ترجمه نهایه شیروانی، ج۱،ص ۴۴۸٫

[۱۵] .نهایه الحکمه،ص ۱۸۲ – ترجمه نهایه شیروانی، ج۱، ص ۴۴۸٫

[۱۶] . ترجمه نهایه شیروانی، ج ۱، ص ۴۴۹٫

[۱۷] .شیروانی، ترجمه نهایه، ج۱، ص ۴۴۹٫

[۱۸] .نهایه، ص ۱۸۲- شیروانی، ترجمه نهایه، ج ۱، ص ۴۴۹٫

[۱۹] .همان.

[۲۰] .شرح الهیات شفا، مصباح یزدی، ج۲، ص ۲۵۷٫

[۲۱] .ترجمه نهایه شیروانی، ج ۱، ص ۴۵۱٫

[۲۲] .تعلیقه نهایه فیاضی، ج ۲، ص ۵۳۴٫

[۲۳]– مصباح یزدی، محمد تقی؛ شرح بر الهیات شفا، ج۲، ص ۲۵۴٫

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.