توضیح و تبیین نحوه ربط و نسبت زبان با واقعیت یکی از علایق فیلسوفان زبان است. مهم ترین ویژگی زبان، ارتباط برقرار کردن میان انسان هاست. به عبارت دیگر ما به واسطه زبان با دیگران ارتباط برقرار می کنیم. اما آیا ارتباط زبانی دقیقا به چه معناست؟ وقتی ما با زبان ارتباط برقرار می کنیم، چه کاری انجام می دهیم؟
تصویری که از دیرباز درباره ارتباط زبانی وجود داشته این بوده که واحد ارتباط زبانی جمله است؛ یعنی وقتی ارتباط زبانی برقرار می کنیم جملات را رد و بدل می کنیم. اغلب فیلسوفان تحلیلی در دوره کلاسیک گمان می کردند که کار اصلی زبان (الفاظ و جمله ها) این است که واقعیتی را توصیف کند. چنین تحلیلی از نحوه ارتباط زبان و واقعیت فیلسوفان تحلیلی پوزیتیویست را به این باور کشاند که گزاره های زبانی بر دو قسماند: توصیفی (Discriptive) و ارزشی (Evaluative)
گزارههای ارزشی صرفا بیان احساسات و عواطف شخصی هستند. چنین گزاره هایی بنا بر معیار پوزیتیویست های منطقی گزاره هایی بی معنا هستند زیرا تجربه پذیر نیستند و به لحاظ فلسفی نیز چندان اهمیتی ندارند. اما گزاره های توصیفی نقش مهم و اساسی زبان را که نشان دادن واقعیت است، به عهده دارند. از سوی دیگر گزاره های توصیفی خود به دو قسم تحلیلی (Analytic) و تالیفی (Synthetic) تقسیم می گردند[۱].
از نظر پوزیتیویست ها تقسیم یاد شده هم سرنوشت کل زبان را تعیین می کند و هم وظیفه فیلسوف را معلوم می سازد.
جان لنگشاو آستین تلقی و تقسیم یاد شده از زبان را انکار کرد و نشان داد که نقش اصلی زبان صرفا حکایت گری از واقعیت نیست بلکه با زبان افعال متنوع بسیاری میتوان انجام داد.
وی اشاره داشت که در بیشتر موارد زبان عرفی، کلمات به ندرت به بیان صرف واقعیت محدود می شوند. او با اشاره به این مطلب سخن خود را آغاز می کند که در برخی موارد، زبان آن اندازه که کاری را انجام می دهد، به روشنی آن را بیان نمی کند. به عنوان مثال شهردار ممکن است بگوید: « این جاده باز است.» این جمله، جمله خبری سادهای به نظر میرسد. اما هرگز چنین نیست. شهردار واقعیتی را بیان نمی کند بلکه این جمله آنچه را که گفته می شود، یک « واقعیت » می سازد . جاده با عمل گفتن این کلمات از زبان شهردار باز می شود. آستین این جملات را « کنشی» می نامد و نظریه متداول او به نظریه « کنش گفتاری » شهرت یافته است[۲].
آستین در تحلیل بیشتر چنین جملاتی شرح داد که چگونه جملات کنشی می توانند به مسیر خطا بروند یا فلاکت بار باشند که مساله ای گسترده تر از صدق و کذب آنهاست. اگر فردی غیر از شهردار جاده را باز اعلام می کرد و اگر جاده ها از نظر قانونی نمی توانستند از این طریق باز شوند در این صورت اعلام « این جاده باز است » به نتیجه مطلوب نمی رسید یا ناموفق می ماند. شگفت اینکه آستین می پرسد « آیا من می توانم سگ را غسل تعمید دهم؟ » یا به بیان بهتر آیا اگر در سنت های خاص، کشیش یا روحانی نگوید که « من تو را با نام پدر، پسر و روح القدس غسل تعمید می دهم » ، آن شخص تعمید داده می شود؟ آیا عمل پاشیدن آب یا در آب فروبردن به خودی خود، بدون ذکر کلمات مربوطه کافی است؟ آستین بر خلاف اشتغال ذهنی-فلسفی سنتی با جملات واقعی و توصیفی و اینکه آیا آنها صادق اند یا کاذب، رویکرد ویتگنشتاینی پیش گرفت تا تنوع کاربردهای زبان را ملاحظه کند[۳].
آستین نخستین فیلسوفی بود که بیان کرد در میان اظهارات زبانی طبقه مهمی وجود دارد که دارای صورت جمله های خبری اند، با این حال نه صادق اند و نه کاذب زیرا قصد گوینده از ادای این جملات، توصیف وضع و حال و یا واقعیتی نیست بلکه انجام یک فعل است؛ مثلا اگر کسی بگوید « قول می دهم که شما را ببینم» قصد او از این جمله خبری توصیف وعده و یا حکایت از وعده نیست بلکه با همین جمله وعده می دهد و فعل وعده را تحقق می بخشد[۴].
توجه به نکته یاد شده آستین را بر آن داشت که به جای تمایز میان گزاره های توصیفی و ارزشی تقسیم دیگری را جایگزین کند. از نظر او اظهارات یک گوینده را می توان به دو دسته تقسیم کرد:
الف) اظهارات انشائی (Preformative Utterance).
ب) اظهارات اخباری ( Constative Utterance).
اظهارات انشائی به سه وجه از اظهارات اخباری متمایز می شوند[۵]:
۱) معمولا در اظهارات انشائی از فعل نحوی خاصی برای انجام فعل مورد نظر استفاده می شود. مثلا برای انجام فعل « وعده » باید گفت « من وعده می دهم … » یا برای انجام فعل نام گذاری باید گفت « من این فرزندم را … می نامم. » . همچنین در جملات انشائی می توان از قید « بدین وسیله » استفاده کرد و گفت « بدین وسیله وعده می دهم ». اما در گزاره های اخباری به کار بردن فعل خاصی لازم نیست و لذا می توان گفت « برف سفید است» .
۲) اظهارات اخباری صدق و کذب پذیرند ولی اظهارات انشائی صدق و کذب پذیر نیستند بلکه متناسب یا نامتناسبند. در حالی که معیار ارزیابی اظهارات اخباری، صدق و کذب است، معیار ارزیابی جمله های انشائی نقص و تمام یا تناسب و عدم تناسب است. اگر اظهار انشائی ای طبق شرایط و قواعد لازم برای انجام یک فعل و تحقق یک انشاء صورت گیرد، متناسب و تام است و در غیر این صورت نامتناسب و ناقص است.
۳)اظهارات انشائی از مقوله فعل اند در حالی که اظهارات اخباری از سنخ توصیف یا بیان یک واقعیت هستند. گوینده در اظهارات انشائی به وسیله نفسِ اظهار، فعلی را انجام می دهد.
به زودی مطالعات دقیق تر و عمیق تر آستین نشان داد که تقسیم گزاره ها به اخباری و انشائی نیز نادرست است زیرا تمام آنچه وی درباره اظهارات انشائی صادق می دانست درباره گزاره های اخباری نیز صادق است. بنابراین از نظر آستین آنچه تا پیش از این بخشی از اظهارات زبانی تلقی می شد همه اظهارات زبانی را در بر می گیرد. وی اعلام کرد که تمام اظهارات زبانی از سنخ اظهارات انشائی و از مقوله کنش و فعل اند.
از نظر وی وجوه سه گانه یاد شده نمی توانند مبنای تمایزی قطعی میان اظهارات اخباری و انشائی باشند زیرا اولا همانطور که برای وعده، امر، تشکر و … افعال خاصی وجود دارند که دلالت بر انشاء می کند همچنین در مورد اموری چون بیان کردن، توصیف کردن، ادعا کردن و … که آستین در تقسیم مذکور آنها را اخباری نامید، افعال انشائی (Preformative Verb) وجود دارند؛ برای مثال همانطور که می توان گفت: « بدین وسیله قول می دهم درس بخوانم» می توان گفت: « بدین وسیله اظهار می کنم که باران می آید[۶].»
ثانیا همانطور که اظهارات انشائی متناسب و نامتناسب دارند اظهارات اخباری نیز چنین اند مثلا همانطور که اگر گوینده ای توانایی انجام فعل وعده داده شده را نداشته باشد، با این حال بگوید: « من قول می دهم که فلان کار را انجام دهم » این وعده نامتناسب و ناقص است نه کاذب، همچنین اگر کسی اخبار کند به اینکه: « تمام فرزندان علی پسر اند» در حالی که علی اصلا فرزندی نداشته باشد، اظهار او نامتناسب است نه کاذب[۷].
ثالثا اظهارات اخباری نیز همانند اظهارات انشائی از سنخ فعلاند. اخبار از چیزی یا توصیف آن به همان اندازه فعل است که وعده دادن فعل است[۸].
نتیجه ای که آستین از بررسی این موارد گرفت این بود که هر اظهاری نوعی فعل گفتاری است.
آستین سعی می کند با تمایز میان سه سطح متفاوت از افعالی که انسان هنگام سخن گفتن انجام می دهد نظریه ای جامع عرضه کند. تمایزهای یاد شده به شرح زیر است[۹]:
الف) فعل تلفظی ( Locutioary Act): مقصود از آن اظهار عباراتی است که معنا و مصداق دارند.
ب) فعل مضمون در سخن (Illocutionary Act): یعنی اظهار عباراتی که ادای آنها معادل بیان گزاره ها یا ایراد اخطارها و صدور فرامین و طرح پرسش ها و نظایر آن است.
ج) فعل ناشی از سخن(Prelocutionary): ایجاد تاثیر خاصی در شنونده از طریق اظهار مطالب. مثلا مطلع ساختن شنونده یا منصرف کردن او یا متعجب ساختن وی و نظایر آن.
در سطح اول، گوینده واژه هایی را اظهار می کند که معنای خاصی دارند. در سطح دوم گوینده واژه ها را برای افاده بار معنایی خاصی به کار می گیرد و در سطح سوم، گوینده با اظهار عبارت های زبانی در مخاطب خود عکس العمل و تاثیری پدید می آورد[۱۰].
مثال زیر را در نظر بگیرید:
گوینده به مخاطب خود می گوید: «پنجره را ببند» گوینده در اظهار این جمله نخست واژه های معناداری اظهار کرده یعنی فعلی انجام داده است که آستین از آن به فعل تلفظ واژه های معنادار تعبیر می کند. علاوه بر این گوینده با اظهار این جمله امر کرده است؛ یعنی اظهار او حاوی بار محتوایی « امر» است به گونه ای که نفس اظهار جمله – البته با قیود و شرایط- به معنای انجام فعل گفتاری امر است. آستین از این فعل به فعل مضمون در سخن تعبیر می کند. حال اگر جمله یاد شده مخاطب را وادار کند که پنجره را ببندد، گوینده فعل سومی نیز انجام داده است که عبارت است از تاثیری که بر مخاطب گذاشته که این تاثیر از سخن او ناشی شده است. آستین این تاثیر را فعل ناشی از سخن نامیده است[۱۱].
ثبت دیدگاه