ماهیت که به معنیِ چیستی اشیاء است، از نظرِ قیود و خصوصیاتی که ممکن است به همراه داشته باشد، به سه گونه قابل فرض است که این فروضِ سهگانه را “اعتباراتِ ماهیت” مینامند.[۱] البته باید توجه داشت که وقتی گفته میشود « به سه گونه قابل فرض است»، منظور این نیست که این سه اعتبار را ذهنْ از پیش خود میسازد؛ بلکه این سه فرض، ریشه در نفسالامر داشته، از واقعِ ماهیت نشأت میگیرند. اعتبارات سه گانهٔ ماهیت، از این قرار هستند: ماهیت “لابشرط” یا “مطلقه”؛ ماهیتِ “بشرط شیء” یا “مخلوطه”؛ ماهیتِ “بشرطِ لا” یا “مجرده”.[۲] این اعتبارات سهگانه، هم در مورد ماهیات ذاتی (جنس و فصل و نوع) صدق میکند و هم در مورد ماهیات عَرَضی.[۳] مَقْسَمِ این اعتبارات (یعنی آن مفهومی که به این اعتباراتِ مختلف تقسیم میشود)، خودِ ماهیتِ “لابشرطِ مقسمی” است که “ماهیت بماهیهی” یا “کلیِطبیعی” نیز نامیده میشود.
البته چون ماهیتِ لابشرط و ماهیت بشرط لا، هریک در ضمنِ خود، دارای دو اعتبار هستند در نهایت باید گفت اعتبارات ماهیت در مجموع به پنج تا میرسد. دو اعتبارِ “لابشرطِ قِسْمی” و “لابشرطِ مَقْسَمی” در ضمن ماهیت لابشرط مطرح میشوند و دو اعتبارِ “بشرط لا از هر اقتران و عروض” و “بشرط لا از حمل” در ضمنِ ماهیت بشرط لا.
بسیاری از فیلسوفان این اعتبارات سه گانه را مختصِ ماهیت مطرح کردهاند؛ اما عرفا این سه اعتبار را به وجود نیز سرایت دادهاند که این کار موجب شده است که فیلسوفانی چون ملاصدرا و ملاهادی سبزواری نیز این اعتبارات را در مورد وجود نیز صادق بدانند[۴] و در مراتب هستی به “وجود لابشرط”، “وجود بشرط لا” و “وجود بشرط شیء” قائل شوند.
به جهت تسهیل در بحث، در ابتدا ماهیتِ “بشرط شیء” و “بشرط لا” را توضیح داده، سپس به “ماهیت لابشرط” میپردازیم.
۱) ماهیت بشرط شیء: ماهیت بهشرطِ شیء ـ که مخلوطه نیز نامیده میشود ـ ماهیتی است که همراه با آن، برخی از ویژگیهایی که دیگری نیز در نظر گرفته میشود.
ماهیت بهشرط شیء، در جهان واقعی موجود است.[۵] مثلاً انسانی مثل حسن که در خارج موجود است، افزون بر اصلِ ماهیتِ انسان، دارای صفات و ویژگیهایی نظیرِ قد و شکل خاص است ولذا ماهیت انسان که در اینجا همراه با خصوصیاتِ حسن در نظر گرفته شده است، بهشرطِ شیء و مخلوطه است.[۶] به عبارت دیگر، ماهیت “بهشرط شیء”، ماهیتی است است که بهصورتِ مقیَّد به خصوصیاتِ ویژهای تصوّر میشود.[۷]
۲) ماهیت بشرط لا: بطور کلی، ماهیت بشرط لا یا مجردهْ این گونه تعریف میشود: «ماهیتی که با هیچ چیز دیگری غیر از خود، همراه و متحد نیست و این عدمِ همراهی با چیزی، برای آن ماهیت، به عنوان یک شرط و قید در نظر گرفته شده است». مثلاً اگر ماهیت “انسان” را خالی از امور دیگری مثل خصوصیاتِ افرادش (رنگ و شکل و قد و…) در نظر بگیریم، و در این تصور از انسان، همراه نبودنِ آن را با هر چیز دیگری، به عنوان قیدی برای آن در نظر بگیریم، انسان بشرط لا خواهیم داشت. به عبارت دیگر، در این “انسان”، خالی بودن از خصوصیاتِ فردی، به عنوان یک صفت و ویژگی در نظر گرفته شده است. از آنجا که ذاتِ ماهیت “بشرط لا” مجرد و خالی از امور دیگر (غیر از ذاتیات خودش) در نظر گرفته میشود، آن را ماهیتِ “مجرَّده” نیز نامیدهاند.
ماهیت بشرط لا را میتوان به دو نحوه لحاظ کرد[۸] که هریک از این دو نیز خودْ در نفس الأمر و واقعِ ماهیت بشرطِ لا ریشه دارند:
۱ـ۲) بگونهای که برخی از چیزها، نه داخل ماهیت (به عنوان مقوّم و ذاتیِ آن) در نظر گرفته شود و نه عین آن (به عنوان ذات آن). به عبارت دیگر، برخی از آنچه که در پیرامون آن ماهیت تصور میشود، به عنوانِ جزء ذات و کلِ ذاتِ آن ماهیت محسوب نشود و اگر قرار باشد چیزی به آن منضم شود، زائد و عارض بر ماهیت و مقترن به آن محسوب شود نه متحد با ماهیت و عین ذات آن؛[۹] این لحاظ از ماهیت بشرط لا، در صورتی ممکن است که ماهیت مزبور، به عنوان ماهیتی کامل در نظر گرفته شود؛ بگونهای که برای تکمیل ذاتش نیازمند ماهیت دیگری نباشد.[۱۰] البته در این صورت، میتوان فرض کرد که ماهیتِ بشرط لا، در مقارنت با ماهیتی دیگر، یک ماهیتِ مرکَّب را پدید بیاورند اما در این فرض، این دو ماهیتْ دو جزءِ متمایز و مستقلِ آن ماهیتِ مرکَّب محسوب میشوند ولذا بر یکدیگر قابل حمل نیستند؛[۱۱] زیرا برای حملِ دو ماهیت بر یکدیگر، اتحاد ماهوی و ذاتی لازم است و این دو ماهیت، بصورتی تصور میشوند که دو ماهیتِ جدا از یکدیگر (دارای دو ذات مختلف) هستند. مثال این لحاظ از ماهیت بشرط لا، دو ماهیتِ خارجیِ “ماده” و “صورت” هستند که در مجموعْ جسم را پدید میآورند. زیرا هریک از این دو، از نظر ماهوی، ماهیتی کامل بوده، با ترکیب با دیگری ذاتِ خود را تکمیل نمیکنند و هریک خارج از ذات دیگری و زائد بر دیگری محسوب میشوند. ۲ـ۲) بگونهای که نه تنها برخی از چیزها داخل در محدودهٔ ذاتِ ماهیت تصور نشود، بلکه ماهیت، حتی از اقتران با آن امور نیز مبرا باشد و آن امور به عنوان عارض و مقارنِ آن نیز لحاظ نشود.[۱۲] در این صورت، یک ماهیت بَحْت و صِرف خواهیم داشت. چنین ماهیتی وجود خارجی نخواهد داشت؛ زیرا ماهیتی که با امور دیگر مقارن نیست، با وجود نیز همراه نخواهد بود؛ در حالی که میدانیم موجودیت و تحقق هر چیزی به وجود است ولذا ماهیتِ مزبور که با وجود همراه نیست، موجود خارجی نخواهد بود.[۱۳]
۳) ماهیت لابشرط: در اینگونه تصور از ماهیت، نه وجودِ چیزی با ماهیت در نظر گرفته میشود و نه عدمِ چیزی؛ به عبارت دیگر در این اعتبار از ماهیت، بود یا نبودِ هیچ چیزی غیر از خود ماهیت و مقوماتش، با ماهیت تصور نمیشود. چون در این اعتبار از ماهیت، هیچ چیزی همراه خود ماهیت در نظر گرفته نمیشود، این ماهیت، هیچ شرط و قیدی نخواهد داشت؛ زیرا شرط و قیدِ هر شیء، چیزی است که همراهیِ آن با آن شیء لازم است و روشن است که باید همراه آن شیء در نظر گرفته شود و چون در ماهیت لابشرط، چیزی جز خود ماهیت در نظر گرفته نمیشود، هیچ شرط یا قیدی نخواهد داشت. ماهیت لابشرط را “ماهیتِ مطلقه” نیز میگویند و با توجه به این اصطلاح، به حالتِ لابشرط بودنِ ماهیت، “اطلاق” گفته میشود.
این اعتبار ماهیت، زمانی صورت میگیرد که بخواهیم بررسی کنیم که ماهیتی، خودش و خودش (صرف نظر از اموری که با آن همراه یا غیر همراهاند) چیست که در این وضعیت، تنها خود ماهیت و اجزاء درونیِ آن (مقومات یا ذاتیات ماهیت) به تصور درمیآید و هر چیز دیگری از تصور ماهیت، خارج خواهد بود. مثلا اگر بخواهیم ببینیم ماهیت انسانْ فینفسه چیست، باید توجهِ خود را تنها به خودِ ماهیت انسان معطوف کنیم و از هر چیز دیگری صرفنظر کنیم که در این صورت، انسانِ لابشرط را تصور کردهایم. فیلسوفان، از این مطلب که “در هنگام اعتبارِ لابشرطیِ ماهیت، هیچ چیز با ماهیت تصور نمیشود”، چنین تعبیر میکنند که: «لیستِ الماهیةُ مِن حیثُ هیَ الا هیَ لا موجودةٌ و لا معدومةً و لا…».
ماهیتِ لابشرط را نیز دوگونه میتوان تصور نمود:
۱ـ۳) لابشرط قِسمی: در این اعتبار، لابشرط بودن یا اطلاق (یعنی لحاظ نشدنِ هیچ چیز دیگری در تصور ماهیت)، شرط و قیدِ ماهیت در نظر گرفته میشود. پس ماهیتِ “لابشرطِ قسمی” هیچ شرط و قیدی ندارد، جُز شرط و قیدِ “اطلاق”.
۲ـ۳) لابشرط مَقْسَمی: در این اعتبار از ماهیتِ لابشرط (یا مطلقه)، حتی لابشرط بودن یا اطلاق نیز شرط و قیدِ ماهیت نیست.[۱۴]
از آنجا که در ماهیتِ لابشرطِ مقسمی، هیچ چیزی حتی خود اطلاقْ به عنوانِ قید و شرطْ لِحاظ نمیشود، میتوان امکانِ داشتنِ هر قید و شرطی را در واقع برای آن روا دانست؛[۱۵] زیرا لابشرط بودنِ ماهیت به معنیِ در نظر نگرفتنِ امور دیگر با ماهیت است نه به معنیِ آنکه در واقعْ هم آن امور، با آن ماهیتْ همراه نیستند. حال که روشن شد ماهیتِ “لابشرط مقسمی” میتواند درواقعْ پذیرای هر قید و شرطی باشد، باید گفت آن مفهومی که به اعتباراتِ ماهیت تقسیم میشود، همین ماهیت لابشرط مقسمی است؛ زیرا اعتبارات ماهیت، بهوسیلهٔ لحاظ و تصورِ قیود و شروطِ مختلفی با ماهیت پدید میآید و چون چیزی که میخواهد مَقْسَم قرار گیرد، باید در همهٔ اقسامِ خود حضور داشته باشد، مقسمِ این اعتبارات (به خاطر اینکه باید در همه حضور داشته باشد) باید چیزی باشد که بتواند همه این قیود را بپذیرد که این، چیزی جز ماهیت لابشرط مقسمی نیست. بدین ترتیب، روشن میشود که ماهیت لابشرط مقسمی، همان ماهیتِ “کلی طبیعی” است[۱۶] و با ماهیت بماهیهی نیز یکی است. [17]
اما ماهیت لابشرط قسمی، خودْ دارای قید و شرط اطلاق است که حکم میکند در این اعتبار از ماهیت، در واقع نیز هیچ قید و شرطی لحاظ نشود و چون در اعتباراتِ دیگرِ ماهیت (بشرط شیء و بشرط لا) قید و شرط لحاظ میشود، نمیتوان گفت که ماهیت لابشرط قسمی میتواند در واقعْ پذیرای هر قید و شرطی باشد ولذا نمیتوان آن را مَقْسَمِ اعتبارات ماهیت دانست؛ بلکه خودْ یکی از اقسامِ سهگانهٔ ماهیت لابشرط مقسمی خواهد بود. ماهیت لابشرط قِسمی، تنها در ذهن وجود دارد نه در خارج؛[۱۸] زیرا ماهیت لابشرط قسمی، مقیّد به قیدِ “اطلاق” است، و “اطلاق”، قیدی است ذهنی نه خارجی.
با توجه به توضیحات مزبور، تفاوت ماهیت لابشرط و بشرط لا بهخوبی آشکار میشود: ماهیت بشرط لا، ماهیتی کامل است که نیازی به تکمیل ندارد ولذا محدوده ذاتش، نسبت به هر چیز دیگری بسته است؛ اما ماهیتِ لابشرط، ماهیتی است که در آن، امورِ دیگر در نظر گرفته نمیشوند که این فرض، خودْ شاملِ وضعیتی است که ماهیتْ کامل نبوده، برای تکمیل خود نیازمندِ ماهیت دیگری است که در محدوده ذات آن وارد شده، یکی از مقومات آن را تشکیل دهد.[۱۹]
بدین ترتیب، نمودار اعتبارات ماهیت، چنین است:
منابع :
[۱] . طباطبایی ، سید محمد حسین، نهایة الحکمة، قم، مؤسسه نشر اسلامی، ۱۴۲۰ق، ص ۷۳
[۲] . نهایة الحکمة، ص ۷۳
[۳] . شیرازی، صدرالدین، اسفار اربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م، ج۲، ص ۲۲
[۴] . ر.ک: سبزواری، ملا هادی، شرحالمنظومة، تهران، ناب، ۱۳۶۹ش، اول، ج۲، ص ۳۳۹
[۵] . طباطبایی، سید محمد حسین، بدایة الحکمة، قم، مؤسسه نشر اسلامی، ص۵۸٫
[۶] . شیرازی، صدرالدین محمد بن ابراهیم، الحاشیةعلىالإلهیات، قم، بیدار، بیتا، ص۱۸۴
[۷] . نهایةالحکمة، ص۷۳
[۸] . شیرازی، صدرالدین محمد بن ابراهیم، الشواهدالربوبیة، تصحیح سید جلالالدین آشتیانی، تهران، نشر دانشگاهی، ۱۳۶۰ش،متن، ص ۱۲۴ و شرحالمنظومة، ج۲، ص ۳۴۰
[۹] . العلوی، احمد بن زین العابدین (قرن یازدهم)، شرح کتاب القبسات، تهران، موسسه مطالعات اسلامی، ص ۳۶۶٫
[۱۰] . اسفار اربعه، ج۲، ص ۱۹٫
[۱۱] . شرحالمنظومة، ج۲، ص ۳۴۲٫
[۱۲] . الشواهد الربوبیة، متن، ص ۱۲۴٫
[۱۳] . شرحالمنظومة، ج۲، ص ۳۴۰٫
[۱۴] . شرحالمنظومة، ج۲، ص ۳۴۴
[۱۵] . اسفار اربعه، ج۲، ص ۱۷
[۱۶] . شرحالمنظومة، ج۲، ص ۳۴۴
[۱۷] . الشواهدالربوبیة، ج۱، ص۱۳۳ و الأسفارالأربعة ، ج۱، ص۲۸۰
[۱۸] . شرحالمنظومة، ج۲، ص ۳۴۴
[۱۹] . الأسفارالأربعة، ج۲، ص ۱۹
ثبت دیدگاه